وصی و وصیت در عقاید اسلامی

آية الله علامه سيد مرتضى عسكرى‏؛
وصی و وصیت
وصى در کتاب و سنّت، انسانى است که دیگرى به او وصیت مى کند تا پس از مرگش به امورى که مورد توجّه اوست، اقدام نماید.و در لفظ آن هم فرقی ندارد.(وصیت، عهد)

وصی و وصیت در عقاید اسلامی :

وصى در کتاب و سنّت، انسانى است که دیگرى به او وصیت مى کند تا پس از مرگش به امورى که مورد توجّه اوست، اقدام نماید. چه با این لفظ و عبارت باشد که:" به تو وصیت مى کنم که بعد از من چنین کنى، یا: با این لفظ که: با تو عهد مى بندم و بر عهده تو مى گذارم که بعد از من چنین و چنان نمائى، فرقى ندارد، همانگونه که در اطلاع رساندن به دیگران درباره وصیت نیز، اشاره به لفظ وصی و وصیت، یا غیر آن، فرقى ندارد، و اگر بگوید: فلانى بعد از من وصی من است، یا بگوید: فلانى بعد از من چنین و چنان مى کند، و یا هر عبارتى که بر وصیت دلالت کند، کافى است.

وصی نبى نیز، انسانى است که پیامبر با او عهد بسته تا پس از مرگش، کار شریعت و امّت او را بر عهده گیرد و به انجام رساند.[1]

از جمله اخبار اوصیاى انبیا که به ما رسیده، خبرى است که طبرى از ابن عبّاس آورده، فشرده آن چنین است:

حوّا براى آدم علیه السّلام "هبة اللّه" را که نام عبرى اش "شیث" مى شود به دنیا آورد، و آدم علیه السّلام او را وصی خود قرار داد، براى شیث نیز فرزندى به نام" انوش" زاده شد که به هنگام بیمارى او را وصى خود قرار داد و از دنیا رفت. سپس فرزندان انوش،" قینان" و دیگران به دنیا آمدند که وصی پدر" قینان" شد. از قینان هم" مهلائیل الیرد" و گروه دیگرى به دنیا آمدند، که وصیت بر عهده" یرد" قرار گرفت. از یرد نیز" اخنوخ" که همان" ادریس" باشد با دیگر فرزندان به دنیا آمدند و ادریس وصی پدر شد، از ادریس نیز" متوشلخ" و تعداد دیگرى به دنیا آمدند، که وصیت بر عهده او قرار گرفت.

ابن سعد در طبقات، درباره ادریس نبى، از ابن عباس آورده که گفت: اوّلین پیامبرى که بعد از آدم برانگیخته شد،" ادریس" بود. او" خنوخ بن یرد" است ... از خنوخ نیز" متوشلخ" و تعدادى دیگر به دنیا آمدند، و وصیت بر عهده او قرار گرفت، از متوشلخ نیز" لمک" و عدّه اى دیگر زاده شدند، و او وصی پدر شد، از لمک نیز" نوح" به دنیا آمد.[2]

مسعودى در «اخبار الزمان» روایتى آورده که فشرده آن چنین است:

خداى سبحان هنگامى که خواست آدم را قبض روح کند، به او دستور داد فرزندش شیث را «وصی» خود قرار دهد، و همه علومى را که به وى داده شده به او بیاموزد، و او چنین کرد. و گفته است: شیث پس از آنکه صحف را به فرزندش قینان آموزش داد، و محاسن زمین و ذخائر آن را برایش بیان کرد، او را وصى خود ساخت، و به اقامه نماز و دادن زکاة و گزاردن حج و جهاد با فرزندان قابیل فرمان داد. او فرمان پدر را به انجام رسانید و در سن هفتصد و بیست سالگى از دنیا رفت.

قینان، فرزند خود «مهلائیل» را وصى خود ساخت، و او را به آنچه خود بدان سفارش شده بود سفارش کرد، عمر مهلائیل هشتصد و هفتاد و پنج سال بود. او هم به فرزندش «بوارد» وصیت کرد، صحف را به وى آموخت و او را از ذخائر زمین و حوادث آینده آگاه کرد، و کتاب سرّ ملکوت را به او سپرد، کتابى که مهلائیل ملک به آدم علیه السّلام آموخته بود، و آن را سر بسته و بدون نگاه در آن، از یکدیگر به ارث مى بردند، از «بوارد» فرزندش «خنوخ» به دنیا آمد، وى همان ادریس نبى علیه السّلام است که خداى متعال او را مرتبت والا داد، او را از آن رو ادریس گفته اند که کتاب خداى عزّ و جلّ و سنّت هاى دین را بسیار خوانده و پیروى مى کرد، خداى سبحان سى عدد صحیفه را بر او نازل کرد که با آنها صحیفه هاى نازله در آن زمان کامل شد، «بوارد» پسرش «خنوخ» [ادریس ] را وصى خود قرار داد و وصیت پدرش را در اختیار او گذاشت، و علومى را که نزدش بود به وى آموخت و مصحف سرّ را بدو سپرد و ...

یعقوبى اخبار اوصیاء را سلسله وار و با شرحى بیش از طبرى و ابن اثیر آورده، او اخبار دیگرى را نیز درباره وصیت آورده که- براى مثال- مى گوید: به هنگام وفات آدم فرزندش شیث و فرزندان و نوه هایش نزد وى آمدند، او بر آنان درود فرستاد و از خدا برایشان برکت و فزونى خواست و شیث را وصی خود قرار داد. و گفته است:

بعد از مرگ آدم، فرزندش شیث بپا خاست و قوم خود را به تقواى الهى و عمل صالح فرمان مى داد ... تا آنجا که مى گوید: هنگام وفات شیث فرزندان و نوه هاى او که در آن روز، انوش و قینان و مهلائیل و یرد و اخنوخ بودند و زنان و فرزندان آنان نزد او آمدند، شیث بر آنان درود فرستاد و از خداى برایشان برکت و فزونى خواست، و به آنان رو کرد و سوگندشان داد که ... با اولاد قابیل ملعون آمیزش نکنند، و فرزند خود انوش را وصی خویش قرار داد.

