ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام

ارسطو
ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام به بزرگى یاد شده است بدین جهت که ارسطو مردم را از برهان وحدت صنع به وحدت صانع دلالت کرده است.

ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام

ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام به بزرگى یاد شده است بدین جهت که ارسطو مردم را از برهان وحدت صنع به وحدت صانع دلالت کرده است.

ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام

ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام / بخش اول

سلیل نبوت و لسان الله ناطق حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در حدیث معروف به توحید مفضل که تمام آن در جلد دوم بحارالانوار چاپ نخستین روایت شده است، جناب ارسطو را به بزرگى یاد مى فرماید که وى مردم را از برهان وحدت صنع به وحدت صانع خوانده است.

این شجره علم است که حق اهل حق را ادا مى کند و به علم و اهل آن احترام مى گذا رد،  دیگران را بدان تشویق و ترغیب مى فرماید و با این که خود حجت بالغ خداست ارسطو را به بزرگى بر زبان مى آورد و به کلام وى ارج و قدر مى نهد و روش اندیشه وى را مى ستاید.

علامه حسنزاده آملی در ادامه بحث خود انتقاد شدیدی از مخالفان فلسفه کرده و می نویسد: چه بسیار نوشته هایى را مى بینیم که دهان به ژاژخایى باز مى کنند و زبان به بیهوده گویى دراز، و به ساحت بزرگان علمى که چون حجت خدا امام ملک و ملکوت بدانان احترام مى گذارد، اسائه ادب و جسارت روا مى دارند. این گستاخان‏در نزد اهل خرد خردسالانى اند که از خامى و کج اندیشى خود سخن مى گویند، و از کاجى و بد نهادى خود خبر مى دهند. آرى‏

بزرگش نخوانند اهل خرد            که نام بزرگان بزشتى برد

فاضل شهرزورى در نزهة الارواح گوید: و یروى عنه علیه السلام «انه کان اذا کمل واحد من اهله قال له: یا ارسطا طالیس هذه الامة».[1]

یعنى در خبر است که هر گاه کسى از اهل پیمبر خاتم به کمال مى رسید از زبان مبارک آن حضرت به خطاب (اى ارسطاطالیس) تشرف مى یافت.

بلکه فراتر از آنچه گفته ایم باز شهرزورى در همان کتاب یاد شده[2]  و دیلمى در محبوب القلوب[3] آورده اند که: گاهى که عمرو عاص از اسکندریه بر رسول خدا وارد شد از او پرسید که در آنجا چه دیده اى؟ گفت: گروهى چند دیده ام که طیلسان در بر داشتند و حلقه حلقه گرد هم مى نشستند و مردى را به نام ارسطاطالیس لعنه الله تعالى نام مى بردند. پیامبر فرمودند: اى عمرو باز ایست، ارسطاطالیس پیمبرى بود که قوم وى او را نشناختند.[4]

ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام

ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام / بخش دوم

امام صادق علیه السلام در سخنی دیگر از ارسطو و افلاطون چنین یاد نموده است:

«... أَرَسْطَاطَالِیسُ مُعَلِّمُ الْأَطِبَّاءِ وَ أَفْلَاطوُنُ رَئِیسُ الْحُکَمَاءِ ...»[5]

در توحید مفضّل نیز امام صادق علیه السلام برهانی را از زبان ارسطو نقل می فرمایند در ردّ دهریّون، که گواه است بر الهی بودن ارسطو، که بر ضدّ دهریّون استدلال نموده است. جالب اینجاست که امام صادق علیه السلام در این نقل، از اصطلاحات فلسفی خود ارسطو بهره می برد. متن کلام، ان گونه که کتاب توحید مفضّل آمده چنین است:

«أصحاب الطبائع و مناقشة أقوالهم

فَأَمَّا أَصْحَابُ الطَّبَائِعِ فَقَالُوا إِنَّ الطَّبِیعَةَ لَا تَفْعَلُ شَیْئاً لِغَیْرِ مَعْنًى وَ لَا تَتَجَاوَزُ عَمَّا فِیهِ تَمَامُ الشَّیْ ءِ فِی طَبِیعَتِهِ وَ زَعَمُوا أَنَّ الْحِکْمَةَ تَشْهَدُ بِذَلِکَ فَقِیلَ لَهُمْ فَمَنْ أَعْطَى الطَّبِیعَةَ هَذِهِ الْحِکْمَةَ وَ الْوُقُوفَ عَلَى حُدُودِ الْأَشْیَاءِ بِلَا مُجَاوَزَةٍ لَهَا وَ هَذَا قَدْ تَعْجِزُ عَنْهُ الْعُقُولُ بَعْدَ طُولِ التَّجَارِبِ فَإِنْ أَوْجَبُوا لِلطَّبِیعَةِ الْحِکْمَةَ وَ الْقُدْرَةَ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْأَفْعَالِ فَقَدْ أَقَرُّوا بِمَا أَنْکَرُوا لِأَنَّ هَذِهِ فِی صِفَاتِ الْخَالِقِ وَ إِنْ أَنْکَرُوا أَنْ یَکُونَ هَذَا لِلطَّبِیعَةِ فَهَذَا وَجْهُ الْخَلْقِ یَهْتِفُ بِأَنَّ الْفِعْلَ لِلْخَالِقِ الْحَکِیمِ وَ قَدْ کَانَ مِنَ الْقُدَمَاءِ طَائِفَةٌ أَنْکَرُوا الْعَمْدَ وَ التَّدْبِیرَ فِی الْأَشْیَاءِ وَ زَعَمُوا أَنَّ کَوْنَهَا بِالْعَرَضِ وَ الِاتِّفَاقِ وَ کَانَ مِمَّا احْتَجُّوا بِهِ هَذِهِ الْآیَاتِ الَّتِی تَکُونُ عَلَى غَیْرِ مَجْرَى الْعُرْفِ وَ الْعَادَةِ کَإِنْسَانٍ یُولَدُ نَاقِصاً أَوْ زَائِداً إِصْبَعاً أَوْ یَکُونُ الْمَوْلُودُ مُشَوَّهاً مُبَدَّلَ الْخَلْقِ فَجَعَلُوا هَذَا دَلِیلًا عَلَى أَنَّ کَوْنَ الْأَشْیَاءِ لَیْسَ بِعَمْدٍ وَ تَقْدِیرٍ بَلْ بِالْعَرَضِ کَیْفَ مَا اتَّفَقَ أَنْ یَکُونَ وَ قَدْ کَانَ أَرَسْطَاطَالِیسُ رَدَّ عَلَیْهِمْ فَقَالَ إِنَّ الَّذِی یَکُونُ بِالْعَرَضِ وَ الِاتِّفَاقِ إِنَّمَا هُوَ شَیْ ءٌ یَأْتِی فِی الْفَرْطِ مَرَّةً لِأَعْرَاضٍ تَعْرِضُ لِلطَّبِیعَةِ فَتُزِیلُهَا عَنْ سَبِیلِهَا وَ لَیْسَ بِمَنْزِلَةِ الْأُمُورِ الطَّبِیعِیَّةِ الْجَارِیَةِ عَلَى شَکْلٍ وَاحِدٍ جَرْیاً دَائِماً مُتَتَابِعاً»

ترجمه:

اصحاب طبایع و مناقشه سخن آنان

اهل طبیعت مى گویند: طبیعت کار بى فایده اى نمى کند و همه چیز در آن تام و کامل است. آنان حکمت را دلیل این عقیده مى دانند. اگر به آنان گفته شود:

چه کسى این حکمت را به طبیعت داده که هیچ چیز از حدّش خارج نگردد. چیزى که عقلها نیز با این همه تجربه باز از آن عاجزند؟

اگر بگویند: خود طبیعت حکمت و قدرت این اعمال را دارد، در واقع اقرار کرده اند به آنچه انکار کرده اند؛ زیرا اینها همه صفات آفرینشگر است. [در این صورت اختلاف در نام این قادر و حکیم است] امّا اگر این صفات را از طبیعت ندانند مى رساند که فعل از آن خالقى حکیم است.

گروهى از گذشتگان، هدفمندى و تدبیر و حکمت را در اشیاء انکار کردند و پنداشتند که همه چیز اتفاقى و تصادفى پدید آمده است. اینان بر این عقیده ناصواب خود به امورى چند استناد کردند که در ظاهر، خلاف قاعده است؛ مانند:

تولد انسانى ناقص و یا کسى که انگشتى زاید دارد یا ناقص الخلقه و در هم آمیخته است. این گروه با این دلایل مى گویند که جهان و اشیاء تصادفى و اتفاقى پدید آمده اند.

«ارسطاطالیس» به آنان چنین پاسخ داده است:

اینکه گاه بالعرض و اتفاق چیزى بخاطر دلیلهاى چندى پدید مى آید و از راه طبیعى خود خارج مى شود به منزله بیرون رفتن امور از حالت طبیعى نیست و این اتفاقات نادر همیشه و بطور دائم جارى نیستند، [تا دلیل نبود حکمت گردند و آفرینش را بخاطر این امور اتفاقى، مهمل بشماریم.]

ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام

سخن آخر در ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام :

آنچه که در بیانات بزرگان آمده بود سعی کردیم بطور مختصر در مقاله " ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام " خدمت شما بنویسیم، چنانچه مطالب مهم دیگری نیز شما سراغ دارید لطفا با کاربران ضیاءالصالحین به اشترک بگذارید.

ارسطو در بیان پیامبر و امام صادق علیهما السلام

بیشتر بخوانید: درگذشت فیلسوف و دانشمند شهیر و برجسته یونان باستان، ارسطو(322قبل از میلاد)

پی نوشت:
1.
 فاضل شهرزورى، نزهة الارواح، ج 1، ص 5، ط حیدر آباد.
2. همان، ص 10.
3. دیلمى، محبوب القلوب، ص 14، ط 1، رحلى ایران.
4. علامه حسن حسنزاده آملی، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، ص: 9.
5. الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسی، ج ۲ ،ص۳۴۲ و بحار الأنوار ، ج ۱۰،ص۱۷۲.

Share

دیدگاه‌ها

ممنون