فاطمه نور بهشت/ بخش ششم

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

خطبه فدکیه:
فدک نام دهکده ای در حوالی شرق خیبر است که فاصله آن تا خیبر کمتر از هشت فرسخ و تا مدینه بیست و چند فرسخ است. دلیل نامگذاری آن به فدک بدین خاطر بود که " فدک بن هام" اولین کسی بود که در این سرزمین ساکن شد و این ناحیه به اسم او نامیده شد.
فدک در زمان پیامبر اکرم (ص) بسیار آباد بوده و دارای چشمه ای پر آب، نخلستان، مزرعه و قلعه ای به نام شمعوخ بود.وقتی مسلمان ها در جنگ خیبر با یهودیان درگیر بودند و قلعه های خیبر یکی پس از دیگری در برابر رزمندگان اسلام سقوط می کرد، اهالی فدک که یهودی بودند به دوستان یهودیشان پیغام دادند که شما مقاومت کنید ما به کمکتان خواهیم آمد. پیغمبر اکرم (ص) تا از این خبر مطلع شد، امیر المومنین (ع) را با صد نفر به سوی آن ها فرستاد تا ببیند که وضعیت و تصمیم چیست؟ فدکیان منتظر بودند که ببینند سرنوشت جنگ خیبر چه می شود که بر پیروزی مسلمانان راشنیدند و وحشت کردند لذا نماینده ای را نزد پیغمبر فرستادند و گفتند: با ما نیز مانند اهل خیبر رفتار کنید و با گرفتن نصف درآمد فدک مصالحه کنید. در نقلی دیگر آمده است که با گرفتن تمام فدک مصالحه کنیم. پیامبر اکرم (ص) پذیرفت و به این ترتیب فدک بدون جنگ و خونریزی در اختیار ایشان قرار گرفت.به این ترتیب فدک از مصادیق فیء[1] محسوب می شود.

با نزول آیه « و آت ذا القربی حقه»(1) حق ذوی القربی را بپرداز. پیامبر کرم (ص) فدک را به فاطمه (ع) بخشید و ملک فاطمه (ع) قرار داد، حضرت صدیقه طاهره (ع) نیز کسانی را بر این سرزمین برای عمران و آبادانی قرار داد.

مساله فدک را تنها نباید از نگاه مساله مادی دید بلکه باید به اهمیت معنوی فدک نگاه کرد. فدک نماد مبارزه و احقاق حق بود. فدک در حقیقت نمادی بود که با آن جنبه اقتصادی خلافت امیرالمومنان علی (ع) تامین می شد. مساله فدک در حقیقت این بود که یک زن یا مرد مسلمان همانگونه که حق ندارد ظالم باشد، حق ندارد که زیر بار ظلم برود.

از جمله حوادثی که بعد از پیغمبر (ص) رخ داد گرفتن فدک از دست حضرت زهرا (ع) بود که با موازین اسلامی سازگار نبود. در فقه اسلامی و کتاب قضا مسلم است که اگر خانه ای در تصرف کسی باشد و دیگری ادعای مالکیت آن را کند، مدعی باید ادعای خود را ثابت کند، نه کسی که خانه در تصرف اوست و لذا در جریان غصب فدک، می بایست کسانی که فدک را گرفتند، بینه لقامه می کردند ولی متاسفانه از حضرت فاطمه (ع) بینه می خواستند.همچنین از مسلمات فقه است که تا کسی عایه متصرف شکایت نکرده، قاضی نمی تواند متعرض آن شود. در این باره کسی شکایت نکرده بود، خود خلیفه هم اگر شکایت داشت می بایست در یک محکمه دیگری این مساله مورد ارزیابی قرار می گرفت. از طرف دیگر قاضی می بایست که سخن مدعی و منکر را بشنود و بعد حکم کند اما در مساله فدک اصلا چنین چیزی اجرا نشد.

عکس العمل حضرت صدیقه طاهره در برابر این ماجرا در دو مرحله بود: مرحله اول اقدامات شخصی خصوصی بود  به این ترتیب که حضرت به ابوبکر نامه نوشتند و سه چیز را طلب کردند: 1- صدقه رسول خدا (ص) 2- فدک 3- باقیمانده خمس خیبر. ابوبکر در جواب به ایشان گفت که رسول خدا گفته است ما چیزی به ارث نمی گذاریم و انچه که باقی می گذاریم صدقه است.(2)

اقدامات حضرت صدیقه طاهره در این مرحله با موفقیت هم همراه بود تا جایی که سرانجام حضرت موفق شد مکتوبی از ابوبکر بگیرد  مبنی بر اینکه فدک ملک اوست. اما همین که حضرت از نزد ابوبکر خارج شد، خلیفه دوم حضرت را دید و نوشته را گرفت و پاره کرد.(3)

مرحله دوم این بود که حضرت زهرا (ع) دادخواهی عمومی انجام داد. خبر مثل برق در مدینه پیچید که دختر پیغمبر می خواهد در مسجد سخنرانی کند.مسجد مملو از جمعیت شد. حضرت صدیقه طاهره (ع) به مسجد آمد و خطبه بسیار بلندی را ایراد کرد که معروف به خطبه فدکیه است.

پس سخن را با حمد و ثناى خداوند و درود بر فرستاده او، شروع كرد. بار ديگر صداى مردمان به گريه بلند شد، آنگاه چون آرامش برقرار گرديد حضرت رشته سخن را به دست گرفت

و فرمود: «ستايش خداى را بر نعمت هايش، و سپاس او را بر آنچه الهام فرموده، و مدح و ثنا او را به خاطر آنچه پيش داشته، از آغازين نعمت هاى همگانى، و گسترده ترين سفرهاى بى دريغ نعمت، تا عطاياى گران ارج و پردامنه كه از بسيارى قابل شمارش نيستند و از گستردگى، در مقابل آنها پاداشى نمى توان يافت و نهايت آنها را نمى توان درك كرد. خداوند مردم را به سپاس گزارى فرا خوانده، تا نعمت ها را بيفزايد و با فرو فرستادن و كامل كردن آنها، به حمد و ستايش دعوتشان كرده و به وعده دادن امثال آن نعمت ها در آخرت، حمد و ستايش خود را باعث گرديده است

گواهى مى دهم كه جز خداى يكتا خدايى نيست و او شريكى ندارد، و اين كلمه، به حقيقت اخلاص بر مى گردد و فهم آن، در تمام دل ها قرار داده شده و فكر و انديشه به درك آن منور گرديده است. چشم ها نمى توانند او را ديد و زبان ها از وصف او ناتوانند و عقل ها به چگونگى اش پى نخواهند برد. موجودات را بدون سابقه و ماده، به هستى آورد و بى پيروى از نقشه و صورتى، آنها را موجوديت بخشيد، و به قدرت خود به وجودشان آورد و به مشيت خويش آفريدشان و در اين ميان، هيچ نيازى به خلق كردن آنها نداشت و هيچ سودى در صورتگرى شان در نظر نبود، جز اينكه مى خواست حكمت خود را استوار بدارد و بندگان را به طاعت خويش وادار نمايد و قدرت خويشتن را عيان سازد و بندگان را به عبوديت كشاند و دعوت خود را بزرگى ببخشد. پس بر طاعت خويش ثواب مقرر فرمود و بر معصيت، عقاب، تا بندگانش را از خشم و غضب خود باز دارد و به بهشت خود نزديك گرداند

گواهى مى دهم كه پدرم محمد (ص) بنده و فرستاده خدا بود، و پروردگار پيش از پيامبرى اش او را برگزيد و قبل از آفريدنش او را به پيامبران و امت هاى آنها معرفى نمود و پيش از برانگيختنش به نبوت، او را انتخاب كرد، آنگاه كه تمام موجودات هنوز در پرده غيبت مستور بودند و حوادث هولناك روزگار از حجاب بيرون نيامده و از عدم پاى به عرصه وجود ننهاده بودند، چرا كه خداوند به فرجام كارها و تمام رويدادهاى عالم و به زمان و مكان آنچه مقدر فرموده بود، آگاهى داشت. پس او را بعد از ديگر پيامبران مبعوث گردانيد تا كار پيامبرى را با او به انجام رساند، فرمان خويش را در آخرين بعثت جارى نمايد و مقدارات حتمى خود را به اجرا در آورد

آن حضرت (ص) پس از بعثت دريافت كه مردم با وجود معرفت فطرى خويش به خداوند، دين هاى گوناگون دارند و هنوز در آتشكده ها به اعتكاف مى نشينند و در بت خانه ها به پرستش بت ها مشغول اند. اينجا بود كه خداى تعالى به وسيله او ابرهاى تيره ظلمت را به روشنايى رساند و از دل هاى مردمان ابهام و از چشم هاشان سايه حيرت را به كنارى زد، و آن حضرت (ص) آنان را از گمراهى ها و نابينايى ها رهانيد و به هدايت واداشت و به دين استوار و متين راهنمايى كرد و به صراط مستقيم فرا خواند

آنگاه پس از انجام اين رسالت، خداوند او را به لطف و مهربانى، و با ميل و رغبت و انتخاب آن حضرت (ص)، به سوى خويش فراخواند و اينگونه شد كه هم اكنون وى از رنج خانه دنيا آسوده، و فرشتگان نيكوكار و خشنودى پروردگار غفار او را در برگرفته، و در مجاورت سلطان جبار منزل گزيده است. درود خدا بر پدرم، كه امانت دار وحى الاهى و برگزيده او از ميان آفريدگان و مايه خشنودى او است، و سلام و حرمت و بركات خداوند بر او باد»

پس رو كرد به حاضران و فرمود: «شما اى بندگان خدا، مورد خطاب امر و نهى خداوند قرار داريد و حاملان دين و وحى او، و امانت داران او در اجراى احكام و ابلاغ كنندگان آن به ديگر امت ها هستيد. آنچه در ميان شما، نگهدارنده حق خدا است و به عنوان يك پيمان و جانشين در بين شما، به شما واگذار شده، كتاب گوياى الاهى، قرآن صادق و پرتو فروزان و شعاع روشنگرى است كه دلايلش واضح و لطايفش معلوم و ظواهرش آشكار است و پيروان آن هماره مورد غبطه و آرزوى ديگران قرار دارند. دنباله روى از قرآن، به بهشت رهنمون مى گردد و گوش سپردن به نداى آن مايه نجات است. تنها به وسيله قرآن است كه مى توان به دلايل نورانى خدا، و واجبات و محرمات او، و آيات قدرت و عظمت الاهى و براهين آشكار و فضائل انسانى و مقررات نوشته شده، دست پيدا كرد

