بهره گیری از فضای مجازی در تبلیغ دین(1)/بخش اول

آیت الله قرائتی؛
آیت الله قرائتی

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

امروز این فضای مجازی، شبکه ها، ماهواره ها، سایت ها، اینترنت، یک راه جدیدی است که... با علم هم که نمی شود مخالفت کرد. تکنولوژی است. امام وقتی از پاریس به بهشت زهرا آمدند. فرمود که ما با سینما مخالف نیستیم، با فیلم بد مخالف هستیم. سینما یک تکنولوژی است و نمی شود با آ ن مخالفت کرد. مثل اینکه آدم با تلفن، با موبایل، با برق، با هواپیما، مخالفت کند. مگر می شود مخالفت کرد؟  این رشد انسان است. منتها باید سعی کنیم که این فضای مجازی را هم تعریف کنیم، یک خورده بهتر بشناسیم. خواص که می دانند. دانشجوها و اساتید و صدا و سیما و جمع زیادی می دانند. یک مقدار توضیح بدهیم که مسؤولیتمان در این فضا چیست؟  بالاخره مشتری خودش را دارد. ما همین درسهایی از قرآن که شب های جمعه پخش می شود، با استفاده از فضای مجازی ده ها هزار نفر مخاطب داریم که این ها از طریق اینترنت به ما متصل می شوند. 
1- دعوت جوانان به دین از طریق فضای مجازی
قرآن یک آیه دارد که می گوید: اگر یوسف را می خواهید از یک در وارد نشوید. «لَا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ» (یوسف/67) حضرت یعقوب به بچه هایش گفت اگر در شهر می روید، از یک در وارد نشوید. یعنی برای پیدا کردن یک یوسف می گوید از چند در وارد شوید. حالا ما اگر یوسف های خیابان و بازار را خواسته باشیم، تمام جوان های ما یوسف ما هستند. ما اگر خواسته باشیم این ها را داشته باشیم، نمی شود از یک راه وارد شد. از تمام امکانات باید ما استفاده کنیم.
قرآن به رزمنده ها می گوید که «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» (انفال/60) در مقابل دشمن هر چه می توانید آماده باش باشید. خوب الان اگر دشمن از فضای مجازی استفاده می کند، ما هم باید از فضای مجازی استفاده کنیم. یک دیوار در خیابان است اگر هر کسی می تواند بیاید و اعلامیه اش را بچسباند. خوب اگر امت حزب الله، اساتید دانشگاه، علماء، تمام شبهات را می توانند جواب دهند. کسی حق ندارد بگوید که نه من فقط می روم منبر و چهار نفر مذهبی که مسجد می آیند، من برای آن ها حرف می زنم. نمی شود این حرف را زد. جوان ها از راه های دیگر تغذیه می شوند. بر هر عالمی، بر هر دانشمندی لازم است، البته کارهایی هم شده است. بخشی از این کارها هم شده است. هم دولت می کند، هم حوزه دارد، هم دانشگاه دارد. شبهاتی را جواب می دهند، ولی این کار باید به صورت جدی دنبال شود. کشوری که این همه اسلام شناس در آن است، دیگر نباید یک کسی از آن طرف آب برای ما شبهه پراکنی کند، و بچه مان را در آستین ما گول بزند. مگر ما مرده ایم که نتوانیم جواب بدهیم. چه شبهه ای است که نمی شود جواب داد؟
