وقایع ماه صفر

ماه صفر

وقایع ماه صفر در یک نگاه:

اول صفر(1.وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام 2.ورود اهل بیت علیهم السلام به شام 3.شروع جنگ صفین) - دوم صفر(1.مجلس یزید 2.شهادت زید بن علی الحسین علیه السلام) - پنجم صفر(1. شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها) - هفتم صفر(1.شهادت امام مجتبی علیه السلام 2. ولادت امام موسی بن جعفر علیه السلام) - هشتم صفر(1.وفات حضرت سلمان علیه السلام) - نهم صفر(1. شهادت عمار وخزیمه 2.جنگ نهروان) - یازدهم صفر(1.لیله الهریر در جنگ صفین.) - دوازدهم صفر(1.حکمین در صفین) - چهاردهم صفر(1. شهادت محمد بن ابی بکر) - پانزدهم صفر(1.ابتدای بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم) - بیستم صفر(1.ا ربعین سید الشهداء علیه السلام 2. زیارت جابر از کربلا 3. بازگشت اهل بیت علیهم السلام به کربلا 4.ملحق شدن رأس امام حسین علیه السلام به بدن مطهر) - بیست و پنجم صفر(1.طلب کتف توسط پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم) - بیست و ششم صفر(1.تجهیز لشکر اسامه) - بیست و هشتم صفر(1.شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم 2.آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام 3.آغاز غصب خلافت 4.شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام) - آخر صفر(1. شهادت امام رضا علیه السلام)

روز اول ماه صفر:

1.وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام

بنی امیه این روز رابه خاطر ورود سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام عید قرار دادند.[1]

2.ورود اهل بیت علیهم السلام به شام[2]

با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت علیهم السلام به دمشق، یزید دستوراتی صادر کرد:
1.تاجی جواهر نشان و تختی مرصع به سنگهای قیمتی آماده کنند.
2.بزرگان هر صنف با کمک یکدیگر شهر را در کمال زیبایی زینت نمایند.
3.تمام اهل شهر لباسهای زینتی بپوشند و خود را بیارایند.
4.همگی در معابر رفت و آند نموده، به یکدیگر تبریک بگویند.
5.پس از آمادگی کامل با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند.
6.جارچیان در شهر جار بزنند: سرهای بریده و زنان واطفال کسانی بر شهر وارد می شوند که به قصد براندازی حکومت عازم عراق بوده اند، ولی عامل خلیفه یعنی ابن زیاد آنها را کشته است. هرکس خلیفه را دوست دارد امروز شادی نماید.
شامیان پست نیز کوتاهی نکرده بر فراز بامها بیرقهای رنگارگ برافراشتند و در هر گذری بساط شراب پهن کردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوی دروازه کوفه در دمشق میرفتند و عده ای از شهر خارج شده بودند. این در حالی بود که اهل بیت مصیبت زده و داغدار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم را که جبرئیل امین پاسبان حریم محترمشان بود همراه با نیزه داران تازیانه به دست و بی رحم وارد دروازه ساعات کردند. آن نابخردان پست همینکه جمع نورانی اسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند. در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه کردند قلم را یارای نوشتنش نیست.[3]

3.شروع جنگ صفین[4]

پس از بی نتیجه ماندن نامه ها و موعظه های امیرالمؤمنین علیه السلام به معاویه در ماه محرم، در روز چهارشنبه اول صفر سال 38ه لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام در مقابل لشکر شام صف کشیدند. لشکر حضرت 90 هزار نفر و لشکر معاویه 85 هزار نفر بودند.[5]
لشکر کفر، آب را بر لشکر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بستند، ولی پس از گرفتن و باز نمودن آب توسط امام حسین علیه السلام لشکر حضرت مانع از رسیدن آب به لشکر معاویه نشدند.
حضرت پس از شهادت تعدادی از اصحابشان یکباره با ده هزار نفر از طائفه ربیعه به لشکر معاویه حمله کردندو صفوف آنان را بر هم ریختند و تا قبّه معاویه رسیدند و فرمودند: ای معاویه، برای چه مردم را به کشتن می دهی؟ بیا با من مبارزه کن تا هرکدام از ما کشته شود خلافت از دیگری باشد!
عمروعاص به معاویه گفت: علی با تو به انصاف سخن گفت. معاویه گفت:اما تو در این مشورت انصاف ندادی، چه اینکه هرکس به مصاف او بیرون رود به سلامت بازنگردد! از اینجا بود که معاویه عمروعاص را به اجبار به جنگ حضرت فرستاد. حضرت شمشیر را بلند کردند تا اورا به درک بفرستند، ولی عمروعاص حیله کرد و عورت خود را مکشوف ساخت. آن حضرت رو از آن بی حیا برگردانید و آن خبیث فرار کرد.
سرانجام با حیله چند برگ از قرآن بر سر نیزه کردند، و ماجرای حکمین پیش آمد.