پس خداى تعالى ايمان را قرارداد براى پاكى شما از شرك، و نماز را براى دور شدنتان از كبر و نخوت، و زكات را براى طهارت نفس و افزونى نعمت، و روزه را براى استوارى اخلاص، و حج را براى برپايى دين، و عدل را براى آراستن و پيوستن دل ها، و اطاعت از ما را براى ايجاد نظم در ملت، و امامت ما را براى ايمنى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر و شكيبايى را براى نيل به پاداش، و امر به معروف را براى مصلحت مردمان، و نيكى به پدر و مادر را براى حفظ و حراست از خشم خدا، وصله ارحام را براى رشد خوبى ها و بركات، و قصاص را براى حفظ خون ها، و وفاى به نذر را براى رسيدن به مغفرت، و كم نگذاشتن از كيل و وزن را براى ايجاد اعتماد و حفظ اموال از نقص و زيادى، و نهى از نوشيدن شراب را براى دورى از پليدى ها، و قذف نكردن را براى مصونيت از لعن و نفرين، و ترك دزدى را براى ايجاد عفت و امنيت عمومى، و حرمت شرك را براى اخلاص در عبوديت. پس اى مردم «آنگونه كه بايد، از خدا پروا نماييد، كه اگر چنين كرديد، نخواهيد مرد مگر با حالت تسليم و برخوردارى از اسلام واقعى» و خدا را در آنچه امر و نهى فرموده اطاعت كنيد كه «بى شك اين بندگان انديشمند و عالم اند كه از خداى تعالى خشيت و بيم دارند».»

حضرت (س) آنگاه فرمود: «اى مردم، بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است. اين اولين و واپسين سخن من با شما است. در آنچه مى گويم راه غلط نمى پيمايم و در آنچه مى كنم، به عمد، بيراهه نمى روم «بى ترديد از ميان شما رسولى به سويتان آمد كه آنچه سختى و رنچ شما در آن بود، بر او گران مى آمد. بر سعادت شما حريص و نسبت به مؤمنان مهربان و رحيم بود» اگر نسبت پيامبر را جست وجو كنيد و او را بشناسيد، مى بينيد كه او پدر من است، و نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموى من است و نه برادر مردان شما (- (وه، كه چه نسبتى دارم من با او)-) سلام و درود خدا بر او و خاندانش باد

پس رسالت خويش را ابلاغ نمود در حالى كه هشدار مى داد و به مركز مشركان حمله مى برد و آنها را در هم مى كوفت و راه نفس كشيدنشان را مى بست و با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارش دعوت مى كرد و بت ها را در هم مى شكست و سرهاى مشركان را بر زمين مى افكند. نتيجه آن شد كه سپاه گرد آمده دشمن شكست خورد و به هزيمت عقب نشينى كرد، پس صبح سپيد اسلام از درون تاريكى شرك سر برآورد و حق جلوه گرى نمود پيشواى دين لب به سخن گشود و آواى شيطان به خاموشى گراييد، گروهك نفاق از ميان رفت و همبستگى كفر و نفاق از هم گسست و شما مردمان، به همراهى عده اى از مهاجران سفيد رو، به كلمه اخلاص زبان باز كرديد، در حالى كه پيش از رسالت پيامبر (ص) بر پرتگاه حفره اى از جهنم بوديد و در ارزش همچون جرعه اى آب اندك و لقمه اى نان (- (كه هضم و بلعيدنش آسان است)-) و پاره اى آتش كه شتابزده اى بربايد و شى ء بى مقدارى كه زورمندانش لگدمال كنند، از گنداب مى نوشيدند و از گوشت مردار خشكيده مى خورديد و در خوارى و ذلت به سر مى برديد و از اجتماع بشرى مطرود گشته، همواره مى ترسيديد كه اطرافيان قدرتمند شما، هستى تان را تصاحب كنند

پس از اين همه بود كه خداى تعالى شما را به محمد (ص) از آن وضع فلاكت بار و شرايط مشكل نجات داد، اما نجاتى پس از حوادث بزرگ و كوچك، و دست و پنجه نرم كردن با مردان دلير، و گرگان عرب و شورشيان اهل كتاب. هر گاه آتش جنگى برپا مى شد، يا شاخى از شيطان نمودار مى گشت، و يا دهانى از مشركان براى بليعدن شما از هم گشوده مى شد، پدرم برادرش (- (اميرمؤمنان (ع))-) را به گلوگاه حوادث گسيل مى داشت و او با پايمردى تا سر آن فتنه انگيزان را به خاك نمى ماليد و با شمشير شرر بارش آتش فتنه را خاموش نمى كرد، باز نمى گشت، در حالى كه در راه خدا رنج پذير، و در فرمانبردارى از او كوشا، و به رسول خدا نزديك، و در ميان دوستداران خدا سرور، و هميشه آماده جهاد، خالص و زحمت كش و تلاش گر بود، و شما در همان حال در كمال آسايش خاطر، راحت و در امنيت، در انتظار حوادث تلخ براى ما، و جوياى اخبار شكست مجاهدان اسلام به سر مى برديد و به هنگام نبرد روياروى، عقب نشينى مى كرديد و از كارزار مى گريختيد

چون خداى تعالى براى پيامبرش منزلگاه پيامبران و جايگاه اصفياى خود را برگزيد، خار كينه و نفاق در شما پديدار گشت و جامه دين پوشيده شد و گمراهانى كه لب فرو بسته بودند، زبان گشودند و گمنامى فرو مايگان به قدر و منزلت رسيد و صداى خفته باطل گرايان شنيده شد و در قلمرو شما به تكاپو پرداختند. شيطان سر خويش از نهانگاه بيرون آورد و شما را به سوى خويش دعوت نمود و از شما پذيرايى كرد و ديد كه آماده فريب خوردنيد 

پس برانگيختتان و نگريست كه بسيار چالاكيد، و در شما هيجان خشم دميد و دريافت كه در راه او چه خشمناكيد. پس مركبى جز مركب خود را نشانه كرديد و از چشمه آبى كه در آن حقى نداشتيد، نوشيديد. هنوز اندوه از دست دادن رسول خدا (ص) بر جاى است و زخم ها تازه و خون ريز، و بهبودى حاصل نشده و پيكر پاك آن حضرت (ص) هنوز به خاك سپرده نشده است. اين شتابزدگى از آن رو بود كه در فتنه نيفتيد «آگاه كه آنان به فته در افتادند و جهنم بر كافران احاطه دارد». چه دور شديد چه آمد بر سر شما؟ چرا از راه خود منحرف گشتيد، در حالى كه كتاب خدا در ميان شما است و دستورهايش معلوم، احكامش روشن، نشانه هايش آشكار، و امر و نهى هايش واضح است. اما شما آن را پشت سر انداخته ايد. آيا به آن رغبتى نداريد؟ يا جايگزينى براى آن قرار داده ايد؟ «چه انتخاب بدى كردند ستمكاران»، «هركس به جز اسلام دينى انتخاب نمايد از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران خواهد بود»

شماها آن اندازه صبر نكرديد كه داغ اين مصيبت آرام گيرد و سركشى و خروش آن فروكش نمايد، و بى فاصله آتش فتنه ها را دامن زديد و شعله ها برافروختيد و دعوت هاى شيطان گمراه كننده را پاسخ گفتيد و به خاموش كردن انوار دين مبين و از بين بردن سنت هاى پيامبر پاك اقدام نموديد. آرام، آرام و در پرده، آثار دين را محو مى كنيد و مترصديد كه كينه هاى خود را كه از پيامبر در سينه داريد، در حق اهل بيت او عملى نماييد. ما همچون كسى كه با كارد تيز و نيزه بدنش چاك چاك شده، صبر و استقامت مى ورزيم

شما اكنون گمان مى كنيد كه براى ما ارثى نيست؟ آيا حكم جاهليت را پيروى مى كنيد، «چه كسى حكمش بهتر است از خدا، براى يقين داران؟» چرا نمى انديشيد؟ بى شك همچون خورشيد تابنده براى شما معلوم است كه من دختر او (- (رسول خدا (ص))-) هستم. اى مسلمانان آيا رواست كه من از ارث پدرم ممنوع و محروم شوم؟

اى فرزند ابوقحافه، آيا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ از پيش خود حكمى تازه و دروغ آورده اى. آيا عمداً كتاب خدا را ترك كرده و احكام آسمانى را پشت سر انداخته ايد آنجا كه مى فرمايد «و سليمان وارث داود شد» و در حكايتى كه از سر گذشت يحيى بن زكريا نقل كرده، مى فرمايد: «آنگاه كه گفت: پروردگارا، از جانب خود فرزندى به من ببخش كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد» و فرمود: «در كتاب خدا، خويشاوندان، در ارث بر يكديگر اولويت دارند» و فرمود: «خداوند به شما درباره فرزندان توصيه مى كند كه سهم پسر دو برابر دختر است» و فرمود: «اگر كسى مالى را پس از خود باقى نهاد، براى پدر و مادر و خويشان نزديك، به طور شايسته وصيت كند و اين حقى است برعهده پرهيزكاران.» با اينهمه آيا مى پنداريد كه من بهره اى و ارثى از پدرم نمى برم و بين من و او پيوند خويشى نيست؟

آيا خداوند آيه اى نازل كرده و پدرم را از مصاديق آن خارج ساخته؟ يا مى گوييد كه من و پدرم دو مذهب جداگانه داريم و پيروان دو مذهب از يكديگر ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم از يك آيين نيستيم؟ يا اينكه شما از پدرم و پسر عمويم به عام و خاص قرآن داناتريد؟ پس (- (اى خليفه)-) ارث مرا صاحب شو كه همچون مركبى آماده و مهار شده، در اختيار تو و مهياى بهره بردارى است، ولى بدان كه در روز برانگيخته شدنت، با تو روبه رو خواهد شد. در آن روز، خدا بهترين حاكم، و محمد پيشوا و وعده گاه ما قيامت است، در آن روز باطل گرايان در زيان خواهند بود و پشيمانى را سودى ندهند، «كه براى هر خبرى قرارگاهى است و به زودى خواهيد دانست»، «چه كسى به عذاب خواركننده دچار مى شود و عذابى جاودانه خواهد يافت».»

