معنی و برکات توکل

استاد اصغر طاهرزاده؛
توکل به خدا
هرکس اهل توکل شد، کارهای نشدنی برایش شدنی می شود. چون همان وقتی هم که ابزارها و وسایل را وسیله ی انجام کارها می دید، متوجه خدایی بود که از طریق اسباب و وسایل ارادة خود را تحقق می بخشد و لذا وقتی به او می گوید عصایت را بینداز و بعد می بیند آن عصا اژدها شد

توکل یعنی آنچنان اطمینان به مدیریت و برنامه های خداوند نسبت به خودت و جامعه ات داشته باشی که تماماً او را در همة امور وکیل خود قرار دهی و مطمئن باشی او با تمام قدرت و در نهایت دقت و حکمت امور بند گانش را به عهده گرفته و بندگان باید با اطمینان به خدا از دستورات او پیروی کنند و هیچ دغدغه ای نداشته باشند. یکی از وسوسه های شیطان این است که می آید و با وسوسه های خود سر به سر من و شما می گذارد که «این هم شد کار، همین طور این جا نشسته ای و مشغول ذکر هستی، دنیا از دستت رفت، بلند شو کاری بکن، و یک آجری روی آجر بگذار، همة مردم در کار و تلاش اند ولی تو که این جا نشسته ای عقب افتادی». ولی اگر بتوانید نیت هایتان را خالص کنید و توکل به خدا جزء عقیده تان بشود، بزرگ ترین بصیرت و علم شعور در هستی را به دست آورده اید.
اولین چیزی که باید از آن طریق دهانِ وسوسه گر شیطان را ببندیم، این است که به مبانی نجات خودمان عالِم شویم و بدانیم علم و بصیرتی بالاتر از این نیست که متوجه باشیم همه کارة عالم خداست. اگر این بصیرت و شعور در ما ایجاد شد شیطان خلع سلاح می شود. شیطان برای تحریک ما می گوید: معتکف شدن کار نیست، بلند شو کاری انجام بده. در صورتی که عزیزان بدانید تمام کارها در همین است که متوجه باشیم اگر در تحت برنامة خداوند عمل نکنیم، گرفتار عمل های افراطی و غلط می شویم. آمده ایم این جا که مُلْهَم به اعمال صحیح گردیم. دین که نمی خواهد شما را گوشه نشین کند تا کار و کاسبی را رها کنید. به ما می فرماید: بدبختی این است که شما عمل صحیح را عوضی بگیرید و گرفتار اعمالی شوید که نجات دهنده نیست. نمونه اش افرادی که بدون توکل به خدا و صرفاً با امید به فکر و برنامة خود روزی 18 ساعت کار می کنند ولی هیچ بهره ای از زندگی خود ندارند. امام حسین(علیه السلام) چه چیز داشتند که توانستند سرنوشت و جهت تاریخ را عوض کنند و تا قیام قیامت بشریت را از نور خود بهره مند کنند؟ امام حسین(علیه السلام) چون توکل به خدا داشتند در آن شرایطی که همه چیز، آن حضرت را به تسلیم دعوت می کرد، عملی انجام دادند که معلوم شد یزید«علیه اللعنة» با آن همه اسلحه ها و تحرک ها هیچ کاره است. خدا می داند تا قیام قیامت ما و همة بشریت، وام دار توکل حسین(علیه السلام) هستیم. اگر امام حسین(علیه السلام) آن توکل ناب را نداشتند چه طور هفتاد و دو نفر جلوی لشگر30 هزار نفری می ایستند و حالا شما می توانید بگویید هر کس به هر جا رسید و اگر اسلام ماند، همه و همه از توکل امام حسین(علیه السلام) بود، چون امام حسین(علیه السلام) سخن خدا به پیامبرش را در معراج می دانست و از سرّ آن آگاه بود و فهمید یعنی چه که خدا به پیامبرش فرمود: «لَیسَ شَیءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَکلِ». من از خدا برای خودم و برای شما فهم نقش توکل و توفیق عمل به آن را می خواهم، همان گونه که امام حسین(علیه السلام) متوجه بودند با توکل به خدا چه اندازه خداوند به جای آن حضرت در راستای هدفی که حسین(علیه السلام) دنبال می کرد، نقش می آفریند. خداوند باید به ما شعوری بدهد که نگران وسعت و یا محدودیت عمل نباشیم، نگران غفلت از نقش خدا باشیم. مثلا ببینید خداوند امام خمینی«رحمة الله علیه» را به کجا رساند؟ ایشان به جهت توکلی که داشتند چگونه مقابل نظام شاهنشاهی با آن همه لشگر و تبلیغات ایستادند، و ملاحظه کردید چگونه ایشان نگران آنچه اهل دنیا نگران آن هستند نبود در نتیجه در عین برآورده شدن آن اهداف الهی  که داشتند، تمام آنچه اهل دنیا می خواهند و به دست نمی آورند، ایشان به دست آورد. اهل دنیا شهرت جهانی آن هم به نحو آبرومندانه اش، می خواهند ولی خداوند فقط آن را به امام خمینی«رحمة الله علیه» داد، هیچ کس دیگر زیر این آسمان آن طور که امام خمینی«رحمة الله علیه» شهرت دارند، شهرت مثبت جهانی ندارد. ملاحظه کنید توکل به خدا چه توانایی هایی دارد و چه کارهایی می توان به کمک آن انجام داد.امروز بیاییم بابی را در زندگی خود باز کنیم و آن این است که افضل اعمال را توکل به خدا بدانیم و قلب خود را در این راستا ادب نماییم و وسوسه های شیطان را به چیزی نگیریم. خداوند به پیامبرش فرمود؛ افضل اعمال، توکل است. توکل یک فعالیت بدنی نیست، یک شعور قلبی است که باید ریشه و پایة همة اعمال ما باشد. ممکن است در ابتدا سخت باشد که به قلب بفهمانیم از یاد خدا ما نرفته  است. پس دست به کارهایی نزنیم که گویا آزاد و به خود واگذاشته شده ایم. آری ممکن است در ابتدای امر رساندن این نکته به قلب سخت باشد. ولی خدا می داند هر کس در مسیر زندگی ضربه خورد، به جهت غفلت از توکل بود و از این که فکر کرد به خود واگذاشته شده است و لذا حرکاتی را انجام داد که موجب هلاکت او شد. خداوند حتی بعضاً برای این که ما را متوجه حقیقت مطلب کند و به ما بفهماند ابزارها و اسباب و وسایل، استقلالاً نمی توانند نقشی در زندگی و سرنوشت ما داشته باشند، ما را به ظاهر از داشتن آن  اسباب و وسایل محروم می کند تا توجه ما به خودش بیفتد. مثلا ما تا به حال فکر می کردیم با این پولی که به ما می رسد زندگی می کنیم، خداوند مسیر رسیدن آن پول را می بندد، حال اگر متوجه باشیم خدا تا دیروز از این طریق رزق ما را می رساند، حالا می خواهد طریقش را عوض کند، با اطمینان خاطر آن محرومیت را جلوه ای از حضور او می دانیم و عملاً بدون آن که ابزارها و وسایل و امکانات را مستقل ببینیم، ارتباط خود را با خدا در هر حال برقرار می کنیم، بعد هم متوجه می شوید خوب فهمیدید که همه کاره خدا است. اما اگر به ابزارها امید داشتیم، وقتی خداوند ما را به نحوی از آن ها محروم کرد پریشان می شویم، که وای، حالا چه کار کنیم، حالا که آن پول نمی رسد، بدبخت می شویم، این به جهت بی توکلی و غفلت از حضور همه جانبة خداوند است و هرکس بدبخت شد از این طریق بدبخت شد که نفهمید در همه مناسبات، خدا همه کاره است، و لذا دست به اعمالی زد که کارش در نهایت هلاک و رسوایی بود. همة شما خودتان ببینید از اول زندگی  تا حالا به راحتی زندگی تان اداره شده است در حدّی که نمی دانید چه طوری اداره شدید، اگر شرایط رسیدن رزقی رفت به نحو دیگری آن رزق به ما رسید. پس بیایید و در این اعتکاف حالت توکل را در خودمان نهادینه کنیم، همین که نسبت به ابزارها و اسباب دنیا امید خود را قطع کرده اید و آمده اید در این جا، شروع مبارکی است. متوجه باشید حتی در بعضی موارد اولیاء خدا بدون این ابزارها مستقیماً حوائج خود را از خدا گرفته اند، چه رسد که بخواهید برای ابزارها استقلال قائل شوید. گفت:

از سبب سازیش من سوداییم
و از سببب سوزیش سوفسطاییم

آری! یک وقت خداوند برای رفع حوائج ما سبب می سازد ولی یک وقت کارِ بالاتری می کند و آن این که سبب ها را نیز می سوزاند تا ما را با تمام وجود متوجه ی خودش بکند. اهل توکل به جایی رسیدند که متوجه شدند این سبب ها در قبضه ی خداوند است، حال یا با سبب ها و وسایل، حوائج بندگان را می دهد، یا بعضاً به اولیاء خودش مثل ابراهیم، و به زکریا و مریم(علیهم السلام) و غیره بعضی از حوائج را بی سبب می رساند. همسر پیر و نازای حضرت ابراهیم(علیه السلام) را آمادة باردار شدن کرد – عموماً زن ها وقتی پیر می شوند نازا هستند، چه رسد زنی که از اول نمی تواند باردار شود- چنین زنی را خداوند صاحب اسحاق نمود. [1] خداوند با طرح قضیة حضرت ابراهیم(علیه السلام) و همسرش می خواهد به ما بفرماید اگر اهل توکل شدید و تأثیر سبب ها را از من دانستید با این عقیده زندگی را با همة ناملایماتش ادامه دادید، به وقتش بی سبب هم حوائج شما را به شما می دهم. خدا می داند چه زندگی عزیزی است که آدم به جایی برسد که دیگر نگوید سبب ها را خدا داده است، بلکه بگوید خدایا! من  سبب ها را نمی بینم، من ماوراء همه چیز تو را می بینم و بس. گویا حضرت زکریا(علیه السلام) یادشان رفته بود که خداوند بی سبب نیز می بخشد، یک مرتبه نوع برخورد خدا با حضرت مریم(سلام الله علیها) را که در رابطه با حاضرشدن غذای بهشتی دیدند، متذکر شد.[2] مؤمنین این طور هستند، برای همدیگر آیینه اند. گاهی خداوند از طریق دیگری حرف خودش را به ما می زند. حضرت زکریا(علیه السلام) پرسید؛ مریم این رزق ها برای تو از کجا می آید؟ «و قالَتْ هُوَ مِن عِنْدِالله» گفت؛ از طرف خدا. آن حضرت که پیر شده بودند و همسرشان هم از اول نازا بودند و دیگر امید نداشتند در این سن همسرش توانِ باردارشدن داشته باشد، از طرفی هم متوجه بود جریان نبوّتی و فرهنگ هدایتی که به وجود آورده بدون یک فرزندی که از اولیاء الهی باشد معلوم نیست پایدار بماند، یک مرتبه به خودش نهیب زد؛ ای زکریا! چه نشسته ای، می خواهی جوان بشوی یا همسرت جوان شود تا فرزنددار شوی؟ فرزند می خواهی برو همین طور از خدا بخواه. آمد و گفت: خدایا همین طور که بدون واسطه و ماوراء وسایل عادی به مریم رزق می رسانی، من هم ماوراء این ابزارهای عادی فرزند می خواهم.[3] خدا هم فرمود:
«یا زَکرِیا إِنَّا نُبَشِّرُک بِغُلَامٍ اسْمُهُ یحْیى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیا»[4]
اى زکریا! ما تو را به پسرى که نامش یحیى است مژده مى دهیم که قبلا همنامى براى او قرار نداده ایم.

زکریا پیش خود گفت نکند خواب می بینم.

«قَالَ رَبِّ أَنَّى یکونُ لِی غُلَامٌ وَکانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکبَرِ عِتِیا»[5]
گفت پروردگارا! چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آن که زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شده ام.