بیش از هزار سال پیش، یک کسی آمد نزد سید مرتضی علم الهدی از شاگردان شیخ مفید بود، بیش از هزار سال پیش! گفت: آقا یک انسان را کسی بکشد، دیه اش چقدر است؟  هزار مثقال طلا! عضوهایی که دو تایی هستند، هزار مثقال طلا، یکی از آن ها پانصدهزار مثقال طلا! مثلاً دو چشم هزار مثقال، یک چشم پانصد مثقال طلا! دو تا گوش هزار، یک گوش پانصد! گفت: آقا یک دست را اگر کسی قطع کند، جریمه اش چقدر است؟ یک دست چقدر شد؟  پانصد مثقال طلا! همین دستی که قیمتش این است که اگر قطع شود، پانصد مثقال طلا باید به عنوان خون بها دیه داد، جریمه داد، پانصد مثقال طلا! هر مثقال طلا الان چند است، نمی دانم. اگر حالا چهارصد هزار تومان باشد، پانصد تا چهارصد هزار تومان! نمی دانم چقدر می شود. آن وقت حالا همین دست، اگر یک چهارم یک مثقال دزدی کند، دست را قطع می کنند. به سید مرتضی گفت این چه دینی است؟  که خود دست، پانصد مثقال طلا می ارزد،  ولی به خاطر اینکه یک ربع سکه مثلاً دزدیده است، چهار انگشتش را قطع می کنند. یعنی اسلام چرا اجازه می دهد، که یک چیزی که قیمتش پانصد مثقال طلا است، به خاطر یک چهارم، بیست و پنج درصد مثقال، یک چهارم یک مثقال... جوابش چیست؟ سید مرتضی گفت که آن وقتی دست قیمت دارد که امین است. وقتی دست دزد شد، خیانت نرخ را پایین می آورد. امانت نرخ را بالا می برد. این جوابش است. تمام شد و رفت.
یا مثلاً می گوید که چه کسی است که در عمرش دزدی نکرده است. بالاخره بچه، جوانی، شوخی، جدی، یک چیزی کش رفت است، حالا از یک پاشنه کش و انگشتر گرفته تا سکه و نیم سکه و فرش بلند کرده است. چرا مثلاً چهار انگشتش را قطع می کنید، و تا آخر عمر این پهلوی زن و بچه و فامیلش بی آبرو می شود؟ چرا اسلام اجازه می دهد یک کسی از حیثیت بیافتد، به خاطر مثلاً یک قالیچه؟ خوب این را جوان فکر می کند و می بیند، راست می گوید. بله اسلام قوانین تلخ و خشنی دارد. قوانین اسلام با رأفت و مدنیت و حقوق بشر، نمی سازد. شد؟  خیلی جوابش آسان است. اسلام نگفته است که هر کس دزدی کرد دستش را قطع کنید. بیست و شش شرط دارد. در دو میلیون دزد شاید یک نفرش هم دستش قطع نشود. بله دزد هست. می گیرند، زندان می اندازند. اگر کارمند اداره هست، اخراجش می کنند. همه ی قوانین و توبیخات سر جایش است، اما دستش را قطع نمی کنند. برای دست قطع کردن ما بیست و شش شرط می خواهیم. این را باید جواب داد. خیلی از شبهات را به راحتی می شود جواب داد. 
2- خالی کردن عرصه مجازی برای فعالیت های مخالفان
ما باید از فضای مجازی استفاده کنیم. ببینید فضای مجازی دیوار کوچه است. اگر ما پر کردیم، دیگر جا برای دیگران نمی ماند. خالی باشد، پر می شود. یکی از وقت هایی که شیطان به سراغ آدم می آید، قبل از خوابیدن است. اینقدر آیه و حدیث و دستور داریم که وقتی در رختخواب رفتی، این دعا را بخوان، این دعا را بخوان، همینطور بخوان که خوابت بگیرد. یعنی آن ایام فراغت را پر می کند. در دنیا زمانی که تعطیلات هست، گناه بیش تر می شود. مثلاً مسیحی ها مصرف شرابشان روز یکشنبه بیش تر است. ایام تعطیلی فساد بیش تر می شود. برای اینکه ایام تعطیلی بستر فراغت انسان است. 
