ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ولایت ابلیس (شب نهم محرم)

حجت الاسلام و المسلمین میرباقری
آیت‌الله میرباقری

آنچه پیش رو دارید نهمین جلسه سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری در دهه اول محرم الحرام سال 94 است که در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.
ایشان در ابتدای بحث با اشاره به عهد نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) در صبر بر فتنه و بلای دشمنان خود میدان این ابتلاء و صبر را اعم از جهاد اصغر و جهاد اکبر عنوان کردند. از نظر ایشان جنگ ابلیس با حضرت به جنگ ظاهری محدود نبوده و گستره آن بسیار وسیع تر از جنگ ظاهری است. صبر بر این ابتلاء دارای سطوحی است که شامل صبر بر مناسک، صبر بر صفات و صبر بر ولایت می شود. صبر در سطح اول صبر بر مناسک و انجام واجبات و ترک محرمات است. سطح عمیق تری از صبر براساس حدیث عقل و جهل صبر در میدان درگیری صفات حمیده و صفات رذیله است که همان میدان جهاد اکبر می باشد. در سطح دیگر نیز صبر بر ولایت حضرت و تبری از ولایت ابلیس و اولیای طاغوت مطرح می شود. در دنیای امروز غرب تلاش می کند فرهنگ مادی خود را اقامه کرده و همه جوامع را از درون فتح نماید؛ لذا با ایجاد ساختارهای اجتماعی عمل به شریعت را دشوار می کند و در نهایت نیز ارزش ها را به ضد ارزش، و منکر را به معروف تبدیل می کند. در این میدان که موضوع نزاع آن ارزش ها هستند گاهی مردم جامعه به سربازان جبهه دشمن تبدیل می شوند. مهم ترین میدان در صبر بر ابتلاءی اولیای الهی نیز صبر در جهاد ا کبر است؛ چراکه در این میدان درگیری با سطح اقامه شرک و کفر مواجه هستیم. صبر در این میدان دارای ظاهر و باطن است که گاهی نیز به قتال می انجامد. این میدان عظیم از دوران انبیاءی گذشته(علیهم السلام) آغاز شده و خود آن ها فرماندهان این میدان هستند. آن ها در حقیقت بستر شرایع نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) را فراهم کرده اند. خدای متعال از همه انبیاء (علیهم السلام) بر ربوبیت خود، رسالت رسول خاتم(صلی الله علیه و آله) و ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) میثاق گرفته که در این میان میثاق انبیاءی الوالعزم(علیهم السلام) یک میثاق ویژه بوده است. لذا ایشان علاوه بر اینکه در دوره خود به ظهور حضرت بشارت می دادند در دوره رجعت نیز به یاری حضرت می آیند.
میدان صبر ما، اعم از میدان جهاد اکبر و جهاد اصغر
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم.
قرآن کریم می فرماید: « وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُون»(فرقان/20)؛ خدای متعال از وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت  ایشان(علیهم السلام) بر فتنه بزرگ دشمنانشان، میثاق صبر و استقامت گرفته است؛ حضرت این مطلب را با اهل بیت خود در میان گذاشتند و آن ها پذیرفتند که این فتنه را تحمل کنند و از سر بگذرانند. بحث این است که ما در همراهی با جبهه حضرت و یا جدا کردن صف خود از ایشان و همراهی با صف مقابل و یا بی تفاوتی نسبت به حضرت دارای اختیار هستیم؛ به عبارتی برخی بیرون از جبهه حضرت هستند و طبیعتاً حساب راحتی و خوشی و امنیت خود را از حساب امنیت و خوف و راحتی اهل بیت(علیهم السلام) جدا می کنند؛ ولی اگر بخواهیم در آن جبهه بایستیم حتماً باید صبر و استقامت کنیم. به همین دلیل بصیرت ها و توجهاتی به ما داده شده است تا در جبهه انبیاء (علیهم السلام) و جبهه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان بایستیم و استقامت کنیم؛ ولی لوازم دیگری هم برای ایستادن در این جبهه لازم است که در جلسات پیش به برخی از آن ها اشاره کردیم.
