مروری بر شخصیت و زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام

سخنرانی حضرت آیت الله ناصری حفظه الله
میقات نیاز ، بررسی اهمیت و آثار نماز

مکان ها از حیث شرافت و نورانیت، مختلف هستند؛ مثلاً زمین مکه، نجف یا کربلا، مشاهد اهل بیت (علیه السلام)،  حرم های امامزادگان ، قبور مؤمنان، نسبت به مکان های دیگر فضیلت دارند و این مطلب، محسوس است. همچنین مساجد بر مکان های دیگر فضیلت دارند. فضیلت عبادت در مکان هایی که شرافت دارند، بیشتر از مکان های معمولی است؛ مثلاً نماز در مسجدالحرام بسیار بالاتر از نماز در سایر مساجد است؛ چنانکه امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:
صَلَاهٌ فِی‏ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ‏ أَفْضَلُ‏ مِنْ مِائَهِ أَلْفِ صَلَاهٍ فِی غَیْرِهِ مِنَ الْمَسَاجِدِ؛(۱)
یک نماز در مسجدالحرام، برتر است از هزار نماز در مساجد دیگر.
همچنین نماز در مسجدالنبی (صلی الله علیه واله وسلم) بسیار بافضیلت تر از نماز در مساجد دیگر است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
قَالَ رَسُولُ الله ِ(صلی الله علیه واله وسلم) مَا بَیْنَ مِنْبَرِی وَ بُیُوتِی رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ وَ مِنْبَرِی عَلَى تُرْعَهٍ مِنْ تُرَعِ الْجَنَّهِ وَ صَلَاهٌ فِی‏ مَسْجِدِی‏ تَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاهٍ فِیمَا سِوَاهُ مِنَ الْمَسَاجِدِ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ؛ (۲)
رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: فاصله بین منبر و خانه من باغی از باغ های بهشت است و منبر من بر بابی از ابواب بهشت مستقر است. یک نماز در مسجد من، معادل هزار نماز در مساجد دیگر است، به جز مسجد الحرام.
همچنین نمازی که در حرم حضرت امیر(علیه السلام)  خوانده شود با نمازی که در جاهای دیگر خوانده شود، خیلی متفاوت است و برابر با دویست هزار رکعت نماز است.(۳) در روایت دارد یک نماز فرادی که در مسجد خوانده شود، معادل بیست و چهار نماز است که در منزل خوانده شود.( ۴)
همچنین بعضی از زمان ها نسبت به زمان های دیگر شرافت دارند؛ مثلاً ماه مبارک رمضان، ماه شعبان یا ماه رجب بر بقیه ماه ها شرافت فوق العاده ای دارند و عبادت در این ماه ها بر عبادت در ماه های دیگر فضیلت دارد. همچنین عبادت در شب و روز جمعه، از عبادت در شب های دیگر، بافضیلت تر است.
 گناه در این زمان ها و مکان های شریف هم همین طور است. گناه در اماکن شریف غیر از گناه در مکان های دیگر است. معصیت در روزهای و ماه های شریف هم بدتر از گناه در زمان های معمولی است.
با این اوصاف، زمان هایی مانند شب تولد حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) شرافت ذاتی دارند و عبادت و دعا و احسان در این شب ها برتر از شب های دیگر است. گناهی هم که شب و روز ولادت یا شهادت ائمه (علیه السلام) باشد عقوبتی بیشتر از گناه در غیر از این ایام دارد.
پس این ایام را مغتنم بدانیم و سعی کنیم با انجام اعمال وارده، از این فرصت ها استفاده کامل را ببریم. انسان باید به این ایام اهمیت بدهد و بی تفاوت از کنار آن ها نگذرد. بی تفاوت بودن در برابر ایام شهادت و ولادت اهل بیت (علیه السلام) خلاف محبت و معرفت است و موجب حسرت های شدید در عالم برزخ و قیامت می شود. در این روزها دعا و توسل به اهل بیت، بسیار بجا و لازم است. در ایام ولادت امام حسن عسکری(علیه السلام) مخصوصاً تبریک و تهنیت به محضر حضرت بقیه الله(علیه السلام)  بسیار به مورد است. شادی کردن حقیقی به این نیست که جمع بشوند و کف بزنند و شیرینی بخورند؛ بلکه شادی واقعی به این است که توسل به حضرت داشته باشند و یاد حضرت کنند و نماز حضرت و دعاهای وارده را بخوانند و از خدای منان طلب رحمت و مغفرت بکنند؛ چرا که به احترام حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) دعاها در شب و روز ولادتشان مستجاب است.
به هر حال ما هم برای اینکه حضرت را یاد کرده باشیم و اقتضای محبت و معرفت نسبت به ایشان را رعایت نموده باشیم چند کلامی در مورد این بزرگوار عرض ارادت می کنیم.
 پدر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) ،امام علی الهادی (علیه السلام) هستند و برای مادرشان هم  چهار اسم ذکر شده است: حُدَیث، سلیل، سوسن و ریحانه.( ۵) امام حسن عسکری (علیه السلام)  در سال ۲۳۲ق در مدینه متولد شدند.۶ ایشان سیزده سال در مدینه در محضر پدر بزرگوارشان بودند که معتصم، پدرشان را به سامرای عراق احضار کرد و حضرت هادی (علیه السلام) با فرزندشان امام حسن (علیه السلام) به عراق آمدند. امام هادی (علیه السلام) ده سال تحت فشار حکومت وقت بودند، تا اینکه به شهادت رسیدند. در آن موقع، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) بیست و سه سال داشتند و امامتشان هم شش سال طول کشید.(۷)
این بزرگوار، از جهت علمی، معنوی، اخلاقی و … مثل اجدادشان بودند. این چهارده نور مقدس، نور واحد هستند. هر مرتبه ای از علم و قدرت که برای امیرالمؤمنین۷ثابت است، برای امام حسن عسکری(علیه السلام) هم ثابت است؛
چون منشأ آن صفات، سیطرۀ ولایت کلیه است و همین ولایت کلیه را حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم داشتند. آنچه که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می دانستند، این بزرگواران هم می دانستند. البته شرافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به سایر فرزندانشان، این است که پدر اهل بیت (علیه السلام) هستند که در جای خود ثابت است، وگرنه از حیث ولایت کلیه و اینکه نماینده حق در عالم وجود هستند، همه چهارده نور مقدس نور واحدند.
اخلاق و رفتار این بزرگوار، از جمله سخاوتشان مانند اجداد طاهرینشان بوده است؛ درباره سخاوت و احسان و معجزات ایشان، موارد بسیاری در تاریخ نقل شده است.

