اشعار شهریار

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی / شاعر : شهریار

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی

ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی / شاعر : شهریار

ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی

بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی / شاعر : شهریار

بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی

ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی / شاعر : شهریار

ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی

نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی / شاعر : شهریار

نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی

خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی / شاعر : شهریار

خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی
ای ز چشمه نوشت چشم و دل چراغانی

خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی / شاعر : شهریار

خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی

ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی / شاعر : شهریار

ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی

نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی / شاعر : شهریار

نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی

رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی / شاعر : شهریار

رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی