نقش امام باقر(علیه السلام) در پرورش عالمان دین/بخش اول

آیت الله قرائتی؛
آیت الله قرائتی

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- حضور امام باقر(علیه السلام) در ماجرای عاشورا
امام باقر سه، چهار ساله بود. یعنی امام باقر صحنه کربلا را دیده بود. شهادت امام حسین را دید. اسارت زینب را دید. کوفه و شام هم رفت. امام باقر می نشست، امام جمعه به امیرالمؤمنین لعنت می کرد، طبق دستور معاویه. به گفته ابن ابی الحدید. امام باقر بچه بود، می دید خطیب امام جمعه به امیرالمؤمنین ناسزا می گوید. جسارت ها را دید. به امام باقر می رسیدند، به جای باقر می گفتند: «انت بقر» جسارت می کردند. حالا باقر یعنی چه؟ این باقر، بَقَر یعنی شکاف. دیدید نوک قایق تیز است که آب را بشکافد. هواپیما نوکش تیز است که هوا را بشکافد. باقرالعلوم یعنی علم را می شکافد، پژوهش می کند و عمیق است. گاهی وقت ها بعضی آیات قرآن را امام می فرمود: اگر من اهلش را پیدا می کردم از این آیه تمام دین را درمی آوردم. منتهی کسی نیست بفهمد، یعنی شاگرد ندارم. شناخت عمیق، این پژوهش هایی که الآن هست، بعضی هایش عمیق است. بعضی هایش نیمه عمیق است و بعضی هایش هم چسباندنی است. یک تکه از این کامپیوتر برمی دارد. یک تکه از آن سایت برمی دارد. یک تکه از آن اینترنت می گیرد و یک چیزهایی به هم می چسبانند و پژوهش ها هم پژوهش نیست. باقر یعنی محقق، الآن اگر شما به عوام بگویی: نفت چیست؟ می گوید: همین که در چراغ است. ولی آنهایی که شکافنده علم هستند از این نفت در دنیای پتروشیمی هزار چیز در می آورد. از این نفت هزار چیز درمی آورد. امام باقر یعنی یک عمقی دارد...
ما از دریا چه می فهمیم؟ آب... آنهایی که یک خرده واردتر هستند، شنا هم می روند. شیرجه هم می روند. آنهایی که واردتر هستند وسط دریا شیرجه هم می روند. غواص کسی است که در عمق دریا می رود و لؤلؤ و مرجان بیرون می آورد. این را باقر می گویند. یعنی در عمقش رفت و نکته بیرون آورد. حالا برای اینکه یک خورده باقر را معنا کنم، یک مطلبی را در یکی از جلسه ها گفتم.
مثلاً ما یک کسی را توبیخ می کنیم. چرا این کار را کردی؟ می گوییم: فلانی، فلانی را توبیخ کرد. حالا توبیخ لفظی و کتبی، همین توبیخ را وقتی یک خورده نگاه کنی، بنده نه مجتهد هستم، نه فیلسوف هستم. نه عارف هستم. یک طلبه معمولی هستم. من در یک لحظه یعنی فاصله شاید هفت دقیقه بیست نکته در مورد توبیخ به ذهنم آمد فوری نوشتم. مثل شاعر که اگر شعر در ذهنش آمد ننویسد، یادش می رود. یک مسأله ساده را می گوییم: تقصیر اوست. بی خود این کار را کرد. 
