پاسخ به شبهه قادر بودن خدا و مسئله خیر و شر

زمان تقریبی مطالعه : 10 دقیقه
EPICURUS , اپیکور
آیا خدا خواهان جلوگیری از شر است، اما قادر نیست؟ پس او قادر مطلق نیست. آیا قادر است، ولی خواهان نیست؟ پس او بدخواه است. آیا هم قادر است و هم خواهان است؟ پس "شرّ" از کجا می آید؟(اپیکور، یونانی)

پاسخ به شبهه قادر بودن خدا و مسئله خیر و شر

در این نوشتار سعی شده است که به شبهه معروف اپیکور با عنوان « پاسخ به شبهه قادر بودن خدا و مسئله خیر و شر » با بررسی اصل پرسش، پاسخ جامعی داده شود، با ما همراه باشید.

  •••  ••      ••  ••• 

پرسش: دیوید هیوم در گفت وگوها در باب دین طبیعی از اپیکور نقل می کند که در یک سری پرسش ها عنوان می کند:«آیا خداوند مایل به جلوگیری از بدی هست، اما نمی تواند؟ پس او قادر مطلق نیست. آیا او قادر است، اما مایل نیست؟ پس او بدخواه است. آیا او هم قادر و هم مایل است؟ پس او مبدأ شر است. آیا او نه قادر است و نه مایل است؟ پس چرا او را خدا بنامیم؟».

 

پاسخ:

❖ متن صحیح پرسش اپیکور :

پرسش اپیکور به درستی نقل نشده است؛ عبارت دقیق این پرسش این گونه است:«آیا او می خواهد جلوی شری را بگیرد، ولی نمی تواند؟ پس او ناتوان است. آیا او قادر به جلوگیری از شر است؛ ولی نمی خواهد؟ پس او بدخواه است. آیا او هم توانا است و هم می خواهد؟ پس شر از کجا آمده است؟»

  •••  ••      ••  ••• 

 

❖ پاسخ هیوم :

هیوم پس از نقل این پرسش از اپیکور، آن را تحلیل می کند و جواب می دهد؛ بدین صورت که صرفاً در صورتی می توان صفات علم، قدرت، خیرخواهی و رحمت الهی را نامتناهی دانست که اثبات شود هیچ شری در عالم وجود ندارد، یا این صفات الهی موضوعاتی است که فراتر از ظرفیت انسان است و معیار عام صواب و خطا در مورد آنها کاربرد ندارد.[”EPICURUS's old questions are yet unanswered. Is he willing to prevent evil، but not able? then is he impotent. Is he able، but not willing? then is he malevolent. Is he both able and willing? whence then is evil? See:Hume،David، Dialogues Concerning Natural Religion، p. 159، Stanley Tweyman (ed.)، Rutledge، in Tweyman، London & New York، 1994؛به نقل از: فتحعلی خانی، محمد، فلسفه دین دیوید هیوم، ص 182، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ اول، 1390 ه. ش.]

  •••  ••      ••  ••• 

❖ پاسخ به اپیکور

اگرچه هیوم در این تحلیل با سخن اپیکور چندان موافق نیست، او نیز در تحلیل سخن و نتیجه گیری خود نگاه عمیقی ندارد. باید توجه کرد که از طرفی انسان در بررسی مفاهیم صفات الهی از توان و ظرفیت لازم برخوردار است و اساساً به توصیف و تحلیل مصداق صفات (ذات باری تعالی) نمی پردازد که از طاقت او خارج باشد. از طرف دیگر می توان با تحلیل دقیق و فلسفی مفهوم شر، آن را به لحاظ هستی شناختی امری عدمی دانسته، جهان هستی را از آن خالی دانست.

تحلیل این سؤال ما را به دو گزاره خبری و یک گزاره پرسشی ذیل می رساند:

1. در جهان مواردی رنج، شر و بدی دیده می شود.
2. خدایی با اوصاف علم و قدرت و خیرخواهی مطلق وجود دارد.
3. چرا موجودی که قادر و عالم مطلق و خیرخواه مطلق است، صدور رنج، شر و بدی را تجویز می کند.

