بهره گیری از فضای مجازی در تبلیغ دین(1)/بخش دوم

آیت الله قرائتی؛
آیت الله قرائتی

6- فرصت سوزی، در نظام آموزشی دانشگاه ها
دانشجوی ما چهار سال دانشگاه است. هر سالی یک تابستان دارد. تابستان سه ماه است. سه ماه تابستان، این سه ماه تابستان. چهار سه ماه می شود دوازده ماه. دوازده ماه یعنی یک سال. یک سال در این چهارسالی که دانشگاه است، تابستان است. چون چهار سال است، هر سالی سه ماه تابستان است. چهار سه تا دوازده ماه، دوازده ماه یعنی یک سال، یعنی یک سال از زمان های ما تابستان است. هر سالی پنجاه و دو جمعه دارد که تعطیل است. پنجاه و دو پنجشنبه هم که دانشگاه تعطیل است. می شود صدو چهار روز پنج شنبه و جمعه، ضربدر چهار سال می کنیم، می شود چهارصد و شانزده روز پنج شنبه و جمعه! اینجا پس می شود که سیصد و شصت و پنج روز تابستان است، چهارصد و شانزده روز هم پنج شنبه و جمعه است. هر سال در دانشگاه بیست روز بین ترم دارند. چهار بیست تا هشتاد روز. هشتاد روز بین ترم تعطیل است. هر سالی بیست روز عید نوروز تعطیل است. هشتاد روز هم عید نوروز داریم. یک سی روز هم مناسبت ها داریم، بیست و دوم بهمن داریم، عاشورا داریم، شب قدر داریم، مبعث داریم. سیزده به در داریم. البته سیزده به در در عید است. حالا این ها را هم بگو بیست روز. چقدر شد؟  در این چهار سال نهصد و شصت و یک روز ما تعطیلات داریم. حالا شصت روزش را هم کنار بگذاریم. چون بعضی تابستان و عید روی هم سوار می شود. دانشجو نهصد روز بیکار است. در چهارسال نهصد روز بیکار است. این فرصت است؟ آن وقت لیسانس می شود، کار ندارد. برای استخدام دولت هم می گوید جا ندارم. دولت که می گوید جا ندارم، لیسانس چهار حالت پیدا می کند. یک: در خانه غصه می خورد. دو: معتاد می شود و سراغ اعتیاد می رود. سه: بعضی هایشان دنبال هوس بازی می روند و گناه می کنند. چهار: بعضی هایشان متقی هستند و باید خودشان را نگه دارند و بسوزانند. پنج: ازدواجش عقب می افتد، چون پول ندارد جهازیه بخرد، پول ندارد خانه بگیرد، ازدواجش عقب می افتد. ازدواجش که عقب افتاد، دیر بچه دار می شود. دیر که بچه دار شد، بچه محبت پدر و مادر را کم می بیند. همه ی این ها بند به این است که دانشگاه ما فلج تربیت کرده است. یک انقلابی باید در دانشگاه بشود. این انقلاب فرهنگی و تحول و این ها، از این ها من هنوز چیزی ندیده ام. هر وقت ببینم باور خواهم کرد. فعلاً من به این حرف ها باور ندارم. چون طرح تحول مشکل ما نیست، ما مرد تحول می خواهیم. 
آن وقت اوّلیات مهم است. اولیات دینی... نمازش درست است؟ اسرار نماز را می داند؟ قرآن می تواند بخواند؟  شبهات فکری را می تواند پاسخ بدهد. این برای دینش! در کارهای سیاسی، در کارهای اقتصادی، همه اش این کم می آورد. برای اینکه یک سری چیزها را در دانشگاه خوانده است، یک سری چیزها را در دبیرستان خوانده است، که خواندش مشکلی را حل نمی کند. نخواندنش مشکلی را ایجاد نمی کند. 
آرایشگاهی آمد ریش های حضرت علی(ع) را اصلاح کند، لب های حضرت تکان می خورد. گفت: یاعلی، لبت را نگه دار، موی روی لب را قیچی کنم، فرمود لبم را نگه می دارم، قیچی کن، اما یک سبحان الله عقب می افتم. یعنی چه؟ یعنی باید از ثانیه ها استفاده کرد. ما همینطور نهصد و شصت و یک روز، شصت و یک روزش را کنار بگذاریم، نهصد روز یعنی بیش از دو سال از این چهار سال آتش می گیرد. 