2- اصول توبیخ و تنبیه در فرهنگ اسلامی
همینطور می گوییم: تقصیر اوست. بی خود این کار را کرد. افراد را توبیخ می کنیم. همین توبیخ بیست شرط دارد. پنج مورد را قبلاً گفتم، تکرار میکنم در یک دقیقه، از ششمی شروع می کنم. می گوید: طوری توبیخ کنید که طرف مأیوس نشود. یعنی حساب نکنید که اگر در دانشگاه رد شد بدبخت روزگار است. اگر در این تجارت شکست، آنجا کلاه سرش رفت، اگر ماشین پدرش را برداشت تصادف کرد، طوری توبیخش نکنی که تا آخر عمر بترسد از اینکه رانندگی برود. ممکن است در یک معامله ضرر کند و یکبار غذا را بد بپزد. بد خیاطی کند. یک کسی را می خواهی توبیخ کنی، طوری توبیخ نکنی که بگوید: دیگر صد در صد ورشکسته هستم. به یأس کشیده نشود. این یک نکته است. 
2- توبیخ از کار باشد. نه از آدم! نگوییم: تو آدم بدی هستی. بگوییم: آدم خوبی هستی، کارت بد بود. اصل در توبیخ است. 3- اگر کسی را بدی هایش را می گویی، خوبی هایش را هم بگو. مثلاً اگر می خواهی بگویی: نمازت غلط است، بگو: آقا تو که فیزیکت خوب است. نقاشی ات خوب است. کامپیوترت خوب است. نمازت را هم درست کن. خوبی هایش را هم بگو. 
4- به حداقل اکتفا کن. پیغمبر می خواست خانمش را توبیخ کند، می فرماید: «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ بَعْض‏» (تحریم/3) یک دسته گلی خانمش آب داده بود، یک چیزی را که باید نگوید، گفت. پیغمبر هم گفته بود: چرا گفتی؟ زن گفت: چه کسی به تو گفته؟ گفت: خدا به من گفت. بعد قرآن می گوید: «عَرَّفَ بَعْضَهُ» پیغمبر گفت: این تکه را گفتی، باقی اش را هم من نمی گویم گفتی یا نگفتی. یعنی اگر یک کسی عیبی هم دارد، به حداقل اکتفا کنید. اگر کسی شراب می خورد، می شود گفت: فلانی شرابخور است. قمار باز است؟ بدبخت است؟ فاسق است؟ بابا شما حق داری شرابش را بگویی. باقی کارهایش را که ندیدی. اگر کسی عیبی دارد همان کاری که مشهور است و شهرت است باید بگویی. عیب هایی که مخفی است حق نداری بگویی. غیبت است. باقی عیب هایش را حق نداری بگویی. تکرار نشود، یکبار انتقاد کردی بس است. 
بلند شو ظرف ها را بشوی تو که رفوزه شدی. بلند شو اتاق را جارو کن تو که رفوزه شدی. بلند شو پیراهن را اتو کن تو که رفوزه شدی. بابا یکبار رفوزه شده است، چرا اینقدر تکرار می کنی؟ تکرار نشود. به حداقل باشد. مخفی باشد. به خودش بگو و به دیگران نگو. اینها را در یکی دو دقیقه گفتم که سر نخ دست شما بیاید. این مسائلی که می گویم در روانشناسی اثر دارد. چون توبیخ طرف را در هم می شکند. چطور توبیخ کنیم؟ ساکت هم متملق است. هرکس هر غلطی می کند، هیچکس توبیخ نمی کند. با توبیخ نکردن جامعه به فساد کشیده می شود. مراعات اصول توبیخ را نکنیم طرف ضربه فنی می شود و برای همیشه افسرده می شود. برای تعلیم و تربیت بحث خوبی است. برای روانشناسی بحث خوبی است. 
سند توبیخ گفته شود. بگوییم: اینکه می گویم کار شما غلط است به این دلیل است. این کار شما خلاف قرآن است. مثلاً می خواهم از محراب توبیخ کنم که آقا محراب سازی و کاشی کاری محراب، پیغمبر آمد گفت: فاطمه جان، پرده گل دارد. گل پرده حواس مرا پرت می کند. چون در نهج البلاغه می فرماید: پرده را بردار، من می گویم: پس کاشی کاری جلوی محراب نکنید. اگر یک چیزی می گویی، سندش هم بگو که به این دلیل مردم توجیه شوند. سند توبیخ گفته شود. 