روز دوّم ماه صفر:

1. مجلس یزید

دراین روزبنابر نقلی اسرای آل رسول را وارد مجلس یزید کردند.[6] جا دارد فکر کنیم چه کسانی را با چه حالتی وارد برچگونه مجلسی کردند؟

2. شهادت زید بن علی الحسین علیه السلام

در سال 121ه. زید بن علی بن الحسین علیه السلام در کوفه[7] به شهادت رسید.خروج او در اول محرم بوده است.[8] پس از دفن در این روز یا 19 ربیع الاول قبر او را شکافتند و بدن آن بزرگوار را از قبر خارج نمودند و به زمین کشیده به دار زدند.[9]

روز پنجم ماه صفر:

1. شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه. حضرت رقیه مظلومانه به شهادت رسید. نام شریفش «رقیه»، « فاطمه» و « زینب» است. پدرشان مولانا الشهید اباعبدالله الحسین علیه السلام و مادرشان ام اسحاق است.
ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن سه سالگی یا بیشتر در محرم 61 هجری با پدر بزرگوارش به کربلا آمد. قبل و بعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجویی اباعبداللهعلیه السلام قرارگرفت تا آنجا که به خواهرشان حضرت زینب سلام الله علیها در مورد او سفارش فرمودند. بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شام رنجهای فراوانی دید.
در شام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست، و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند.
از کهن ترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ رقیه یاد شده قصیده سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام است.
وعبدکم سیف فتی ابن عمیره ***** عبد لعبد عبید حیدر قنبر
و سکینه عنها السکینه فارقت ***** لما ابتدیت بـفرقه و تغیر
و ر قیه ر ق ا لحسود لضلعها ***** وغدا لیعذرها الذی لم یعذر
و لأ م کـلثوم یجـد جدیـد ها ***** لثم عقیب دموعها لم یکرر
لم أنسها و سـکینه و رقیه ***** یبکیـنـه بتـحسـر و تـزفـر[10]
شواهد و مدارک درباره وجود شریف آن حضرت، و بودن قبر آن حضرت در مکان فعلی حرم مطهر، همراه با معجزات و کراماتی از آن مخدره مظلومه بسیار است که در پا ورقی به قسمتی از آنها اشاره میشود.[11]

روز هفتم ماه صفر:

1. شهادت امام مجتبی علیه السلام

بنا بر نقلی در این روز در سال 49ه. در سن 47 سالگی در مدینه به شهادت رسیدند. [12] ولی اشهر بین علمای امامیه شهادت حضرت در آخرماه صفر است.[13]

2. ولادت امام موسی بن جعفر علیه السلام

بنابر مشهور در این روز (یکشنبه) به سال 128 ه. در «ابواء» بین مکه و مدینه حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام به دنیا آمدند.[14] پدر والا مقام آن حضرت امام صادق علیه السلام و مادر ایشان حمیده المصفاه سلام الله علیها می باشند.[15]
مشهورترین لقبهای آن حضرت صالح، صابر، امین و کاظم، و مشهورترین کنیه آن حضرت ابوالحسن است. اگرچه امیرالمؤمنین علیه السلام و امام زین العابدین علیه السلام هم مکنی به این کنیه اند، ولی در کتب اخبار از امام کاظم علیه السلام به ابوالحسن اول، و از امام رضا علیه السلام به ابوالحسن ثانی و از حضرت هادی علیه السلام به ابوالحسن ثالث تعبیر می کنند. البته گاهی به خاطر تقیه، به عنوان عبدالصالح، فقیه و عالم نیز تعبیر کرده اند.[16]

روز هشتم ماه صفر:

1. وفات حضرت سلمان علیه السلام

حضرت سلمان علیه السلام در سال 36 ه. در سن 250 سالگی – و بنابر نقلی 350سالگی[17] – در مدائن از دنیا رفت.[18] او را سلمان بن الاسلام و سلمان پاک و سلمان محمدی لقب داده اند[19]، و در خطاب به ایشان گفته اند:« السلام علیک یا من خلط ایمانه بأهل البیت الطاهرین».[20]
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: « سلمان از کسانی بود که بر حضرت زهرا سلام الله علیها نماز خواند».[21] همچنین امام صادق علیه السلام فرمودند: « سلمان علم اول و آخر را درک کرد، و او دریایی است که هر کسی را بهره ای از آن نیست، و او از ما اهل بیت است».[22]
شرح حال آن بزرگوار در کتابهای مختلف بیان شده، و در بزرگی مقام و قدر او همین بس که مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام وسایل غسل و کفن او را آوردند و او را غسل داده و کفن نمودند و بر او نماز خوانده دفن نمودند.[23]
جبرئیل به پیامبر عرضه داشت: « اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر از اشتیاق او به بهشت است».[24]

روز نهم ماه صفر:

1.شهادت عمار وخزیمه

در این روز در سال 37 هـ. عمار یاسر به سن 93سالگی و خزیمه بن ثابت در جنگ صفین به شهادت رسیدند.[25]
پدر عمار جناب یاسر بن عامر است، و او اول مردی در اسلام بود که در مکه به دست مشرکین به شهادت رسید. مادر عمار جناب سمیه بود که بر اذیت کفار مکه صبر فراوان کرد، و اولین زن شهیده در اسلام بود که به دست ابوجهل به شهادت رسید.
اما عمار را ابو العادیه و ابوحواء سکسکی شهید کردند. زمانی که خبر به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید بسیار محزون شد و بر بالین عمار آمد وسر او را بر زانو نهاد وبا حزن واندوه فراوان اشعاری در بی وفایی دنیا ودوری از دوستان قرائت فرمود. سپس فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون. هرکس بر قتل عمار غمگین نباشد او را از مسلمانی بهره ای نیست. بهشت نه یک بار بلکه بارها بر عمار واجب شده است».[26]

2. جنگ نهروان

در نهم صفر سال 39هـ. فتح نهروان واقع شد؛ و ذوالثدیه رئیس خوارج به درک واصل شد.[27]

روز یازدهم ماه صفر:

1. لیله الهریر در جنگ صفین.

خاتمه جنگ صفین نبرد «لیله الهریر» در شب جمعه یازدهم ماه صفر سال 38 ه بود. در آن شب سپاه معاویه از شدت سرما مانند سگ صدا می کردند، چون « هریر» به صدای سگ می گویند.
امیرالمؤمنین علیه السلام ذوالفقار به دست و سـوار بر اسب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم شـمشیـر می زدند و به هر شـمشیـری که می زدند تکبیر می گفتند و شجاعی را به خاک می افکند. مقتولین به دست آن حضرت در آن شب بیش از 500 نفر نقل شده است، و تا صبح مشغول جنگ بودند به گونه ای که ذوالفقار چند مرتبه خمیده شد و آن بزرگوار با زانوی مبارک آن را راست نمودند.
در این جنگ جمعی از لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسیدند، که از جمله آنها عمار یاسر، اویس قرنی، هاشم مرقال، پسر هاشم، خزیمه بن ثابت، صفوان بن حذیفه و عبدالله بن بدیل با برادرش عبدالرحمن بن بدیل، عبدالله بن حارث برادر مالک اشتر، که از خواص امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.
از لشکر معاویه جمع کثیری به درک واصل شدند، و این جنگ 14 ماه به طول انجامید.[28] سرانجام با حیله عمروعاص و نفاق عده ای مثل اشعث بن قیس کندی کار به حکمیت کشید.

روز دوازدهم ماه صفر:

1. حکمین در صفین[29]

صبح دوازدهم یا سیزدهم[30] ماه صفر سال 38 ه، لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام مهیای جنگ شدند، اما عمرو عاص حیله نمود و دستور داد تا قرآنها را بر سر نیزه کنند. صفوف جلوی لشکر کفر ورقهایی از قرآن ودر دیگر صفوف هرکس هرچه داشت بر سر نیزه کرد !! و فریاد میزدند: « لا حکم الا لله»!
منافقین مانند اشعث بن قیس، با تضعیف روحیه لشکرِ حضرت آنان را به اختیار حکمین ترغیب کردند. هرچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که این نیرنگ است، و من کلام الله ناطق هستم نتیجه نداد. سرانجام قرار بر این شد که هر لشکر حَکَمی از جانب خود معین کند تا حُکم ایشان را هر دو طرف بپذیرند.
معاویه عمرو عاص را معرفی کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: « اگر ناچار هستیم، عبدالله بن عباس، و الّا مالک اشتر نخعی حَکَم باشد».
اشعث و جماعت قُرّاء و حافظین که بعداً جزء خوارج شدند راضی به هیچکدام از این دو نشدند و گفتند:« فقط عبدالله بن قیس یعنی ابوموسی اشعری». نفاق منافقین نتیجه داد و ابوموسی و عمرو عاص در « دومه الجندل» - که قلعه ای است بین مدینه و شام – جمع شدند، و با توجه به عداوتی که هر دو نسبت به بنی هاشم خصوصاً حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند و با مکر و حیله عمرو عاص حضرت را به ظاهر عزل نمودند. ابوموسی از جمله منافقینی بود که در شب عقبه (بعد از غدیر) قصد قتل پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم را داشتند.[31]
بدین ترتیب فردای آن روز در بین جمعیت ابوموسی به عمرو گفت: تو بایست و معاویه را از امارت خلع کن، تا من هم علی بن ابیطالب علیه السلام را خلع نمایم. عمرو عاص گفت: من هرگز بر تو که عامل ابوبکر و عمر بوده ای و در ایمان و هجرت بر من تقدم داشته ای،سبقت نمی گیرم! ابن عباس گفت: ابوموسی! پسر نابغه تو را فریب ندهد، ولی او به گفته ابن عباس گوش نداد و ایستاد و انگشتر را از دست بیرون کرد و گفت: من علی علیه السلام و معاویه را از خلافت عزل نمودم و ساکت شد.
عمرو عاص ملعون ایستاد و گفت:« مردم شنیدید که ابوموسی، علی را از خلافت عزل کرد. من هم او را از خلافت عزل نموده، و آن را برای معاویه بن سفیان ثابت می نمایم که او سزاوارتر است، و من به عنوان منصوب کردن معاویه انگشتر به دست می کنم»!
حکمین برای عوامفریبی فحش و دشنام بسیاری به یکدیگر دادند و دست به گریبان یکدیگر شدند و شریح قاضی تازیانه ای بر سر عمرو عاص زد. ابوموسی از ترس اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به مکه پناهنده شد. همه این مطالب در حالی بود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم در غزوه دومه الجندل ابوموسی را از این کار خبر دادند و فرمودند: « حَکَمَین در دومه الجندل گمراهند و گمراه می کنند کسانی را که از آنها تبعیت کنند».[32]
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از این واقعه در قنوت نوافل ابوموسی و سه نفر دیگر را این گونه لعن می فرمودند: « اللهم العن معاویه و عَمراً و اباالاعور السلمی و اباموسی الاشعری».[33]