تقاضا کرد شاهدی نشانش دهد که مطمئن شود وعده، وعدة الهی است.

«قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیةً قَالَ آیتُک أَلَّا تُکلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیالٍ سَوِیا»[6]
گفت پروردگارا نشانه اى براى من قرار ده. فرمود: نشانة تو این است که سه شبانه [روز] با این که سالمى با مردم سخن نمى گویى.

این  سخنان درجه ی آن پیامبر(علیه السلام) را می رساند، و خداوند در نهایت او را به جایی رساند که غیر ممکن ترین کارها را که در تحقق آن، همة اسباب و وسایل ناتوانند، ماوراء اسباب ها، عملی نمود، تا به بندة اهل توکل بیش از پیش خود را بنمایاند.

هرکس اهل توکل شد، کارهای نشدنی برایش شدنی می شود. چون همان وقتی هم که ابزارها و وسایل را وسیله ی انجام کارها می دید، متوجه خدایی بود که از طریق اسباب و وسایل ارادة خود را تحقق می بخشد و لذا وقتی به او می گوید عصایت را بینداز و بعد می بیند آن عصا اژدها شد، چون می داند پشت این صورتِ اژدهاشدنِ عصا، اراده ی خداوند در صحنه است. در عین تعجب، وقتی دستور می دهد آن اژدها را بگیر؛ می گیرد. لذا چنین انسانِ اهل توکلی می تواند نقش آفرین شود و یک تمدن ظالمانه مثل تمدن فرعونرا سرنگون کند.

وجود مبارک حضرت امام خمینی«رحمة الله علیه» به جهت همین توکل، کاری کردند که نشدنی ترین کار دورانِ خودشان بود. گاهی آدم می گوید این کار امام خمینی «رحمة الله علیه» در سرنگونی نظام شاهنشاهی در آن شرایط، بی سبب تر است، یا این که چوبی اژدها شد؟ خیلی کار مهمی به دست حضرت امام خمینی«رحمة الله علیه» انجام گرفت، این که ما عظمت آن را نمی بینیم به جهت این است که گرفتار سبب ها هستیم. از اسلام و این قرآن خیلی کار می آید. اگر به من بگویند برای نشان دادن عظمت حضور خداوند، عصایی به تو بدهند تا بیندازی و اژدها بشود و یا آیات قرآن را بدهند؟ بنده آیات قرآن را انتخاب می کنم، چون بی واسطه تر حضور خداوند را در صحنه می نمایاند.

بحث در رابطه با «توکل» بود؛ توکل یعنی انسان به جایی از شعور و بصیرت برسد که قلبش همواره متذکر باشد که خدا او را فراموش نکرده است، و این قدر در توسل به اسباب ها و جنبة استقلالی برای آن ها قائل شدن، دست و پا نزند. گفت:

طفــل تا گیــرا و تا پـویـــا نبـــود
مرکبــش جـز گــردن بابا نبـــود

چون فضولی کرد و دست  و پا نمود
در عنـا افتــاد و در کور و کبــود

ما باید خود را چون طفلی بدانیم که خداوند در آغوش رحمت خود قرارمان داده است و بدانیم اگر خود را مستقل پنداشتیم و دست و پای بیجا زدیم، خداوند ما را به خود وامی گذارد.