امّ سلمه زن پیغمبر بود، کار می کرد. گفتند: تو زن پیغمبر هستی، زشت است که کار می کنی. گفت: چه زشتی دارد؟ اگر انسان بی کار باشد، چه زن و چه مرد، انسان بی کار دست به فساد می زند. بنابراین ما این فضای مجازی را باید پر کنیم. 
فرصتی است. یک فرصت است و مثل ماه رمضان که برای عبادت فرصت است. مثل گیاهان، بهار که می شود، فرصتی است برای زنده شدن گیاهان. چطور مرده ها زنده می شوند؟ به همان دلیلی که درخت خشک سبز شد. از هر فرصتی می شود که استفاده کرد. و این فضای مجازی هم فرصت است. حدیث داریم فرصت مثل ابر از بالای سر شما رد می شود، «بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً» (نامه31نهج البلاغه) چقدر تا به حال می توانستیم از فضای مجازی استفاده کنیم؟  خیلی فرصت ها را از دست داده ایم. «الفرصةُ سريعةُ الفَوتِ بَطئيةُ العَودِ!» (بحار/ج78/ص113) فرصت زود می رود، و دیر به دست می آید. اصلاً دیگر به دست نمی آید، گذشت. همین که خدا به انسان مهلت می دهد. خلاف کردی، آبرویت را نمی ریزد. تا لب مرگ فرصت می دهد. بله، قرآن می گوید اگر مرگ آمد و گفتی توبه کردم، دیگر قبول نیست. «آلْآنَ وَقَدْ عَصَیتَ قَبْلُ» (یونس/91)  فرعون وقتی دید غرق می شود، گفت: «آمنتُ»! فرمود: حالا دیگر؟ الان می خواهی ایمان بیاوری؟  ولی تا چند دقیقه قبل از مرگ، اگر عزراییل نیاید فرصت است. یک گناه می کنید تا دم مرگ...
صحبت حمام شد. یک کسی گفت حمام خوب جایی است. آب داغ آدم یاد جهنم می افتد. از طرفی هم در حمام آدم تمییز می شود. پس جای خوبی است. یکی گفت: نه! حمام جای بدی است. لخت همدیگر را می بینند. تا ببینید این حمام در اختیار چه کسی باشد و چطور استفاده شود. جوانی فرصت است.
3- تبلیغ دین، حتی در زندان برای خلافکاران
یوسف زندان بود. خوب در زندان دید افرادی بت پرست هستند. دو نفر از این بت پرست ها، خوابی دیدند، آمدند کنار یوسف، گفتند:  خوابمان را تعبیر کن. دید عجب! فرصت خوبی است. چون این ها زندانی هستند، خواب دیدند، منتظر تعبیر خواب هستند. به یوسف نیاز دارند که خوابشان را تعبیر کند. حالا وقت تبلیغ است. فرصت خوبی است. 
یک روحانی محترمی بود، وقتی او را می بردند که به مرده نماز بخواند، می گفت:  اگر مرده مرد است، کفنش را باز کنید، صورتش پیدا باشد. بعد می گفت: آقایانی که به تشییع جنازه آمده اید، آقازاده ها، برادرها، خواهرها، همسایه ها، فامیل ها، دوستان، ببینید، چشم ها بسته شد. بعد می گفت: تا چشمتان باز است، گناه نکنید. ببینید گوش نمی شنود. تا گوشتان باز است، دیگر گناه نکنید. می گفت: پنج دقیقه که من آنجا نصیحت می کنم، به اندازه ده ساعت سخنرانی، اثر دارد. یک فرصتی را آدم باید استفاده کند.
الان تبلیغاتی که در تلویزیون می کنند، بین فیلم های پرجاذبه یک مرتبه می گوید: فلان گاز، فلان یخچال، فلان ماکارونی، عدسی، پفک نمکی، یک چیزی تبلیغ می کند. وسط فیلم ها! خیلی هم پول می دهند. یکی از منابع درآمد تلویزیون همین پول ها است. هر چه فیلم جاذبه داشته باشد... از فرصت ها باید استفاده کنیم. فضای مجازی امروز یک فرصت است. برای علما. 
