فضائل امیرالمؤمنین 28 (منبر ده دقیقه ای)فضیلت سوم
	اصل حدیث:
	عمر میگوید : امیرالمومنین علیه السلام از من و از ابی بکر به خلافت، اولی و سزاوارتر بود.
	در روایتی از ابن عباس وارد شده است که:
	کنت أسیر مع عمر بن الخطاب فی لیله،و عمر علی بغل و انا علی فرس،فقرأ آیه فیها ذکر علی بن ابی طالب فقال:أما و الله یا بنی عبد المطلب لقد کان علی فیکم أولی بهذا الأمر منی و من أبی بکر ...(الی ان قال)و الله ما نقطع امرا دونه، و لا نعمل شیئا حتی نستأذنه.
	سند حدیث:
	راغب،المحاضرات، ج 7، ص. 213
	داستان حدیث:
	در یکی از شبها من و عمر بن خطاب سیر می کردیم (همسفر بودیم) و عمر بر قاطر و من بر اسب بودم، پس آیه ای قرائت شد که در آن آیه نام علی بن ابی طالب یاد آوری می شد. پس (عمر بن خطاب) گفت:
	آگاه باشید به خدا سوگند ای فرزندان عبد المطلب، به تحقیق که علی در میان شما سزاوارترین است به این امر (خلافت) از من و ابو بکر ...
	(تا آنکه گفت): به خدا سوگند هیچ کاری را بدون او تمام نمی کنم. و عملی بدون اجازه او انجام نمی دهم.
	شیوه استدلال:
	اولا: در این قضیه هیچ تردیدی نیست که در هر امری آن فردی که "اولی" و "سزاوارتر" است می تواند مسئولیت آن امر را به عهده بگیرد و آنگونه که شایسته و بایسته است از عهده برآید.
	ثانیا: اعتراف عمر نشان می دهد که به برتری امیرالمومنین علیه السلام بر خود و بر ابی بکر کاملا واقف و عالم بوده است. لذا از روی جهل و فراموشی یا خطا و... خود را مقدم نکرده، بلکه در عین  اینکه می دانسته امیرالمومنین علیه السلام "اولی" هستند و از روی علم به برتری ایشان خود را مقدم کرد.
	ثالثا: اما آنچه که اهمیت دارد این مطلب است که ابی بکر و عمر  خود را در چه امری مقدم کردند؟! آیا در امر جزئی و کوچکی که قابل عفو باشد؟! یا در امری که سرنوشت اسلام را تا قام قیامت مشخص خواهد کرد؟ آیا امر خلافت مساله ای بود که تقدیم و تأخیر افراد آن هم از روی علم چندان مهم نباشد؟!
	خلافت و امامتی که خداوند در مورد آن می فرماید:
	وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
	و خداوند متعال در جواب خلیل خود حضرت ابراهیم علیه السلام که عرض می کنند آیا از ذریه من هم امام خواهد بود، بدون هیچ تاملی پاسخ می فرماید:
	قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ
	و همچنین امر تعیین خلافت را به خود نسبت می دهد که:
	وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً
	نتیجه:
	کسانی که خود را در امری که مستقیم مربوط به خداست که حتی پیامبری چون ابراهیم خلیل هم نمی تواند در آن دخالتی داشته باشد؛ مقدم می کنند و خود را به عنوان خلیفه رسول خدا می خوانند و سبب این همه اختلاف و گمراهی در امت می شوند، کافر هستند.
افزودن دیدگاه جدید