درگیری و فتنه ای که باید پای آن بایستیم و استقامت کنیم، اعم از جهاد اصغر و جهاد اکبر است؛ استقامت در همراه با نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان اعم از استقامت در جنگ ظاهری و جنگ باطنی است؛ اصحاب حضرت از جنگ برگشته بودند و تازه جنگ تمام شده بود که وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به آن ها هشدار دادند که «بَقِیَ الْجِهَادُ الْأَکْبَر»(1)؛ خود را مهیا کنید برای جهاد بزرگ تر؛ تلقی اصحاب این بود که یک لشکرکشی عظیم تری در پیش است و دشمن پیچیده تری به میدان آمده است؛ حضرت فرمودند: این جهاد اکبر، جهاد با نفس است. در این صف بندی، نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان(علیهم السلام) یک طرف هستند و دشمنان حضرت در طرف مقابل؛ در این فتنه ای که برای حضرت اتفاق افتاده، دو نوع جنگ و درگیری برای نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) واقع می شود؛ یکی از این دو درگیری، جنگ و درگیری سخت است و دیگری هم جنگ نرم؛ یک نوع جنگ به درگیری ظاهری و فیزیکی کشیده می شود و میدان جنگ و کشتن و کشته شدن است؛ ولی جنگ ابلیس با حضرت در این میدان خلاصه نمی شود. درگیری بسیار سخت تر جنگ پنهانی می باشد. در اصطلاح امروز گاهی به آن می گویند جنگ نرم که در اصطلاح روایات شاید همان جهاد اکبر باشد؛ اگر بخواهیم در همین سطح اول و ظاهری در جبهه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) باشیم، باید به تکالیف و فروع، واجبات، محرمات، مکروهات و مستحبات مقید باشیم که هر یک از این ها پایداری عظیمی می خواهد؛ صبر بر سه دسته صبر بر واجبات، صبر بر محرمات و صبر بر بلیات تقسیم می شود که در حقیقت هر سه دسته فوق مربوط به جبهه حضرت هستند؛ تکالیفی بر عهده ما هست که هر یک هم دشواری هایی دارد؛ اگر پای واجبات یا محرمات یا حتی مستحبات و مکروهاتی که حضرت برای ما قرار داده اند، نایستیم و استقامت نکنیم، به همان اندازه در جبهه حضرت قرار نگرفته ایم و از جبهه حضرت بیرون رفته ای؛ زیرا ولایت حضرت از طریق شریعت و قوانین اعمال شده و از طریق واجبات و محرمات در مرحله ظاهر محقق می شود.
نسبت ولایت با باطن و ظاهر واجبات و محرمات در قرآن
بارها در آیات و روایات آمده که فروع و واجبات و محرمات، ظاهری دارند و باطنی؛ مانند آیات «وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُوا یَقْتَرِفُونَ»(انعام/120) یا «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ»(اعراف/33)؛ در آیه اول خدای متعال می فرماید: گناه را در ظاهر و باطن ترک کنید و در آیه دوم می فرماید: من از فحشا منع می کنم؛ اعم از فحشای آشکار و فحشای باطنی؛ یعنی منع خدای متعال از فواحش به همه گناهان اعم از ظاهری و باطنی تعلق می گیرد. در روایات ذیل این آیه فرموده اند: قرآن ظهر و بطن دارد؛ حلال در ظاهر قرآن حلال هایی مانند خوردن و آشامیدن، لذت های حلال است؛ ولی در باطن قرآن، ولایت الله است؛ حرام نیز در ظاهر قرآن محرماتی مانند دروغ، غیبت، خیانت و امثال این هاست؛ ولی در باطن قرآن، ولایت ائمه جور و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) است؛ یعنی باطن راستگویی تقید به ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) است؛ با راستگویی می شود در ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) باقی ماند؛ باطن کذب هم خروج از ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) و ورود به ولایت طاغوت است؛ همه واجبات و محرمات این گونه هستند؛ بنابراین صبر کردن در این میدان، صبر کردن در میدان شریعت هم هست و باید پای واجبات و محرمات ایستاد؛ اگر کسی مقید به محرمات و واجبات نشد و صابر بر واجبات و محرمات نبود، در واقع از صبر بر امر ولایت و از صبر در همراهی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) کم گذاشته است؛ از این رو صبر در مورد تهذیب نفس و خلقیات هم مطرح است؛ چون یکی از میدان های درگیری نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) در حوزه اخلاق و صفات کریمه است.
صبر در میدان درگیری صفات حمیده و صفات رذیله
یکی دیگر از سطوح درگیری نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ابلیس در حدیث عقل و جهل به خوبی توضیح داده شده است؛ خدای متعال برای عقل که وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) یا مقامی از مقامات ایشان است، 75 لشکر خلق کرده که عمده آن ها در فضائل اخلاقی و صفاتی مانند یقین، توکل، رضا، صبر، ایمان، زهد، شجاعت و امثال این ها خلاصه می شود؛ برای جهل هم که ابلیس و دشمنان حضرت هستند، 75 لشکر خلق شده که آن ها هم عمده رذائل روحی و صفات رذیله اخلاقی مانند بخل ،کبر، ریا، حسد، رغبت به دنیا، حرص، امثال این ها هستند؛ بنابراین یکی از میدان های درگیری نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) درگیری بین فضائل و رذائل اخلاقی در عالم است؛ شیطان سعی می کند صفات رذیله را بسط دهد و با صفات رذیله ما را وارد مملکت خود کند؛ اگر بتواند ما را حریص، بخیل و متعلق به دنیا کند و حب الدنیا را در دل ما قرار دهد، در حقیقت ما را جزو لشکر خود کرده است؛ در نقطه مقابل نیز حضرت می خواهند ایمان و یقین و توکل و صبر و رضا و زهد و فراغت از دنیا را در ما ایجاد کنند؛ که اگر این انوار و صفات در قلب ما وارد شود، ما وارد جبهه حضرت شده ایم.