اولیاء خدا از حیوانات استفاده می کردند. حضرت سلیمان سان می دید، همه را دید. هدهد در جمعیت نبود. از پرنده و چرنده و انسان و... گفت: هدهد را نمی بینم. هدهد آمد، گفت: کجا بودی، گفت: پرواز می کردم از منطقه ای که مردم مشرک بودند، خداپرست نبودند. خورشیدپرست بودند. پادشاهشان هم یک خانم بود، روی تخت پادشاهی مهمی نشسته بود و گفت: خیلی خوب همین فرصت است. از پرنده استفاده کرد. یعنی هزاران سال پیش پیغمبرانی مثل حضرت سلیمان از پرنده استفاده می کنند. ما هم باید استفاده کنیم.
آیا ایرانی شما سراغ دارید که یک خاطره شیرین نداشته باشد؟ کدام آخوند، کدام طلبه، کدام استاد دانشگاه، معلم و کاسب و بازاری و زن خانه دار سراغ دارید که یک خاطره ی شیرین در عمرش نداشته باشد؟ ما هفتاد و پنج میلیون جمعیت با کم و زیادش داریم، بیست میلیونش را کنار بگذاریم. یا بیمار هستند، یا بچه هستند و یا... ما پنجاه میلیون آدم داریم که هر کدام یک خاطره ی شیرین دارند. یعنی ما پنجاه میلیون خاطره ی شیرین داریم. ما نمی توانیم یک سایت خنده درست کنیم؟  خنده های حکیمانه و خنده های حلال! حالا بعد از سی و چند سال یک خندوانه آمده است، یک مطالبی را نشان می دهد. نقاط قوتی هم دارد، ممکن است نقاط ضعفی هم داشته باشد. من همه را ندیده ام. ولی بالاخره جایش خالی بود. ما از فضای مجازی باید استفاده کنیم. از خنده، از گریه! گاهی وقت ها انسان ها اردو کنار دریا می گذارند، گوشت گاو به آدم می دهند. بابا اینجا ماهی تازه وجود دارد. استفاده از فرصت همین است. از آن طرف ایران آدم شمال بیاید، گوشت گاو بخورد. آخر این دریا ماهی دارد. 
4- بهره گیری از فضای مجازی برای پاسخ گویی به سؤالات شرعی
الان چند روحانی اینجا هستند برای اینکه سؤالات را پاسخ بدهند. فرصت خوبی است. ممکن است کسی نمازش غلط باشد. بگوید آقا بنشین من نماز بخوانم ببین درست است یا نه؟ سؤال فقهی دارد، سؤال اخلاقی دارد، سؤال خانوادگی دارد، الحمدلله همه ی مراجع، حالا همه را نگویم، اکثر مراجع ما سایت دارند. شما هر اشکالی دارید می توانید در سایتشان جواب را بگیرید. مراجع تقلید از این فضای مجازی استفاده می کنند. خنده ها، گریه ها، تجربه ها... ما خودمان در را روی خودمان بسته ایم. من سوادی ندارم. در جریان باشید. من نسبت به طلبه های دیگر یک آدم بسیار معمولی هستم. اما در را باز کرده ام. گفته ام، سایت ما قفل ندارد. فیلم های ما را هر کس می خواهد تکثیر کند. آن وقت کتاب های ما را هر کس می خواهد تکثیر کند. به شکل اینکه نفروشید. مثلاً سازمانی، اداره ای می خواهد برای پرسنل خودش چاپ کند، برود چاپ کند. پانزده میلیون کتاب های من کم سواد چاپ شده است. پانزده میلیون! آدم هست، چهل برابر من سواد دارد، ولی قفل کرده است. گفته است بر پدر و مادر کسی که چاپ کند، لعنت! یا یک سایت دارد، روی آن قفل می گذارد. آن وقت آن کسی که استاد من است، کسی از آن استفاده نمی کند. ما که شاگرد او هستیم... در را باز کنیم. 