روز چهاردهم ماه صفر:

1. شهادت محمد بن ابی بکر

در این روز در سال 38 ه محمد بن ابی بکر در سن 28 سالگی به دستور معاویه و عمرو عاص به وسیله زهر به شهادت رسید، و به قولی در نیمه جمادی الثانی بوده است.[34]
بعد از شهادت، او را در شکم حمار مرده ای گذاشتند و سوزاندند.[35] قبر منصوب به او از ما بقی بدن سوخته آن بزرگوار است. دشمنان اهل بیت علیهم السلام هنگامی که کنار قبر آن بزرگوار می روند پشت به قبر می کنند و برای ابوبکر فاتحه می خوانند!؟

روز پانزدهم ماه صفر:

1. ابتدای بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم[36]

بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم که منجر به رحلت آن حضرت شد از نیمه ماه صفر آغاز شد. 

روز بیستم ماه صفر (اربعین):

1. اربعین سید الشهداء علیه السلام

در چنین روزی چهل روز از فاجعه مولمه شهادت امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب باوفایشان می گذرد. بر دوستان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام لازم است که با پوشیدن لباس مشکی، تعطیل کار و بر پایی مجلس عزا و شرکت در مجالس سینه زنی و ذکر مصیبت این روز را تعظیم نمایند.

2. زیارت جابر از کربلا

در این روز در سال 61 ه جناب جابر بن عبدالله انصاری و همراهانش قریب به چهل روز بعد از شهادت امام حسین علیه السلام از مدینه به کربلا وارد شدند.[37] او به همراه عطیه قبر حبیبش سیدالشهداء علیه السلام را زیارت کرد.

3. بازگشت اهل بیت علیهم السلام به کربلا

بنابر مشهور در چنین روزی اهل بیت علیهم السلام از شام به کربلا بازگشتند.[38]

4. ملحق شدن رأس امام حسین علیه السلام به بدن مطهر

در این روز - بنا بر قول سید مرتضی – رأس شریف امام حسین علیه السلام توسط امام زین العابدین علیه السلام از شام به کربلا آورده شد و به بدن مطهر آن حضرت ملحق گردید.[39]

روز بیست وپنجم ماه صفر:

1. طلب کتف توسط پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم

در این روز پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم دوات و کتف طلبیدند تا بنویسند که خلافت بلافصل برای امیرالمؤمنین علیه السلام است، ولی عمر مانع از این کار شد و به ساحت اقدس نبوی صلّی الله علیه و آله و سلم جسارت کرد و گفت: «ان الرجل لیهجر»: «این مرد هذیان میگوید»!
همچنین پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم در این روز بر منبر رفتند و خطبه خواندند و مردم را موعظه نمودند و به پیروی از قرآن و عترت فراخواندند.[40] 

روز بیست و ششم ماه صفر:

1. تجهیز لشکر اسامه

در این روز در سال 11 هـ. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم به عده ای خاص از صحابه و به خصوص ابوبکر و عمر و عثمان امر فرمودند برای سفر به روم و جنگ با رومیان به امیریِ اسامه بن زید آماده شوند. آنان از این امر کراهت داشتند و نسبت به فرماندهی اسامه بر سپاه اسلام به خاتم الانبیاء صلّی الله علیه و آله و سلم اعتراض کردند. حضرت فرمودند: «خدا لعنت کند کسی را که از لشکر اسامه تخلف کند»، ولی با این همه ابوبکر و عمر و عثمان تخلف کردند و بازگشتند![41] 

بیستم و هشتم ماه صفر:

1. شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم

شهادت جانگداز و مظلومانه اشرف مخلوقات خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلّی الله علیه و آله و سلم در سال 11 هـ در سن 63 سالگی به وسیله سَمّ[42] بوده است؛ و طبق روایاتی عایشه و حفصه آن حضرت را مسموم کرده اند![43]
در 24 صفر بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم شدت یافت.[44] پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم هنگام بیماری فرمودند: حبیبم را نزد من حاضر کنید. عایشه و حفصه پدران خود را نزد آن حضرت حاضر نمودند. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم روی مبارک خویش را بر گردانیدند و فرمودند: «حبیبم را نزد من حاضر کنید». سپس دنبال حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرستادند. چون نظر مبارک به آن حضرت افتاد ایشان را نزد خود خواندند و کلماتی به حضرت فرمودند. هنگامی که حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام از نزد آن حضرت خارج شدند، عمر و ابوبکر به ایشان گفتند:«خلیلت به تو چه گفت»؟ فرمود: «هزار باب علم به من حدیث کرد که از هر باب هزار باب دیگر باز می شود».[45]