در صورتی می توانیم پاسخ صحیحی به گزاره سوم بدهیم که درک درستی از دو گزاره اول داشته باشیم.

درباره گزاره اول می توان گفت:فیلسوفان از افلاطون [افلاطون، دوره ی آثار افلاطون (مترجم:لطفی، محمدحسن و کاویانی، رضا)، ج 3، ص 1891 1892، بخش محاوره تیمائوس، فقره 69، تهران، نشر خوارزمی، 1349ش.] گرفته تا فیلسوفان و متکلمان مسلمان در توضیح شر، آن را امری عدمی معرّفی می کنند.[ر.ک:شیخ الرئیس ابن سینا، حسین بن عبدالله، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات (مقدمه و تصحیح از محمدتقی دانش پژوه)، ص 544 و 668-681، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1379ش.] [حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، با تصحیح، مقدمه، تحقیق و تعلیقات:حسن زاده آملی، حسن، ص 29، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ چهارم، 1413ق.] طبق این تعریف، تمامی موجودات شر و حالات شری که تحقق می یابند، در واقع واقعیت هایی هستند که بهره کمتری از مبدأ حقیقت و وجود کسب کرده اند و به میزان عدم بهره گیریشان از خیر و وجود، شرّ نامیده می شوند؛ به عبارت دیگر، شرور ترکیبی از بدی و خوبی یا به تعبیر دیگر خوبی ها و فقدان خوبی ها و یا به بیان فنی و دقیق ترکیبی از وجود و عدم هستند. شرها و خیرها دو دسته از موجودات جداگانه نیستند که در مقابل هم قرار گرفته باشند، بلکه خیر، عین هستی و شر، عین نیستی است و این دو در یک موجود واحد محدود فرض می شوند و ذهن، شر را از حدود عدمی این موجود انتزاع می کند.

گزاره دوم در حقیقت به حکمت الهی اشاره می کند که نتیجه سه صفت قدرت مطلق، علم مطلق و خیرخواهی مطلق است.[ر.ک:خرازی ، سید محسن، بدایة المعارف الالهیة فی شرح عقائد الامامیة، ج 1، ص 97 142، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1418ق.] حکمت ؛ یعنی قرار دادن هر چیز در جایگاه شایسته آن[خرازی ، سید محسن، بدایة المعارف الالهیة فی شرح عقائد الامامیة، ج 1، ص99، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1418ق.] و کار حکیمانه کاری است که همراه با اتقان و استحکام باشد.[خرازی ، سید محسن، بدایة المعارف الالهیة فی شرح عقائد الامامیة، ج 1، ص 98، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1418ق.]

در گزاره سوم در حقیقت هیوم نیز حکمت نامتناهی الهی را پذیرفته و لازمه آن را خیرخواهی مطلق و سعادت مطلق همه انسان ها و حیوان ها دانسته است؛[See:Hume،David، Dialogues Concerning Natural Religion، pp. 156-157، Stanley Tweyman (ed.)، London & New York:Routledge، in Tweyman، 1994. به نقل از: فلسفه دین دیوید هیوم، ص 182.] ولی از آن جا که به گمانش خلاف آن را در عالم واقع مشاهده کرده است، به نفی خیرخواهی مطلق الهی و در نتیجه، به نفی حکمت نامتناهی معتقد شده است، در حالی که توجه نکرده است که از سویی، جهان و موجوداتی که در آن زندگی می کنند از جمله انسان ، محدودیت هایی دارند که به صورت تکوینی یا اکتسابی نقص ها و کمبودها و فقدان هایی را برای آنها به دنبال دارد. به عبارت دیگر؛ این محدودیت ها ناکامی از برخی خوبی ها را در پی دارد و همچنین زمینه انجام خطاها و افعال ناخوشایند و بد را برای انسان فراهم می آورد و از سوی دیگر، به بشر اختیار ( قدرت انتخاب ) داده شده است تا آزمایش شود و امکان تعالی را برای خود مهیا کند. انسان می تواند با اختیار خود افعال ناخوشایند و بد را ایجاد کند[ر.ک: سوره مبارکه یونس علیه السلام/10، آیه44]، [ر.ک: سوره مبارکه نحل/16، آیه112]، [ر.ک: سوره مبارکه أعراف/7، آیه96] و خود و موجودات انسانی و غیر انسانی دیگر را به رنج و ناراحتی مبتلا سازد یا این که از محدودیت های خود و آزمایشی که در آن قرار گرفته است[سوره مبارکه ملک/67، آیه2]، [سوره مبارکه أنعام/6، آیه165] و نیز هدایت های دستگیر الهی کمال بهره را ببرد و افعال خوشایند و خوب انجام دهد و از سوی سوم، صفت حکمت برای پروردگار متعال به این معنا است که خداوند حکیم به دلیل کامل مطلق بودن و بی نیازی اش، با نگاهی واقع بینانه مخلوقات خود را با همه خصوصیاتی که دارند، به سمت غایات طبیعی آنها و اهدافی که قابلیت پذیرش آنها را دارند، سوق می دهد. اعطای اختیار به بشر و نظام احسن خلقت با همه این محدودیت ها خود خیر کثیر در پی داشته است. ترک این خیر کثیر خود شر کثیر را به دنبال دارد و با حکمت خدای حکیم ناسازگار است.[ر.ک:ابن سینا، حسین بن عبدالله، رسائل ابن سینا، ص 257، قم، انتشارات بیدار، 1400ق.]

بنابراین، اگر با دقت به شرور، بدی ها و رنج ها توجه شود، لزوم وجود آنها را از جمع سه نکته به دست می آوریم:محدودیت هایی ذاتی در موجودات مخلوق؛ مهیا شدن فرصت تعالی برای آنها از جمله انسان؛ و پرهیز از دچارشدن به شر کثیر.[برای توضیح بیشتر درباره ی شرور:ر.ک:مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 121- 188، تهران، انتشارات صدرا، 1390 ش.]، [برای مطالعه بیشتر درباره شبهه ای که دیوید هیوم از اپیکور نقل کرده و به بسط و تحلیل آن پرداخته است و همچنین پاسخ آن از دیدگاه اندیشمندان غربی و اسلامی؛ ر.ک: فلسفه دین دیوید هیوم، ص 182ـ192؛ علوی سرشکی، سید محمدرضا، نقدی بر هیوم در تئوری شناخت و مابعدالطبیعه، قم، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، چاپ اول، 1389ش؛ لازم به ذکر است که نلسون پایک ([1930-2010] Nelson Pike، یکی از اندیشمندان غربی معاصر، در مقاله ای با نام «دیدگاه هیوم درباره شرور» حتی با فرض پذیرش وجود شر در برابر این اندیشه که «وجود شرور با علم، قدرت و خیرخواهی مطلق خداوند ناسازگار است» ایستاده و به تقریر و نقد آن پرداخته است، برای مطالعه بیشتر:
See: Paik, Nelson, “Hume on Evil”, David Hume: Critical Assessments, vol. V, pp. 300-314, London and New York: Routledge]
پس لازمه خدایی با قدرت مطلق، علم مطلق و خیرخواهی مطلق، نامحدود بودن و مطلق بودن مخلوقات و به تعبیر دیگر خیر محض بودن آنها و ترک شرور نیست.

  •••  ••      ••  ••• 

برای کسب اطلاعات بیشتر بخوانید :

  •••  ••      ••  ••• 

در خلقت خدا هیچ شرّی وجود ندارد

خلق موجودات، فعل خداوند سبحان است و در خلقت و نظام حاکم بر آن، هیچ "شرّی" وجود ندارد؛ چرا که همه علیمانه، حکیمانه، بر اساس اندازه های لازم، و "به حق" آفریده شده اند.