3- حفظ روابط عاطفی در خانواده
لحن خالی از عاطفه نباشد. «یا بُنَی ارْكَبْ‏ مَعَنا» (هود/42) نوح پسر نااهلی داشت. وقتی می خواست بگوید: سوار کشتی شو. کفار غرق می شوند. باز گفت: پسر عزیزم. «ارْكَبْ‏ مَعَنا». در قرآن چهار بار « یا بُنَی» داریم، چهار بار هم «یا أبت» داریم. « یا بُنَی» یعنی پسر جون، «یا أبت» یعنی پدر جان! یعنی جان یادتان نرود. فاطمه خانم! فاطی بلند شو نماز بخوان. فاطمه جون، فاطمه خانم! در توبیخ لحن عاطفی فراموش نشود. 
توبیخ متناسب با جرم باشد. «زاغُوا أَزاغ‏» (صف/5) کج شدند، کجشان کردیم. می گفتند: دست خدا بسته است. «یدُ اللَّهِ مَغْلُولَة» (مائده/64) خدا توبیخ می کند، می گوید: «غُلَّتْ أَیدِیهِم‏» (مائده/64) «مغلول، غلَّ»، «زاغو، زاغَ»، «اذکرونی، اذکرکم» یادم باشی، یادت می کنم. یعنی توبیخ مناسب با طرف باشد. مثلاً یک آخوند را اگر مجرم شد خواسته باشند توبیخش کنند عمامه اش را برمی دارند. چرا؟ برای اینکه تناسب طلبه با توبیخ این است که عمامه اش را بردارند. اما آدم کت شلواری اصلاً عمامه ندارد. توبیخ او یک چیز دیگر است. باید توبیخ با طرف سنخیت داشته باشد. از فرد و فامیل و همشهری به فرد و فامیل و همسایه سرایت نکند. یک عرب کثیف می بینی، می گوید: عرب ها کثیف هستند. چرا می گویی: عرب ها!؟ یک عرب بود. یک فارس بد بود. فارس ها دزد هستند. یک بچه من غلط کرد. قرائتی را می گویی؟ بچه هایش بردند و خوردند؟ چرا می گویی: بچه هایش؟ بگو: این بچه اش. یک دخترش رفتار بد کرد. چرا می گویی: دخترهایش؟ چرا می گویی: کاشانی ها؟ قمصری ها؟ تبریزی ها؟ شما اگر از یک نفر یک خلاف دیدی حق نداری این خلاف را به فامیل و منطقه و شهر سرایت بدهی؟ اینها شرعاً حرام است. 
در توبیخ از وجدان طرف کمک بگیر. یک نفر غیبت می کند. وقتی می خواهی بگویی: غیبت نکن حرام است. «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتا» (حجرات/12) تو اگر برادرت از دنیا برود، حاضر هستی گوشت برادر مرده ات را دهان بگیری و بخوری؟ «فَكَرِهْتُمُوه‏» هرگز این کار را نمی کنی. تو که گوشت برادر مرده ات را نمی خوری، غیبت هم نکن. غیبت به گوشت مرده خوری تشبیه شده است. آن هم گوشت مرده برادر. چون اگر از زنده گوشت بکنی جایش پر می شود. غیبت چون آبرویت رفت، دیگر جایش پر نمی شود. مرده را اگر بکنی، جایش پر نمی شود. از زنده بکنی جایش پر می شود. اما گوشت مرده را بکنی جایش پر نمی شود. غیبت هم چون آبرو می رود، دیگر مثل گوشت مرده جایش پر نمی شود. بعد هم می گوید: کسی که غیبتش را می کنی برادرت هست. دشمنت نیست. حالا یک غلطی کرد. تو که غلط او را می گویی. این برادر توست. از برادری بیرون نرفته است. اگر این آقایی که توبیخش می کنی، دست از کارش برداشت. به خاطر کارهای گذشته اش دیگر... خدا می گوید: «یحِبُّ التَّوَّابِین‏» (بقره/222) بله غلط کرد، توبه کرد. خدا هم توبه کننده ها را دوست دارد.وقتی خود طرف خودش را توبیخ می کند می گوید: اشتباه کردم. عذرخواهی می کند، ملامت می کند دیگر شما روی زخمش نمک نپاش. اگر خود شخصی که توبیخ می کند...
