غزوه دومة الجندل

میرحسن موسوی
غزوه دومة الجندل

دومة الجندل [1]
دومه الجندل یا دوماء الجندل نام منطقه ای است بین حجاز، عراق و شام و امروزه، شهری است نزدیک تبوک که به آن «جوف» می گویند.
وقتی تعداد فرزندان حضرت اسماعیل نبی علیه السلام در تهامه زیاد شد، دوماء پسر حضرت اسماعیل به آن منطقه آمد و در آن جا اقامت کرد و قلعه ای بنیان نهاد که بعدها به اسم «دومة الجندل» خوانده شد.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم یک غزوه در سال پنجم هجرت و دو سریه در سال های ششم و نهم هجرت به فرماندهی عبدالرحمن بن عوف و خالد بن ولید در این منطقه انجام داد.
در جنگ صفین، حکمیت ابو موسی اشعری و عمرو بن عاص به نمایندگی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و معاویه در همین منطقه صورت گرفت. [2]
به گفته معجم ما استعجم 2/ 564  منطقه دومة الجندل در حدود هشتاد فرسنگى شمال مدينه قرار دارد. در صدر اسلام در آنجا بازار تجارى بزرگى بوده است. واقدى 1/ 402 درباره علت اين جنگ گفته است: رسول خدا تصميم گرفت به سرزمين هاى مرزى شام برود. به ايشان گفتند اگر به مرزهاى شام نزديك شويد مايه ترس قيصر خواهد شد. همچنين خبر رسيد گروه زيادى در دومة الجندل جمع شده اند و نسبت به تجار و بازرگانان ستم مى كنند.
گروهى از عرب نيز با آنان هماهنگ شده و قصد حمله به مدينه را دارند. پيامبر با هزار نفر از مسلمانان آهنگ دومة الجندل كرد. شب ها راه مى پيمود و روزها خود را از انظار پنهان مى داشت. به نزديكى دومة الجندل كه رسيدند معلوم شد دشمن از آنجا كوچيده است و مسلمانان جز بر گوسفندان و شبانان ايشان دست نيافتند. اهل دومة الجندل نيز با اطلاع از ورود سپاه اسلام پراكنده شدند. پيامبر چند روزى در آنجا توقف نمود و دسته هايى به اطراف اعزام كرد.[3]
پيامبر كه از بدر دوم بازگشت، آسايش و امنيّت در منطقه حاكم گشت و دولتى آرام يافت.[4]

ghazveh_dowmatol_jandal_01.jpg

سبب پيش آمدن اين غزوه
رسول خدا خبر يافت كه: گروهى عظيم در «دومة الجندل»[5] فراهم آمده اند و بر مسافران و رهگذران ستم مى كنند و قصد مدينه را دارند، براى دفع ايشان با هزار مرد از مسلمانان، پنج روز به آخر ربيع الاول از مدينه بيرون رفت و سباع بن عرفطه غفارى[6] را در مدينه جانشين گذاشت و دليلى از قبيله «بنى عذره» به نام «مذكور» همراه برد، اما با نزديك شدن به آنان معلوم شد كه دشمن به طرف مغرب كوچيده است و جز بر مواشى و شبانان ايشان دست نيافت و أهل «دومة الجندل» خبر يافتند و پراكنده شدند، چون رسول خدا رسيد احدى از ايشان را نيافت و چند روزى آنجا ماند و سريّه ها به أطراف فرستاد و بى آن كه با دشمن روبرو شود ده روز به آخر ماه ربيع الآخر به مدينه بازگشت، و يك نفر از ايشان كه به دست مسلمانان افتاد اسلام آورد.
مسعودى مى نويسد: اين نخستين جنگ با روميان بود، چه أكيدر بن عبد الملك كندى زمامدار دومة الجندل كيش مسيحى داشت و زير فرمان «هرقل» پادشاه روم بود، و سر راه بر مسافران و بازرگانان مدينه مى گرفت.

قرارداد رسول خدا با عيينة بن حصن
در همين سفر بود كه رسول خدا با «عيينة بن حصن فزارى» كه در سرزمين  خود به قحطى گرفتار آمده بود، قرارى گذاشت و به او حق داد كه از تغلمين تا مراض[7] را چراگاه گيرد.[8]