آنگاه رو به انصار كرد و فرمود: «اى بزرگ مردان، اى بازوان پرتوان ملت، اى نگاهبانان اسلام اين سست نگرى در حق من، و اين خواب زدگى در برابر ظلمى كه بر من مى رود، چرا؟ آيا پدرم، رسول خدا (ص) نمى فرمود: احترام مرد را در فرزندانش نگاه داريد؟ چه زود حادثه آفريديد و چه شتابناك به بيراهه رفتيد، در حالى كه قدرت داشتيد مقصود مرا برآوريد و نيروى كافى براى رسيدن به هدف من در اختيارتان بود شدند، آرزوها به انجام رسيد و كوه ها فروتنى و خضوع پيشه كردند. پس از مرگش، حريم ها تباه، و حرمت ها در هم شكسته شد. به خدا سوگند كه اين پيش آمد، فاجعه اى بزرگ و مصيبتى بس عظيم بود كه هرگز مانندش اتفاقى رخ نداده و بلائى دامنگير نشده است. كتاب خداى تعالى (- (كتابى كه در خانه هاى شما است و هر صبح و شام، بلند يا آهسته، به صورت عادى و يا به صوت مطبوع آن را مى خوانيد)-) از اين حادثه خبر داده است و اينكه پيش از پيامبر، بر ديگر پيامبران و رسولان الاهى نيز حكم قطعى و حتمى مرگ جارى بوده، آنجا كه مى فرمايد: «محمد نيست مگر پيامبر خدا، كه پيش از او پيامبرانى آمده اند و رفته اند. آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، به گذشته خود باز مى گرديد؟ بى شك اگر كسى برگردد، به خدا هيچ ضررى نمى رسد، و خدا به زودى سپاس گزاران را پاداش خواهد داد»

آيا مى گوييد محمد (ص) مُرد (- (و كار تمام شد)-)؟ آرى مرگ او پيش آمد بزرگى بود كه همه چيز را تحت تأثير خود قرار داد و رخنه اى بزرگ ايجاد كرد و پيچيدگى هاى آن همه گير شد. با رفتن او، زمين سخت تيره و تار گرديد و ستارگان در مصيبتش فرو افتادند و خورشيد و ماه بى نور

هان اى فرزندان قَيْلَه (- (جد اعلاى انصار)-)، آيا درست است كه مرا از ارث پدر محروم سازند و شما پيش چشم من باشيد و صدايم را بشنويد و در مجلسى و مجمعى كه دعوتم به شما مى رسد و از آن مطلع مى شويد، با وجود تعداد بسيار و برخوردارى از آمادگى ها و ابزارها و توانمندى ها و ساز و برگ جنگى، نسبت به ظلمى كه در حق من مى رود بى اعتنا بمانيد، به نداى من پاسخ ندهيد و به فرياد رسى ام برنخيزيد؟ شما مردان جنگى اى هستيد معروف به خير و صلاح و برگزيدگان و صالحانى كه به جنگ با عرب انتخاب شديد، پس جنگ ها كرديد و سختى ها متحمل شديد و با امت هاى ديگر شاخ به شاخ ايستاديد و رو در روى شجاعان قرار گرفتيد. ما پيوسته شما را فرمان مى داديم و شما هميشه فرمانبردار بوديد، تا اينكه آسياب اسلام بر محور ما به حركت درآمد و خير و بركت روزگاران به جريان افتاد. نعره شرك فرو شد و دروغ از جوشش افتاد و آتش كفر به خاموشى گراييد و صداى از هم گسستگى و فتنه فروكش كرد و نظام دين به سامان شد و به اجرا در آمد. اينك چرا، پس از بيان، سرگشتگى و پس از اعلان، پنهان كارى و پس از اقدام، عقب نشينى، و پس از ايمان، بازگشت به شرك مى كنيد؟ «چرا با كسانى كه پيمان هاى خويش شكستند و در صدد اخراج رسول خدا برآمدند و آغازگر جنگ در روزهاى نخستين بودند، كارزار نمى كنيد؟ آيا از آنان مى ترسيد، در حالى كه خدا به اينكه از او بيم نماييد، شايسته تر است، اگر ايمان داشته باشيد»

هشيار باشيد مى بينم به خوش گذرانى و راحت طلبى روى كرده ايد و از كسى كه سزاوار دخل و تصرف در امور است، دور شده ايد. به تن پرورى در گوشه اى آرام تن داده و از فشارها و سختى ها به گستره بى خيالى روى نموده ايد. آنچه را در برگرفته بوديد، بيرون افكنديد و آنچه را به گوارايى فرو برده بوديد، بالا آورديد. بى شك «اگر شما و تمام افراد روى زمين كافر شوند (- (هيچ ضررى متوجه خدا نمى شود و)-) خداوند سخت بى نياز و ستوده است» بدانيد كه آنچه گفتم، گفتم، اما از يارى نكردنى كه در سرشت شما و فريب و نيرنگى كه در ژرفاى قلب هاى شما است، اطلاع داشتم، لكن اين سخنان برآمده از بى تابى نفس و شدت خشم و بى طاقتى و ناتوانى من در كتمان غصّه ها و براى اتمام حجت بود حال اين مركب خلافت را بگيريد و هرچه وزر و وبال است بر آن بار كنيد. اما اين مركب پشتش زخمى و پايش مجروح و خود، نشانه خشم خداوند و ننگ ابدى است كه شعله هاى آن، سر از سينه ها بر خواهد آورد. آنچه مى كنيد، در پيشگاه خداوند است «و ظالمان به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشت سختى دچار خواهند شد» من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب شديدى كه در پيش داريد، بيم دهنده بود. هر چه مى خواهيد بكنيد كه ما هم به وظيفه خود عمل مى كنيم «و منتظر بمانيد كه ما هم به انتظار خواهيم ماند.»