نمونه ای از بخشش و سخاوت امام حسن عسکری(علیه السلام) 
ابوهاشم از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) می گوید:
به محضر حضرت مشرف شدم. ایشان فرمودند: «به مزرعه برویم». بر مرکب سوار شدیم و من هم پشت سر ایشان رفتم. در  بین راه به یاد قرضی افتادم که وقت پرداختش رسیده بود و من پولی نداشتم که آن را ادا کنم.  همان طور که حضرت سوار بودند، خم شدند و با تازیانه ای که در دستشان بود، خطی روی زمین کشیدند و گفتند: «ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار؛ لکن به کسی نگو». پیاده شدم و دیدم یک تکه طلا است؛ برداشتم و در کیسه گذاشتم. دوباره سوار شدم و به ذهنم آمد که زمستان در راه است و وسائلی برای منزل نیاز دارم؛ اما پولی هم ندارم تا آن ها را تهیه کنم. حضرت دوباره خم شدند و تازیانه را روی زمین کشیدند و فرمودند: «پیاده شو بردار و به کسی نگو».  دوباره پیاده شدم و تکه ای طلا را که در همانجا دیدم، برداشتم. بعد که به منزل رفتم و طلای اول را وزن کردم، دیدم دقیقاً به اندازه بدهی ام بود. دومی را هم وزن کردم باز دیدم به همان اندازهای است که نیاز دارم.(۸)
همه ائمه (علیه السلام) همین طور هستند؛ یعنی علم و قدرت الهی دارند و به اذن خدا چنین کرامت هایی را داشته و دارند. علم بسیار حضرت، در کلمات و گفتار و رفتارشان جلوه گر شده است.
کلمات این بزرگوار هم مانند اجداد طاهرینشان بسیار حکیمانه و راهگشا است. برای تبرک و نمونه یکی دو مورد از کلمات این بزرگوار را مرور می کنیم.

