مدح امام على(علیه السلام) در اشعار شاعران

امام علی علیه السلام
در این پست به گلچینی از اشعار شاعرانی که به مدح امام علی علیه السلام پرداخته اند اشاره می شود.

فضایل امام علی(علیه السلام) در شعر ابو اسماعیل علوى

 ابو اسماعیل علوی در بیان فضائل علی(علیه السلام) اینگونه سروده است:
1 ـ و جدّی وزیرُ المصطفی و ابنُ عمّهِ ***** علیٌّ شهابُ الحربِ فی کلِّ مَلْحمِ
و جدّ من وزیر و پسر عموى مصطفى، على است که در هر درگیرىِ شدیدى بسیار جنگجو و دلیر بود.
2 ـ الیس ببدر کان اوّلَ قاحم ***** یُطیرُ بحدّ السیف هامَ المقحّمِ
آیا در جنگ بدرنخستین کسى نبود که متهوّرانه و بى باکانه اقدام کرد و با تیزى شمشیر، سر آنکه بدون اندیشه و متهوّرانه به میدان آمده بود را پرتاب کرد؟
3 ـ و اوّلَ من صلّى و وحّد ربَّهُ ***** و افضلَ زُوّارِ الحطیمِ و زمزمِ
و نخستین کسى که نمازخواند، و پروردگارش را واحد دانست، و با فضیلت ترین زائران کعبه و زمزم بود؟
4 ـ و صاحبَ یومِ الدوحِ اذ قام احمدُ ***** فنادى برفع الصوتِ لا بِتَهمهُمِ
و صاحب روز درخت بزرگ مغیلان (روز غدیر) آن هنگام که احمد برخاست و با صداى بلند، نه با همهمه ندا داد:
5 ـ جعلتُکَ منّی یا علیُّ بمنزل ***** کهارونَ من موسى النجیبِ المکلّمِ
اى على تو را نسبت به خود به منزله هارون نسبت به موساى پاک و کلیم قرار دادم؟
6 ـ فصلّى علیه اللهُ ما ذرّ شارقٌ ***** و اوفتْ حجورَ البیت ارکُبُ مُحرِمِ
پس خداتا وقتى خورشید طلوع مى کند و پاهاى انسان هاى مُحرِم سنگ هاى کعبه را در بر مى گیرد، بر او درود فرستد).[1]

مطلب پیشنهادی: ویژه نامه کمال الدین و تمام النعمة/(غدیرخم)

فضایل امام علی(علیه السلام) در قصیده «ابن مفجّع»

یاقوت حموى در «معجم الادباء» در شرح حال «محمّد بن احمدبن عبیداللهِ» کاتب، معروف به «ابن مفجّع» مى نویسد: قصیده «ذات الاشباه» از آن اوست. این قصیده از آن رو «ذات الاشباه» نامیده شده که سراینده اش به حدیث تشبیه نظر داشته است.
مفجّع این حدیث را در قصیده اش آورده است. آغاز قصیده او چنین است:

ایُّهَا اللَّائِمی لِحُبیِّ عَلیّاً ***** قُمْ ذَمیماً الَى الْجَحیمِ خَزیّ
اى که مرا براى محبّتم به على سرزنش مى کنى، برخیز و نکوهیده و رسوا به دوزخ در آى.

ا بِخَیْرِ الْانامِ عَرَّضْتَ لا ***** زِلْتَ مَذُوداً عَنِ الْهُدَى مَزْویّا؟!
آیا از بهترین آفریدگان، به کنایه، خرده مى گیرى؟! همواره از هدایت دور و برکنار باشى!

ا شِبْهِ الْانْبیاءِ کَهْلا وَ زُولا ***** وَ فَطیماً وَ راضِعاً وَ غَذیّا؟!
او که در میانسالى و جوانى و خردسالى و شیرخوارگى و جنینى، همانند پیامبران است؟

کانَ فی عِلْمِهِ کَآدَمَ اذْ علـ ***** ـِمَ شَرْحَ الْاسْماءِ وَ الْمـَکْنیَّ
او در دانشش همچون آدم(علیه السلام) است، چرا که شرح نامها و کنیه ها را مى داند.

وَ کَنُوح نَجّى مِنَ الْهـُلْکِ مَنْ سُیْـ ***** ـیِرَ فیِ الْفُلْکِ اذْ عَلَا الْجُودیَّ
و همچون نوح هر کس را که در کشتى نشست، از نابودى نجات داد؛ آن گاه که کشتى بر بلنداى «کوه جودى» جاى گرفت.