پس یک مرحله دیگر، تحمل این میدان درگیری و ایستادگی در مقابل شیطانی است که می خواهد در ما حب الدنیا ایجاد کند و حضرت هم می خواهند ما را زاهد در دنیا کنند. ما که در این میدان درگیری وارد شده ایم، اگر بخواهیم صفات نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) در ما ظهور کند باید تحمل کنیم؛ دور کردن یک صفت رذیله از خود و متصف شدن به یک صفت حمیده، بسیار کار دشواری است؛ مثلاً حسود نبودن و چشم ندوختن به آنچه خدای متعال به دیگران داده بسیار کار سختی است؛ حسادت نسبت به عزت دیگران، موقعیت و امکانات خوب دیگران و … وجود دارد؛ بعضی بزرگان گفته اند 20 سال ریاضت کشیده ایم تا توانسته ایم صفت حسد را از خود دور کنیم؛ پس تحمل صفات نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و دور شدن از صفات رذیله واقعاً کار دشواری است؛ حالا اگر کسی بخواهد 75 صفت حمیده را در خود محقق کند، و از همه قوای جهل تبری بجوید و پاک شود در حقیقت وارد میدان جهاد اکبر شده است. شیطان سعی می کند که قوای رذیله را در روح و زندگی اجتماعی انسان ایجاد نموده و ما را وارد این میدان کند.
صبر بر ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ولایت ابلیس
اگر انسان صفات رذیله را کنار گذاشت تازه وارد میدان عمیق تری می شود؛ میدانی که در آن درگیری بین خود نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ابلیس برپاست؛ آنجا باید خود حضرت را انتخاب کرد؛ چرا که ولایت حضرت و ولایت ابلیس در آنجا سخت تر است؛ بنابراین یک مرحله از صبر، مربوط به واجبات و محرمات است که همان شریعت حضرت می باشد؛ ابلیس و دشمنان حضرت هم شریعتی دارند؛ قوانین و شریعت آن ها، قوانین و شریعتی در مقابل شریعت حضرت است؛ مرحله عمیق تر درگیری حضرت، درگیری باطنی تر در صفات رذیله و حمیده است؛ درگیری باطنی تر در خود موضوع ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ولایت ابلیس است؛ این همان جایی است که می فرمایند: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ‏ مُسْتَصْعَب‏»(2)؛ در عهدی که خدای متعال از معصومین(علیهم السلام) گرفته، آن ها واقعاً پای ولایت الله ایستاده اند و با همه وجود با دشمنانشان درگیر هستند تا مبادا آن ها شیطنت و استکبار و ولایت خود و ولایت نفس و شیطان را بسط دهند؛ این میدان درگیری ایشان است.
در این درگیری ما سربازیم و وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمانده هستند؛ ما اگر بخواهیم در جبهه حضرت باشیم باید هم پای شریعت حضرت و واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات آن بایستیم؛ باید پای فضائل اخلاقی ای که حضرت به آن دعوت و آن را اقامه کرده اند پایدار باشیم. بالاتر از این سطح، موضوع ولایت خود حضرت است و از آن بالاتر سرّ موضوع ولایت ایشان یعنی حقیقت توحید است؛ پس در این مراحل باید مجاهده و پایداری کرد و مهم این است که در این میدان، درگیری شیطان یک درگیری نرم است و سربازهایی که شیطان از طریق آن ها در ما نفوذ می کند، خود ما و نفس ماست؛ «أَعْدَى عَدُوِّکَ‏ نَفْسُکَ‏ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏»(3)؛ شیطان نفس را به راحتی و لذات و حرص و حسد دعوت می کند؛ این سرباز ابلیس چنان به ما نزدیک است که گاهی آن را با خودمان اشتباه می گیریم؛ یعنی وقتی خوب به همه عمر خود نگاه می کنیم، می بینیم که این نفس ما را راه می برده است؛ العیاذ بالله آدم مرکب نفس خود بوده است؛ نفس در هر میدانی تاخته و فرماندهی کرده و زمام انسان را در دست گرفته است؛ انسان تصور می کند، خودش می خواهد به این لذات برسد، خودش می خواهد به این مقام برسد و…؛ آدم خیال می کند که نفس، خود اوست؛ در حالی که آن خودی که خدا در ما قرار داده و آن فطرت و حقیقت نوری ما، اصلاً دنبال این کارها نیست؛ بلکه دنبال خدای خویش است؛ این نفس است که بر ما سوار می شود و ما می شویم مرکب او و او ما را می برد؛ سرباز شیطان در این میدان، نزدیک ترین سرباز به ما و درون ماست.
