ششم محرم، روز قاسم بن حسن علیه السلام

روزشمار محرم؛
حضرت قاسم بن الحسن (علیه اسلام)
یا بنیّ، کیف الموت عندک ... یا عمّ احلی من العسل!

حضرت قاسم بن حسن بن علی علیه اسلام

در سال پنجاه هجری قمری وقتی کار سمّ جعده ملعونه – همسر امام حسن مجتبی علیه السلام - به آن جا کشید که پاره‌ های جگر امام در اثر آن، از دهان مبارکش، بیرون آمد، در لحظه‌ های آخر، همه ی اهل و عیال خود را به امام حسین علیه السلام واگذاشت. یکی از فرزندان امام حسن علیه السلام که در این لحظات، شاهد ماجرا بود و چشم از چشم عمو، بر نمی‌ داشت، قاسم بن حسن علیه السلام بود. کودکی که حدود 3 بهار از عمر شریفش سپری نگردیده بود.
با نقشه‌ ای که معاویه بن ابوسفیان کشید تا یزید را به جای خود بنشاند، امام حسین علیه السلام، برای بیعت نکردن با یزید- که جرثومه ی فساد بود - مجبور به ترک مدینه شد. در قافله ای که به سوی حجاز رهسپار بود، اهل و عیال امام حسن علیه السلام هم بودند. مکه، برای امام حسین علیه السلام امن نبود – که یزیدیان در زیر لباس‌های احرام، شمشیر بسته و قصد کشتن امام علیه السلام را داشتند – بنابراین بر اساس نامه ی دعوت کوفیان – که مسلم بن عقیل علیه السلام هم آن را تایید کرده‌ بود – روز هشتم ذی الحجه که حجاج، در تدارک رفتن به عرفات بودند، از مکه بیرون آمد.
کار کاروان سرگردان حسینی به صحرای کربلا کشید و در محاصره قرار گرفت تا شب عاشورا فرا رسید. اینک قاسم بن حسن علیه السلام، 13 ساله شده و در مدتی که پدرش امام حسن علیه السلام را از دست داده بود، سیدالشهداء علیه السلام چنان در تربیت قاسم کوشیده و با او انس داشت که او را ”یا بنیّ" – ای پسرکم - خطاب می فرمود.
ابوحمزه ثمالی (ره) می‌ گوید، از حضرت امام سجاد علیه السلام شنیدم که می‌ فرمودند:
چون شب عاشورا فرا رسید، پدرم تمام یاران و اصحاب خویش را جمع نمود و به آنان فرمود:
ای یاران و پیروان من، تاریکی شب را مرکب راهوار خویش قرار داده و جانتان را نجات دهید که مطلوب این قوم، جز من کسی نیست و ...
پس از امتناع آنان، آن حضرت فرمود: همانا فردا من کشته خواهم شد و همه ی کسانی که با من هستند، نیز کشته خواهند شد. و از شما احدی باقی نخواهد ماند...

حضرت قاسم بن حسن علیه السلام که در این جمع حاضر بود، مشتاقانه پرسید: آیا من هم کشته خواهم شد. امام حسین علیه السلام با محبتی پدرانه به قاسم فرمود: یا بنیّ، کیف الموت عندک؛ پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟ و قاسم علیه السلام، بدون لحظه ای درنگ، پاسخ داد: یا عمّ احلی من العسل؛ عمو جان از عسل شیرین‌ تر است.

امام حسین علیه السلام هم فرمود: عمویت فدایت شود آری والله، تو یکی از مردانی هستی که در رکاب من به شهادت خواهی رسید.
روز عاشورا ، پس از آن که نوبت به حضرت قاسم بن حسن علیه السلام رسید، در خیمه ها ولوله‌ ای دیگر بود و میدان رفتن او تماشایی...

قاسم بن حسن علیه السلام

عاشورا به روایت لهوف
راوی می گوید که دیدم جوانی بیرون آمد که صورتش مانند پاره ی ماه بود، و مشغول جنگ گشت.
همین که مقابل مردم ایستاد فریادش بلند شد:
ان تنکرونی فانا ابن الحسن/ سبط النبی المصطفی الموتمن
مردم اگر مرا نمی شناسید، من پسر حسن بن علی بن ابیطالب هستم.
هذا الحسین کالاسیر المرتهن / بین اناس لاسقوا صوب المزن
این مردی که اینجا می بینید و گرفتار شماست، عمویم حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام است.

ابن فضیل ازدی چنان بر فرق ایشان زد که سرش را شکافت و با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جان، به دادم برس!

حضرت امام حسین علیه السلام مانند باز شکاری از اوج، به کنار او فرود آمد و همچون شیر خشمگین بر دشمنان حمله ور شد، شمیشری بر ابن فضیل زد که دست سپر شده ی او از آرنج جدا شد، ابن فضیل چنان فریادی زد که همه لشکر شنیدند و برای نجاتش تاختند که باعث شد بدن او زیر سم اسب‌ ها بماند و به هلاکت برسد.
گرد و غبار که فرو نشست، سیدالشهداء علیه السلام کنار حضرت قاسم ایستاده بود در حالی که او از شدت درد پای بر زمین می‌ سایید.
امام علیه السلام فرمود: از رحمت خدا دور باد گروهی که تو را کشتند و جدّ و پدرت در روز قیامت از آنان دادخواهی خواهند نمود.
سپس فرمود: به خداوند قسم بر عمویت دشوار است که تو او را به یاری بخواهی و او دعوت تو را اجابت نکند یا اجابت کند ولی به حال تو سودی نبخشد. به خداوند قسم امروز روزیست که برای عمویت کینه‌ جو فراوان است و یاورش اندک!
بعد از آن پیکر حضرت قاسم را به سینه گرفت و با خود به خیمه ها رساند و در میان کشتگان بنی هاشم قرار داد.
سهم امام حسن علیه السلام - که قبر بی شمع و چراغش در قبرستان بقیع خاموش است - در کربلای حسینی، قربانی به نامهای: ابی‌ بکر، قاسم، عبدالله، عمر، بُشر و احمد (محمد) بن الحسن علیهماالسلام می باشد، که در منای عشق خود را فدای عمو کردند.
منابع : منتهی الامال شیخ عباس قمی / لهوف سید بن طاووس

Share