وَ جَفا فی رِضَا الاْلهِ اباهُ ***** وَ اجْتَواهُ وَ عَدَّهُ اجْنَبیّ
و براى خشنودى خدا، از پدرش دورى جست[2] و کناره گرفت و او را بیگانه به شمار آورد.

کَاعْتِزالِ الْخَلیلِ آزَرَ فیِ اللهِ ***** وَ هِجْرانِهِ اباهُ مَلیّ
مانند کناره گیرى ابراهیم خلیل از آزر در راه خداو دورى او از وى، به مدّتى طولانى.

وَ دَعا قَوْمَهُ فَآمَنَ لُوطٌ ***** اقْرَبُ النَّاسِ مِنْهُ رُحْماً وَ رِیّ
ابراهیم قومش را [ به خدا] دعوت کرد و لوط که در خویشاوندى و همسایگى، نزدیک ترین مردمان به ابراهیم بود، او را پاسخ گفت.

وَ عَلیٌّ لَمـَّا دَعاهُ اخُوهُ ***** سَبَقَ الْحاضِرینَ وَ الْبَدَویَّ
و على نیز آن هنگام که برادرش، رسول خدا(ﷺ) او را [ به اسلام] فرا خواند، از تمام شهرنشینان و بادیه نشینان پیشى گرفت.

وَ لَهُ مِنْ ابیهِ ذِی الْایْدِ *** اسْماعیلَ شِبْهٌ ما کانَ عَنیِّ خَفیّ
و او شباهتى به پدرش اسماعیلِ صاحب قدرت دارد؛ شباهتى که از من پوشیده نیست.

انَّهُ عاوَنَ الْخَلیلَ عَلَى الْکَعْبَهِ *** اذْ شادَ رُکْنَهَا الْمـَبْنیَّ
اسماعیلْ، خلیل را در بناى کعبه یارى کرد؛ آن گاه که ستون آن بنا را بالا مى برد.

وَ لَقَدْ عاوَنَ الْوَصیُّ حَبیبَ اللْـ *** ـله اذْ یَغْسُلانِ مِنْهَا الصُّفیَّا[3]
و وصىّ، حبیب خدارا یارى رساند؛ آن گاه که با یکدیگر، کعبه را از بتهاى سنگى پاک مى کردند.

رامَ حَمْلَ النَّبیِّ کَیْ یَقْطَعَ الْـ *** ـاصْنامَ مِنْ سَطْحِهَا الْمـَثُولَ الحَبیَّ
او خواست پیامبر(ﷺ) را بر دوش خود نهد تا وى بتهاى ایستاده متراکم را واژگون کند؛

فَحَناهُ ثِقْلُ النُّبُوَّهِ حَتَّى *** کادَ یَنْآدُ تَحْتَهُ مَثْنیّ
ولى سنگینى نبوّت پشت او را خَم کرد تا اینکه نزدیک بود زیر این سنگینى، خمیده شود.

فَارْتَقَى مِنْکَبَ النَّبیِّ عَلیٌّ *** صِنْوُهُ ما اجَلَّ ذَا الْمـُرْتَقیَّ
پس على، برادر راستین نبى، بر شانه او بالا رفت. چه پرشکوه است این بالارونده!

فَاماطَ الْاوْثانَ عَنْ ظاهِرِ الْـ *** ـکَعْبَهِ یَنْفی الرِّجاسَ عَنْها نَفیَّ
او بتها را از ظاهر کعبه دور کرد و پلیدیها را از آن، به بهترین شکل، زدود.

وَ لَوْ انَّ الْوَصیَّ حاوَلَ مَسَّ النْـ *** ـنَجْمِ بِالْکَفِّ لَمْ تَجـِدْهُ قَصیّ
و اگر وصى مى کوشید تا از بلنداى شانه هاى نبى، به ستارگان دست بیابد، آن را دور از دسترس نمى یافت.

ا فَهَلْ تَعْرِفُونَ غَیْرَ عَلیٍّ *** وَ ابْنُهُ اسْتَرْحَلَ النَّبیَّ مَطیّا؟!
پس آیا جز على و پسرش (امام حسن(علیه السلام)) کسى را مى شناسید که پیامبر را مرکب خود قرار داده باشد؟[4][5]

همچنین بخوانید: فضائل علی(علیه السلام) در آینه شعر عربی

ابن ابی الحدید و مدح امام علی (علیه السلام)

ابن ابى الحدید در مدح على علیه السلام هفت قصیده طولانى و غرّا سروده است که به «القصائد السبع العلویات» معروف است وی در قصیده اول که مربوط به فتح خیبر است ضمن مذمت عمر و ابوبکرچنین می گوید:

1.  و ما انس لا انس الذین تقدما ***** و فرهما و الفرقد علما حوب‏
هر چه را فراموش کنم فرار کردن این دو نفر (عمر و ابوبکر) را فراموش نمی کنم با اینکه می دانستند که فرار از جنگ گناه است.