وصایای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم در لحظات آخر عمر خود وصیتهایی به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند و جبرئیل و میکائیل و ملائکه مقربین را بر آن وصیت شاهد گرفتند. از جمله آن کلمات که جبرئیل به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم می فرمود و امیرالمؤمنین علیه السلام می شنیدند این بود: «خُمست را غصب می کنند و پرده احترامت (حرمتت) را می درند و محاسنت به خون سرت رنگین می شود».
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «هنگامی که آن کلام را فهمیدم، فریاد زدم و بر روی زمین افتادم». بعد فرمایشاتی به حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام فرمودند. سپس آن وصیت با چند مهر از طلا که آتش به آن نرسیده بود(و ساخته دست بشر نبود)مهر شد و به امیرالمؤمنین علیه السلام تحویل داده شد.[46]

غسل و نماز بر بدن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم

امیرالمؤمنین علیه السلام پس از غسل دادن آن حضرت به تنهایی بر ایشان نماز خواندند.[47]
مردم به جز اصحاب سقیفه در مسجد جمع شده بودند. امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و فرمودند: «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم امام ما است در زمان حیات و پس از وفاتش»، کنایه از اینکه برای نماز بر بدن آن بزرگوار نماز به صورت جماعت نمی خوانیم. در این هنگام مردم دسته دسته داخل می شدند و بدون امام آیه «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنو صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً»[48] را سه بار می گفتند و بیرون می آمدند.

دفن بدن مبارک پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم

بعد حضرت مولی الموحدین علیه السلام فرمودند: خداوند در هر مکانی که روح پیامبرش را قبض می کند راضی است که در همان مکان دفن شود، و من آن حضرت را در حجره ای که از دنیا رفته دفن می کنم.
امیرالمؤمنین علیه السلام با کمک دیگران قبری حفر کردند و بدن حضرت را داخل قبر قرار دادند. سپس آن حضرت داخل قبر رفتند و صورت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم را باز کردند و گونۀ راست را بر زمین گذاشته درِ لحد را بستند و خاک روی آن ریختند.[49]

خلاصه ای از زندگی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم

آن حضرت دو ماهه - وبنابر نقلی در حمل بودند - که پدر بزرگوارشان جناب عبدالله بن عبدالمطلب علیهما السلام از دنیا رحلت فرمود. 4 یا 7 و یا 8 ساله بودند که مادرشان آمنه بنت وهب در ابواء رحلت فرمود. 8 سال و دو ماه و ده روز از سن شریفشان گذشته بود که جد بزرگوارشان حضرت عبدالمطلب علیه السلام از دنیا رحلت فرمود.
25ساله بودند که با جناب خدیجه کبری سلام الله علیها ازدواج کردند.
30سال از سن مبارک آن حضرت گذشته بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متولد شدند. در40 سالگی خداوند آن حضرت را به نبوت مبعوث فرمود. در 45 سالگی به معراج تشریف بردند و در سال پنجم از بعثت، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متولد شدند.
50سال از عمرمبارکشان گذشته بود که جناب ابوطالب علیه السلام و خدیجه کبری سلام الله علیها از دنیا رحلت نمودند.
52 سال و یازده ماه و سیزده روز از سن مبارکشان گذشته بود که به مدینه منوره هجرت فرمودند. بعد از هجرت تقریباً ده سال در مدینه شرف حضور داشتند، تا آنکه در 28 صفر سال 11 ه مسموماً از دنیا رحلت فرمودند.[50]
هنگام رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم، حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار می گریستند. حضرت ایشان را نزد خود فرا خواندند و مطلبی فرمودند که حزن و اندوه حضرت فاطمه سلام الله علیها فرو نشست. وقتی علت را سؤال کردند آن حضرت فرمودند: «پدرم به من خبر داد که اولین نفر از اهل بیتش که به او ملحق می شود منم و مدت این فراق طولانی نیست».[51]

2. آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام

اولین روز امامت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است، و زیارت آن حضرت در این روز مستحب است.[52]

3. آغاز غصب خلافت امام علی علیه السلام

اولین روز غصب ظالمانه خلافت و خانه نشین کردن امیرالمؤمنین علیه السلام و شکستن بیعت روز غدیر توسط اهل سقیفه بنی ساعده است.[53]

4. شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

در این روز در سال 50 ه امام حسن مجتبی علیه السلام به شهادت رسیدند.[54] بنابر قولی شهادت آن حضرت در 7 صفر و بنابر قولی در 5 ربیع الاول واقع شده است.[55]
جعده دختر اشعث بن قیس با زهری که معاویه برای او فرستاده بود آن حضرت را مسموم کرد. معاویه همراه با زهر صد هزار درهم فرستاد و وعده کرد که او را به عقد یزید درآورد؛ ولی به وعده خود وفا نکرد.[56]