وصیت امام حسن عسکری(علیه السلام)
حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) یک وصیتی هم به شیعیان خود دارند. حضرت در وصیتشان فرمودند:
أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللهِ وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الِاجْتِهَادِ للِه وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَار؛(۹)
شما را توصیه مى‏کنم به پرواى از خدا، پارسایى در دین، کوشش در راه خدا، راست گویى، اداى امانت به نیک و بد، طول دادن سجده و خوش همسایگى.
حضرت می فرمایند: «از خدا بپرهیزید»؛ اما خدا که ترس ندارد. ما باید از اعمال خودمان بپرهیزیم. هر عملی که انجام می دهم، صورت برزخی دارد که این صورت برزخی را بعد از مرگ، به خودم می دهند. این، عمل من و محصول عمرم است. گناه نکن تا خداوند، آن آثار سوء را به تو ندهد. بترس از اینکه گناه بکنی. اگر گناه کردی، خدا آثار اعمالت را به تو می دهد. رعایت دین را بکن. برای این دین که الآن به دست من و شما رسیده، خیلی زحمت کشیده شده است. از هزار و چهارصد سال پیش تا به حال، چه خون هایی برای حفظ این دین ریخته شده و چه علما و خوبانی کشته و شهید شده اند. مبادا دستورات دین را سبک بگیریم. مبادا ناصری یک روز به دین خدا عمل کند و یک روز عمل نکند.
 حضرت می فرمایند رعایت دین خدا را بکنید. این واجبات و محرمات – والله- همه اش به نفع خود من است و به قدر سر سوزنی برای خدا سود ندارد. خدا، غنی بالذات است. در یک لحظه و با یک اراده، میلیاردها مثل این عالم و منظومه را ایجاد می کند.
 همه کارهای شما برای خدا باشد. ناصری اگر مسجد و منبر می رود، باید برای خدا باشد نه برای مردم. برای خدا نماز بخوانید و روزه بگیرید.
حضرت عسکری(علیه السلام) می فرمایند: راست گو باشید. موقعی که کسی دروغ بگوید، بوی بدی از دهان او به آسمان می رود که ملائک لعنتش می کنند.
حضرت در ادامه می فرمایند: امانت را به صاحبش بدهید؛ چه فرد خوبی باشد یا بد. حضرت سجاد(علیه السلام) می فرمایند: «اگر قاتل پدرم، خنجری را که پدرم را با آن شهید کرده نزد من امانت بگذارد و سپس بخواهد بگیرد، به او برمی گردانم».(۱۰) در امانت نباید خیانت کرد. البته این دین، واجبات و محرمات هم نزد ما امانت است.
بعد فرمودند: «سجده ها را طول بدهید». شخصی در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) نماز می خواند و سجده را خیلی زود انجام می داد. حضرت فرمودند: «از چه موقع این گونه نماز می خوانی؟» جواب داد: «از فلان زمان». حضرت فرمودند: «مَثل تو نزد خدا، مثل کلاغ است در زمانی که به زمین نوک می زند». بعد فرمودند: «اگر تو با این حال از دنیا بروی، بر دین پیامبر اکرم۶ از دنیا نرفته ای».(۱۱) مبادا این طور نماز بخوانیم. نزدیک ترین حالات انسان به خدا، سجده است.

