مردم سالاری دینی یا دین سالاری مردمی

مقدمه: 

متن مقاله: 
قبل از ورود به بحث مردم سالاري ديني و دين سالاري مردمي ، بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که موضوع اين بحث مربوط به چه اجتماعي است و در خصوص مردم سالاري ديني و دين سالاري مردمي کدام مردم بحث مي کنيم؟ طبيعي است سوژه موردنظر ما جامعه اي است که همه افراد آن يا لااقل اکثريت قاطع آن متدين باشند والا بحث از دين سالاري يا مردم سالاري ديني ، در اجتماعي که افراد آن متدين نيستند، معنا ندارد. ديگر اين که در اين بحث ، نوع آن دين هم بايد مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا مردم سالاري ديني يا دين سالاري مردمي با تکيه بر مفهوم کلي کلمه دين و تعريف هاي متفاوت که از آن در انديشه هاي گوناگون شده ، عنواني مبهم و غيرمشخص است که از عيني شدن و ملموس شدن بحث پيشگيري مي کند. پس در صورتي که مورد بحث ما جامعه متدين ايران است ، دين اين جامعه اسلام و مفهوم مورد وفاق دين در جامعه ما مبتني بر همان تعريفي است که اسلام از دين دارد. بنابراين جاي يک تذکر در اين بخش از سخن باز مي شود و آن اين که اصطلاحات وارده از بيرون فرهنگ مکتبي ما از قبيل دمکراسي ، تئوکراسي ، تئودمکراسي ، دموتئوکراسي که در بسترهاي خاص فرهنگي تولد يافته است و در طول تاريخ در مجراي انديشه هاي متفاوت دچار تحولات شديد مفهومي و تعريفي بوده است ، ضمن اين که در جايگاه خود قابل تحليل و بررسي است ، نمي تواند با يک تجزيه لغوي ، مفهوم مورد وفاق جمعي در جامعه ما پيدا کند که فرض اين است که اکثريت قاطع آن وابستگي فرهنگي به مکتب خاصي (اسلام) دارد.پس ما در تعريف و شناخت مفهوم دين بايد به اين مکتب مراجعه کنيم و بدون اين که بخواهيم نظر يا انديشه خاصي از فردي بخصوص در خيل انديشمندان اسلامي را در مفهوم دين مورد توجه قرار دهيم که در نتيجه با قرائت هاي متفاوت روبه رو شويم ، ميگوئيم آنچه همه مسلمانان جهان قبول دارند، قرآن است . قرآن با صراحت و به گونه اي شفاف حقيقت دين را که بيان واقعيت مفهومي آن است ، مشخص فرموده است : ان الدين عند الله الاسلام و در جايي ديگر مي فرمايد: و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل عنه. هر کس غير از اسلام ديني را جويا شود، از او پذيرفته نيست و اسلام هم مجموعه اي از باورها، عقايد، مقررات و احکامي است که از طرف خدا بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده است.مفهوم مردم ، مفهومي بديهي و روشن است که در انديشه هاي متفاوت در خصوص آن هيچ اختلاف نظري وجود ندارد. مردم داراي دو واقعيت هستند: يک واقعيت فردي که بر يکايک اشخاص تطبيق مي شود و يک واقعيت جمعي که موجوديت اجتماعي و گروهي مردم است. تمام سخن ، کلمه سالار است. واژه دين سالاري يا مردم سالاري يک مفهوم اضافي است و نخست در شناخت اين مفهوم اضافي ، اين پرسش مطرح مي شود که دين يا مردم با وصف سالار بودن ، بر کجا و چه کساني سالار است؟ سالار بودن دين مفهومي قابل درک است؛ يعني دين بر مردم حاکم باشد و اين ، حاکميت يک قشر به نام روحاني فقيه عالم نيست؛ زيرا دين ، اسلام است ، و اسلام ، مجموعه مقررات و اصول مباني است و مقررات دين ، در جامعه حکومت مي کند. اين که مقررات چگونه و با چه عواملي اجرا شود خود دين آن را مشخص کرده است و با وجود فرض تکثر قرائت ها در دين ، همان قرائتي متبع است که با تشريفات خاص اراده مردمي به صورت قانون درآمده است.اما مردم سالاري قدري ابهام دارد که مردم ، سالار بر چه کسي هستند؟ آيا همه مردم (يعني فردفرد) سالار و حاکم بر همه مردم (يعني فردفرد جامعه)اند؟ که چنين حکومتي قابل تصور نيست ، يا اکثريت بر اقليت سالارند؟ به اين معنا که مباشران حکومتي را اکثريت مردم تشکيل مي دهند و اقليت ، رعيت و تحت حکومت اين اکثريت هستند که ژان ژاک روسو در کتاب قرارداد اجتماعي خود دمکراسي واقعي را اين گونه تفسير مي کند و در آخر هم اظهار مي کند، چنين حکومتي در يک روستاي کوچک يا در يک جزيره بسيار کم جمعيت ممکن است قابل اجرا باشد؛ اما در کشورهاي امروز دنيا قابل اجرا نيست . پس مقصود از مردم سالاري حکومت ، نهادهاي مردمي است که اين نهادها مردم نيستند؛ بلکه منصوب يا منتخب مردم اند و تازه مقررات حاکم بر آنها ساخته و پرداخته گروه خاصي است و توده مردم بر حسب اعتقاد برخي از انديشمندان ، درک عميق و دقيق از آن ندارند؛ حداکثر بر حسب اعتماد به منتخبان خود آن را پذيرفته اند که اين خود نوعي تعبد است که در دين بهتر از آن وجود دارد. در دين ، انسان ها متعبد به حکم و دستور خدا مي شوند و در اينجا مردم متعبد به دستور و فکر انسان ديگري مي گردند.مفهوم دين سالاري که باز در آيه قرآن مشخص شده است و خدا مي فرمايد : ان الحکم الالله، خداسالاري و خدامحوري است. البته خداسالاري در اسلام با خداسالاري در کليسا متفاوت است . در کليسا، خدا مظهري جز قديسان حاضر ندارد، که سالاري خدا در سالاري همان قديسان قابل اجرا است اما در اسلام ، خدا براي زندگي فردي و اجتماعي بشر قانون و دستورات خاصي دارد که سالاري و حاکميت خدا، حاکميت و سالاري آن مقررات و دستورات و برنامه هاي اساسي و ريشه اي وحي است. ما در الگوي دين سالاري در جامعه اسلامي نبايد از الگوهاي قرون وسطايي حکومت کليسا آن هم در قالب نکبت بار انگيزاسيون (دادگاه تفتيش عقايد) - يا قدرت طلبي هاي مستبدانه کاهنان بوديست و کنفوسوئيست مثال بزنيم.دين سالاري اسلام که همان خداسالاري و نفي هر گونه سالاري غيرخدايي است ، با توجه به حفظ عنصر اراده و اختيار مردم در سرنوشتشان اجرا مي شود؛ بنابراين دين سالاري در عين حاکميت خدا، مردمي نيز هست و برخلاف آنچه برخي معتقدند در دين سالاري مردمي ، مردم را رعيت يعني توده مکلف بي اراده و بي اختيار معرفي کرده است، صرف نظر از اين که مردم پس از تشکيل يک حکومت دموکراسي و مردم سالاري لائيک هم عناصري بي تکليف نيستند و در برابر حکومت مکلف به يک سلسله تکاليف اند مکلف بودن مردم در نظام دين سالار به معناي مطلقا بي اراده بودن مردم نيست ؛ بلکه اگر در يک نظام دين سالار براساس تعاليم و مباني اسلامي تصوير کاملي داشته باشيم ، خواهيم ديد مردمي بودن حکومت دين سالار از يک حکومت مردم سالار با الگوي دمکراسي غربي اگر بيشتر نباشد - که هست - کمتر نيست.بنده لازم مي دانم براي روشن شدن اين بحث مفهومي ، يک بحث کوتاه محتوايي در خصوص مردمي بودن نظام دين سالار با تکيه بر مستندات اسلامي ارائه بدهم.در اين خصوص سه اصل مورد بحث قرار مي گيرد : الف ) نقش مردم در حکومت اين است که مشارکت سياسي در اسلام يک تکليف و مسووليت است ب ) در اجراي اين مسووليت و تکليف ، عناصر اراده ، اختيار و انتخاب از ناحيه مردم دخالت دارد ج ) موانع و دست اندازهاي رابطه مردم با حکومت و به تعبير ديگر عوامل بازدارنده اجراي مؤثر مشارکت سياسي مردم در آموزه هاي اخلاقي متوليان حکومت ، در اسلام برطرف شده است.