میدان درگیری ابلیس، اعم از جنگ سخت و جنگ نرم
این هم میدان درگیری نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ابلیس است؛ نوع مبارزه هم یک مبارزه بسیار نرم و پنهان است؛ در آن سوی دنیا پرچمدارانی هستند که برای اقامه فرهنگ خود در یک جامعه دیگر، برنامه ریزی می کنند؛ اگر آن ها فرهنگ خود را در جامعه هدف اقامه کنند، کسانی که به ظاهر در جبهه مقابل بودند، سرباز آن ها می شوند و جامعه مقابل از درون فتح می شود؛ این همان کاری است که تمدن غرب انجام می دهد؛ یعنی تلاش می کند با یک برنامه ریزی دقیق، ارزش های خود را بر جهان تحمیل کند و ارزش های سایر فرهنگ ها و ادیان را تغییر دهد؛ این برنامه ریزی هم بسیار پنهانی است؛ یعنی این گونه نیست که آشکارا اقدام کنند؛ با تغییر ارزش ها، یک جامعه به خودی خود تسلیم آن ها می شود؛ این کار در دوران استعمار نو یکی از اقدامات غرب است؛ دانشگاه های بزرگی که در غرب تأسیس کرده اند، در حقیقت مراکز بهینه سازی انسان ها هستند و انسان ها را تغییر می دهند؛ میرزا محمد خان ها و تقی زاده ها نمونه کسانی هستند که به آنجا می روند و تغییر می کنند و پس از بازگشت می گویند: اگر بخواهیم رشد کنیم، جامعه ما باید از مغز سر تا نوک پا غربی شود. معنی این رشد نیز همان ترقی به مفهوم غربی آن است؛ یعنی توسعه به اصطلاح امروزی آن؛ این توسعه به گونه ای پنهان و غیرعلنی در تغییر ارزش ها و رفتار عمل می کند. پیش از این در کشور خود ما برای اینکه مردم را از فرهنگ مذهب و اسلام و اهل بیت(علیهم السلام) جدا کنند، دست به اعمال خشونت آمیز زدند، حسینیه ها و مسجدها را بستند، هیئت ها و عزاداری را تعطیل کردند، به زور چادر از سر زنان برداشتند، لباس مردان را به زور متحدالشکل کردند و حتی با میخ کلاه شاپو بر سر بعضی ها کوبیدند؛ در آن دوره حکومت طاغوت خیلی تلاش کرد که با اعمال زور و خشونت فرهنگ حجاب و عفاف را تغییر دهد؛ ولی در دوره بعد این اتفاق نیفتاد؛ در دوره بعد با تغییر شیوه اجتماعی و تجلیل و تحقیر اجتماعی کاری کردند که حجاب به یک ضد ارزش تبدیل شد و دیگر لزومی نداشت به زور حجاب مردم را بردارند؛ تا آنجا که حتی اگر به بعضی تحمیل هم می کردند، حاضر نبودند محجبه باشند؛ چون در این شرایط حجاب ضدارزش است و به عنوان علامت عقب افتادگی شناخته می شود. در دهه پنجاه بسیاری از بانوان ایرانی محجبه وارد دانشگاه می شدند و بدون اینکه کسی آن ها را مجبور کند، مکشّفه بیرون می آمدند؛ ساختارهایی اجتماعی ایجاد می کردند که مانع عمل به دین و شریعت می شد و عمل به شریعت را دشوار می کرد؛ بدین ترتیب فرهنگ را آرام آرام تغییر می دهند تا جایی که حجاب به ضد ارزش تبدیل شده و علامت عقب افتادگی معرفی می گردد؛ روشن فکران آن دوره گاهی در آثار ادبی و اشعار خود بانوان محجبه را به بعضی پرنده های زشت تشبیه می کردند. سایر ارزش ها هم همین گونه بودند؛ حتی نماز خواندن هم ضدارزش بود.