جان های خلق پیش از دست و پا
مــی پـریـدنـد از وفــا ســـوی صفـا

چون به امر إهبطوا بنــدی شدنـد
حبس خشم وحرص وخرسندی شدند

همة این سرگردانی ها به جهت آن است که خواستیم بدون توکل به خدا زندگی کنیم و لذا زندگی همراه با وفا و صفا تبدیل شد به زندگی همراه با خشم و حرص و خوشحالی های غافلانه. غفلت از توکل و دست و پا زدن در اسباب ها موجب می شود تا خدا هم ما را به خودمان واگذارد. هرکس بدبخت شد به همین جهت بود که از مدیریت همه جانبة خداوند غافل شد و لذا به جای بندگی خدا، خواست خودش کاری برای خود بکند و لذا جای خدا نشست. حتماً ملاحظه کرده اید بعضی از جوانان که ازدواجشان کمی دیر می شود آنچنان حیران و مضطرب می گردند که گویا برای همیشه جزء فراموش شده ها محسوب شده اند. باور کنید این ها بعداً در حضور حضرت رب العالمین بسیار خجالت می کشند که چرا این قدر بی  ادب بودیم. در حالی که خدا این قدر مواظب ما بود! و از بس به یاد ما بود این طور زندگی را برای ما مقدر کرد که به ظاهر ما از بقیه عقب افتادیم ولی شامل الطاف خاص او گشتیم. چقدر خوب است که در عین انجام وظایف فردی و اجتماعی، کار خود را به خدا واگذاریم تا خدا هرچه صلاح ما است برای ما مقدر فرماید و ما هم به هر آن چه او مقدر فرماید، راضی باشیم. این است معنی توکل. آری! گفت:

گر توکل می کنی در کار کن
کار کن پس تکیه بر «الله» کن

اما کار را به حکم وظیفه انجام بده و به جای امید به خود و به کار خود، به خدا توکل کن.

چنانچه ملاحظه کردید؛ فرمود:
«لَیسَ شَی ءٌ عِنْدِی أَفْضَلَ مِنَ التَّوَکلِ عَلَی وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ»؛ نیست در نزد من چیزی افضل و برتر از توکلِ بر من، و راضی بودن به آنچه قسمت بنده ام قرار داده ام. نکتة دوم نیز از نکاتی است که در خلعِ سلاح کردنِ شیطان بسیار مؤثر است و بهترین علم و بصیرت محسوب می شود. این که راضی بشوی به آنچه که خدا به تو داده است، و مسلّم بدانید بهتر از این حرف برای نجات بشر حرفی در عالم نیست. آن کس که بدبخت و دزد شد، لات و جیب بُر و مالِ مردم خور شد، همه به جهت غفلت از همین نکته بود. روز اول به آن چه خدا به او داده بود راضی نشد و غافل شد از این  که پروردگار، او را فراموش نکرده است، بلکه بهترین شرایط همین است که خداوند برای او شکل داد و راه ارتباط صحیح با خدا در همان شکلی است که خداوند برای او قرار داده است، چون این مسئله را فراموش کرد، به اعمالی دست زد که منجر به بدبختی دنیا و آخرت او شد. شما تصور نفرمایید که طرف یک مرتبه رفت و دزدی کرد، نه عزیزم؛ چنین قاعده ای در دنیا نداریم، خدا هیچ کس را از رزق مورد نیازش محروم نمی کند. فاجعه از این جا شروع شد که به آنچه خدا به او داده بود راضی نشد. حالا عرض من این جاست که خدا اگر بخواهد این انسان نجات یابد به او چه می گوید؟ مسلّم می فرماید: راضی شو به آن چه به تو داده ام. چون می داند چه اندازه باید به هرکس بدهد تا امور او را اصلاح کرده باشد.

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیث قدسی از قول خدای(عز و جل) نقل می کنند که بعضی از بندگان من «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینِهِمْ إلاّ بِالْغِنی ...» امر دین شان اصلاح نمی شود مگر با داشتن ثروت و سلامت بدن. و لذا آن ها را در داشتن چنین شرایطی امتحانشان می کنم. و بعضی از بندگانم «لا یصْلِحُ لَهُمْ أمْرُ دینَهُمْ إلاّ بِالْفاقة ...» امر دین شان اصلاح نمی شود مگر با فقر و بیماری. و لذا آن ها را در چنان شرایطی امتحان می کنم. و بعد می فرماید: «اَنَا اَعْلَمُ بِما یصْلَحُ عَلَیهِ اَمْرُ دینِ عبادی الْمؤمنین ...»[7] من به آنچه برای اصلاح امر دین بنده های مؤمنم مفید است، آگاه هستم.