مشارکت سياسي در اسلام تنها يک حق نيست ؛ بلکه يک تکليف و مسؤوليت است. تفاوت بين حق بودن و يا تکليف بودن مشارکت سياسي اين است که اگر مشارکت سياسي در جامعه ، حق مردم باشد، اين مردم هستند که اگر بخواهند از حق خود استفاده مي کنند و اگر نخواهند از اين حق استفاده نخواهند کرد؛ پس اين گونه نيست که مشارکت سياسي مردم در اجتماع در هر حال اجرا شود. همچنان که روسو در انتقاد خود از کيفيت اجراي دمکراسي در جامعه غربي در کتاب قرارداد اجتماعي ميگويد : مردم چنين پنداشته اند که براي لباس شستن و غذاپختن و نظافت منزل از کلفت و نوکر استفاده مي کنند. براي اداره سرنوشت خود نيز از کارمند و مزدور استفاده مي کنند و سرنوشت خود را به آنها مي سپرند و خود به دنبال زندگي روزمره هستند، اما اگر مشارکت سياسي تکليف و مسووليت باشد، مردم مؤظفند در همه شرايط براي مشارکت سياسي در صحنه باشند و با هيچ عذري نمي شود از اجراي وظيفه مشارکت سياسي تخلف کرد. از جمله ادله اي که دلالت دارد مشارکت سياسي در اسلام يک تکليف است ، روايت معروف پيغمبراکرم صلي الله عليه و آله و سلم است که مرحوم کليني به طور مستند از امام صادق عليه السلام نقل کرده است که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : من اصبح ولايهتم بامور المسلمين فليس بمسلم. کسي که هر صبحگاهي بر وي بگذرد و به امور مسلمين اهتمام نورزد، مسلمان نيست. فقه الحديث اين روايت دلالت مي کند که مقصود از امور مسلمين در اينجا مسائل اجتماعي مسلمانان است ؛ زيرا اگر مقصود از روايت اين بود که هر مسلماني به فکر مسلمان ديگر نباشد، مسلمان نيست، هم چنان که برداشت افراد بسياري است، ميفرمود: من اصبح و لم يهتم بامر مسلم يا بامور مسلم فليس بمسلم کلمه امر و امور هر گاه به لفظ جمع اضافه شود، مقصود مسائلي است که به جمع آن افراد مربوط مي شود، نه مسائلي که به فرد فرد آنها ارتباط دارد. هم چنان که بسياري از علما و مفسران اسلامي در آيه شريفه شوري در قرآن کريم چون کلمه امر به ضمير جمع اضافه شده و فرموده است وامرهم شوري بينهم چنين استفاده کرده اند که: مقصود، مسائل اجتماعي مسلمانان است که بايد به صورت مشورتي در بين آنها مطرح شود. پس با اين کيفيت ، روايت شريفه پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دلالت دارد که مشارکت سياسي براي مردم يک تکليف واجب الهي است و در اين صورت حکومت اسلامي مؤظف است ، ساختار تشکيلات نظام حکومتي را به شکلي تنظيم کند که زمينه اجراي اين تکليف براي عموم مسلمانان فراهم آيد. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در حديث ديگري فرمودند : الدين النصيحة. نصيحت و خيرانديشي لازم است. اصحاب عرض کردند : لمن؟ اين نصيحت بايد نسبت به چه کسي صورت گيرد؟ حضرت فرمودند : لله ولکتابه ولرسوله ولائمه المسلمين و عامتهم. نسبت به خدا و قرآن و پيغمبر و رهبران مسلمين و عموم مسلمان ها بايد صورت گيرد، نصح نسبت به هر يک از اين موارد معناي خاصي دارد. نصح نسبت خدا براي خدا و قصد قربت به وي است. نصح نسبت به قرآن بايد مبتني بر قرآن و کتاب خدا باشد. نصيحت به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و امام عليه السلام و عموم مسلمانها، اعلام نظر و راي صحيح و ارائه رهنمودها به آنهاست. به موضوع تکليف مشارکت سياسي مردم در اسلام تا آنجا اهميت داده شده است که اگر مردم در برابر جريان حاکم بي تفاوت بودند و حکومت به انحراف کشيده شد، افراد امت در درگاه خدا مسؤول و معاقب خواهند شد. ان سيدالشهدا عليه السلام خطب اصحابه و صحاب الحر فحمدالله و اثني عليه ثم قال : ايها الناس ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال : من راي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهدالله مخالفا لسنه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يعمل في عبادالله بالاثم والعدوان فلم يغير عليه بفعل و لاقول کان حقا علي الله ان يدخله مدخله. سيدالشهدا عليه السلام هنگام رويارويي با لشکر حر پس از حمد و ستايش حق فرمود: اي مردم ! پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر کس سلطان جائري را مشاهده کند که حرام خدا را حلال مي داند و از پيمان خدا تخلف مي ورزد و با سنت فرستاده خدا مخالفت مي ورزد و در جامعه با بندگان خدا به گناه و عداوت مي پردازد، و در برابر او به مبارزه برنخيزد و يا اعتراض نکند، سزاوار است خدا او را به جزاي آن سلطان برساند. عن خالد قال انا سمعنا النبي صلي الله عليه و آله و سلم يقول اذا راوا الظالم فلم ياخذوا علي يديه او شک ان يعمهم الله بعقاب خالد که شايد خالدبن وليد باشد، گفت : از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيديم که مي فرمود: هر گاه مردم ستمگري را ببينند و دست او را از ستم قطع نکنند، عقاب و عذاب الهي همه آنها را فراخواهد گرفت. مشارکت سياسي تا آنجا تکليف است که انسان در راه اجراي آن تکليف جان بدهد. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود : ان رحي الاسلام ستدور فحيث ما دارالقرآن فدوروا به يوشک السلطان والقرآن ان يقتتلا و يتفرقا انه سيکون عليکم ملوک تحکمون لکم يحکم ولغيرکم بغيره فان اطعتموهم اضلوکم و ان عصيتموهم فتنوکم قالوا يارسول الله فکيف بنا ان ادرکنا ذلک ؟ فقال تکونوا کاصحاب عيسي (علي نبينا و آله و عليه السلام) نشروا بالمناشير و رفعوا علي الخشب موت في طاعه الله عزوجل خير في حيات في معصيه الله رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آسياب اسلام همچنان در چرخش است ؛ پس همواره بر محور قرآن بچرخيد. بزودي در جامعه اسلامي جريان حاکم و قرآن با هم درگير مي شوند و از هم جدا مي گردند بزودي پادشاهاني بر شما مسلط مي شوند که بر شما به گونه اي حکم مي کنند و بر غير شما حکم ديگري مي رانند؛ اگر از آنها پيروي کنيد، گمراه مي شويد و اگر در برابر آنها عصيان کنيد، شما را مي کشند. عرض کردند: يا رسول الله ! اگر ما آن زمان را درک کرديم ، بايد چه کنيم ؟ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود همچون اصحاب مسيح باشيد که با اره آنها را دو نيمه کردند و بر سر دارها بر افراشته شدند مرگ را در راه فرمانبرداري خدا بهتر است از زندگي در معصيت پروردگار.قيل لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اي الجهاد احب الي الله عزوجل قال کلمه حق تقال لامام جائر.از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سوال شد کدام جهاد در درگاه خدا محبوبتر است ؟ حضرت فرمود: کلمه حقي که در برابر زمامدار ستمگر گفته شود.شما ملاحظه فرموديد که اين تکليف براي جامعه اسلامي از نوع تکليفي که نظامهاي ديني کليسايي قرون وسطايي براي مردم قائل بودند، نيست آنها مردم را در برابر حکومت مکلف مي دانستند که فقط از اوامر و فرمان هاي حکومت ، بدون چون و چرا اطاعت کنند و اين تکليف در برابر حکومت ، تکليف در برابر خدا بود، اما تکليف مشارکت سياسي براي مردم در جامعه اسلامي ، تکليف در برابر حکومت نيست ؛ بلکه تکليف در برابر خداست و اداي يک وظيفه شرعي است که به اين وسيله مردم در حکومت صاحب نقش مي شوند، نه مطيع محض و بي قيد و شرط به تعبير ديگر، اين تکليف براي مردم در حکومت حق زاست و مردمي که به طور کامل به اين تکليف عمل مي کنند، صاحب حقي مي شوند که جريان حاکم در برابر آنها مسؤول خواهد بود. امام بزرگوار قدس سره الشريف در جريان پيروزي انقلاب مقدس اسلامي بر همين اساس ، شکل اجرايي حکومت اسلامي را جمهوري اسلامي پيشنهاد فرمودند، زيرا ساختار حکومتي که در آن مشارکت سياسي مردم قابل اجرا باشد، شکل جمهوري است؛ البته پس از آن که اسلاميت نظام در حوزه حاکميت ولايت و امامت مشخص شده باشد.

 

Share