شیطان وقتی می خواهد فرهنگ خود را اقامه کرده و ما را سرباز خود کند، همیشه با جنگ ظاهری و شمشیر و کشتار وارد نمی شود بلکه یک جنگ بسیار نرم به راه می اندازد؛ حرص به دنیا و حسد به دنیا ایجاد می کند. صفات رذیله، صفات ابلیس و از قوای اوست؛ وقتی ما را حریص به دنیا کرد، مملکت وجود ما را به شکل پنهانی به همین اندازه فتح می کند.
ارزش ها موضوع محوری نزاع انقلاب اسلامی و غرب
مکتب ها بر اساس ارزش هایشان با هم درگیر هستند؛ ما و غرب بر سر چه با هم اختلاف و درگیری داریم؟ اگر بر سر خدای خود و بندگی خدای متعال و ارزش های دینی با هم نزاع نداریم، پس چرا با هم نزاع داریم؟ آیا نزاع بر سر دنیاست؟ اگر نزاع بر سر ارزش هاست و دشمن ارزش های خود را در متن جامعه نفوذ می دهد و از درون آن جامعه سرباز خود را تأمین می کند، دیگر چرا با آن جامعه بجنگند! در این جهاد اگر کسی اسیر دشمن شد، گاهی به سرباز دشمن تبدیل می شود.
غرب طی دو سه قرن اخیر همه ملل جهان را به ظاهر تحت تأثیر خود قرار داده است؛ این تمدن، در چند مرحله این کار را کرده است؛ غرب ابتدا ارزش های خود را تعریف کرده و به دنبال آن فلسفه ها و سپس دانش خود را تولید کرده و بعد هم صنعت خود را ایجاد نموده است؛ با چند انقلاب در جهان از قبیل انقلاب علمی و صنعتی کم کم همه مردم جهان به یک شکل لباس می پوشند و مانند یکدیگر معاشرت می کنند؛ آرام آرام همه فرهنگ ها منحل می شوند؛ مفهوم خانواده، مفهوم ازدواج، مفهوم روابط اقشار، مفهوم اشتغال و… را آرام آرام تحت نفوذ فرهنگ غربی قرار می دهند؛ این همان جنگ نرم و اتفاقی است که از آن در روایات این گونه تعبیر شده که فرمودند: منکر در آخرالزمان، معروف می شود و معروف هم منکر می شود. اصلی ترین معروفی که منکر می شود دین خداست؛ یعنی حتی خود دین هم در نظر مردم منکر می شود؛ مگر در تمدن غرب با صدای بلند همه ادیان را تحقیر نمی کنند؟ مگر بلا استثناء نمی گویند که ریشه دین در جهالت بشر و در عقده های فروخورده بشر است؛ سرشان را بالا می گیرند و با صدای بلند و به نام علم، با ادبیات تخصصی و کارشناسی این حرف ها را می زنند و ایمان را کنار حالات روانی دیگر قرار می دهند.
پس مهم ترین میدانی که در صبر کردن پای اولیای خدا باید در آن صبر کرد، میدان جهاد اکبر است؛ در این میدان درگیری نباید در فرهنگ جبهه مقابل منحل شد؛ صبر در این میدان، همان منحل نشدن در اخلاق رذیله ای است که جبهه غرب و ابلیس و اولیای طاغوت و دشمنان حضرت اقامه می کنند. اقامه یعنی بسترها و ساختارهای اجتماعی را به گونه ای تنظیم می کنند که یک اخلاق دیگری در جامعه شکل بگیرد و اخلاق جامعه به یک اخلاق عقب افتاده تبدیل شده و اخلاق جدید نشانه پیشرفت و تکامل و رشد گردد؛ بدین ترتیب تجلیل و تحقیرهای اجتماعی ارزش ها تفاوت پیدا می کند.
