حکمت های ده گانه لقمان در قرآن(حكمت سوم : برپا داشتن نماز )/ بخش چهارم

محمد محمدى اشتهاردى
حضور قلب
لقمان سومين نصيحت خود به پسرش را اين گونه بيان مى كند: «يا بنى اقم الصلاة؛ اى پسر جان!نماز را برپا دار».

لقمان سومين نصيحت خود به پسرش را اين گونه بيان مى كند: «يا بنى اقم الصلاة؛ اى پسر جان! نماز را برپا دار».[1] دو نصيحت قبل پيرامون خداشناسى و مبداء و معاد و حساب رسى بود، لقمان پس از بيان پايه هاى دين، يعنى مساله خداشناسى و معاد و توجه به حساب و كتاب قيامت، به ذكر مهم ترين برنامه عملى كه نگهبان فكرى و عملى مبدء و معاد و حساب رسى است يعنى مساله نمـــاز پرداخته، آن هم نه انجام نمـــاز، بلكه اقامه و برپا داشتن نمـــاز مى پردازد. چرا كه نمـــاز در وقت هاى مختلف شبانه روزى مهم ترين وسيله پيوند انسان با خالق است، و در پرتو خداشناسى، انسان را به ياد معاد و روز جزا «ملك يوم الدين» مى اندازد و تلقين و تمرين هميشگى صراط مستقيم و توجه و حساب گرى در اين رابطه مى باشد. پيرامون نمـــاز، مسايل گوناگونى مطرح مى شود و قابل بحث است، ولى نكته مهمى كه لقمان به آن توجه نموده مساله اقامه نمـــاز است، اقامه در اصل از واژه قيام گرفته شده، و بيان گر اين مطلب است كه نمـــاز را نبايد طوطى وار انجام داد و به صورت يك عبادت خشك و يك عادت فردى و عادى پنداشت، بلكه بايد مفاهيم آن را در روح و روان و در متن زندگى فردى و اجتماعى استوار ساخت، و پرچم نمـــاز را همواره به اهتزاز درآورد. بنابراين شايسته است نظر شما را به سه مطلب پيرامون نمـــاز جلب كنيم:

1- اهميت نماز 

نماز به قدرى اهميت دارد كه براى نشان دادن اهميت آن، در اسلام با تعبيرات مختلف و معنى دار از آن ياد شده است.
گاهى به عنوان عمود و عماد دين معرفى شده، چنان كه امام باقر(علیه السلام) فرمود: «الصلاة عمود الدين؛ نمـــاز ستون دين است»[2] و پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «الصلاة عماد الدين؛ نمـــاز تكيه گاه دين است».[3]
لقمان در يكى از اندرزهاى خود به پسرش، اين مطلب را چنين تبيين مى كند: «يا بنى اقم الصلاة فانما مثلها فى دين الله كمثل عمود فسطاط؛ اى پسرم!نمـــاز را برپا دار، چرا كه مثل نمـــاز نسبت به دين خدا مانند ستون خيمه است، اگر ستون خيمه، استوار و پابرجا باشد، طناب ها و ميخ ها و سايه اش، استوار مى ماند، ولى اگر ستون شكسته شد يا افتاد، ميخ ها و طناب ها و سايه خيمه، فايده اى نخواهد داشت».[4]
و گاهى نمـــاز به عنوان برترين عمل معرفى شده است، چنان كه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ما اعلم شيئا بعد المعرفة افضل من هذه الصلوة؛ بعد از خداشناسى، هيچ چيزى را برتر از اين نماز نمى دانم».[5]
و زمانى از نماز به عنوان بهترين موضوع (برترين برنامه اى كه از طرف خدا وضع، و قرار داده شده) ياد شده، چنان كه در روايت آمده، ابوذر به پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عرض كرد: نماز چيست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «خير موضوع؛ نماز بهترين موضوع است».[6]
و گاهى از نماز به عنوان سر و صورت اسلام ياد شده، چنان كه پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ليكن اكثر همك الصلاة فانها راس الاسلام؛ بايد بيشترين همت و اهتمام تو به نماز باشد، چرا كه نماز سرچشمه اسلام است».[7]
و امام صادق(علیه السلام) فرمود: «براى هر چيزى صورتى هست و صورت دين اسلام، نماز است».[8]
تعبيرات ديگرى نيز در روايات اسلامى از زبان معصومين(علیهم السلام) شده مانند اين كه: نماز معراج مؤمن است، نماز تقرب بخش مؤمن به خدا است، نماز مايه خشنودى خدا است، نماز خيرالعمل است، نماز محبوب دل پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و نور چشم او است، نماز نهر شستشوگر آلودگى ها است، نماز كفاره گناهان است. قبولى اعمال بستگى به قبولى نماز دارد، نماز نخستين موضوعى است كه از آن در قيامت سؤال مى شود و . .. 
از اهميت نماز اين كه كهن ترين برنامه عبادى است كه از آغاز خلقت بشر وجود داشته است، و تاكنون وجود دارد . منظور اين است كه اصل نماز وجود داشته، گرچه چگونگى آن در عصرهاى مختلف تفاوت داشته است. 
ابراهيم خليل قهرمان توحيد، پس از آن كه اسماعيل و مادر او را در مكه (كه آن وقت بيابان بى آب و علف بود) گذاشت، در مقام دعا گفت: «پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علف در كنار خانه اى كه حرم تو است ساكن ساختم؛ «ليقيموا الصلاة؛ تا نمـــاز را برپا دارند».[9]
و در مورد ديگر پس از سپاسگزارى از درگاه الهى كه در سن پيرى، اسحاق و اسماعيل را به او عنايت فرموده، چنين دعا مى كند: «رب اجعلني مقيم الصلاة ومن ذريتي؛ پروردگارا!مرا برپا كننده نمـــاز قرار ده و از فرزندانم نيز چنين فرما».[10]
چنان كه ملاحظه مى كنيد، ابراهيم(علیه السلام) در ميان خواسته هاى بسيار، نخستين خواسته اش برپادارى نمـــاز است. 
نيز خداوند در مقام تمجيد اسماعيل(علیه السلام) مى فرمايد: «وكان يامر اهله بالصلاة؛ اسماعيل همواره خانواده اش را به نمـــاز فرمان مى داد».[11]
حضرت عيسى(علیه السلام) وقتى كه در گهواره لب به سخن گشود، پس از بيان عبوديت و نبوت خود، سخن از نمـــاز به ميان آورده و مى گويد: «واوصاني بالصلاة؛ خداوند مرا به نمـــاز توصيه فرمود».[12]
كوتاه سخن آن كه نمـــاز با اهميت ترين دستورى است كه خداوند به بشر داده است، و بالاترين اطاعت الهى است تا آنجا كه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ان طاعة الله خدمته فى الارض، فليس شى ء من خدمته يعدل الصلاة؛ اطاعت خدا يعنى خدمت الهى در زمين، و پاداش و عظمت هيچ خدمتى نسبت به خدا، با نمـــاز برابرى نمى كند».[13]
جالب اين كه در سيره درخشان پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آمده: در سال نهم هجرت، طايفه «طى» به نمايندگى از قبيله «طائف» در مدينه به حضور رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) رسيدند، پس از مذاكره حاضر شدند تسليم گردند مشروط بر اين كه آن حضرت آنها را از نمـــاز معاف دارد، پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با كمال قاطعيت اين پيش نهاد را رد كرد و فرمود: «لا خير فى دين لا صلوة معه؛ دينى كه در آن نمـــاز نباشد، خير و بركت ندارد».[14]
اين نيز در جاى خود با توجه به موقعيت حساس، بيانگر اهميت نمـــاز از ديدگاه اسلام و پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) است.