2. و للرایه العظمى و قد ذهبا بها ***** ملابس ذل فوقها و جلابیب‏
پرچم بزرگ و پر افتخار پیغمبرﷺ را با خود بردند ولى (در اثر گریختن) لباس ذلت و خوارى بدان پوشانیدند.

3. یشلهما من ال موسى شمردل‏ ***** طویل نجاد السیف اجید یعبوب‏
قهرمان قویدلى از آل موسى (مرحب) آندو را راند در حالیکه تیغ تیز و بلندى در دست داشت و بر اسبى چالاک سوار بود.

4. یمج منونا سیفه و سنانه‏ و یلهب ***** نارا غمده و الانابیب‏
از شمشیر و نیزه او مرگ می ریخت و از غلاف تیغش آتش زبانه می کشید (آنها چون مرحب را چنین دیدند فرار کردند).

5. عذرتکما ان الحمام لمبغض‏ ***** و ان بقاء النفس للنفس محبوب‏
من عذر شما دو نفر را (که از ترس مرحب فرار کردید) مى‏ پذیرم زیرا هر کسى مرگ را دشمن داشته و دوستدار زندگى است.

6. لیکره طعم الموت و الموت طالب‏ ***** فکیف یلذ الموت و الموت مطلوب‏
هر وقت مرگ به سراغ شما می آید آنرا دوست ندارید آنوقت چگونه ممکن است خود به سراغ مرگ روید و از آن لذت ببرید.

7. دعا قصب العُلیا یملکها امرو ***** بغیر افاعیل الدنائه مقضوبٌ
شما (دو تن، مرد این میدان نیستید بهتر که) آنرا ترک گوئید و بگذارید راد مردى (على علیه السلام) آنرا مالک شود که هرگز گرد ننگ و مذلت بر دامن مردانگی اش ننشسته است.

8. یرى ان طول الحرب و البوس ***** راحه و ان دوام السلم و الخفض تعذیب‏
او چنان کسى است که طولانی شدن جنگ و سختى را راحتى میداند و دوام مسالمت و گوشه نشینى را رنج و عذاب می شمارد.

9. فلله عینا من راه مبارزا ***** و للحرب کاس بالمنیه مقطوب‏
خوشا بحال چشمى که او را در حال جنگ و مبارزه ببیند با اینکه در جنگ کاسه مرگ لبریز است.

10. جواد علا ظهر الجواد و اخشب‏ ***** تزلزل منه فى النزال الاخاشیب‏
بخشنده قویدلى که سوار بر اسب تیز رو بوده و بهنگام جنگ کوه‏ها (از ترس او) به لرزه در آیند.

11. و اصلت فیها مرحب القوم مقضبا ***** جرازا به حبل الامانى مقضوب
و مرحب در آن جنگ شمشیر برنده ‏اى را کشیده بود که ریسمان آرزوها بوسیله آن قطع می شد.

12. فاشربه کاس المنیه احوس‏ ***** من الدم طعیم و للدم شریب
پس شجاع پر دلى (على علیه السلام) کاسه مرگ را به او نوشانید و در جنگها (براى احیاى حق) بسیار رزمنده و کشنده بود.

همچنین وی در قصیده پنجم چنین می گوید:

1. هو النبا المکنون و الجوهر ***** الذى‏ تجسد من نور من القدس زاهر
اوست خبرمکنون (که جز خدا سرّ آنرا نداند) و چنان ذاتى که از نور تابان عالم قدس در این دنیا قبول تن نموده است.

2. و وارث علم المصطفى و شقیقه ‏***** اخا و نظیرا فى العلى و الاواصر
و وارث علم پیغمبر ﷺ و برادر اوست و در علو مقام و اخلاق کریمه نظیر و مانند اوست.

3. الا انما الاسلام لو لا حسامه‏ ***** کعفطه عنز او قلامه حافر
بدانکه اگر شمشیر او نبود اسلام از بى ارزشى مانند آب بینى بز و یا مثل تراشیده سمّ حیوان بود(اگرجانفشانى او در غزوات نبود اسلام رواج نمی گرفت و در نظر مشرکین همچنان بى اهمیت و بى ارزش بود).

4. الا انما التوحید لو لا علومه‏ ***** کعرضه ضلیل و نهبه کافر
بدانکه اگر علوم او نبود علم توحیددر معرض شخص گمراه قرار گرفته و توسط کافر غارت می شد.