پس ابوبكر، عبدالله بن عثمان در پاسخ فاطمه زهرا (س) گفت: «اى دختر رسول خدا (ص) پدرت با مؤمنان مهربان و بزرگوار، و خيرخواه آنان بود و در مقابل كافران همچون عذابى دردناك و شكنجه اى بزرگ. اگر در پى نسب خانوادگى باشيم آن حضرت پدر شما بود و نه پدر ديگر زنان، و برادر شوهر شما است نه ديگر دوستان. و پيامبر (ص) شوهر تو را بر هر دوستى برترى مى داد و او آن حضرت (ص) را در هر كار مهم و بزرگى يارى مى كرد جز انسان نيكبخت با شما دوستى نمى كند و جز انسان تيره بخت با شما دشمنى نمى ورزد. شما خاندان پاك رسول الله هستيد و برگزيده منتخبان و راهنمايان به خير و دليل هاى راه بهشت. و شما (- (به خصوص)-) برگزيده زنان و دختر بهترين پيامبرانيد در گفتار خود راستگو، و در عقل و درايت برديگران برتريد. هرگز در حق شما كوتاهى، و در راه راستى كه پيش گرفته ايد، مانع تراشى نمى شود. به خدا سوگند كه از رأى رسول خدا تجاوز نخواهم كرد و جز به اذن او كارى انجام نخواهم داد، زيرا قافله سالار با كاروانيان دروغ نمى گويد

خدا را در اين مسئله گواه مى گيرم و شاهد بودن او كافى است كه شنيدم رسول خدا فرمود: «ما پيامبران، طلا و نقره و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم. تنها چيزى كه از ما به ارث باقى مى ماند كتاب و حكمت و دانش و نبوت است و آنچه از متاع دنيا از ما باقى مانده، اختيار آن با كسى است كه پس از ما ولايت و حكومت برامور عامه را به دست مى گيرد تا هرگونه صلاح مى داند، در آنها تصرف نمايد»

آنچه را شما از فدك مطالبه مى كنيد، ما در راه تدارك اسب و اسلحه براى رزمندگان قرار داديم كه با كافران و تبهكاران بجنگند. من در اين كار به تنهايى تصميم نگرفته ام، بلكه به اجماع و اتفاق ديگر مسلمانان اين كار را كرده ام. و هرگز خودرأيى نورزيده ام. اين است حال من. مال و دارايى ام در اختيارتان، من آن را از شما دريغ نمى كنم و براى غير شما در نظر نمى گيرم. شما سرور بانوان امت پدر بزرگوارتان هستيد و درخت پاك و اصل فرزندانتان. فضيلت و برترى شما هرگز قابل انكار نيست و در حقوق فرعى و اصلى شما كوتاهى نخواهد شد. امر شما در مال شخصى من نافذ است، آيا در اين حال، صلاح مى دانيد كه من در اين مسئله، با پدر بزرگوارتان مخالفت نمايم؟» 

حضرت فاطمه (س) فرمود: «سبحان الله رسول خدا هرگز از كتاب الاهى روى گردان و با احكام آن مخالف نبود، بلكه هميشه مطيع قرآن بود و از پيام ها و دستورات موجود در سوره هاى آن تبعيت مى كرد. آيا شما اكنون برحيله گرى و مكر مصمم شده ايد و با دروغ بستن به او، بهانه مى آوريد؟ اين نيرنگ شما پس از وفات او، همچون توطئه هايى است كه در زنده بودنش براى از بين بردن او انجام مى شد. اين قرآن است كه داورى مى كند و مى گويد «و (- (فرزندى كه)-) از من و از خاندان يعقوب ارث ببرد»

و نيز مى گويد: «و سليمان وارث داود شد» خداى بزرگ و قادر، با بيان تفصيلى سهم ورثه وتشريع مقدار ارث و بهره هاى مباح هر يك از مرد و زن از ميراث، ديگر جايى براى بهانه باطل گرايان، و گمان و شبهه آيندگان باقى ننهاده است. منظور شما چيز ديگرى است، «بلكه هواى نفس شما را بدين كار وادار نمود، صبر و شكيبايى زيبا است و من بر آنچه مى گوييد از خداوند يارى مى طلبم».»

ابوبكر گفت: «خدا و رسولش راست گفتند، شما نيز راست مى گوييد، زيرا معدن حكمت و مركز هدايت و رحمت، و اساس دين و سرچشمه حجت هاى الاهى هستيد. درستى سخن شما را دور نمى دانم و خطابه شما را انكار نمى كنم. اما اين مسلمانان بين من و شما داورند. اينان خلافت را برگردن من انداخته اند و من آنچه گرفته ام به اجماع و تصميم ايشان بوده، بدون هيچ زور و استبداد و خودپرستى، و خود بر اين امر گواهند.»

آنگاه فاطمه (س) رو كرد به مردم و گفت: اى مردم اى كسانى كه به كلام باطل و بيهوده شتابنده و از كارهاى زشت و زيان آور چشم پوشنده ايد، آيا در قرآن نمى انديشيد، يا بر قلب هاتان مهرها زده شده است؟ نه چنين نيست، بلكه قلب هاتان زنگار بسته است. آن كارهاى زشت و ناپسند كه كرده ايد برگوش ها و ديده هايتان مهر نهاده و چه بد آيات الاهى را تأويل مى كنيد و رأى نادرست نشان مى دهيد و اوضاع را به بدى دگرگون مى سازيد سوگند به خدا كه بار سنگين اين عمل و فرجام ناگوار آن را، بد خواهيد يافت، وقتى پرده ها از برابر ديدگانتان كنار رود و زيان هاى نا آشكار، برملا گردد و آنچه را گمان نمى كرديد، از سوى خدا، برايتان آشكار شود و «آنجا است كه باطل گرايان زيان مى بينند».»