بنابر آنچه گفته شد ما باید هم در میدان جهاد اکبر بایستیم، هم در میان جهاد اصغر. امروزه این تمدن مادی دقیقاً در کوره حرص به دنیا می دمد؛ سوخت ماشین این تمدن، حرص و حسد به دنیاست؛ خدا رحمت کند استاد ما نقل می کرد: غربی ها برای برنامه ریزی جهت توسعه و پیشرفت و ترقی وارد کشور بنگلادش شده بودند؛ وضعیت اقتصادی مردم آنجا خوب نبود و الآن هم گرفتار هستند؛ البته این دسته بندی پیشرفته و توسعه یافته و توسعه نیافته هم غلط است و ادبیات استعماری مدرن غرب است. شما که پیشرفته اید کجا می خواهید بروید که ما را عقب افتاده می نامید؟ شما به کجا رسیده اید که ما نرسیده ایم؟! آن ها رفته بودند تا در بنگلادش توسعه ایجاد کنند؛ مردم در آلاچیق هایی به مساحت سه در چهار متر و به ارتفاع کمتر از یک متر با تعداد دوازده نفر زندگی می کردند؛ غرب کار خود را در آنجا با پخش ویدئویی فیلم های فاسد اخلاقی شروع کرد. از آن ها پرسیدند: این فیلم ها چه ربطی به توسعه اقتصادی و توسعه دارد؟ آن ها در جواب گفتند: این ها توسعه نیافته اند چون تحرک ندارند؛ در جامعه ای که خموده باشد، رشد ایجاد نمی شود؛ اول باید فعال شوند و انرژی آن ها مدیریت شود تا این انرژی ها به توسعه تبدیل شود؛ به نظر آن ها از این تحرک، فکر و دانش و کار در می آید. تعریفی که [توسعه] دارد این است که آدم را حریص به دنیا کن و بعد این حرص به دنیا را مدیریت کن؛ این می شود، توسعه و پیشرفت! مانند بنزین اتومبیل، سوخت این ماشین هم حرص به دنیاست؛ این همان جنگ نرم است؛ توسعه وارد کجا شده که در آنجا مردم حریص به دنیا و تنوع طلب نشده اند؟ کسی با رفاه مخالف نیست، ولی رفاه این نیست. اگر یک جامعه مفاهیم آن ها را قبول کرد، طبیعتاً تمدن آن ها و مدیریت و ولایت آن ها را هم قبول می کند؛ ممکن نیست کسی مفهوم توسعه غربی را قبول کند ولی ولایت آمریکا را قبول نکند. به نظر من درست می گویند که اگر توسعه غربی خوب است، پس چاره ای نیست و کدخدایی آمریکا را هم باید به رسمیت شناخت! انتقاد ما به همین نکته است؛ ما در این جنگ نرم با آن ها درگیر هستیم؛ ما آن چیزی را که آن ها توسعه می نامند، توسعه نمی دانیم؛ ما ارزش هایی را که غرب به خاطر آن جنگ جهانی راه می اندازد و به دنیای اسلام و کشورهای اسلامی حمله می کند، قبول نداریم. ما ارزش هایی را که آن ها می خواهند به نام ارزش های آمریکایی جهانی کنند، قبول نداریم؛ دعوای ما سر همین هاست؛ چه کسی می گوید دموکراسی غربی خوب است؟ چه کسی می گوید لیبرالیسم چیز خوبی است؟ ما سر چیز دیگری دعوا نداریم. معنی ایستادن کنار انبیاء (علیهم السلام) این است؛ وگرنه سستی در این جنگ نرم و قبول کردن مفاهیم آن ها، یعنی ولایت آن ها را پذیرفتن؛ پس انبیاء (علیهم السلام) چه جایگاهی دارند و کجای کار برای ایشان باقی می ماند؟
پس نکته اول این است که در این میدان درگیری باید در جبهه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) بایستیم و صبر کنیم که البته کار دشواری است؛ این درگیری یک ظاهر دارد و یک باطن؛ گاهی درگیری فیزیکی است که باید ایستاد و کشته شد و کشت؛ گاهی نیز درگیری، باطنی و پنهانی است و به راحتی نمی توان آن را دید؛ همچنان که ساختارهای اجتماعی هم قابل دیدن نیستند، ولی بستری ایجاد می کنند که وقتی فرد در این ساختار حرکت کند، به همان سرمنزلی می رسد که آن ها می خواهند؛ مانند جاده ای که اطراف آن را محدود کنند و به وسیله عوامل ظاهری دور آن را حصار بکشند؛ ما وقتی در این جاده راه برویم به همان مقصدی که آن ها می خواهند، می رسیم؛ ساختارهای اجتماعی نیز این گونه هستند ولو دیده نشوند؛ مدل پوشاک، خوراک، صحبت کردن، ازدواج و مفهوم خانواده، مفهوم تربیت فرزند، مفهوم اشتغال، مفهوم مسکن و … عوض می شود؛ کما اینکه عوض هم شده است.
این جبهه و درگیری و دوصف شدن و این استقامت و پایداری از دوران نخست آغاز شده است؛ یعنی انبیای الهی(علیهم السلام) به عنوان پرچمداران توحید و پرچمداران اقامه توحید، خودشان عهد و میثاقی با نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) دارند؛ ایشان اولین سربازان این جبهه یا به تعبیری فرماندهان لشکر این جبهه هستند. انبیای الهی(علیهم السلام) پای این کار ایستاده اند و در نقطه مقابل هم فراعنه تاریخ پشتوانه دشمنان نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) هستند؛ احیای ولایت و دین نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) هم کار انبیاء (علیهم السلام) بوده است، انبیاء (علیهم السلام) آرام آرام فرهنگ بشر را به سمت فرهنگ توحید می بردند و بستر شرایع نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) را در عالم ایجاد می کردند.