7- فرصت عمر برخی جوانان، در بطالت یا گناه
در مناجات ها خیلی قشنگ می گوید. «فقد أفنَيتُ بِالتَّسويفِ و الآمالِ عُمرِي» (مناجات امام زین العابدین(ع)) خدایا عمرم فانی شد. «كلما زاد عمری زاد معصیتی» امام سجاد(ع) می گوید این عمری که چراگاه شیطان است بگیر. این عمر را نمی خواهم. «وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ» اگر عمرم در راه حق است، عمرم بده. «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ»، «مَرْتَع» یعنی مراتع، چراگاه «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ»، اگر عمرم چراگاه شیطان است. چراگاه یعنی چه؟  در چراگاه حیوان آزاد است. بالا می رود، پایین می آید، در دره در دشت. این را چراگاه می گویند، یعنی هر کجا می خواهد می رود. شیطان در مخ می رود، شیطانی فکر می کند. می رود در چشم، نگاه ها شیطانی است. حرف می زند، حرف ها شیطانی است. اصلاً قشنگ هر کجا شیطان می خواهد در همه ی عمرش تاب می خورد. آزاد آزاد است. می گوید اگر عمرم چراگاه شیطان است، خدایا جان امام سجاد(ع) را بگیر. امام سجاد(ع) این عمر را نمی خواهد.
چه باید کرد که درس های غیر مفید از کتاب ها حذف بشود؟ در حوزه هم متأسفانه درس غیر مفید داریم. یک سری چیزهایی را می خوانیم که به درد ما نمی خورد. بعضی چیزها را یک عده داشته باشند خوب است. مثلاً حالا در هر شهری چهار جرثقیل می خواهیم. در هر شهری چهار تابوت می خواهیم. اما در هر خانه ای یک چرثقیل و یک تابوت لازم نیست. چهار نفر یک درس هایی را بخوانند که اگر یک وقتی یک کسی یک فیلسوفی پیدا شد، یا نمی دانم ساحری پیدا شد و یک کسی خواست از آن علم تخصصی کاری بکند، چهار نفر فیلسوف می خواهیم، چهار نفر کسی را می خواهیم که بتواند سحر او را باطل کند، اما حالا همه ی طلبه ها این ها را بخوانند؟  همه کارها را که ما نباید بکنیم. بپرسیم که چه چیزی بخوانیم. بپرسیم که چه درسی بخوانیم. بپرسیم که چه فیلمی ببینیم. من پای تلویزیون نشسته بودم. یکی از این فیلم های پررونق، از آن کارگردانش پرسیدند که هدف شما چه بود؟ گفت که می خواستیم مردم سرگرم بشوند. آخر هنر می تواند در راه رشد باشد، چرا فقط باید در راه سرگرمی باشد؟  
من طلبه ای را سراغ دارم که الان از دانشمندان است. ایشان در حجره اش زمانی که در قم طلبه بود، نخود و قند و این ها را می گرفت و می گذاشت روی طاقچه و شب های مهمانی قشنگ می شکست. با مهمان ها هم حرف می زد. خوب حال شما خوب است؟ خوش می گذرد؟  کی آمدید؟ چه خبر؟  بعد نخودش را پاک می کرد. بعد می گفت: من این نخود را باید بنشینم و پاک کنم. بعد هم نیم ساعت با مهمان حرف بزنم. به مهمان می گویم من برای صرفه جویی همینطور که با هم حرف می زنیم، سبزی هم پاک می کنم. قندم را هم می شکنم. نخودم را هم پاک می کنم. می خواهی اخبار گوش بدهی، ساعت نه گوش بده. سه تا کار را با هم بکن. سر ساعت نه هم فیلم را نگاه کن، خلاصه اخبارش را ببین، و اگر مهم بود همه ی اخبارش را ببین. هم با خانمت با هم بنشینید، هم شام بخورید. ما نیم ساعت شام می خوریم. نیم ساعت با خانم حرف می زنیم. نیم ساعت هم فیلم می بینیم. خوب می شود این سه نیم ساعت در هم ادغام بشود. 