یعقوبى بدین گونه اخبار وصیت را سلسله وار، همراه با ذکر وقایع روزگار آنان مى آورد تا به خبر وصیت نوح مى رسد و مى گوید:

هنگام وفات نوح، هر سه فرزند وى: سام و حام و یافث، و فرزندان ایشان نزد او جمع شدند، سپس به شرح وصیت نوح به سام پرداخته است. او همچنین تسلسل اخبار اوصیاء،- هر وصی بعد از نبى- را تا آخر انبیاى بنى اسرائیل و اوصیاى ایشان آورده است که ما تا اینجا به همان فشرده اى که آوردیم بسنده مى کنیم.

در زمان نوح علیه السّلام عبادت بت ها در میان فرزندان قابیل گسترش یافت.

ادریس فرزند خود متوشلخ را وصى خود قرار داد، زیرا خداوند به او وحى فرستاد که وصیت را در فرزندت متوشلخ قرار ده که من بزودى از صلب او نبىّ پسندیده کردارى را بیرون خواهم آورد. خداوند ادریس علیه السّلام را به سوى خود بالا برد و بعد از آن وحى منقطع گردید و اختلاف و تنازع پدیدار و فزونى گرفت، و ابلیس شایع کرد که وى مرده است، زیرا او کاهن بوده و مى خواسته به فلک بالا رود که آتش گرفته و سوخته است، فرزندان آدم که پیرو دین او بودند شدیدا اندوهگین شدند، ابلیس گفت که بت بزرگ آنان بوده که ادریس را هلاک کرده، پس بت پرستان در عبادت بت ها فزونى یافتند، و به زیور آنها پرداختند، و برایشان قربانى کردند، و جشن عید گرفتند، عیدى که همگان در آن حضور یافتند، آنان در این دوران بت هائى به نام: یغوث و یعوق و نسر و ودّ و سواع، داشتند.

هنگامى که مرگ متوشلخ فرا رسید، فرزندش لمک را وصی خود قرار داد،- لمک به معناى جامع- و از او پیمان گرفت و صحف و کتاب هاى مختومه ادریس علیه السّلام را به او سپرد، عمر متوشلخ در این هنگام نهصد سال بود.

وصیت به لمک منتقل شد (او پدر نوح علیه السّلام بود) او یک بار چنان دید که آتشى از دهانش خارج شد و جهان را سوزانید، و یک بار دیگر دید گویا روى درختى در میان دریاست و هیچ چیز دیگرى نیست.

نوح علیه السّلام بزرگ شد، و خداوند او را در پنجاه سالگى رفعت مقام داد و نبوت بخشید، و وى را به سوى قومش که بت مى پرستیدند فرستاد، او از رسولان صاحب عزم بود.

در برخى از اخبار، عمر او را هزار و دویست و پنجاه سال ذکر کرده اند، او همانگونه که خداى متعال فرموده: نهصد و پنجاه سال [3] در میان قوم خویش درنگ کرد و آنان را به سوى ایمان فرا خواند، شریعت وى: توحید و نماز و روزه و حج و جهاد با دشمنان خدا از فرزندان قابیل بود، او به حلال مأمور، و از حرام نهى شده بود و دستور داشت مردمان را به سوى خداى متعال دعوت نماید و از عذاب او بر حذر دارد، و نعمت هاى خدا را یادآورى شان کند.

مسعودى گفته است: خداوند ریاست و کتابهاى انبیا را براى سام بن نوح قرار داد، و وصیت نوح ویژه فرزندان او شده است.[4]

تا اینجا آنچه از کتاب اخبار الزمان مسعودى نزد ما موجود بود پایان گرفت، مسعودى همچنین در کتاب" اثبات الوصیّه"[5] سلسله اوصیاء را، از آدم علیه السّلام تا نبى خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلم، آورده است. این آن چیزى است که در مدارک بحث هاى اسلامى، درباره رسولان و اوصیاى ایشان آمده است.

 

::::: در بحث آینده، به اخبار رسولان و اوصیاى آنان در کتابهاى عهدین (تورات و انجیل) مى پردازیم :::::

وصی و وصیت در عقاید اسلامی

 

مطلب مرتبط: 
نبوت و نبی در عقاید اسلامی

رسول و رسالت در عقاید اسلامی

منبع: عسکرى، مرتضى، عقاید اسلام در قرآن کریم، 3جلد، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر - تهران، چاپ: اول، 1386 ه.ش/جلد 1، ص228-232.
---------------------------
پی نوشت ها :
[1] - شرح بیشتر را در" فرهنگ دو مکتب در اسلام" جلد اوّل مبحث: اصطلاح وصی مى یابید.
[2] - تاریخ طبرى چاپ اروپا ج 1 ص 153، 165 و 166، تاریخ ابن اثیر ج 1 ص 20- 19 درباره شیث بن آدم، طبقات ابن سعد ج 1 ص 16، ابن کثیر در تاریخ خود خبر وصیت آدم به فرزندش شیث را آورده است.
[3] - عنکبوت/ 14.
[4] - اخبار الزمان مسعودى چاپ بیروت 1386 ه ص 75- 102.
[5] - ما در جلد دوم این کتاب درباره نسبت کتاب اثبات الوصیه به مسعودى در فصل: عصر فترت، باب: پدران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلم توضیح لازم را آورده ایم.

Share