دشواری درگیری فرهنگی و جنگ نرم نسبت به جنگ سخت
این جهاد اکبر و به تعبیر امروزی ها این جنگ نرم آنچنان پیچیده و سخت است که نیازمند پیامبرانی مثل ابراهیم خلیل و موسای کلیم و عیسای مسیح(علیه السلام) است تا یک قدم کار را جلو ببرند. بخش عمده درگیری آن ها هم درگیری های ظاهری نیست بلکه جنگ های عظیم فرهنگی است. «إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ»(نحل/120)؛ شکستن بت ها و خراب کردن بتکده ها برای حضرت ابراهیم(علیه السلام) کار دشواری نیست بلکه حذف کردن مفهوم بت پرستی از ذهن ها و تغییر باور مردم و فهماندن «لااله الا الله» به آن ها دشوار است؛ تغییر رویکرد مردمی که فرعون را به عنوان «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»(نازعات/24) می شناسند و تحت  سلطه و نفوذ او هستند، کار دشواری است. رد کردن و نپذیرفتن تفرعن فرعون ها توسط مردم، بسیار دشوار است.
آیا امروز می توان فرهنگی را ایجاد کرد که مردم فراعنه امروز عالم را نپذیرند؟ چرا ما وقتی به کشورهای غربی می رویم و بر می گردیم، تفاخر می کنیم و از غرب و مظاهر و… آن تعریف و تمجید می کنیم؟ آن ها از طریق تفرعن، خود را در عالم اثبات می کنند؛ اینکه ملت ها در مقابل آن ها تحقیر نشوند، کار دشواری است که معجزه انبیاء (علیهم السلام) را می طلبد؛ یکی از کرامات امام (ره) این بود که در کشوری که 2500 سال فرهنگ شاه و شاه پرستی در آن رایج بود، فرهنگ پادشاهی و شاه و شاهزاده پرستی را ریشه کن کردند. مردم فرهنگ خان و خان بازی و پادشاهی را قبول کرده بودند؛ تغییر این فرهنگ کار دشواری است. در تاریخ آمده که برده های یونان با دست خود کارد را تیز می کردند تا اربابشان سرشان را ببرد؛ او این را وظیفه خودش می داند! کنار اهرام مصر پر از قبور برده هایی است که این سنگ ها را به دوش می کشیدند و می مردند و همانجا دفن می شدند؛ آن ها این کار را وظیفه خود می دانستند؛ تغییر این فرهنگ خیلی کار سختی است؛ ولی امام (ره) توانستند ریشه فرهنگ پادشاهی و خان بازی را بخشکانند. در کشور ما به قدری فرهنگ شاه و شاه بازی عمیق بود که وقتی می خواستند فزرندان اهل بیت(علیهم السلام) را یاد کنند، به آن ها لقب شاهزاده می دادند؛ یعنی امام(علیه السلام)، شاه است و فزرند ایشان، شاهزاده؛ امام(ره) ریشه این فرهنگ شاه پرستی را خشکاند. این همان جنگ نرم است.
پرچمداران این جبهه و اولین کسانی که میثاق بسته اند تا پای ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) بایستند، انبیاء (علیهم السلام) هستند؛ اولین کسانی که در جبهه حضرت وارد می شوند، و حضرت صبر می کنند و آن ها هم به عنوان فرماندهان جبهه حضرت، پای حضرت صبر می کنند، انبیاء (علیهم السلام) هستند. مرحوم مجلسی در بحار الانوار بابی را قرار داده اند که درباره فضیلت نبی اکرم و اهل بیت ایشان صلوات الله علیهم اجمعین بر همه انبیاء (علیهم السلام) حتی انبیای الوالالعزم(علیهم السلام) است و به ده ها و گاهی صدها روایت می رسد؛ بعد روایاتی را درباره میثاق انبیاء (علیهم السلام) نسبت به ولایت نبی اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین آورده اند.