خیلی کاغذ حرام می شود. چقدر کاغذ حرام می شود. داروها چقدر حرام می شود. ماشین ها چقدر حرام می شود. استهلاک ماشین. لباس ها چقدر حرام می شود. الان در هر خانه ای میانگین یک چمدان لباس زیاد داریم. بعضی خانه ها یک کامیون لباس زیادی دارند. حالا حداقل یک ساک لباس زیاد دارید. ما مثلاً چند میلیون ساک لباس زیادی داریم؟ و چند میلیون آدم برهنه از سرما می لرزند؟ در اردوگاه ها... ماشاءالله چند هکتار اردوگاه است. بعد هم ماشین وانت می رود بیرون و سبزی می خرد. آب هست، خاک هم هست، ولی می رویم و بیرون سبزی می خریم. در پادگان ها چندهزار سرباز هستند. نمی تواند آشپز غذای خوب برای این چند هزار نفر بپزد. یک چیزی درست می کند که می بینید غذا قابل خوردن نیست. می آیند قابلمه غذا را در سطل زباله می ریزند و می روند نان بربری می خورند. من این ها را با چشمانم دیده ام. بیست سال در پادگان زندگی کرده ام. بیست سال خانه ی من در پادگان بوده است. یعنی سطل زباله پر از پلو و عدس، سرباز هم کنارش نشسته است نان خالی می خورد. می گوییم: چرا بد می پزی؟ آشپز می گوید آقا من پنج نفر هستم، ده نفر هستم، ده نفر که نمی تواند برای دوهزار نفر غذا بپزد. می گوییم خوب از این دوهزار نفر استفاده کنید. می گوید: نه آخر این ها... یعنی دوهزار سرباز علاف هستند. همه هم پلو و عدس شور می خورند، همه هم اسراف می کنند. همه هم گناه می کنند. نمی دانم والا ما عقل زندگی نداریم. 
نمی دانم این را در تلویزیون گفته ام یا بیرون از تلویزیون گفته ام. ما هر سبزی که می خوریم سه بار پول گِل کشی می دهیم. یک بار پول کامیون می دهیم سبزی را با گِل هایش از روستا و بیرون شهر در شهر می آورند. وقتی این ها را می آورند روی باسکول، گِل هایش را هم می کشد. این گِل از صحرا به میدان بار. وانت ها می روند از میدان بار وانت، وانت، سبزی را با گِل هایش می برد به دکان و مغازه! این هم یک گِل کشی. ما می رویم دکان سبزی فروشی، سبزی را با گِل هایش می خریم و به خانه می آوریم. سبزی را پاک می کنیم. گِل هایش را در سطل شهردای می ریزیم. شهرداری دومرتبه این گِل ها را به صحرا می برد. ببینید برای نیم کیلو سبزی که می خواهیم بخوریم، حرکت ها را به من کمک کنید. حرکت گِل از بیابان به میدان بار. حرکت گِل از از میدان به مغازه. حرکت گِل از مغازه به خانه. حرکت گِل از خانه به بیابان. چهاربار ما پول گِل کشی می دهیم. بعد می گوییم وضع خراب است. نه! مخ خراب است. وضع خراب نیست. بلد نیستیم که چه کنیم.
انسان یک بلوزی که می خرد می تواند یک بلوز طوسی بخرد. یقه کیپ باشد. ساده باشد. هم دختر بپوشد و هم پسر. هم سیزده به در هم روز عاشورا باشد. هم برای نماز جمعه و هم میدان فوتبال باشد. ما یک بلور سفید می خریم که یک گل سرخ رویش است. این برای دختر آن هم برای سیزده به در است. دختر روز سیزده به در بلوز سفید با گل سرخ بپوشد. بعد همین دختر می خواهد نماز عید برود، می گوید با این زشت است. یک بلوز دیگر می خواهد. یک کیف می خریم، می شود یک کیفی خرید که همه ی اعضای خانواده استفاده کنند. شنبه تا چهارشنبه بچه با آن به دانشگاه و دبیرستان برود، جمعه مادرش در همین کیف چادرش را بگذارد و نماز جمعه برود، زیارت برود، مسافرت برود. بلد نیستیم خرج کنیم. صحبت از... اقتصاد مقاومتی هست. اما یک کسی بیاید این ها را بگوید که چه کنیم. چطور سبزی بخوریم. چطور پیراهن بدوزیم. چطور خیاطی کنیم.