در توبیخ شرایط را در نظر بگیرید. زن های مصر توبیخ کردند که زلیخا عاشق یوسف شده است. خودشان که یوسف را دیدند دستشان را بریدند و دست از خوردن کشیدند. زلیخا گفت: «فَذلِكُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی‏ فِیه‏» (یوسف/32) دیدید من... صد رحمت به گور پدر من! یک عمری یوسف در خانه ام بود فقط عاشقش شدم. شما یک نگاه کردید دستتان را بریدید. یعنی شما که توبیخ می کنی، خودت هم جای من باشی، همین کار را می کنی. شرایط را در نظر بگیرید. 
4- توبیخ همراه با محبّت، نه عدالت
ملامت نباید مانع محبت باشد. خدا یونس را ملامت کرد. از مردم قهر کرد، آمد سوار کشتی شد. گفت: هرچه این مردم را نصیحت می کنم، حضرت یونس گفت: خدایا من هرچه این مردم را نصیحت کردم، گوش ندادند. ولشان کن. ما از این منطقه رفتیم. بار و بنه اش را برداشت و سوار کشتی شد. کشتی به مانعی برخورد. یک نهنگی جلوی کشتی آمد. نمی گذاشت کشتی برود. گفتند: یک خوراک، یک نفر در دریا بیافتد، خوراک نهنگ شود، شکم نهنگ سیر شود ما را رها می کند. قرعه کشیدند به نام یونس افتاد. یونس را در دریا انداختند. یا خودش پرید! یک نهنگ یونس را قورت داد. «فَنادى‏ فِی الظُّلُمات‏» (انبیاء/87) یونس در دل دریا گفت: خدایا من نباید مردم را رها کنم. مردم هرچه هم بد هستند، نباید با آنها قهر کنم. خدایا مرا ببخش. ««سُبْحانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین‏» نهنگ کنار دریا آمد، یونس را پرت کرد. بدنش زخمی بود. با بوته کدو، که یکی از آیه های داروی گیاهی این است. «شَجَرَةً مِنْ یقْطِینٍ‏» (صافات/146) بالاخره یونس را بازسازی کرد و دوباره گفت: پیغمبر شو. یعنی اگر یک کسی خلاف کرد گوشمالی اش بده، اما دوباره سر کارش بگذار. برای همیشه سه طلاقه اش نکن. یک کسی اگر خلاف کرد، توضیح بده و توبیخش بکن، اما بعد از اینکه بازسازی شد، باز هم او را به کار بگیر.
موضوع توبیخ باید یک چیز اساسی باشد. سر چیزهای جزئی توبیخ نکنید. توبیخ باید بعد از اتمام حجت باشد. اول به او ابلاغ کنید که بصیر شود. همین دزدی که می گویند: چهار انگشتش را قطع کن. اگر دزد را گرفتند و گفت: این آیه «وَ السَّارِقُ‏ وَ السَّارِقَة» (مائده/38) آیه ای که دست دزد را ببرید، به گوشم نرسیده بود. اگر آیه به گوشش نرسیده باشد، دستش را قطع نمی کنند. یعنی توبیخ، دست قطع، تهدید، حکم، باید به طرف ابلاغ شده باشد. هنگام توبیخ دوستان مواظب باشید دشمن از او سوء استفاده نکند. ممکن است کسی را توبیخ می کنید دشمن از او سوء استفاده کند. مواظب باشید دشمن سوء استفاده نکند.

Share