در میان آن ها یک روایت را از تفسیر علی ابن ابراهیم نقل می کنم؛ امام صادق علیه السلام ذیل آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏»(اعراف/172) فرمودند: خدای متعال از همه انسان ها سه  عهد گرفته است؛ یکی درباره ربوبیت خود، دومی درباره نبوت رسول(صلی الله علیه و آله) و سومی درباره امامت امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام. خدای متعال از همه، این سه میثاق را گرفته و فرموده: «کَانَ الْمِیثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَیْهِمْ لِلَّهِ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ بِالْإِمَامَةِ، فَقَالَ‏ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیَّکُمْ‏ وَ عَلِیٌّ إِمَامَکُمْ وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَکُم‏» و بعد در روایت می فرماید: «فَأَوَّلُ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- الْمِیثَاقَ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّة» خدای متعال از انبیاء (علیهم السلام) پیش از همه میثاق گرفته است؛ اولین عهدی که از انبیاء (علیهم السلام) گرفته، عهد ربوبیت است که آن ها باید پای ربوبیت خدای متعال تا آخر بایستند که قرآن در باب این استقامت فرموده است: «إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا»(فصلت/30)؛ پس خدای متعال از همه فرزندان آدم(علیه السلام) میثاق گرفته است؛ یک میثاق خاص هم از انبیاء (علیهم السلام) گرفته که در این آیه به آن اشاره شده است که فرمود: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَ مِنکَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا»(احزاب/7)؛ از انبیاء (علیهم السلام) هم میثاق گرفته است؛ از میان انبیاء (علیهم السلام) نیز از انبیای الوالعزم(علیهم السلام) میثاق مخصوص گرفته است؛ این پنج پیامبر افضل از انبیاء (علیهم السلام) هستند و در بین این ها نیز وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) افضل هستند؛ خدای متعال این میثاق توحید را از همه گرفت؛ سپس حضرت در روایت ادامه می دهند که: «ثُمَّ أَخَذَ بَعْدَ ذَلِکَ مِیثَاقَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى الْأَنْبِیَاءِ بِالْإِیمَانِ بِهِ- وَ عَلَى أَنْ یَنْصُرُوا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع‏»(4)؛ از همه انبیاء (علیهم السلام) میثاق گرفت که شما باید به این پیغمبر خاتم(صلی الله علیه و آله) ایمان بیاورید؛ از همه ایشان میثاق گرفت که باید امیرالمومنین (علیه السلام) را کمک کنید. همه انبیاء (علیهم السلام) وقتی امیرالمومنین (علیه السلام) رجعت می کند به کمک حضرت می آیند؛ البته حضرت می فرمایند: من همه انبیاء (علیهم السلام) را کمک کرده ام و آن ها هم بر می گردند و من را کمک می کنند؛ سپس این آیه شریفه را خواندند که: «وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ»(آل عمران/81)؛ روایات متعددی ذیل این آیه آمده است که خدای متعال از انبیاء (علیهم السلام) اینچنین میثاق گرفت: من به شما کتاب و حکمت می دهم ولی پیامبری پس از شما می آید که مصدق همه شماست و همه شما و کتاب و حکمت شما را تأیید و تصدیق می کند؛ شما باید به او ایمان بیاورید و نصرتش کنید. در بعضی روایات هم ایمان به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و نصرت وصی ایشان امیرالمومنین (علیه السلام) مطرح می شود که در حقیقت نصرت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به حساب می آید و در دوره رجعت محقق می شود. از این دست روایات فراوان است.
پس جبهه ای که ما باید در آن بایستیم، یک جبهه گسترده تاریخی است که انبیاء (علیهم السلام) پرچمداران آن هستند؛ آن ها پیش از دیگران بر سر این پایداری عهد بستند و صبر کردند و محور پایداری امت های خود بودند؛ میدان صبری که باید در آن استقامت کرد، یک صبر بسیار گسترده است؛ این صبر شامل صبر در شریعت، صفات رذیله و کریمه، و صبر در موضوع ولایت و توحید است؛ به اندازه ای که صبر کنیم، ابواب ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) به روی ما گشوده می شود و به درک از حقایق می رسیم. البته ما مختار و آزاد هستیم و می توانیم استقامت نکنیم؛ بلکه می توانیم وارد جبهه مقابل شویم و در مقابل حضرت بایستیم؛ همچنین می توان وارد جبهه نفاق شد و همیشه وسط میدان را گرفت و همیشه در کنار طرف پیروز قرار گرفت.
تا اینجا دو نکته درباره این درگیری عرض شد. در ادامه نیز میثاق انبیاء (علیهم السلام) و جایگاه آن را تقدیم می کنم؛ و نکته مهم اینکه باید تبیین شود که از نظر قرآن و روایات جایگاه سید الشهدا (علیه السلام) در این میدان استقامت کجاست؟ در این زمینه یک داستان ویژه در قرآن برای سید الشهدا (علیه السلام) آمده است که مجاهده حضرت  و آثار پایداری و استقامت ایشان را توضیح می دهد که باید بحث شود. السلام علیک یا اباعبدالله…
منبع :  (هیئت ثارالله قم - شب ششم محرم 1394 مدرسه فیضیه ) sarallahqom.ir
----------------------
پی نوشت ها:
(1) الکافی (ط – الإسلامیة)، ج‏5، ص: 12
(2) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص: 26
(3) عدة الداعی و نجاح الساعی، ص: 314
(4) تفسیر القمی، ج‏1، ص: 247

Share