وقف می کند. می گوید: وقف اباالفضل(ع) روز تاسوعا قبل از ظهر! ای خوش انصاف! بگو وقف اهل بیت حالا اگر تاسوعا نشد، عاشورا. حالا اباالفضل(ع) نشد، امام جواد(ع)! اباالفضل(ع) آن هم دو ساعت به ظهر روز تاسوعا. یعنی دو کیلو شکر بخواهد بدهد، پیر در می آورد. یعنی همه ی مردم باید نوکر من شوند که من می خواهم دو کیلو شکر بدهم. نذرمان قفل دارد. قبرستانمان قفل دارد. سایتمان قفل دارد. یعنی ما خودمان در را روی خودمان بسته ایم. دنیا در را به روی ما باز کرده است. یک کامیون آدامس آوردند لب مرز ریختند و رفتند. اول اینکه فکر کردند این ها تریاک است و مواد مخدر است، بردند آزمایشگاه، دیدند نه شکلات است. گفتند: یک کامیون شکلات مفت چه کسی داد؟  بعد دیدند نه! شکلات را که باز کردند دیدند این شکلات را داخل یک کاغذ گذاشتند، کاغذ کوچک! در این کاغذ یک عکسی است که آن کاغذ جوان ها را منحرف می کند. یعنی آن ها برای انحراف جوانان ما چقدر هزینه می کنند. 
چقدر ما از تابستان استفاده کردیم. تابستان تمام شد. حضرت عباسی چقدر فرصت را از دست دادیم؟ چقدر شهرها و روستاهای خنک داریم که گنجشک در آن می رود. چقدر حسینیه ها و مدرسه ها داریم که خالی خالی است. یک عده هم در شهرها بال بال می زنند. از گرما بال بال می زنند. درس ها و دانشگاه و حوزه هم تعطیل است. نمی شد این از اینجا به آنجا برود. یک آیه هست همه ی شما حفظ هستید. «لِإِيلَافِ قُرَیشٍ * إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیفِ» (قریش/1-2) یعنی قوم قریش هزار و چهارصد سال پیش تابستان یک منطقه سردسیر می رفتند، زمستان یک منطقه گرمسیر می رفتند. از قرآن یاد بگیریم. این می خواهد بگوید که تو هم «رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیفِ» مناطق گرمسیر و سردسیر جابجا شوید. الان در ژاپن این کار انجام می شود. منطقه ی گرم دارد. منطقه ی سرد دارد. این ها زمستان و تابستان جابجا می شوند، ولی از عمرشان استفاده می کنند. از عمرت استفاده کن. چرا باید سه ماه تعطیل باشی؟ ما خیلی فرصت ها را سوزاندیم.
شیطان وقتی رجیم شد، یعنی گفتند: برو گمشو! گفت: «قَالَ أَنظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (اعراف/14) به من مهلت بده تا آخر عمرم مردم را منحرف کنم. یعنی او فرصت می خواست برای شیطنت. افرادی هستند، لحظه ی مرگ می گویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99) خدایا یک فرصتی به من بده که برگردم و تویه کنم. می گویند دیگر گذشته است. شما شصت و هفتاد سال فرصت داشتی.