بالاترین خصلت ها در نظر امام حسن عسکری(علیه السلام)
حضرت فرمودند:
خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْ‏ءٌ الْإِیمَانُ‏ بِاللَّهِ‏ وَ نَفْعُ‏ الْإِخْوَان‏؛(۱۲)
 دو صفت است که بالاتر از آن ها خصلتی وجود ندارد [یعنی هر کس به این دو صفت رسید، به حد کمال و درجه عالی رسیده است] ایمان به خدا و نفع رساندن به بندگان خدا.
ایمان به آن حالت نفسانی اطلاق می شود که عارض بر نفس شده، و اطمینان و اعتقاد را در قلب ایجاد می کند.
ما اگر خدا را واقعاً بشناسیم و به صفات ثبوتیه و سلبیه او پی ببریم و این شناخت، وارد قلب ما بشود، امکان ندارد گناه بکنیم. من که گناه می کنم، به این دلیل است که خدا را نشناخته ام. اگر خدا را شناخته بودم و به وجود حضرت احدیت عقیده مند بودم و باور داشتم که هر جا باشم در محضر او هستم، ممکن نبود گناه بکنم. اگر یک بچه دوساله کنار من باشد و قصد گناهی را داشته باشم، از وجود او حیا می کنم و مرتکب نمی شوم؛ اما خدا که حاضر است و می بیند و امام زمان (علیه السلام) که شاهد است چه؟ اولیای الهی، ایمان وارد قلبشان شده است؛ لذا دیگر نمی توانند گناه بکنند و از گناه متنفرند.

حکایتی هشداردهنده
اولیای الهی، حقیقت گناه را می بینند و لذا آن  را ترک می کنند. روزی در نجف خدمت مرحوم حاج مؤمن -از دوستان علامه شهید دستغیب- بودیم. ایشان تعریف کرد که در راه، با یکی از اولیای الهی هم مسیر و رفیق شدم و او سفارشاتی به من کرد؛ از جمله اینکه از غذای همسفری هایت نخور. مدتی گذشت و موقع استراحت شد. سفره غذا را  پهن کردند و یک کاسه غذا هم مقابل من گذاشتند. یک دفعه دیدم آن ولی خدا از دور نگاه می کند و به من گفت بیا. وقتی رفتم گفت: «مگر نگفتم از این غذا نخور؟» گفتم: «تعارف کردند و من خجالت کشیدم به آن ها نه بگویم». گفت: «برو اگر می توانی بخور». وقتی بازگشتم، دیدم در کاسه ها چرک و خون است و آن ها مشغول خوردن هستند؛ اما من وقتی باطن غذاها را دیدم، حالم بد شد.
بله؛ ایمان که در قلب وارد شد، قلب را نورانی می کند و مؤمن با آن نور، حقیقت اشیاء و آدم ها را می بیند. در روایت داری که از فراست و تیزبینی مؤمن بپرهیزید؛ چرا که مؤمن با نور خدا می نگرد.( ۱۳)
 ایمانی چنین برکاتی را دارد که وارد قلب بشود، نه ایمانی که به زبان باشد. اثر آن ایمان زبانی، فقط حفظ خون و مال من است؛ اما اگر وارد قلب شد، انسان به درجات عالی می رسد. اصلاً ایمان یعنی آنچه که در قلب رسوخ کرده و به آنچه فقط در زبان باشد، ایمان نمی گویند؛ بلکه اسلام می گویند. در روایت هم آمده است:
 الإیمانُ ما وَقَرَ فی القلوبِ و صَدّقَتْهُ الأعمالُ، و الإسلامُ ما جَرى علَى اللِّسانِ و حَلَّتْ بهِ المُناکَحَهُ؛(۱۴)
ایمان، آن است که در دل ها جاى گیرد و رفتار انسان، آن را تصدیق کند و اسلام، آن است که بر زبان جاری می شود و پیوند زناشویى با آن حلال می گردد.

