احاديث و قصص مثنوى‏ - 7

احاديث و قصص مثنوى

[صوفى ابن الوقت باشد اى رفيق‏]


«صوفى ابن الوقت باشد اى رفيق‏
نيست فردا گفتن از شرط طريق [1]
 

ابن الوقت: «صوفى است به اعتبار آن كه فرصت را از دست نمى ‏دهد و آنچه فريضه است در حال و به وقت خود ادا مى ‏كند. و عمر را به باطل، نمى ‏گذراند. و يا به لحاظ آن كه‏ به حكم وارد غيبى است و هر چه مقتضاى آن باشد در عمل مى‏ آورد.»[2]و[3]


پی نوشتها:
_____________________________

[1] اين كلام مولا على عليه السلام گوياى اينست كه از فرصت هاى پيش آمده بايد كمال بهره ‏بردارى را كرد:

وَ قَالَ أَميرُ الْمُؤْمنينَ عَلَيْه السَّلامُ: إنَّمَا الدُّنْيا ثَلاثَةُ أَيَّامٍ: يَوْمٌ مَضَى بمَا فيه فَلَيْسَ بعَائدٍ وَ يَوْمٌ أَنْتَ فيه يَحقُّ عَلَيْكَ اغْتنَامُهُ وَ يَوْمٌ لا تَدْري مَنْ أَهْلُهُ وَ لَعَلَّكَ راحلٌ فيه، فَأَمَّا أَمْس فَحَكيمٌ مُؤَدِّبٌ وَ أَمَّا الْيَوْمُ فَصَديقُّ مُوَدِّعٌ وَ أَمَّا غَدًا فَإنَّمَا في يَدَيْكَ منْهُ الْأَمَلُ فَإنْ يَكُنْ أَمْس سَبَقَكَ بنَفْسه فَقَدْ أَبْقَى في يَدَيْكَ حكْمَتُهُ وَ إنْ يَكُنْ يَوْمُكَ هَذَا آنَسَكَ بقُدُومه فَقَدْ كَانَ طَويلَ الْغيبَة عَنْكَ وَ هُوَ سَريعُ الرَّحْلَة عَنْكَ فَتَزَوَّدْ منْهُ وَ أَحْسنْ ودَاعَهُ خُذْ بالثِّقَة في الْعَمَل وَ إيَّاكَ وَ الاغْترَارَ بالْأَمَل وَ لا تَدْخُلُ عَلَيْكَ الْيَوْمَ هَمُّ غَدٍ يَكْفي الْيَوْمَ هَمُّهُ.

(حضرت على عليه السلام مى ‏فرمايد: دنيا سه روز است، روزى كه گذشته است، هر چه كه بوده باز نمى‏ گردد و روزى كه در آن بسر مى‏ برى، شايسته است غنيمت شمريدش و روزى كه نمى‏ دانى از اهل آنى، شايد در آن روز رحلت كنى. اما ديروز حكيمى تاديب كننده و امروز دوستى است وداع كننده و اما فردا فقط آرزويى در دست توست پس اگر روز گذشته از كفت رفته است حكمت و پند آموزيش نزد تو باقى مانده است و اگر امروز با تو همراهى مى ‏كند بدان كه براستى همواره از تو پنهان مى ‏شده است و چه زود از تو مى گذرد، پس توشه ‏ات را از آن بردار، خوب با آن وداع كن و با استوارى و اطمينان عمل كن. و بپرهيز از آنكه گول آرزو را بخورى و مبادا غم فردا به تو روى آورد، همّ و غمّ امروز تو را كافى است.) التحصين لابن فهد الحلي صفحه 16.
[2] احاديث و قصص مثنوى؛ تلفيقى از دو كتاب «احاديث مثنوى» و «مآخذ قصص و تمثيلات مثنوى»، ص: 12و13
[3] رساله قشيريه، چاپ مصر، ص 31 [ص 96 شرح مثنوى‏]

Share