5- فرصت دادن به دشمن، برای شناخت دین
در جبهه اگر یک کافری به ما گفت آقا آتش بس کنید، من می خواهم تحقیق و پژوهش کنم. قرآن می گوید: «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ» (توبه/6) یعنی هر کس می خواهد باشد. نه اینکه حالا اگر مدیر کل بود، به او وقت بدهید. اگر وکیل و وزیر بود، به او وقت بدهید. اگر یک آدم عادی بود وقت ندهید. نه همه شان! «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ» هر احدی از مشرکین، یعنی هر کس از هر رده ای باشد. یک مشرک، گمنام، بی سواد، ضعیف، فراموش شده! حتی اگر یک مشرک، «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ» گفت: آقا به من مهلت بدهید، «حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّـهِ» می خواهم تحقیق کنم. «فَأَجِرْهُ» به او مهلت بدهید. بعد وقتی هم که به او مهلت می دهی، اسکورت هم برای او بگذار که سالم برود خانه و سالم برگردد. «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» با اسکورت و حفاظت برود خانه. چون ممکن است فرصت مطالعاتی بگیرد، کسی در راه این را بکشد. فرصت بدهید، در حفاظت برود خانه و برگردد. یک کسی به نام صفوان بود. یک نامه به پیغمبر نوشت که دو ماه فرصت بده تحقیق کنم. فرمود: چرا دو ماه؟ چهار ماه! دینی که منطق دارد، وحشت ندارد؟ چهار ماه تحقیق کن.
استفاده از فرصت. این دوره گردها زمستان عدسی و شلغم می فرشند، تابستان فالوده می فروشند. این استفاده از فرصت است. دوره گردها که چیزهای کهنه می خرند، محله ی فقرا که می روند، شعارشان این است. دمپایی پاره، موکت پاره، نان خشک می خریم. تا محله ی پولدارها می روند، می گویند: تلویزیون رنگی، قالیچه می خریم. یعنی در محله ی پولدارها قالی و تلویزیون می خرند، محله ی فقرا نان خشکی است. یعنی کجا، در خانه ها چیست؟ قیمتش چند است؟ پول من چقدر است؟  شما نمی دانی که این بی سلیقگی ها چه می کند. چه ضررهای میلیاردی می زند. صبح بچه آموزش و پرورش می آید، حالا در آستانه ی اول مهر هم هست. مهر و آبان. صبح زود، بچه خواب دیشب خوابیده است، صبحانه هم خورده است، یالا بدو جست و خیز! بعدش چه؟ نقاشی و طراحی، دم ظهر ریاضی! چند ساعت این بچه را الاف می کنند، دم ظهر درس ریاضی می دهند. خوب مخ دیگر خسته شده است. یک مرتبه در آخر سال می بینی صدهاهزار جوان و نوجوان در ریاضی رفوزه شد. چرا؟ برای اینکه استاد و مدیریت نتوانسته این مدیریت ها را خوب اعمال کند. برنامه ریزی نداریم. این دانشجوهای ما می دانید چرا بیکار هستند؟ می دانید چرا مشکل مملکت ما اشتغال شده است؟ ما از فرصت دبیرستان استفاده نکردیم. دوازده سال بچه، دختر و پسر در آموزش و پرورش است، در این دوازده سال یک هنر یاد نگرفته است. وقتی بیرون می آید، دیپلمه است، استخدام هم که نیست، در خانه بیکار می نشیند. یعنی چه؟ یعنی دوازده سال آتش گرفت. یک چیزهایی یاد گرفت که دانستنش مشکلی را حل نمی کند، ندانستنش هم مشکلی ایجاد نمی کند. اگر آموزش و پرورش ما در این دوازده سال یک هنری یاد بچه های ما می داد، خیلی از مشکلات حل می شد. حالا چه هنری؟ هر هنری که پسر و دختر دوست دارند. یک هنر یاد بگیرد. در دانشگاه هم یک هنر یاد بگیرد. در دانشگاه هم همینطور است. در دانشگاه هم لیسانس های ما فلج هستند. الا! یک الا می گویم که حق یک عده از بین نرود. چون یک عده یک هنری دارند. می دانید چقدر وقت باطله داریم؟ من این بحث را گفته ام. ولی اینقدر خواهم گفت، حوصله تان سر نرود. تا این به عنوان یک درد اجتماعی حل بشود. 

Share