مسمومیت حضرت مجتبی علیه السلام

مسمومیت امام حسن علیه السلام چهل روز طول کشید.[57] پس از ظهور اثرات سم بر بدن مبارک و فرا رسیدن وقت شهادت، به سیدالشهداء علیه السلام فرمودند:«مرا مسموم کرده اند و پاره های جگرم داخل طشت است. من از شما جدا می شوم و به خداوند ملحق می گردم، و می دانم چه کسی مرا مسموم کرده است؛ ولی به حقی که بر شما دارم در این باره حرفی نزنید. وقتی من از دنیا رفتم چشمانم را ببند و غسلم بده و کفنم نما و مرا کنار قبر جدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم ببر تا با ایشان تجدید عهد کنم. سپس مرا در بقیع کنار جده ام فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دفن کنید. می دانم مخالفین و معاندین گمان می کنند شما می خواهید مرا کنار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم دفن کنید و مانع شما می شوند. شما را به خدا قسم می دهم که مبادا به خاطر من حتی به اندازه خون حجامت ریخته شود». سپس آن حضرت مثل آنچه امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت فرموده بودند به اولاد و اهل خود وصیت نمودند و از دنیا رفتند.

تشییع جنازه امام حسن مجتبی علیه السلام

امام حسین علیه السلام بعد از غسل و کفن و نماز، آن حضرت را به طـرف مرقد شریـف پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم حمل کردند. با دیـدن این منـظره برای مـروان و بقیه بـنی امـیه که بـا سلاح و به همراهی عایشه آمده بودند شکی باقی نماند که می خواهند آن حضرت را در کنار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم دفن نمایند. لذا آمدند و مانع شدند، و عایشه در حالیکه سوار درازگوشی بود گفت:« مرا با شما چه کار است که می خواهید کسی را که من او را دوست ندارم در خانۀ من دفن کنید». مروان ملعون هم نظیر این مطالب را گفت، و ابن عباس به او و عایشه جواب داد. فرزندان عثمان هم مانع شدند و گفتند:« هرگز نمی شود که عثمان در بدترین مکانها دفن شود و حسن با رسول خدا به خاک سپرده شود».
امام حسین علیه السلام فرمودند:« به خداوندی که مکه و حرم را محترم گردانیده، حسن علیه السلام فرزند علی و فاطمه سلام الله علیهما سزاوارتر است بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم از کسانیکه بدون اجازه داخل خانۀ او شده اند. به خدا قسم او سزاوارتر است از حمال خطاها عثمان، که ابوذر را از مدینه بیرون کرد و....»
عایشه جلو قبر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: «تا یک مو در سر من هست نخواهم گذاشت اورا در این جا دفن کنید»! در اینجا بنی مروان جنازه آن حضرت را (به دستور عایشه) تیرباران کردند. بنی هاشم دست به شمشیر بردند، ولی امام حسین علیه السلام مانع شده فرمودند:«وصیت برادرم نباید ضایع شود». سپس 70 تیر از جنازۀ شریف آن حضرت بیرون کشیدند![58] و این در حالی بود که امام مجتبی علیه السلام به امام حسین علیه السلام خبر داده بودند که عایشه بعد از شهادت ایشان چه جنایتی را مرتکب می شود.[59]
پس از آن حضرت سیدالشهداء علیه السلام کلماتی فرمودند که اگر وصیت برادرم نبود می دانستید که شمشیر های الهی در کجا و چگونه بر شما فرود می آمد. سپس بدن مطهر آن حضرت را به بقیع آوردند و در کنار جده اش فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دفن نمودند.[60]
آقا حضرت مجتبی علیه السلام دارای 15 فرزند دختر وپسر بودند، ولی از جعده ملعونه هیچ فرزندی نداشتند.[61]

آخر ماه صفر:

1.شهادت امام رضا علیه السلام

حضرت ثامن الحجج مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال 203 ه بنابر اصح[62] دوسال پساز وفات حضرت معصومه به شهادت رسیدند. سن مبارک حضرت 49 یا 55 سال بوده است.[63] بنابر نقلی در 27 صفر حضرت امام رضا علیه السلام شهادت رسیده اند،[64] ولی مشهور آخر ماه صفر است. در 28 صفر مأمون انگور مسموم یا آب انار زهرآلود را به اجبار به حضرت امام رضا علیه السلام خورانید.[65]

آزارهای مأمون نسبت به حضرت رضا علیه السلام

مأمون از آزار و جسارت نسبت به حضرت کوتاهی نکرد، و حتی حضرت را سه ماه در سرخس مقیداً زندانی کرد.[66]
پس از ولایتعهدی، ابتدای گرفتاری آن حضرت به خاطر معاشرت با مأمون منافق ملعون بود. او به حسب ظاهر در تعظیم و احترام حضرت می کوشید، اما در باطن با آزار و اذیت حجت خدا را به مرگ خویش راضی نموده بود.