2- توجه به فلسفه و آثار نماز 

قبلا ذكر شد كه آنچه مهم است اقامه و برپادارى نمـــاز است، اين تعبير بيانگر آن است كه در نمـــاز بايد قيام و انگيزش و جهش فردى و اجتماعى باشد، خداوند چنين نمـــازى را نمـــاز مقبول و حقيقى مى داند، و اگر نمـــاز آن همه اهميت دارد، در صورتى است كه واقعا ستون و نگهبان دين شود، معراج مؤمن در ملكوت اعلى گردد، و تكيه محكم براى رفع و دفع نگرانى ها شود، چنين نمـــازى داراى شرايط صحت و كمال است، بنابراين نمـــاز كامل را بايد از آثار آن جستجو كرد، آداب و اسرار آن را دانست، و از مكتب عالى نمـــاز آموخت و در زندگى شكوفا كرد، هدف اسكلت نمـــاز نيست بلكه روح و باطن نمـــاز است، اكتفا به قيام و قعود ظاهرى، پوست نمـــاز است، ولى مغز نمـــازقيام و خيزش باطنى نمـــاز است، ما وقتى كه در رابطه با نمـــاز به قرآن و روايات نگاه مى كنيم مى بينيم به فلسفه و رازهاى نمـــاز تصريح و اشاره كرده اند، مى فهميم كه نمـــاز كامل به خاطر آن فلسفه و رازها است . مثلا در قرآن مى خوانيم:
«واقم الصلاة ان الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر ولذكر الله اكبر؛ نمـــاز را برپا دار كه نمـــاز انسان را از زشتى ها و گناه باز مى دارد، و ذكر و ياد خدا از آن هم بالاتر و برتر است».[15]
و در آيه ديگر مى خوانيم: «واقم الصلاة لذكري؛ نمـــاز را براى ياد من به پا دار».[16]
بنابراين راز بزرگ نمـــاز نهادينه كردن ياد خدا در روح و روان است، كه همين ياد خدا موجب پيوند و رابطه با خدا، و سرچشمه پاك سازى و اكتساب ارزش ها و كمالات است. چنين نمـــاز انسان را از زشتى ها و گناهان باز مى دارد، و از آن بالاتر ياد خدا را كه موجب كسب ارزش ها است در وجود انسان شكوفا و آشكار مى سازد. ياد خدا موجب آرامش و رفع دغدغه ها و تنش ها است، ياد خدا در حقيقت ياد پاداش ها وكيفرها، و ياد خودسازى و بازسازى و به سازى است.
براساس قرآن، انسان غافل، در خسران است، و كيفر چنين كسى زندگى سخت و ناگوار در دنيا، و كورى در آخرت خواهد شد.[17] نمـــاز كه موجب ياد خدا است اين آثار شوم را از زندگى انسان مى شويد، انسان را به جاى خسران، خوشبخت، و به جاى كورى، بينا مى كند. 
يكى از غرائز منفى وجود انسان حريص بودن او است كه منشا انواع گناهان و انحرافات و دورى از فيوضات معنوى و ملكوتى مى گردد، نمـــاز صحيح داراى خاصيتى است كه هلوعيت و حرص انسان را نابود مى كند، و اين سنگ مانع سر راه تكامل را از مسير حركت او برمى دارد. چنان كه قرآن مى فرمايد: «انسان، هلوع و حريص آفريده شده، هنگامى كه بدى به او رسد، بى تابى مى كند، و وقتى كه خوبى به او برسد مانع ديگران مى شود، مگر نمـــازگزاران، آنان كه نمـــازها را مرتب انجام مى دهند».[18]
محمدبن سنان مى گويد: مسائلى از حضرت امام رضا(علیه السلام) (از جمله درباره فلسفه نمـــاز) پرسيدم، حضرت رضا(علیه السلام) در مورد فلسفه و آثار نمـــاز چنين فرمود: علت تشريع نمـــاز آن است كه: 
1- به ربوبيت خدا اقرار كنى. 
2- شريك و همتا را از ذات پاك خدا دور سازى. 
3- با كمال كوچكى و بيچارگى و نهايت تواضع در پيشگاه خدا بايستى. 
4- به گناهان خود اعتراف كرده و تقاضاى بخشش نمايى. 
5- همه روز براى تعظيم پروردگار، پيشانى خود را به زمين بگذارى. 
6- همواره هشيار و در ياد خدا باشى به طورى كه گرد و غبار فراموش كارى و غفلت و غرور و مستى از صفحه دلت زدوده شود. 
7- در نهايت خشوع خواهان افزايش مواهب دين و دنيا از درگاه الهى گردى. 
8- مداومت در ذكر خدا در پرتو نمـــاز، موجب فراموش نكردن آفريدگار مدبر خواهد شد، و همين ياد خدا انسان را از سركشى و غرور باز مى دارد، و او را از گناهان و هرگونه فساد دور مى سازد».[19]
با توجه به اين آثار درخشان است كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «الصلوة حصن من سطوات الشيطان؛ نمـــاز دژ محكمى در برابر يورش هاى شيطانى است».[20]
در حالات عالم ربانى شيخ عبدالله شوشترى (متوفاى 1021 ه . ق) از علماى برجسته عصر علامه مجلسى مى نويسند: براى اقامه نمـــاز جمعه وارد مسجد شد، بسيار پريشان بود، زيرا فرزندش دچار بيمارى سختى بود، او به عنوان امام جمعه مشغول نمـــاز جمعه شد، هنگامى كه سوره منافقون را (در ركعت دوم بعد از حمد) خواند به اين آيه (9 منافقون) رسيد: «يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم ولا اولادكم عن ذكر الله؛ اى افراد با ايمان!اموال و فرزندانتان، شما را از ياد خدا غافل نكند».
چندين بار همين آيه را تكرار كرد (با توجه به اين كه تكرار آيات قرآن در وقت وسيع در نمـــاز جايز است) بعد از نمـــاز بعضى از همراهان از علت اين تكرار سؤال كردند، فرمود: «فرزندم بر اثر بيمارى سخت بسترى است، من هنگامى كه به اين آيه رسيدم، به ياد فرزندم افتادم، و با تكرار آن به مبارزه با نفس خود برخاستم، آن چنان با ياد خدا (كه در اين آيه آمده) ياد ديگران را از دلم زدودم كه فرض كردم فرزندم مرده و جنازه اش در برابر من است، و من از خدا غافل نيستم، آن گاه بود كه ديگر آيه را تكرار نكردم.[21]