پس رو كرد به قبر رسول خدا (ص) و گفت:

پس از تو خبرها و سخن هاى گوناگون رخ داد
كه اگر خود شاهد آنها بودى، سخن به درازا نمى كشيد
ما تو را از دست داديم، همچون زمينى كه بارانش را
قوم تو پريشان شده اند، بنگر كه چگونه اند و روى مگردان
هر كدام از اهل بيت تو كه قرب و منزلتى دارند
نزد خدا، حرمتى ويژه دارند و بر ديگران مرجح اند
اما مردمانى كه عقده و كينه در دل ها داشتند
پس از در خاك شدنت، آنها را آشكار كردند
مردمانى با ما ترشروئى كردند و ما را سبك شمردند
و زمينى را كه در اختيارمان بود غصب نمودند
تو نورى بودى كه از پرتوش روشنى مى گرفتيم
از سوى پروردگار با عزت، بر تو كتاب ها نازل مى شد
جبرئيل با آيات الاهى مايه انس ما بود
تو از دست ما رفتى و راه هر خيرى پوشيده ماند
كاش پيش از شما، همگى مرده بوديم
آنگاه كه رفتى و ريگ ها ميان ما و شما حائل گرديد

حضرت فاطمه (س) آنگاه بازگشت و اميرمومنان (ع) منتظر بود تا بار ديگر پرتو سيماى درخشان همسر عزيزش را مشاهده كند. چون حضرت (س) وارد خانه شد، به امير مومنان (ع) گفت: «اى فرزند ابوطالب، همچون جنين در شكم مادر، خود را پنهان كرده اى و مانند انسان متهم در خانه نشسته اى؟ روزگارى شهپر بازهاى شكارى را در هم مى شكستى، اما اكنون از پر و بال مرغان ناتوان مانده اى اكنون كه فرزند ابى قحافه، عطيه پدر، و قوت و معيشت فرزندانم را به ستم مى ربايد و آشكارا با من دشمنى مى ورزد و به سخنى به ميان سخنم مى تازد و جسورانه مجادله مى كند، و كارم به جايى رسيده كه انصار دست از يارى من برداشته و مهاجرين رشته دوستى خود گسسته و ديگران نيز رهايم كرده اند؟ اينك نه مدافعى دارم و نه بازدارنده اى. با دلى آكنده از خشم از مجلس ايشان بيرون آمدم و با نهايت خفت و خوارى مراجعت كردم. آرى، آن روز به ذلت در افتادى كه شدت عمل خود را ضايع نمودى. روزگارى گرگان را مى دريدى، اما اكنون خاك نشينى را برگزيده اى. جواب نمى گويى و باطلى را از سرراه برنمى دارى. ديگر چاره اى ندارم. اى كاش پيش از خوارى و ذلت مرده بودم. عذر خواه من در اين سخنان كه با تو مى گويم و كم حرمتى كه مى كنم، خداى من است. چه مرا وابگذارى و چه حمايت كنى، واى بر من در هر طلوع آفتاب، واى بر من درد و غروب آفتاب كه تكيه گاه و محل اعتمادم از ميان رفت و ياورم سست و ناتوان گرديد. نزد پدرم شكوه مى كنم و از پروردگار داد مى خواهم. پروردگارا، قدرت و نيروى تو از همه بيشتر و عذاب و عبرت آموزى تو از همه شديدتر است.»

اميرمؤمنان (ع) فرمود: «سختى و ناگوارى نه تو را، كه دشمنان تو را است. غم و اندوه خود را بازدار، اى دخت برگزيده عالميان، و اى يادگار بازمانده پيامبران. من در دين خود هرگز سستى نكرده ام و از حد توانم دور نشده ام. اگر منظور تو روزى به اندازه است، كه آن را خداوند ضمانت كرده، و برعهده گيرنده روزى تو، ضامن محكمى است، و آنچه براى تو مهيا شده، از آنچه تو را از آن مانع شده اند، برتر بيشتر است، پس كار خويش را به خدا وابگذار». حضرت فاطمه (س) فرمود: «خداوند مرا بس است» و ديگر هيچ نگفت. 

سويد بن غفله گويد: «در بيمارى فوت فاطمه (س)، عده اى از زنان مهاجر و انصار، براى عيادت، خدمت آن حضرت رسيدند و گفتند: حال شما چگونه است با اين بيمارى، اى دخت رسول خدا؟»

فاطمه (س) پس از حمد الاهى و درود فرستادن بر پدر بزرگوارش، فرمود: «به خدا سوگند در شرايطى به سر مى برم كه از دنياى شما بيزار، و از مردانتان در خشمم. پس از آنكه امتحانشان كردم، آنان را دور افكندم و بعد از آنكه يك به يكشان را آزمودم، از آنان ملول شدم. (- (چه زشت است شكسته شدن لبه شمشير، و شوخى پس از جديّت، و از دست دادن صلابت، و ترك خوردن نيزه و ناراستى و فريب انديشه ها، و لغزش خواسته هاى نفسانى)-) «چه بد اعمالى براى خود پيش فرستادند و خود را در معرض خشم الاهى قرار دادند و در عذاب، جاودانه شدند». به ناچار ريسمان خلافت بر گردنشان افتاد و بار سنگين مسئوليت آن بر عهده شان قرار گرفت و جنگ و غارت هاى آن دامنگيرشان شد از همه سو باشد كه خداوند ستمكاران را پيوسته دور از هدف، نابود، و دور از رحمت خود قرار دهد