مسمومیت حضرت رضا علیه السلام

یاسر خدم می گوید: هر جمعه که آن حضرت از مسجد جامع مراجعت می کردند، با بدنی عرق دار و غبار آلود دستهارا به درگاه الهی برمی داشتند و می فرمودند:«بارالها اگر فرج و گشایش کار من در مرگ من است، مرگ مرا برسان».آن حضرت پیوسته درغم و حزن بودند تا در غربت رحلت فرمودند.[67]
مأمون پس از آنکه یک شبانه روز امر شهادت آن حضرت را کتمان کرد سراغ محمد پسر امام صادق علیه السلام و جماعتی از آل ابوطالب فرستاد تا سلامت بدن امام را ببیند، و پس از آن شروع به گریه وزاری نمود!![68]

دفن بدن مبارک حضرت رضا علیه السلام

پس از غسل و کفن ونماز بر بدن شریف حضرت که توسط امام جواد علیه السلام انجام شد آن حضرت را جلوی قبر هارون در خانه حمید بن قحطبه، مکان فعلی دفن کردند.[69] بنا بر این بعضی از روایات مأمون از ترس فتنه مردم دستور داد به دفن شبانه حضرت داد.[70]
مدت امامت آن حضرت 20 سال بود.[71] سن شریف امام جواد علیه السلام هنگام شهادت امام رضا علیه السلام 7 سال و چند ماه بود.[72]
اقوال شهادت آن حضرت عبارتند از: 23ماه رمضان[73]، 17 صفر[74]، 27صفر[75]،14صفر[76]،21 رمضان[77]، و 23 ذی القعده[78]. بزرگان شیعه در کتب مختلف ماه شهادت را صفر و روز آن را اکثراً آخر صقر ذکر کرده اند، ولی 29 یا 30 روز بودن ماه صفر در سال شهادت را ذکر ننموده اند.

 

پی نوشت:
[1] قلائد النحور:ج محرم و صفر ، ص 341. الوقایع و الحوادث : ج صفر ص 5. مصباح کفعمی : ج2 ص596. تقویم المحسنین: ص15.
[2] معالی السبطین : ج2 ص140 . مستدرک سفینت البحار : ج2 ص294.
[3] الوقیع والحوادث : ج5 ص6ـ30. از مدینه تا مدینه : ص896ـ899. همچنین اقتباس از ناسخ التواریخ ، عوالم العلوم ، مهیج الاحزان ، ریاض المصائب ، لهوف ، امالی صدوق ، الدمعت الساکبت .
[4] قلائد النحور:ج محرم و صفر ، ص339 . توضیح المقاصد : ص5 . تتمة المنتهی : ص24ـ29 . فیض العلام : ص176.
[5] تتمه المنتهی : ص23.
[6] قلائد النحور :ج محرم و صفر ، ص353.
[7] الارشاد: ج2 ص174. مصباح کفعمی: ج2 ص596.
[8] قلائد النحور :ج محرم و صفر ، ص15.
[9] مستدرک سفینه البحار : ج4 ص67.
[10] دایره المعارف تشیع : ج8 ص313-314. کامل بهائی : ج2 ص179 . منتخب التواریخ : ص388. دائره المعارف الإسلامیه الشیعه : ج1 جزء 2 ص25 . کتاب المنن (عبدالوهاب بن احمد شافعی مصری شعرانی) متوفی 973ق.
[11] ابصارالعین فی انصار الحسین علیه السلام ص 368. کشف الغمه : ج2 ص216 . عوالم : جلد امام حسین علیه السلام ص331. زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام (عمادزاده) : ج1 ص633. نفس المهموم : ص414. کتاب المنن (عبدالوهاب بن احمد شافعی مصری شعرانی) متوفی 973. معالی السبطین : ج2 ص170 . لهوف سید ابن طاووس . احقاق الحق: ج11 ص633. مبکی العیون . ستاره درخشان شام : ص16. سرگذشت جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیها : ص27. الوقایع والحوادث : ج3 ص 192 . حضرت رقیه سلام الله علیها چاوش کربلا . سوگنامة آل محمد علیهم السلام : ص341. ثمرات الحیات :ج2 ص237 . مختصر تاریخ دمشق : ج9 ص174 . بحرالغرائب : ج2 . ریاض القدس : ج2 ص237 . زینب سلام الله علیها فروغ تابان کوثر : ص370 . رقیه سلام الله علیها : ص26 . انوار الشهاده : ص242 . تحقیق دربارة اولین اربعین حضرت سید الشهدا علیه السلام : ص685.
[12] توضیح المقاصد: ص6. مصباح کفعمی: ج2 ص598.
[13] جلاء العیون: ص270. فیض العلام:ص184 . بحارالانوار: ج44 ص134
[14] اعلام الوری: ج2 ص6 . توضیح المقاصد: ص6 . مناقب ابن شهرآشوب: ج4 ص349. مصباح کفعمی: ج2 ص596.بحارالانوار: ج48 ص9. جلاءالعیون: ص524. کافی: ج3 ص507.
[15] ریاحین الشریعة: ج3 ص18 . بحارالانوار: ج48 ص1-6.
[16] جلاءالعیون: ص524. منتخب التواریخ: ص516. منتهی الآمال: ج2 ص181.
[17] مراقد المعارف : ج1 ص355.
[18] الوقایع والحوادث: ج صفر ص270 . مستدرک سفینه البحار : ج2 ص294.
[19] سلمان بن الاسلام : ص1.
[20] قسمتی از زیارت حضرت سلمان علیه السلام . بحارالانوار : ج99 ص 298. نفس الرحمن فی فضائل سلمان:ص640.
[21] الاختصاص: ص 4.
[22] الاختصاص: ص 8.
[23] الوقایع والحوادث: ج 5 ص325.
[24] بحارالانوار : ج18 ص135.
[25] توضیح المقاصد : ص16. فیض العلام : ص189 . مراقد المعارف : ج2 ص100.
[26] تتمة المنتهی : ص26ـ27.
[27] بحارالانوار: ج56 ص 138. مناقب ابن شهرآشوب: ج3 ص220.
[28] منتخب التواریخ : ص163ـ164.
[29] قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص385.
[30] مستدرک سفینه البحار: ج6 ص294.
[31] شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص314 و 315.
[32] منتخب التواریخ: ص167. تتمه المنتهی: ص30-31. شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص315.
[33] شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص315.
[34] فیض العالم: ص249. مصباح المجتهد: ص733.
[35] قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص395. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص294.
[36] بحار الانوار: ج 31 ص633، ج37 ص116.
[37] توضیح المقاصد : ص 6-7 .
[38] مسار الشیعه: ص26. العدد القویه: ص219. وسائل الشیعه: ج14ص478. مصباح المتجهد:ص730.زادالمعاد:ص328. معالی السبطین: ج2ص191. فیض العلام: ص195. بحارالانوار:ج97ص329. مصباح کفعمی: ج2 ص596.
[39] بحارالانوار: ج44 ص199.
[40] مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. بحارالانوار: ج23 ص473.
[41] بحارالانوار: ج30 ص428 ، ج21 ص410. طبقات ابن سعد: ج2 ص136. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295.
[42] اعلام الوری: ج1 ص80. بحار الانوار: ج17 ص406. اثبات الهداه:ج1 ص406. الخرائج و الجرائح: ج1 ص27. بصائر الدرجات: ص503 . محاسن برقی: ج2 ص262. جامع الاصول: ج11 ص38. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. الطبقات الکبری:ج2 ص154.سنن ابی داود: ج4 ص 174.
[43] تفسیر صافی: ج1 ص389.
[44] مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295.
[45] کافی: ج2 ص61. بحار الانوار: ج22 ص473.
[46] کافی: ج2 ص32- 33.
[47]الارشاد: ج1 ص188 – 189.
[48] سورة احزاب: آیة 56.
[49]الارشاد: ج1 ص188 – 189.
[50] منتخب التواریخ: ص36 تا 46.
[51]الارشاد: ج1 ص187.
[52] بحارالانوار: ج97 ص384.
[53] تتمه المنتهی: ص9.
[54] اعلام الوری: ج1 ص403. بحار الانوار: ج95 ص200. مسار الشیعه: ص27. فیض العلام: ص199. کافی: ج1ص461.منتهی الآمال: ج1 ص231. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. العدد القویه: ص350.
[55] بحار الانوار: ج44 ص161.
[56]الارشاد: ج2 ص16. کافی: ج2 ص481. بحار الانوار: ج44 ص149. تاریخ الخلفاء: ص192.
[57] تتمه المنتهی: ص41.
[58] منتهی الآمال: ج1 ص235.
[59] مجمع البحرین: ج1 ص454.
[60]الارشاد: ج2 ص17 - 19. بحار الانوار: ج44 ص156.
[61]الارشاد: ج2 ص20.
[62] کافی: ج2 ص528 . فیض العلام :ص200، بحارالانوار : ج49 ص292، مستدرک سفینه البحار: ج6ص295. منتخب التواریخ: ص578.
[63] کشف الغمه : ج2 ص267 . بحارالانوار : ج49 ص292.
[64] تاج الموالید : ص50.
[65] الارشاد: ج 2 ص270 . مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. جلاءالعیون : ص551. مروج الذهب : ج4 ص28 .بحارالانوار : ج49 ص298.
[66] منتخب التواریخ: ص580.
[67] فیض العلام : ص99. تتمه المنتهی: ص280 . وسائل الشیعه: ج2 ص659.
[68] الارشاد: ج 2 ص271.
[69] الارشاد: ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .
[70] الارشاد: ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .
[71] الارشاد: ج 2 ص247 .
[72] الارشاد: ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .
[73] کشف الغمه : ج2 ص297. العددالقویه : ص277.
[74] مصباح کفعمی : ج2 ص596 .
[75] تاج الموالید: ص50
[76] منتهی الامال : ج2 ص312.
[77] منتخب التواریخ: ص577.
[78] منتخب التواریخ: ص577 . العددالقویه : ص275.

Share