اخلاق امام صادق علیه السلام - بخش سوم: شكوه و مهابت امام

امام جعفرصادق علیه السلام

شكوه و مهابت امام صادق (علیه السلام)

معمولاً شكوه و مهابت مردان بزرگ و مقتدر جامعه از طريق ژست بزرگنمائى است كه خود شخص و يا اطرافيان او (نوكران، خدمه، خانواده و ايل و تبار، سپاهيان و حكومت و دولت) ايجاد مى كنند .

اينگونه مهابت وجلالت ، اختصاص به احدى ندارد؛ زيرا هر كس اين وضع و شرايط را داشته باشد و يا براى خود بوجود بياورد، داراى چنين شكوهى خواده بود، و شايسته آن است كه چنين جلالت و مهابتى را جلالت و مهابت ساختگى نام نهيم.

اما گاهى انسان داراى شكوه ، عظمت شخصيت و مهابت و جلالت است هر چند كه در اطراف او از لشكر، خدمتكار، قوم و خويش ، دولت و حكومت اثرى نيست. اينگونه مهابت و جلالت ديگر عاريتى نيست، بلكه آن چيزى است كه خداوند به هر كه از بندگانش بخواهد، مى بخشد و چنين عظمتى با فروتنى، خوش اخلاقى ، گشادگى و خنده‏روئى از بين نمى ‏رود. مهابت و جلالتى از اين دست را در جائى توان يافت كه علم و عمل توأماً در آنجا باشد و چنين مهابت و عظمتى در شخصى تحقق مى ‏يابد كه از محدوده معصيت الهى خارج و به حريم طاعت خداوند وارد شود. و هر كس خواهان عزت بدون وجود قوم و خويش، و شكوه و مهابت بدون حكومت و سلطنت باشد، بايد لباس ذلت معصيت از تن به در كند و جامه عزت طاعت بپوشد . و نيز آن مهابت و شكوه را كسى دارد كه جز از خدا نترسد كه هر كس از خدا بترسد ، خداوند رعب و ترس او را در دل همگان اندازد و هر كه از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز مى ‏ترساند و وحشت از همه سو او را فرا گيرد. اينگونه مهابت و شكوه را بايد شكوه و مهابت اصيل ناميد.

منصور صاحب آن مهابت و شكوه نخستين، يعنى مهابت ساختگى بود؛ زيرا كدام سلطانى حكومت و قدرتش از او نيرومندتر و چه كسى سپاهيان و لشكر يانش از او فزونتر و چه شخصى جرأت و جسارتش از او زيادتر بود؟ اما مع ذلك همين منصور وقتى نگاهش بر امام صادق(علیه السلام) كه قصد قتل او را داشت، افتاد، اندامش به لرزه درآمد و از تصميم خود منصرف شد.

مفضل بن عمر مى گويد: منصور بيش از يكبار قصد قتل ابى عبدالله (علیه السلام) را كرد؛ ولى وقتى كه امام را احضار و مقدمات قتل او را فراهم نمود، با يك نگاه به سيماى امام ترس و وحشت تمام وجودش را فرا گرفت و از قصد خود منصرف شد.[1]

اين شكوه و مهابت را در وجود امم، همه احساس مى‏ كردند؛ چه دوست و چه دشمن، چه مخالف و چه موافق.

هشام  بن حكم كه مذهب «جهمى» داشت، پيش از آنكه به مكتب امام بپيوندد در بيابان حيره با امام ملاقات كرد؛ اما با اينكه بيانى رسا و زبانى گويا داشت، لحظاتى از شدت مهابت و جلالت امام سكوت كرد و از حرف باز ماند. لذا احساس كرد كه مهابت و شكوه امام همان چيزى است كه خداوند پيامبران و اوصياى آنان را از آن بهره مند مى ‏سازد.

همان هيبت و جلالتى كه هشام آن روز كه جهمى مذهب بود در وجود و شخصيت امام احساس كرد، در روزى هم كه دانشمندى شده و در رديف علماى كلامى برجسته قرار گرفته بود، باز احساس نمود. او كه به قصد بحث و مناظره با عمروبن عبيد به بصره رفته و درباره امامت با وى مناظره ‏اى جالب انجام داده و برگشته بود، امام از او خواست كه جريان را تعريف كند و چگونگى بحث و گفتگو را حكايت نمايد؛ اما هشام گفت : اى فرزند رسول خدا! من از شما خجالت مى كشم و شخصيت شما مرا گرفته و زبانم در حضور شما كار نمى ‏كند.

ابن ابى العوجاء با اينكه مردى ملحد و خدا نشناس بود،گاهى تحت تأثير هيبت و مهابت امام قرار مى ‏گرفت و از سخن گفتن در مى‏ ماند. روزى به نيت بحث با امام نزد او آمد؛ ولى پس از آنكه نشست ، لحظاتى سكوت كرد.

امام صادق : چرا سخن نمى گوئى و حرف نمى‏ زنى؟

ابن ابى العوجاء : مهابت و جلالت و عظمت شخصيت شما مرا تحت تأثير قرار داده و زبانم در حضور شما باز نمى ‏شود. البته من دانشمندان زيادى ديده ‏ام و با متكلمان و فلاسفه بسيارى به بحث و گفتگو نشسته ‏ام؛ ليكن هرگز اينگونه كه در حضور شما مرعوب شده ‏ام و تحت تأثير مهابت شما قرار گرفته ‏ام، مرعوب نشده‏ ام. [2]

اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه امام صادق(علیه السلام) در ميان اصحاب و همنشينانش همچون يكى از آنان بود. خود را به سبب اينكه امام و رهبر است، بالاتر و برتر نشان نمى داد . به سادگى با آنان همسخن مى ‏شد و بر سر يك سفره مى‏ نشست و ضمن صحبت با ايشان انس مى ‏گرفت و مرتباً به آنها تعارف مى ‏كرد كه غذا بخورند؛ مبادا مهابت امام باعث شود كه آنها از تناول غذا بمانند.

ليكن به هر حال مهابت و جلالت امام ذاتى و اصيل بود و مانع از آن مى ‏شد كه مردم نگاهشان را بر او بدوزند و زبانها در حضور او بند مى‏ آمد هر چند كه اطراف او خالى بوده و از نوكر و حاجب و دربان خبرى نبوده باشد.

 

پی نوشتها:

--------------------------------------

[1] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 238.

[2] توحيد صدوق ، ص 296.

منبع: صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق (علیه السلام) ، ص ۳۱۲ - ۳۲۱.

Share