«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ»؛ ترجمه آیه: ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است، جز بحق نيافريديم؛ و ساعت موعود [قيامت] قطعاً فرا خواهد رسيد (و جزاى هر كس به او مى رسد)! پس، از آنها به طرز شايسته اى صرف نظر كن. (سوره مبارکه الحجر،آیه 85)

هیچ کسی نمی تواند چیزی پیدا کند و بگوید: «خلقت این یکی شرّ بود». نه در خلقت خورشید، ماه، کهکشان ها، گیاهان، حیوانات و انسان، شرّی وجود دارد، و نه در خلقت فرشتگان، اجنه و حتی ابلیس لعین. هر کدام بر اساس اندازه ها، برای نقش آفرینی مثبت در کارگاه یکپارچه هستی خلق شده اند و در جایگاه خود قرار گرفته اند.

  •••  ••      ••  ••• 

در ربوبیت و هدایت خدا نیز هیچ شرّی وجود ندارد

"هدایت"، یا مربوط به هر چه آفریده شده می باشد که به آن "هدایت تکوینی" گفته می شود؛ و علم، اندازه، قوانین و نظام حاکم بر خلقت و گستردگی ارتباطات میان تمامی اجزای عالم، نشان می دهد که نه تنها "شرّی" در آنها دیده نمی شود، بلکه سراسر و یکپارچه "خیر" است.

"هدایتِ" دیگر، مربوط به هدایت انسان و جنّ، که در انتخاب هدف، راه و برنامه [بایدها و نبایدها] اختیار دارند می باشد که به آن "هدایت تشریعی" گفته می شود.

به آدمی "عقل" را موهبت نمود و آن را حجّت باطنی قرارداد که عین "خیر" است – فطرت خداشناس، خداپرست و خدادوست داد که همه نور و خیر است – انبیاء و رسولان و امامان علیهم السلام [انسان های کامل] را برای تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت و الگوی عملی فرستاد، که این هم تماماً "خیر" است – دو کتاب خلقت و وحی را به سوی انسان گشود تا عقلش به نور علم ببیند و تشخیص دهد، که هر دو خیر تامّ هستند و هیچ شرّی در آنها وجود ندارد – به آدمی نعمت اختیار و توان انتخاب داد، که این نیز برخوردار نمودن انسان، از صفات کمالیه ای می باشد که حتی فرشتگان از آن برخوردار نمی باشند. پس "خیر" است.

  •••  ••      ••  ••• 

پاسخ به شبهه قادر بودن خدا و مسئله خیر و شر

شرّ از کجا پدید می آید؟

"شرّ" به عنوان آن چه در مقابل خیر قرار دارد و به آن چه مانع رشد آدمی و سبب هبوط او می گردد، گفته می شود، از آثار اتخاذ محبوب جعلی و محبت به او، بالتبع هدف گزاری غلط گرفته تا برنامه ریزی و عملکرد نادرست.

وقتی آدمی مقصد حقیقی را گم کرد - به جای عقل شریف، نفس حیوانی را بر مملکت وجود حاکم ساخت و از فرامینش اطاعت نمود - خودش را به جز حیوان ناطق، باهوش بیشتر و ابزار ساز ندید – کمال را در رفاه و لذت شخصی و آن نیز لذایذ بدن دید – خودنگر، خودخواه و متکبر شد، هر کاری که انجام دهد، برای خودش و جامعه "شرّ" می شود، حتی اگر نماز یا قرآن بخواند! علم، قدرت، شهرت، مقام و هر چه که حاصل می کند، به جز فساد [تباهی] و "شرّ"، حاصلی ندارد.