معاون وزیر آموزش و پرورش، معاون قبل، اسبق، سر جلسه ی معاونین وزیر، می گفت: فلان کشور کاغذ تولید می کند و به دنیا می فروشد، اما کتاب های آموزش و پرورشش را نه بار می خوانند. یعنی این بچه می خواند، سال دیگر یک بچه دیگر، سال دیگر یک بچه دیگر! با اینکه تولید کاغذ می کند و کاغذش را به دنیا صادر می کند، کتابش را نه بار می خوانند. ما که پول می دهیم و کاغذ می خریم، یک سال که شد، کتاب را... اصلاً کتاب نزد ما کتاب نیست. دیدید بچه ها با کتاب چه کار می کنند؟  اول سال کتاب است. بعد می خواهد بنشیند، زمین می گذارد و رویش می نشیند، موکت می شود. بعد هوا گرم می شود، بادبرن می شود. با هم کتاب! بعد با رفیق هایش دعوایش می شود، چماق می شود. یعنی هم کتاب است، هم چماق است، هم بادبزن است، هم موکت است. ما مشکل داریم. واقعاً بلد نیستیم. بلد نیستیم چطور زندگی کنیم. تمام این ها زندگی است. درباره ی همه ی آن هم حدیث داریم. 
شما این لب را ساده نگیرید. شش آیه در قرآن درباره ی این لب است. چطوری حرف بزنم؟ چطوری به تو بگویم؟     یک: «قَوْلًا لَّيِّنًا» (طه/44) نرم! دو: «قَوْلًا بَلِيغًا» (نساء/63) حرف های رسا باشد. بفهمند. سه: «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» (بقره/83) با ادب. با پدر و مادر «قَوْلًا كَرِيمًا» (اسراء/23)  با احترام. دیگر چه؟ «قَوْلًا سَدِيدًا» (احزاب/70) حرف هایت منطقی باشد. آبکی نباشد. ببینید چند مورد «قَوْلًا» داریم. «قَوْلًا بَلِيغًا»، «قَوْلًا لَّيِّنًا»، «قَوْلًا سَدِيدًا»، «قَوْلًا كَرِيمًا»! برای تمام کارهای ما... 
این ناخن را می گوید: برای پنج شنبه مستحب است بگیرید، جمعه هم مستحب است بگیرید. یکی از علماء یکی از دست هایش را پنج شنبه می گرفت، یکی از دست هایش را جمعه ناخن هایش را می گرفت. می گفت: می خواهم به هر دو حدیث عمل کنم. یعنی اینقدر مواظب بودند که از همه ی مستحبات استفاده کنند. 
جمعه هست. خانه هم هست. دوش هم می گیرد، ولی قصد غسل نمی کند. این چقدر خسارت است؟ که داریم اگر که همه ی مال دنیا را داشته باشم، بفروشم، پولش را غسل جمعه کنم، انجام می دهم. هم جمعه است، هم در خانه است، هم دوش می گیرد. در دریا می رود، دو ساعت در دریا است، خوب یک قصد هم قصد غسل بکن. شب می خوابد، آب به صورتش می زند، خوب قصد وضو کن. می خواهی بنشینی، خوب رو به قبله بنشین. شما وقتی وارد اتاق یا اداره شدید، می توانید صندلی تان را یک طوری بگذارید که وقتی روی صندلی نشستید، ضمن اینکه روی صندلی نشسته اید، رو به قبله هم نشسته باشید. ما می توانیم. «وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً» (یونس/87) قرآن می گوید ساختمان تان هم باید جهت داشته باشد.
یک خورده پرت شدم. وقتم تمام شد؟ اصلاً چانه ام گرم شد و چیز دیگر گفتم. آخر از بس که خلاف می بینم. من سراغ دارم آدمی را که چندهزار کارگر دارد. و از سرمایه دارهای درجه ی یک ایران است. ایشان در تهران پشت موتورگازی می نشیند. گفتم: حاج آقا شما نوکرهایت هم باید ماشین داشته باشند. گفت: با ماشین در ترافیک گیر می کنم، وقتم تلف می شود. یک موتورسوار می گیرم، پشت موتور می نشینم، زودتر به کارم می رسم. 