3- تاملى بيش تر در اسرار و قبولى نماز 

از مسائل مهمى كه در همه عبادات به ويژه نمـــاز، قطعا بايد مورد توجه قرار گيرد، مساله قبولى نمـــاز است، قبولى نمـــاز همان شرط كمال نمـــاز است، و اندازه قبولى نمـــاز بستگى به اندازه تاثير نمـــاز در پاك سازى و به سازى دارد، قرآن به طور كلى مى فرمايد: «انما يتقبل الله من المتقين؛ قطعا خداوند آن اعمالى را مى پذيرد كه از افراد پرهيزكار سر زند».[22] يعنى اعمال گناه آلود، پذيرفته نمى شود. 
امام صادق(علیه السلام) در يك سخن هشدار دهنده اى مى فرمايد: «گاه پنجاه سال از زندگى انسانى مى گذرد، ولى خداوند حتى يك نمـــاز او را قبول نمى كند، چه چيزى سخت تر از اين؟» سپس فرمود: «لايقبل الا الحسن فكيف ما يستخف به؛ قبول نمى شود مگر عمل نيك و شايسته، پس چگونه قبول گردد عملى كه با سبكى و حقارت انجام گردد؟»[23]
ممكن است در اينجا سؤال شود كه از كجا بفهميم نمـــاز ما قبول شده يا نه؟ پاسخ به اين سؤال اين است كه بايد به تاثيرگذارى نمـــاز در پاك سازى توجه كرد، به هر اندازه كه تاثير گذارده، قبول شده است. بر همين اساس امام صادق(علیه السلام) فرمود: «كسى كه دوست دارد بداند كه نمـــازش در پيشگاه خداوند قبول شده يا نه، بايد بنگرد كه آيا نمـــازش، او را از زشتى ها و گناهان بازداشته است؟ به همان مقدار كه بازداشته، نمـــازش قبول مى شود».[24]
نتيجه اين كه ما در همه اعمال و در نمـــاز بايد به قبولى و پذيرش آن فكر كنيم، وگرنه سعى ما باطل و بى محتوا خواهد شد . به عنوان مثال شخصى هندوانه بزرگ خريدارى مى كند، و پول گزافى براى آن مى دهد، همه هدفش اين است كه قرمز و شيرين باشد، حال اگر آن را بريد و كال درآمد، قبول نشده، و سعى و سرمايه اش تلف شده، و تازه بايد زحمت بكشد تا آن هندوانه سنگين را ببرد و به زباله دانى بريزد.