  •••  ••      ••  ••• 

چرا خداوند مانع از ظهور "شرور" نمی گردد؟

معترض شدن به خداوند سبحان و متهم و محکوم نمودن او و مقصر خواندنش در هر  خطایی که بشر انجام می دهد، "اخلاق ابلیسی" می باشد. ابلیس لعین، آنگاه که دید توجیهاتش برای تکبر و عصیان در برابر پروردگار جلیل، کفایت ندارد، گفت: «تو مرا اغوا کردی»! بشر نیز در خطاهایش، دیگران را متهم می کند، از پدر و مادر گرفته، تا فرهنگ محیطی، تا مدرسه و دانشگاه، تا فتنه های مستکبران فاسق ... تا برسد به خود خداوند سبحان!

در واقع چنین انسانی از روی جهل و تکبر، مدعی می شود: «من که سبحان و مبرا از هر عیب و نقصی هستم، پس اگر خطایی از من سر می زند، مقصرش دیگران و حتی خداوند متعال می باشد»!

ممانعت خداوند متعال از ظهور و بروز هر خطا و انحراف و شرّی توسط بشر، یعنی گرفتن "اختیار" از او و حاکم نمودن "جبر"!

وقتی به آدمی اختیار در انتخاب داده شد -که این خود فضیلت بسیار بزرگ و بی بدیلی می باشد-، بدیهی است که باید بین دو یا چند راهی ها قرار گیرد و باید مبتنی بر عقل، فطرت، علم، وحی، تجربه، الگوپذیری از نیکان، تبعیت از رسولان و امامان علیهم السلام، هدف و راه درست را انتخاب نماید، و آن را نیز به خوبی، به سلامت و به درستی بپیماید تا به رشد و کمال برسد. مانند هر کجا که بین "حکم عقل و امر نفس حیوانی"، باید یکی را انتخاب کند.

  •••  ••      ••  ••• 

توجیه و فریب مستکبران و ظالمان

کفار، جاهل اند (بی خرد هستند)، و جاهل، مستکبر [خودبرتربین و خودنگر] می باشد، لذا در زمین فساد [تباهی] به راه انداخته و در حق خود و دیگران "ظلم" روا می دارند!

کفار، معرفت و ایمانی به توحید و معاد ندارند، اما برای فریب مؤمنان، می گویند: «ما هر غلطی، هر فسادی، هر ظلمی و هر شرّی که دلمان بخواهند را انجام می دهیم و معلوم است که خدا ما را تأیید می کند، وگرنه مانع از آن می شد»!

کفار، در مقولۀ "جبر و اختیار"، همیشه بر طبل "جبر" کوبیده اند، البته نه به این علت که بگویند: «چون خدا خالق، مالک و قادر است، پس جبر را حاکم نموده است! آنها اصلاً خدا را باور ندارند، بلکه برای این که بگویند: «ما در هیچ یک از مفاسد و مظالم خود، مقصر نیستیم، این یک جبر الهی [یا جبر طبیعت – یا جبر تاریخ و ...] می باشد، پس شما نیز تسلیم شوید و بی خودی مقابله نکنید»!

آنها به بحث نظری که برسند، می گویند: «هیچ حق و باطل – خیر و شرّ – خوب و بد – ارزش و ضدارزشی وجود ندارد و همه اعتباری و قراردادی می باشند. و هر کاری که انسان دوست داشته باشد و بتواند انجام دهد، درست و خیر اوست»، این یعنی همان حاکمیت مطلق نظام سلطۀ قدرتمندانِ فاسد و ظالم.

پس، ریشه و علت پیدایش "شرّ"، خود انسان می باشد؛ آدمی می تواند علم، ثروت و قدرت را که همه کمال هستند، در راه انحراف، فساد و ظلم به کار گیرد و هر خیری را برای خودش و جامعه، مبدل به "شرّ" نماید.

«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ ترجمه آیه: فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است؛ خدا مى خواهد نتيجۀ بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (بسوى حق) بازگردند (سوره مبارکه یس،آیه41)

پاسخ به شبهه قادر بودن خدا و مسئله خیر و شر

منابع:
1. اسلام کوئست
2. ایکس شبهه

Share