حکمت تسخیر زمین برای انسان

استاد اصغر طاهرزاده؛
تسخیر زمین

علامه«رحمة  الله علیه» می فرمایند:
«وقتی فرمود: «جمیع ما فی الارض» همه را برای انسان خلق کردیم، می خواهد بگوید این انسان کیست. یعنی این انسان که در زمین مستقر است، چه موجودی است و چرا به او خلیفه خدا در زمین گفته اند؟»
همه آنچه در زمین است را برای انسان خلق کردیم. پس معلوم است انسان یک پدیده عادی کنار پدیده های این عالَم نیست، بلکه بر عکس، جایگاهش بسیار بلند مرتبه است، فکر می کند حالا که به اذن الهی، می تواند در زمین تصرف کند و زمین را هر طور خواست مطابق میل خود در آورد، موفقیت بزرگی به دست آورده است. در حالی که بنا بود زمین تماماً خود را در اختیار انسان قرار دهد تا انسان گرفتار چنین زمینی نباشد. آری کشتی و کشتیبان هر دو، دریا را طی می کنند، ولی آیا کشتیبان در حدّ چوب های کشتی دارد دریا را طی می کند یا بر کشتی حکم می راند تا به کمک کشتی به مقصد برسد؟ درست است که در یک مرحله ای می توان گفت کشتی و کشتیبان هر دو مسافت دریا را طی می کنند. اما یکی غایت نگر است و کشتی در اختیار او است تا به ساحل برسد و دیگری دریا را طی می کند. رسیدن کشتی به ساحل برای خودش نیست، برای کشتیبان است.
آری؛ زمین و آنچه در آن است، در اختیار انسان است تا انسان به راحتی از آن ها استفاده کند و به نقطه ای مهم تر از زمین نظر کند، نه این که تصور کند حالا که زمین در اختیار من است و امکان هر گونه تصرفی هم در آن دارم، تمام کار من تغییر زمین بشود. بینش کسی که بگوید همان طور که درخت نموّ می کند، انسان هم در عرض درخت نموّ می کند، مطابق با واقعیت انسان نیست. انسان در ابتدا در این حد خود را پایین آورد که خودش را در عرض طبیعت دانست و به نقطه بالاتر نظر نکرد و سپس تن به انواع پوچی ها و سستی ها داد. اگر کسی نتواند خود را فوق این عالم ببیند و جایگاه خلیفةالله بودن خودش را نفهمد و خود را در عرض عالم قرار می دهد، ناخودآگاه در خدمت عالم قرار می گیرد. کشتیبانی که به کشتی فکر کند تمام تلاش او این است که کشتی نپوسد، اما کشتیبانی که به ساحل فکر کند تمام تلاشش این است که کشتی را به ساحل برساند، نه این که کشتی را برای کشتی بودن حفظ کند. کشتی را به ساحل رساندن، هنر کشتیبان است، ولی بالأخره کشتی می پوسد و باز کشتی دیگری ساخته می شود. ولی اگر همه زندگی مان صرف دنیا شد، دنیا می رود و ما هم بدون هیچ معنایی از دنیا به برزخ سیر می کنیم.

عاقبت تو رفت خواهی ناتمام
کارهایت ابتر و نان تو خام

پس نمی شود به همة کارها پرداخت، بلکه:

 در تمام کارها چندین مکوش
جز به کاری که بود در دین مکوش

Share