بشیر و نذیر بودن؛ تنها معنای نبوتِ نبیّ

استاد اصغر طاهرزاده
استاد اصغر طاهرزاده

... خداوند ما را متوجه ی نبوتِ نبیّ و ولایتِ ولیّ کرده است؛ نگاهی هرچند مختصر به جایگاه این ذوات مقدس می اندازیم:

1- در این چنین فرصت هایی که پیش می آید باید متذکر نقشِ پیامبر و امام در عالَم از آن جهت که زمین را به آسمان متصل می کنند؛ باشیم تا بشریت در دیوارهای تنگ عالَم ماده گرفتار روزمرّگی ها و بی ثمری ها نگردد. و این مبنای اصلیِ نگاه به جایگاه وجودیِ اولیاء الهی در عالَم است.

2- حال که در زمانی زندگی می کنیم که معلوم شده با سبک زندگی غربی که در آن فرهنگ ، جامعه و خانواده بدون رهنمودهای وَحی شکل گرفته، جواب نیازهای روحی و عاطفی بشر داده نشده است، این سؤال پیش می آید: چگونه زمینه ی حضور و ظهور فرهنگِ نبوت و امامت را در زندگی بگشاییم؟ آیا بدون شناخت درست جایگاه نبوت و امامت از یک طرف و بی ریشه بودنِ فرهنگ غربی در عالَم از طرف دیگر، می توان عزمِ عبور از فرهنگ غربی به فرهنگ قدسی را در جامعه پایه گذاری کرد در حالی که در تاریخی قرار داریم که همه ی اندیشه ها تخت تأثیر تمدن چهارصدساله ی غربی است؟

3- قرآن صفت رسولان را «بشیر» و «نذیر» معرفی می کند و به رسول خود می فرماید: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (اعراف/188) ای پیامبر! به بشریت اعلام کن که من هیچ چیزی از خود که موجب نفع و ضرر من باشد ندارم، مگر آن که خدا بخواهد و اگر به عالم غیب آگاه بودم چیزهایی از این دنیا بیش از آن چه دارم نصیب خود می کردم و در آن صورت سختی هایی که به من می رسید، نمی رسید؛ من هیچ چیزی نیستم مگر نذیر و بشیری برای مؤمنین.

ملاحظه فرمایید چگونه خداوند به پیامبرش تأکید می فرماید که نبوت تنها حذردادن از خطرات و بشارت دادن به سعادت ها است. بدین معنا که پیامبران وارد تاریخ شده اند تا روشن کنند ادامه ی وضع موجود، بشر را دچار بی ثمری و پوچی می کند. و از طرف دیگر افقی را در مقابل بشر گشودند که اگر مطابق شریعت الهی عمل کند نه تنها از بن بست موجود نجات می یابند؛ بلکه در حیاتی بس متعالی تر از زندگیِ سراسر پر از بحران قرار می گیرد.

4- با توجه به این که اسلام همان ظهور هدایت الهی برای بشرِ آخرالزمان است، دین اسلام تا نهایت این دنیا برای بشر می ماند. ولی هر رویکردی به اسلام با اسلام باقی نمی ماند. تنها رویکردِ ظریف اهل البیت«علیهم السلام» است که در کنار اسلام با اسلام باقی است و فهم رویکردِ اهل البیت حساسیت و دقت خاصی را می  طلبد، رویکردی که نه در آن افراط است و نه تفریط. و به همین جهت نه افراطیون می توانند آن را درک کنند و نه انسان های سست  و ضعیف الاراده. و به همین جهت حضرت امام صادق«علیه السلام» می فرمایند: «امرنا صعب مستصعب» ( بحار الأنوار ، ج‏2، ص: 71) امر ما مشکل پیچیدهِ به مشکل است و به همین جهت تنها انسان های دقیق می توانند آن رویکردِ بس ظریف را درک کنند. 

5- حضرت صادق«علیه السلام» به عنوان بنیان گذارِ مکتب جعفری، قهرمان رویکردی است که به پایداریِ اسلام پایدار خواهد بود، وگرنه انسان ها در عین رجوع به اسلام به وسعت اسلام در تاریخ وسعت نمی یابند و در قیامت نیز خود را در مقطعی از حضور نور اسلام در آن عالم حاضر می یابند. در حالی که اسلام و پیامبر اسلام و ائمه«علیهم السلام» به وسعت همه ی خوبی های اسلام در عالَم حاضرند و در قیامت نیز در وسعت همه ی کمالاتی که اسلام حامل آن است، حاضر می باشند. و به همین معنا حضرت باقر«علیه السلام» می فرمایند: «لَيْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ يَقُولُ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»0(الكافى، ج 1، ص 471.) بعد از حاكميت ما، حاكميت ديگرى كه بيايد و حاكميت ما را ساقط كند نخواهد بود، چرا كه خداوند فرمود: عاقبت كار از آن متقين است.

تفاوت حرکت سیدالشهداء«علیه السلام» و بقایِ حیات بخشِ آن حرکت تا قیامت را با قیام محمد ابن عبداللّه نفس زکیه در قیام «فخ» مقایسه کنید تا معنای حضور تاریخی همه جانبه ی رویکردِ ظریف اهل البیت«علیهم السلام» معلوم گردد و در این راستا عهدِ ما نسبت به قیام حضرت روح اللّه امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» نیز روشن گردد.

6- امثال ابوسفیان ها چون در ظهور اسلام متوجه ی اراده ی الهی نبودند که آن اراده در متنِ اسلام به تاریخ وارد شده، نتوانستند حقیقتاً به اسلام ایمان بیاورند. حتی وقتی هم که به ظاهر مجبور شدند خود را مسلمان نشان دهند در جبهه ی مقابل با ایمان راستین یعنی ائمه«علیهم السلام» قرار گرفتند در حدّی که یزید وقتی سر مبارک سیدالشهداء«علیه السلام» را در مقابل خود دید، درون جریان ابوسفیانی را بر ملأ کرد و گفت: « «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» یعنی بنی هاشم بر اساس طلب قدرت، موضوع نبوت را مطرح کردند در حالی که نه خبری از عالم غیب در میان بود و نه وَحی ای نازل شد. ابوسفیان ها شکست های ظاهری مثل شکست در جنگ اُحد را که ناشی از سستی مؤمنان بود به پای اسلام گذاشتند و این تصور را در خود تقویت کردند که اسلام یک حادثه ی عادی است و نه اراده ی الهی در تاریخ. همچنان که امروز نیز می توان متوجه شد در تاریخ ما چه خبرهایی است و با همان دیدگاه بین مؤمنین واقعی و مؤمنین منفعت طلب فرق گذاشت.

7- اگر ایمان، درکِ اراده و مشیت الهی است، هراندازه قدرت فهم و اراده و مشیت الهی در مناسبات عالَم در افراد جامعه بیشتر شود ایمان به خدای حاضر در عالم، بیشتر می گردد و بهتر فهمیده می شود که ما در این تاریخ چگونه آدمی باید باشیم.

8- شهامت در یافتن حقیقت، حقیقتی که در هر زمانی در زیر تبلیغات جوّ حاکم پنهان است، سلمان و اباذر را سلمان و اباذر کرد زیرا آن ها نخواستند خود را با حرف های معمولیِ دوران جاهلیت مشغول کنند. آری! همیشه خواصّ اهلِ فکر می توانند اراده ی الهی را در هر زمانی دریابند.

9- بشرِ جداشده از پیامبر و امام حتماً گرفتار غمِ ایّام خواهد شد زیرا از سنت ها و احکام ثابت عالَم غافل است. پیامبران با جلب نظر بشر به خدایی که کمال مطلق است، بشر را تا مرز عشق به حضرت حق جلو می برند و زندگی او را از بی معنایی و انحراف رهایی می بخشند و در این راستا است که چنین انسانی خطاب به حضرت حق خواهد گفت:

ساقیا برخیز و در ده جام را
خاک بر سر کن غم ایّام را

یعنی خطاب به حضرت ساقی که میِّ عشق به حق و حقیقت را در دست دارد، می گوید: با دادنِ میّ عشق به حضرت دوست، غمِ ایّام که غمِ مربوط به روزمرّگی ها و پوچی ها است، از بین خواهد رفت.

10- تنها معرفت درست به نظام عالم است که غمِ معلق بودن در عالم را از بین می برد زیرا در معرفت درست به عالم که پیامبران برای بشریت آورده اند، انسان با محبوبِ ازلی مرتبط می شود هرچند که این راه و این وادی به آسانی طیّ نمی گردد و باید هرگونه منیّت و اَنانیّت را زیر پا گذاشت.

11- با هبوط بشر بر زمین خداوند برای آن که بشر سرگردان نباشد و راهِ رجوع به حق را گم نکند، به او فرمود: « قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (38/ بقره) یعنی حال که نتوانستید در آن عالمِ انس و دیدار با حضرت حق مأنوس باشید و طلب شجره ی ممنوعه و میل به عالم کثرت را در خود بمیرانید، پس همگی از آن عالَم قدس و دیدار، فرود آیید، با این همه پس چون از طرف من برای شما هدایتی آمد هرکس از هدایت من پیروی کند او را خوف و حزنی نیست.

معنای حضورِ نبیّ در این عالم در همین رابطه است که چگونه ما در عالَمِ سراسر کثرت و بن بست بتوانیم راهِ برگشت به عالَم قدس و معنا را بیابیم و این معنای اصلیِ حیات ما در زمین است و تنها با دین الهی است که بشر می تواند از تنهایی هایی که همیشه او را آزار می داده به مسئولیت های انسان ساز نسبت به خود و دیگران منتقل شود و این امر است که انسان ها را گسترش می دهد و شکوفا می کند. به امید آن که عهد خود را با رسول خدا و ائمه ی هدی«علیهم السلام» همواره زنده نگه داریم.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

 

منبع: گروه فرهنگی المیزان

Share