یعنی به جهت مهربانی با بندگانش است که امکانات را متفاوت بین آن ها تقسیم می کند، می داند که ما با چه چیز و با چه امکاناتی نجات پیدا می کنیم. مگر می شود ما را یادش برود؟ تمام شرایطِ تعالی ما را فراهم کرده است. واقعاً اگر خدا از یاد ما رفته بود، چنین اعتکافی با این دستورات دقیق را از طریق پیامبر و ائمه(علیهم السلام) به ما متذکر می شد؟ او یاد هیچ کس - چه خوب و چه بد- نرفته است. پیغمبران را برای همه فرستاد آن ها دائماً به همان انسان های منحرف تذکر می دادند که بیایید و دین خدا را بپذیرید و از هلاکت نجات یابید. در قرآن می فرماید:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیکمْ کتَابًا فِیهِ ذِکرُکمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ»[8]
در حقیقت ما کتابى به سوى شما نازل کردیم که یاد شما در آن است، آیا نمى اندیشید.

در واقع می خواهد بفرماید: اگر کمی فکر کنید می بینید در سراسر این قرآن ما به فکر شما بوده ایم و برای نجات شما آن را نازل کرده ایم. ما باید این نکته را خیلی محکم بگیریم و بگوییم خدایا! ما از آنچه برای ما مقدر فرموده ای راضی هستیم. خدا می داند همة بهشت ها در چنین حالتی ظاهر می شود و حجاب های ظلمانی از جلو قلب ما کنار می رود و زمینة ارتباط با خدا به نحو بسیار مطلوبی فراهم می گردد و به عبارت دیگر قلبتان باز خواهد شد، و امکان ارتباط با حقایق برایتان فراهم می شود، همان طور که در اعتکاف به نحو اولیه قلبتان باز می شود، در بهشت که یک اعتکاف نهایی است، نهایت کشفْ محقق می گردد و تمام حجاب های بین انسان و پروردگارش مرتفع می شود و قربِ کامل فراهم می گردد. چون اهل بهشت، اهل رضا به قسمتی بودند که خداوند برای آن ها مقدر کرده بود و فعالیت های اجتماعی آن ها در راستای انجام وظایف و جواب گویی به همان قسمتی بود که خدا مقدر فرموده بود.

 


[1] - «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِکتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ یعْقُوبَ* قَالَتْ یا وَیلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیخًا إِنَّ هَذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ» (سوره هود، آیات71 و 72) و همسر او – در آن موقعی که آن دو فرشته با ابراهیم در حال گفتگو بودند- ایستاده بود پس آمادة بارداری شد، پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم* [همسر ابراهیم] گفت اى واى بر من، آیا فرزند آورم با آنکه من زن پیری هستم و این شوهرم پیرمرد است، واقعاً این چیز بسیار عجیبى است.
[2] - هُنَالِک دَعَا زَکرِیا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْک ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّک سَمِیعُ الدُّعَاء * فَنَادَتْهُ الْمَلآئِکةُ وَهُوَ قَائِمٌ یصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یبَشِّرُک بِیحْیى مُصَدِّقًا بِکلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیدًا وَحَصُورًا وَنَبِیا مِّنَ الصَّالِحِینَ» (سوره آل عمران، آیات 38 و 39) آنجا [بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعایى * پس در حالى که وى ایستاده [و] در محراب [خود] دعا مى کرد، فرشتگان او را ندا دردادند که خداوند تو را به [ولادت] یحیى که تصدیق کننده [حقانیت] کلمة الله [= عیسى] است و بزرگوار و خویشتندار و پیامبرى از شایستگان است، مژده مى دهد.
[3] - «قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیبًا وَلَمْ أَکن بِدُعَائِک رَبِّ شَقِیا * وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِی مِن وَرَائِی وَکانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنک وَلِیا» (سوره مریم، آیات 4 و 5) گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو ناامید نبوده ام * و من پس از خویشتن، از بستگانم بیمناکم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى (و جانشینى) به من ببخش.
[4] - سوره مریم، آیه 7.
[5] - سوره مریم، آیه 8.
[6] - سوره مریم، آیه 10.
[7] - بحارالانوار، ج 72، ص 327.
[8] - سوره انبیاء، آیه 10.

Share