نظر را نغز كن تا نغز بينى 
گذر از پوست كن تا مغز بينى

نقش خشوع و حضور قلب در قبولى نماز 

مى پرسند: چه كنيم كه نمـــاز ما قبول درگاه الهى گردد؟ پاسخ آن كه: بايد شرايط صحت نمـــاز از شرايط مقدماتى و مقارن نمـــاز را رعايت كرد، و نيز از شرايط كمال نيز بهره جست، شرايط كمال عبارتند از: 
1- ولايت. 
2- خشوع و حضور قلب. 
3- تفكر و تعمق در محتواى نمـــاز. 
4- نمـــاز در مكان مقدس. 
5- مهر نمـــاز (كه اگر از تربت امام حسين(علیه السلام) باشد، اثر بخش است). 
6- نمـــاز در اول وقت. 
7- گريه از خوف خدا در نمـــاز. 
8- رعايت آداب نمـــاز.
9- كسب شيرينى ذكر خدا. 
10- تصميم گيرى براى پرهيز از هرگونه گناه. 
11- نگهدارى قلب از هرگونه شوايب ريا و ناخالصى. 
12- بريدگى از تعلقات دنيا و پيوستگى به خدا. 
در ميان اين شرايط، مساله خشوع و حضور قلب، نقش بيشترى دارد، گرچه شرايط ديگر تقويت كننده خشوع و حضور قلب هستند. 
مهم اين است كه چه كنيم تا حضور قلب و خشوع در نمـــاز را رعايت كنيم!
محقق بزرگ فيض كاشانى در اينجا مثالى زده است، مى گويد: اگر مردى يا بانويى غذاى شيرين بخورد، و بقاياى آن شيرينى در دهانش باشد، و هنوز دهان را نشسته، مشغول نمـــاز شود، در اين ميان يك مگس سراغ دهان او مى آيد، او با دست يا با تكان دادن سر، مگس را رد مى كند، در لغت عرب به مگس «ذباب» مى گويند . اين كلمه از دو واژه ذب و آب گرفته شده، يعنى او را رد كرد، ولى بازگشت، مگس چنين صفتى دارد كه وقتى او را رد مى كنى حريص تر مى شود، به علاوه با چند مگس ديگر باز مى گردد، اين شخص نمـــازگزار در همه ركعات نمـــازش به مگس پراكنى مشغول است، بعد مى گويد اين چه نمـــازى شد، كه در مگس پراكنى صرف گرديد؟ !به او بايد گفت: اين مگس ها تعلقات دنيا است، دهان تو بر اثر بقاياى آن شيرينى، همان طمع و دلبستگى به دنيا است، چرا دهانت را نشستى، تا آن تعلقات دست از جان تو بردارند؟ در نتيجه بتوانى نمـــاز با خشوع و با حضور قلب بخوانى . بنابراين اگر نمـــازگزار بتواند خود را از دلبستگى هاى دنيا و ماديت آزاد كند، راه را براى كسب حضور قلب و خشوع در نمـــاز صاف نموده است. البته مراقبت در حفظ حضور قلب نيز براى نگهدارى اين صفت بسيار اثربخش است. در آغاز مقدارى از نمـــاز را با حضور قلب بخواند، كم كم مراقبت خود را بيشتر كند و با تقويت آن در سايه تمرين ادامه دهد، اميد آن است كه در اين راستا به توفيقات سرشارى نايل گردد.

بى اعتنايى امام زمان به نماز جماعت بى حضور قلب 

براى تكميل در رابطه با حضور قلب، نظر شما را به ماجراى زيباى زير كه منسوب به حضرت ولى عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است جلب مى كنيم: آيت الله شيخ جعفر نجفى از علماى ربانى و عارفان واصل و پارسايان برجسته بود، همه او را به پاكى و تقواى فوق العاده مى شناختند تا آن جا كه عالم وارسته و موثق سيد مرتضى نجفى گويد: «من سال ها با آيت الله شيخ جعفر، در سفر و حضر همنشين بوده و مراوده داشتم، از نظر دينى حتى يك بار لغزش از او نديدم. همين عالم وارسته از آيت الله شيخ جعفر نجفى نقل كرد كه گفت: روزى با جماعتى در مسجد كوفه بوديم، يكى از علماى برجسته نجف اشرف كه مورد احترام شديد مردم بود، در آنجا حضور داشت، وقت نمـــاز مغرب فرا رسيد، آن عالم برجسته نجفى به محراب مسجد رفت و آماده براى اقامه نمـــاز جماعت شد، مؤذن اذان مى گفت، عده اى مشغول وضو گرفتن بودند و عده اى وضو گرفته بودند و در صف اول و . . . نشسته بودند تا نمـــاز شروع شود، در حياط مسجد كوفه از ناحيه مرقد مطهر هانى بن عروه (ره) از قنات مخروبه اى اندكى آب جارى بود، ولى در گودى قرار داشت و محل آن به طورى تنگ بود كه جز يك نفر نمى توانست در آنجا وضو بگيرد، من به آنجا رفتم تا وضو بگيرم ديدم شخصى نورانى و شكوهمند در آنجا نشسته و با كمال وقار و طمانينه وضو مى گيرد، من عجله داشتم، كه او زودتر وضويش را تمام كند و نوبت به من برسد، تا وضو بسازم و به نمـــاز جماعت برسم، ولى ديدم آن شخص نورانى همچنان مثل كوه در آنجا ايستاده، و گويى اعتنا به نمـــاز جماعت ندارد و نمى خواهد در جماعت مسجد كوفه كه به وسيله شيخ بزرگ نجفى اقامه مى شود، شركت نمايد، سرانجام طاقت نياوردم و به آن شخص نورانى گفتم: «مگر شما اراده شركت در نمـــاز جماعت نداريد؟» با اين سخن مى خواستم در وضو گرفتن شتاب كند. فرمود: نه. گفتم: چرا؟ فرمود: «لانه الشيخ الدخينى؛ زيرا آن شيخ (كه امام جماعت مسجد كوفه شده) شيخ وابسته به ارزن است». من سخن آن شخص نورانى را نفهميدم، ندانستم كه از اين جمله چه منظورى دارد؟ توقف كردم تا وضويش تمام شد، و از آن محل وضو بيرون آمد و رفت، و ديگر او را نديدم. به آن محل وضو رفتم و وضو ساختم و سپس به مسجد رفته نمـــاز خواندم، و پس از نمـــاز و رفتن مردم، در حالى كه شكوه آن شخص نورانى سراسر قلبم را فراگرفته بود، نزد امام جماعت مسجد رفتم، و آنچه را كه از آن شخص نورانى شنيده و ديده بودم براى او تعريف كردم، امام جماعت با شنيدن گفتارم منقلب شد و در غم و اندوه جانكاه فرو رفت، آنگاه رو به من كرد و فرمود: «شما حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ديده ايد، ولى او را نشناخته ايد، او از چيزى خبر داده كه هيچ كس جز خدا به آن خبر ندارد، بدان كه من امسال مقدارى ارزن در كنار آب خيز رحبه كوفه كاشته ام، محل زراعت به خاطر رفت و آمد اعراب باديه، در خطر است، (و احتمال زياد دارد آنها، زراعت مرا حيف و ميل كنند) اكنون وقتى كه براى نمـــاز جماعت برخاستم و مشغول نمـــاز شدم، فكرم متوجه ارزن ها شد كه سرانجام آنها چه مى شود؟ در ظاهر نمـــاز مى خواندم ولى در باطن فكر و روحم در مزرعه سير مى كرد، از اين رو آن آقا (حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمود: من پشت سر اين آقايى كه حضور قلب ندارد و دل به ارزن ها بسته، نمـــاز نمى خوانم.[25]

نماز

پیشنهادی:
فلسفه نمـــاز در بیانات شیخ حسین انصاریان - چرا نمـــاز می خوانیم؟

پى نوشت :
[1]. لقمان، آيه 17. 
[2]. محدث كلينى، فروع كافى، ج 3، ص 266. 
[3]. كنزالعمال، حديث 18869. 
[4]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 82، ص 227. 
[5]. فروع كافى، ج 3، ص 264. 
[6]. بحار، ج 77، ص 70. 
[7]. همان، ص 127. 
[8]. بحار، ج 82، ص 310. 
[9]. ابراهيم، آيه 37. 
[10]. همان، آيه 40. 
[11]. مريم، آيه 55. 
[12]. همان، آيه 31. 
[13]. بحار، ج 82، ص 219. 
[14]. سيره حلبى، ج 3، ص 243. 
[15]. عنكبوت، آيه 45. 
[16]. طه، آيه 14. 
[17]. منافقون، آيه 9، طه آيه 24. 
[18]. معارج آيات 19 تا 24. 
[19]. وسائل الشيعه، ج 3، ص 4. 
[20]. شرح غرر آقاجمال، ج 2، ص 166. 
[21]. سفينةالبحار، ج 2، ص 131. 
[22]. مائده، آيه 27. 
[23]. فروع كافى، ج 3، ص 269. 
[24]. علامه طبرسى، مجمع البيان، ج 8، ص 285. 
[25]. علامه حاج شيخ على يزدى، الزام الناصب، نشر حق بين قم، ج 2، ص 63 و 64.
----------------------------
منبع: ماهنامه پاسداراسلام ، شماره 241.

Share