واى بر آنان، چگونه خلافت را از كوه هاى بلند و استوار رسالت و بنيان هاى نبوت و هدايت، و فرودگاه جبرئيل امين و آگاه به امور دنيا و دين به سختى حركت دادند راستى كه اين كار، زيانى آشكار بود. چه باعث گرديد كه با ابوالحسن (ع) دشمنى كنند؟ به خدا سوگند اين نبود مگر به خاطر قاطعيت شمشير او، و بى اعتنائى اش به مرگ و استوارى گام هايش، و ضربه هاى عقوبت آميز و عبرت اموز او، و خشم و غرش هايش در راه خداى تعالى

به خدا سوگند اگر از راه روشن منحرف نمى شدند و از قبول دليل آشكار سرباز نمى زدند، (- (و على (ع) را بر خلافت مى نشاندند)-) آنان را به راه مستقيم برمى گرداند و بر آن وا مى داشت و چنان آرام و نرم آنان را سَير مى داد كه زخم و آسيب نمى ديدند و مانده نمى شدند و ملالت نمى يافتند و آنان را به چشمه سارى در مى آورد پاكيزه، صاف و سيرآب كننده و لبالب و ناآلوده، شكمشان را از اين آب مى آكند و در نهان و آشكار برايشان خيرخواهى مى كرد. از زينت دنيا بهره فراوان نمى جست و از رزق و روزى آن جز به اندازه رفع تشنگى و گرسنگى استفاده نمى كرد، بى آنكه بخواهد همچون تشنه در پى سيرآبى، و همچون گرسنه در پى سيرى باشد. بى شك در چنين خلافتى انسان زاهد از دنياپرست، و راستگو از دروغ پرداز مشخص مى گشت «و اگر ساكنان تمام سرزمين ها ايمان مى اوردند و تقوا پيشه مى كردند، درهاى بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم، لكن تكذيب كردند، ما هم آنها را به كيفر كردارشان فرو گرفتيم و مواخذه نموديم»، «و ستمكاران اين مردم نيز به زودى گرفتار عقوبت اعمالشان خواهند شد و راه گريزى نيست»

هان پيش آى و بشنو هر روز كه بر زندگى ات مى گذرد، روزگار شگفتى هايى به تو نشان مى دهد. «اگر تعجب مى كنى گفته آنان بيشتر مايه تعجب و شگفتى است». كاش مى دانستم به كدام تكيه گاه اعتماد ورزيده اند و به كدام اساس و بنيان آسوده خاطر گشته اند، و به كدام ريسمان چنگ زده انده، و به كدام ذُريّه دست يافته و چيره شده اند؟ چه بد ياورى و چه بد جايگزينى انتخاب كردند ستكاران به خدا سوگند كه ناكارآمدان را به جاى انسان هاى كارآمد، عقب ماندگان را به جاى پيشگامان برگزيدند، پس به خاك مذلت افتادند آنان كه بد مى پندارند كار خوبى انجام مى دهند»، «آگاه باشيد كه اينان مفسدانند و خود نمى دانند». واى بر ايشان «آيا آن كه به حق هدايت مى كند براى پيروى سزاوارتر است يا كسى كه هدايت نمى كند مگر خود هدايت شود؟ پس شما را چه شده است كه اينگونه قضاوت مى كنيد»

به جان خودم سوگند كه زمان آبستن حوادثى است و چيزى نمانده كه آن حوادث آشكار شود، پس ظرف هاى آكنده از خون تازه و سمّ كشنده را خواهيد نوشيد و در اين هنگام است كه باطل گرايان زيان كار مى شوند و چهره دروغگويان در پى آنچه پيشينيان اساس نهادند، ظاهر مى گردد. شما نيز به خاطر دنياى خود، به اين امر راضى شديد و با آرامش به فتنه هاى دل سپرديد. بشارت مى دهم شما را به شمشيرى برنده، و حمله اى تجاوزگرانه و ظالمانه، و آشوبى فراگير و استبدادى از سوى ظلم پيشگان كه سهمى اندك از ماليات به شما مى دهند و جمعتان را درو مى كنند. پس حسرت و پشيمانى نصيب شما خواهد بود و چه خواهيد كرد كه ديگر فرصت ها سپرى شده و در تاريكى فرو افتاده ايد «آيا شما را به قبول هدايت مجبور كنيم، در حالى كه از آن تنفر داريد»

سويد بن غفله گويد: زنان بازگشتند و سخنان فاطمه (س) را براى شوهران خود بازگو كردند. آنگاه عده اى مهاجرين و انصار براى پوزش خواهى نزد آن حضرت (س) آمدند و گفتند: «اى سرور زنان، اگر ابوالحسن پيش از محكم شدن عهد خلافت و به انجام رسيدن كار، اين مطالب را براى ما مى گفت، به جاى او ديگرى را برنمى گزيديم». فاطمه (س) فرمود: «مرا تنها بگذاريد كه تعلل كرده ايد و عذرى پذيرفته نيست، و كوتاهى ورزيده ايد و كار از دست شده است.»

 

 

 

پی نوشت:
1-اسراء، آیه 26.
2-تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص 196.
3- اللوامع الالهیه،ص 308.
-------------------------------
[1] - فیء: اموالی که از غیر طریق جنگ در اختیار مسلمان ها قرار می گیرد و در اختیار شخص پیامبر اکرم (ص) به عنوان رهبر جامعه اسلامی می باشد تا در هر مسیری که صلاح دید خرج کند.

Share