8- بالابردن بهره وری از امکانات و فرصت های موجود
به موسی گفتند: «وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ» (طه/17) این عصا چیست که در دست تو است؟ «وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ» ای خدا! این عصای موسی نیست! عصای من است. «وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ» به موسی خدا گفت: این چیست؟  گفت: یک عصا است. اما فایده اش چند منظوره است. «أَتَوَكَّأُ عَلَیهَا» به آن تکیه می دهم. «وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي» برگ ها را می تکانم. با آن چوپانی می کنم. یک وقتی من دیدم که این گوسفنددارها، یک چوب دست می گیرند و کنار خیابان چنین می کنند. فکر کردم که چرا این ها چوب دست می گیرند؟ خوب این چوب برای چوپانی است دیگر! «وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ» (طه/18) کارهای دیگری هم از آن برمی آید. آیا خواهد شد زمانی که مصرف دارو، مصرف کاغذ، مصرف کتاب، عمر، فیلم ها، حالا چون صدا و سیمایی هم هستید، از صدا و سیما هم برایتان بگویم. به شما برنخورد. اگر به شما برمی خورد، نگویم؟ بگویم؟ طوری نیست؟ مردم ایران می فهمند. 
این صدا و سیمایی ها فیلم که تهیه می کنند، دقیقه ای است. چون دقیقه ای است، مثلاً در فیلم، طوری بازی می کند که مثلاً می خواهد یک شانه ی تخم مرغ را در یخچال بگذارد. اگر این شانه ی تخم مرغ را صاف ببرد و در یخچال بگذارد، دو ثانیه می شود. در یخچال را بازمی کند و یکی یکی می گذارد که مثلاً بگوید ده ثانیه تولید کردم. یا مثلاً اگر فیلمی... از خود بنده آمدند فیلم بگیرند. دیدم دوربین خم شده است و از قدم زدن من هم فیلم می گیرد. گفتم: آقا قدم زدن من و گربه یک جور است. آخر اینکه دوربین را آورده ای و از زیر پای من فیلم می گیری و چنین و چنان می کنی. خوب من هم مثل همه ی مردم راه می روم. دیگر راه رفتن من که با بقیه فرق نمی کند. می خواهد پولش را بگیرد. خیلی از فیلم ها... حضرت عباسی که حالا من وقت ندارم که فیلم ببینم. یک کسی یک زن بد داشت، گفتند طلاقش بده، گفت: فرصت ندارم. حالا من وقت ندارم که فیلم ببینم. ولی گاهی وقت ها می بینم مثلاً چهل دقیقه می نشینم، بیست دقیقه می نشینم، می بینم که این بیست دقیقه را در دو دقیقه می توانست بگوید. 
به یک کسی گفتند: تاریخ مرگ پدرت را بگو. گفت راستش عمر نمی صرفد که من بنشینم و تاریخ مرگ پدرم را بگویم. ولی حالا چون شما تقاضا کرده اید می گویم. تب کرد، لرز کرد، مرد. تمام شد و رفت. در سه ثانیه گفت. حالا می شد، عمرکشی کند. والا پدرم اوایل می گفت بی حال هستم. گاهی سرفه می کرد، گاهی عطسه می کرد. اخیراً آمدنش کم شد. بعد چه شد، بعد چه شد... همینطور چهل دقیقه می گوید پدرم مرد. تب کرد، لرز کرد، مرد. تمامش کن.
ما یک جاهایی ولخرجی کردیم. چه مصلاهای سلطنتی ساخته شده است و هزاران روستا و محله بی مسجد مانده است. چه مسجدهای میلیاردی ساخته شده است. و هزاران روستا... چه مناطقی مسجد ندارند و مردم آمده اند حسینیه ساخته اند. حسینیه ای که سالی ده روز فقط عاشورا درش باز می شود. حالا باز خوب است که عاشورا باز باشد. یک کسی حسینیه ساخته بود، عاشورا که شد تابلو زد به مناسبت ایام سوگواری امام حسین(ع) حسینیه تعطیل است. خوب بابا اصلاً ما حسینیه را برای عاشورا ساخته ایم. او نوشته است به مناسبت ایام سوگواری امام حسین(ع) حسینیه تعطیل است. خدا می داند که چقدر خرج می کنیم. در مهمانی ها، در بیمارستان ها و... دور ریختن یک دانه خرما اسراف است. دور ریختن هسته ی خرما اسراف است. بیایید ببینید که در تالارهای عروسی چطور دور می ریزند. چطوری و چه غذاهایی را دور می ریزند. بعد می گویند بهداشتی نیست. بله اگر کسی مریض است، حسابش جدا است. 