گزارشی از جنگ
پيامبر به جاهاى دور دست مرز عرب، نظر انداخت و به موقعيت مسلمانان مسلط شد كه:
دوست و دشمن به اين موضوع اعتراف مى كردند.
و پس از بدر صغرا شش ماه در مدينه ماند. در اين هنگام خبر رسيد كه قبايل پيرامون دومة الجندل- نزديك شام- به راهزنى دست يازيده و بيم و هراس را براى مسافران به وجود آورده اند و تعدادشان نيز بسيار است و مى خواهند به مدينه يورش بياورند. پيامبر، سباع پسر عرفطه غفارى را در مدينه گماشت و خود با هزار نفر مرد مبارز در روز بيست و پنجم ربيع الاول سال پنجم ه. [به آن سو] حركت و مردى موسوم به مذكور از بنى عذره را راهنماى راه كرد.
شب، حركت مى كردند و روز، به كمين مى رفتند، تا ناگهان بر آنان تاختند. وقتى نزديك تر شدند، آن مردم فرار كرده و در جاهاى امن، پناه گرفته بودند. مسلمانان، غنايمى به دست آوردند. پيامبر، مدتى در آن جا ماند و دسته هايى از لشكر را به اطراف فرستاد. آنان، كس را نيافتند و سپس پيامبر به مدينه بازگشت. در اين سفر با عيينه پسر حصن و [مردم ] دومه قرار صلح بست. دومه، جايى معروف در مرز شام كه ما بين آن جا و شام پنج روز و از آن جا تا مدينه پانزده روز است.
با اين اقدامات سريع و قاطع و با اين نقشه هاى هوشيارانه و حكيمانه، پيامبر در عرصه آسايش و سلامت در منطقه و تسلط بر شرايط زمان، باز گردانيدن مسير روزگار به مصلحت اسلام و كم كردن فشارهاى داخلى و خارجى كه- در پيش- مسلمانان را در بر گرفته و از هر طرف حلقه زده بود، موفق شد. منافقان نيز ساكت و بى سر و صدا و خوار و سر افكنده، سر جاى خود نشستند؛ و كوچ كردن قبيله اى از يهود پايان يافت؛ و ساير قبايل ماندگار شدند و ظاهرا به وظيفه پناهندگى و وفا به تعهد، تظاهر مى نمودند. عرب باديه نشين، خوار و زبون گشتند.
قريش، يورش خود را فروكش كردند. با اين توضيح، مسلمانان، فرصت را غنيمت شمردند و نواى اسلام و فرمان آفريدگار را به گوش مردم رسانيدند.[9]
پیامبر اکرم و اعزام خالد بن ولید به سوی دومه الجندل
دومه الجندل منطقه آبادی بود در میان دژی محکم در فاصله 50 فرسخی شام. حاکم این منطقه، شخصی بود به نام اکیدر بن عبدالملک که پیامبر اکرم برای پیشگیری از کمک او به سپاهیان روم، تصمیم به اعزام گروهی به سرپرستی خالد بن ولید به آنجا گرفت. خالد بن ولید و سپاهش حرکت کردند و بیرون دژ کمین کردند.
در یک شب مهتابی، وقتی اکیدر با برادرش، « حسان »، و تعدادی از محافظان برای شکار از دژ بیرون آمد، با سپاه خالد روبرو شد. درگیری مختصری میان آنان رخ داد که منجر به قتل حسان و اسارت اکیدر شد و باقی سپاهش نیز به دژ پناهنده شدند.
خالد به اکیدر گفت:« اگر سپاهیانت در دژ را باز کنند و اسلحه خود را تحویل دهند، تو را نمی کشم و فقط به حضور رسول خدا می برم.»
اکیدر دستور داد درهای دژ را باز کنند و اسلحه ها را تحویل دهند. خالد همراه با اکیدر بن عبدالملک مسیحی و غنائمش (400 زره، 500 شمشیر، 400 نیزه و . . .) رهسپار مدینه شد.
پیش از اینکه وارد مدینه شوند، خالد شنل زربفتی را که اکیدر مثل پادشاهان بر روی شانه می انداخت و به او داده بود، برای پیامبر فرستاد. چشم گروهی از دنیاطلبان به این لباس خیره مانده بود، ولی پیامبر در کمال بی اعتنایی فرمود:« لباس بهشتیان از این شگفت انگیزتر است.»
اکیدر پس از آنکه به حضور پیامبر رسید، حاضر نشد اسلام بیاورد ولی قبول کرد به مسلمانان جزیه بدهد و عهدنامه ای نیز میان او و پیامبر نوشته شد. سپس پیامبر اکرم هدیه گرانبهایی به او بخشید و عباد بن بشیر را مأمور کرد که او را در امنیت کامل به دومه الجندل برگرداند.[10]

 

پی نوشت:
--------------------------------

[1]  «واحه اى است، يعنى، آباديى كه در ميانه ريگستان قرار دارد»
[2] معجم البلدان، ج 2، ص 554/ مراصد الاطلاع، ج 2، ص 542/ معجم ما استعجم، ج 2، ص 564/ لغت نامه دهخدا، ج 7، ص 9927.
[3] سيد على مير شريفى/ ناشر: سمت /تهران / چاپ: 1385 ش / نوبت چاپ: اول /پيام آور رحمت ،متن،ص:123
[4] رسول خدا- صلى اللّه عليه و آله- از غزوه بدر صغرى به مدينه بازگشت و چند ماه در مدينه ماند تا ذى حجّه هم سپرى شد و حجّ آن سال را نيز مشركان برگزار كردند.
سپس در ماه ربيع الأول سال پنجم: ماه چهل و نهم هجرت، رهسپار «دومة- الجندل» شد.( تاريخ پيامبر اسلام، متن، ص:377)
[5] ميان آن و دمشق پنج روز راه، و تا مدينه پانزده يا شانزده روز راه است (طبقات، ج 2، ص 62، چاپ بيروت، 1376 ه. م.).
[6] مسعودى: ابن امّ مكتوم (التنبيه و الاشراف، ص 215، چاپ دار التراث. م.).
[7] تغلمين در دو ميلى مراض، و مراض در 36 ميلى مدينه در راه ربذه واقع است (الطبقات، ج 2، ص 63، چاپ بيروت، 1376 ه. م.).
[8] دكتر محمد ابراهيم آيتى /ناشر: دانشگاه تهران / چاپ: 1378 ش /چاپ: ششم ، تهران / متن: ص:377و378
[9] محمد بهاء الدين حسينى /ناشر: انتشارات كردستان /سنندج /چاپ: 1382 ش /نوبت چاپ: اول / باده ناب،ص:368
[10] بحارالانوار، ج21، ص246 / فروغ ابدیت، ج2، ص785 / مغازی واقدی، ج3

Share