راه تقویت ایمان
سؤال مهم این است که چگونه ایمان انسان تقویت می شود؟ راه های تقویت ایمان، متعدد است؛ اما عمده آن ها انجام اعمال صالح است. هر چه انسان، اعمال صالح بهتر و بیشتری انجام دهد، ایمانش تقویت می گردد و هر چه ایمانش تقویت شود، اعمالش هم بیشتر و خالص تر و باکیفیت تر می گردد. در روایت از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که فرمودند:
بالإیمان یُسْتَدَلُّ علَى الصّالحاتِ و بالصّالحاتِ یُسْتَدَلُّ علَى الإیمانِ، و بالإیمانِ یُعْمَرُ العِلمُ؛(۱۵)
از ایمان، راه به سوى کارهاى شایسته برده مى شود و از کارهاى شایسته، راه به سوى ایمان. با ایمان است که علم، آباد مى شود.
اصلاً ایمان، بدون عمل شکل نمی گیرد و پا برجا نمی ماند. حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند:
ملعونٌ ملعونٌ مَن قالَ: الإیمانُ قَولٌ بلا عملٍ؛(۱۶) ملعون است، ملعون، کسى که بگوید: ایمان، گفتار است، بدون کردار.
اگر خدای نکرده انسانی عمل را کنار بگذارد و به انجام گناهان روبیاورد، ایمانش از بین می رود. از حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) سؤال شد: «آیا گناهان کبیره باعث می شود انسان از ایمان خارج گردد؟» حضرت فرمودند: «نَعَم و ما دُونَ الکبائرِ؛(۱۷) بله و گناهان کوچک تر هم انسان را از ایمان خارج می کنند».
اگر گناه انسان تکرار شود و بعد از انجام گناه، توبه و استغفار نکند، کم کم ایمانش از بین می رود. این کلام حضرت که می فرمایند حتی گناهان صغیره هم باعث می شوند انسان از ایمان خارج شود، بسیار هشداردهنده و عجیب است. بعضی ها وقتی گناهی می کنند و مثلاً به نامحرم نگاه می کنند، خیال می کنند اتفاق خاصی نیفتاد؛ در حالی که ما نمی فهمیم که گناه، خیلی سریع اثر می کند. در روایت هم دارد که گناه، سریعتر از تأثیری که چاقو به گوشت دارد، به وجود ما اثر می کند.( ۱۸) گناه، ایمان انسان را ضعیف می کند. وقتی ایمان ضعیف شد، دیگر حال و حوصله برای انجام کارهای خوب گذشته اش را از دست می دهد و بی توفیق می شود.
خصلت دومی که به فرمایش امام حسن عسکری (علیه السلام)  بالاتر از آن وجود ندارد، خدمت و احسان به برادران دینی است. احسان به دیگران و خوشحال کردن ایشان و پاک کردن غم از چهره دوستان اهل بیت: بسیار اهمیت دارد و مورد عنایت خداست. خیلی بد است که انسان در برابر مشکلات دوستان اهل بیت (علیه السلام) بی تفاوت باشد. این بی تفاوتی، با محبت به اهل بیت (علیه السلام) سازگار نیست.

--------------------------
پی نوشت  :
۱.وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، قم، مؤسسه آل البیت:، اول، ۱۴۰۹ ق، ج ‏۵، ص ۲۷۱.
۲.کافی، کلینى، تهران، دار الکتب الإسلامیه،  چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج‏۴، ص۵۵۶.
۳.العروه الوثقى، سید محمدکاظم طباطبایى یزدى، بیروت، مؤسسه الأعلمی، دوم، ۱۴۰۹ ق، ج ۱، ص ۵۹۶.
بحارالأنوار، علامه مجلسى، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۴۰۳ ق ج‏۸۰، ص۳۶۷.
۵ . کافی، ج۱، ص۵۰۳؛ بحارالأنوار، ج۵۰، ص ۲۳۸؛ ریاحین الشریعه، ج۳، ص۲۴.
۶ . دلائل الإمامه، محمد بن جریر طبرى‏، قم‏، بعثت‏، ۱۴۱۳ق‏، ص۴۲۳.
۷ . بحار الأنوار، ج‏۵۰، ص۱۱۴.
۸ . همان، ص۲۶۰.
۹ . تحف العقول، ابن شعبه حرانى، قم، جامعه مدرسین، دوم، ۱۳۶۳ش، ص ۴۸۷.
۱۰.بحارالأنوار، ج‏۷۲، ص۱۱۴.
۱۱.محاسن، برقى، قم، دار الکتب الإسلامیه، دوم، ۱۳۷۱ ق، ج‏۱، ص۸۲.
۱۲.تحف العقول، ص۴۸۹.
۱۳.بحار الأنوار، ج‏۶۵، ص ۳۵۵.
۱۴.همان، ج‏۵۰، ص ۲۰۸.
۱۵.أعلام الدین، حسن بن محمد دیلمی، قم، اول، ۱۴۰۸ق، ص۱۰۴.
۱۶.وسائل الشیعه، ج‏۱۶، ص۲۸۰.
۱۷.کافی، ج‏۲، ص۲۸۴.
۱۸.همان، ص۲۷۲.
--------------------------
منبع : محو دلدار

Share