به هرحال... من می خواستم چیز دیگری بگویم، چیز دیگری شد. نه زن زائو می داند چه می زاید، نه واعظ می داند چه می گوید. مطالعه من چیز دیگری بود. دیشب هم تا آخر شب نشسته ام و مطالعه کرده ام، که فضای مجازی را چطور باز کنم. اصلاً جای دیگر رفتم. ولی بعد دیدم چون حرف حسابی است، گفتم بگذار بگویم. چون یک وقتی ممکن است رزق مردم این باشد. اسراف گناه کبیره است. یک! دور ریختن نصف لیوان آب... این ها که می گویم از امام خمینی(ره) است. سه تا کلمه از امام خمینی(ره) می خواهم بگویم. نصف لیوان آب را کسی دور بریزد اسراف است. دو: هر کس اسراف کند، گناه کبیره کرده است. این هم برای امام خمینی(ره) است. سه: هر کس گناه کبیره انجام بدهد، فاسق است. یعنی پشت سرش نمی شود نماز خواند. یعنی چه؟ یعنی اگر من پیشنماز، در وضو نصف لیوان آب زیادی بریزم، چون نصف لیوان آب زیاد ریختم اسراف کردم، اسراف گناه کبیره است، گناه کبیره یعنی قرائتی فاسق شد، نمی شود پشت سرش نماز خواند. دین ما این است. 
به راحتی پول را آتش می زنیم. خدایا دولت و ملت ما را، شهر و روستای ما را، جوان و پیر ما را، به ما توفیق بده این... 
«وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ» (انبیاء/9) آیه ی قرآن است. خدا گفته است که ما مسرفین را هلاک می کنیم. «وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ» از یک جایی سیلی می خوریم که نمی دانیم از کجا خورده ایم. اسراف کردیم. «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا» (نساء/160) دنبال آمریکا نرویم که تحریم هایش را بردارد. خدا ما را تحریم کرده است. دیگر هوای خوب هم نمی توانیم بخوریم. هشت سال جنگ بود، خوزستان هوایش سالم بود. الان که جنگ نیست، بندگان خدا در خوزستان باید شن بخورند. در سیستان و بلوچستان باید شن بخورند. چرا این تحریم ها... نکند این تحریم ها به خاطر یک سری گناهان باشد. ما همه ی پشت بام های خانه هایمان را نمی گویم. ولی بسیاری از پشت بام های خانه هایمان سنگر دشمن است. خودمان پول داده ایم، افکار آمریکا و اهداف آمریکا را آورده ایم و از طریق پشت بام به نسل و بچه هایمان می دهیم. بعد می گوییم: تورم است، گرانی است، دولت حل کند. چرا دولت حل کند؟ خودت حل کن. قرآن بخوانم. «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیهِمْ طَيِّبَاتٍ» به خاطر اینکه یهودی ها ظلم کردند، ما این ها را تحریم کردیم. یعنی یک سری از طیبات و چیزهای خوب را به این ها حرام کردیم. دیگر هوا هم نیست. آب هم نیست. قدیم می گفتند: آب تهران خوب است. الان دو سطل آب تهران را بریز یک جایی، فردا سراغش برو، به اندازه نصف استکان یک چیزی مثل گچ و شن و سیمان در آن است. یکبار دیگر قرآن بخوانم. «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا» به خاطر ظلمی که یهودی ها کردند. «حَرَّمْنَا» تحریم کردیم. حرام کردیم. «عَلَیهِمْ طَيِّبَاتٍ» چیزهای گوارا را برای این ها تحریم کردیم. این پدر وقتی ماهواره می خرد، افکار آمریکا را می آورد و به خورد بچه اش می دهد، خوب این بچه یک جایی سیلی می خورد. «إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» (اعراف/31) «وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ» (انبیاء/9)
خدایا یادمان بده، کجا اسراف می کنیم، تقوا بده، دوری کنیم. 

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

**********************************

منبع: درس هایی از قرآن

Share