5. هو الآیه العظمى و مستنبط الهدى‏ ***** و حیره ارباب النهى و البصائر
او آیت بزرگ خداو منبع جوشان هدایت است که صاحبان عقل و بصیرت در وجود او به حیرت افتاده‏ اند.

6. تعالیت عن مدح فابلغ خاطب‏ ***** بمدحک بین الناس اقصر قاصر
تو از مدح و توصیف بالاترى و بلیغ‏ ترین خطبا هنگام ستایش تو در میان مردم عاجزترین عاجزان هستند.

7. اذا طاف قوم فى المشاعر و الصفا ***** فقبرک رکنى طائفا و مشاعرى‏
زمانی که گروهى به هنگام حجدر مشاعر و صفا طواف می کنند، قبر تو رکنو مشاعر من است که آنجا طواف می کنم.

8. و ان ذخر الاقوام نسک عباده ***** فحبّک اوفى عدتى و ذخائرى‏
و اگر گروه هائى از مردم براى آخرتخود عبادتى ذخیره می کنند پس بهترین و کافى‏ ترین توشه و ذخیره من محبّت توست.

9. و ان صام ناس فى الهواجر حسبه ***** فمدحک اسنى من صیام الهواجر
و اگر مردم در شدت گرما براى رضاى خداروزه می گیرند پس مدح تو بالاتر از روزهروزهاى گرم است.

10. نصرتک فى الدنیا بما استطیعه‏ ***** فکن شافعى یوم المعاد و ناصرى
به آنچه استطاعت داشتم در دنیا ترا (با مدح و تمجید) یارى نمودم پس تو هم در روز رستاخیز شفیع و کمک من باش.[6][7]

شمس الدین محفوظ و مدح امام على(علیه السلام)

وى چنین سروده است:

1 ـ الطیّبون الطاهرون الراکعو ن الساجدون الساده النجباءُ
آنها(علیهم السلام) طیّب و طاهر و رکوع کننده و سجده کننده و بزرگ و نجیب هستند.

2 ـ منهم علیُّ الابطحیُّ الهاشمیّ اللوذعیُّ[8] اذا بدت ضوضاءُ
از جمله آنها على ابطحى هاشمى است همان که زیرک، تیز ذهن و داراى لسان فصیح است هنگامى که سرو صداها بلند شود.

3 ـ ذاک الامیر لدى الغدیراخو البشیـ ـر المستنیر ومن له الانباءُ
اوست امیر(معرفى شده) در غدیر، و برادر بشارت دهنده نورانى (یعنى پیامبر اکرم ﷺ)، و کسى است که براى او خبرهایى است.

4 ـ طهرت له الاصلابُ من آبائه وکذاک قد طهرت له الابناءُ
اصلاب پدران وى طاهر و پاک اند، و همچنین فرزندان او طاهر و پاکیزه اند.

5 ـ افهل یحیطُ الواصفون بمدحِهِ والذکرُ فیه مدائحُ وثناءُ
آیا وصف کنندگان به مدح او احاطه پیدا مى کنند؟ و حال آنکه یاد کردن او مدح و ثناى اوست.[9]

سروده ابوالحسین جزّار و مدح امام على(علیه السلام)

وى در این باره چنین سروده است:

1 ـ «انت المقدّمُ فی الخلافِه ما لها ***** عن نحو ما بک فی الورى تبریزُ
تو در خلافت مقدّم هستى، و براى خلافت در میان خلایق مانند آنچه به وسیله تو ابراز مى شود، نیست.

2 ـ صبَّ الغدیرعلى الاُلى جحدوا ***** لظىً یوعى لها قبل القیام ازیزُ
غدیر بر کسانى که آن را انکار کردند آتش مى ریزد، آتشى که قبل از بر پاشدن آن صدایى هولناک از آن شنیده مى شود است.

3 ـ ان یهمزوا فی قول احمدانت ***** مو لىً للورى فالهامز المهموزُ
اگر درباره سخن احمد(صلى اللهعلیه وآله) که تو مولاى خلایق هستى، طعن زنند، پس طعن زننده خود را مورد طعن قرار داده است.

4 ـ لم یخشَ مولاک الجحیمَ فانَّها ***** عنه الى غیر الولیِّ تجوزُ
دوستدار تو از جحیم نمى هراسد چرا که از آن مى گذرد و به غیر دوستدارت مى رسد.

5 ـ تمرُّ به وحبُّک دونَه ***** عوذٌ ممانعهٌ له وحروزُ
بنگر که جحیم بر دوستدار تو مرور مى کند و دوستى تو براى او پناهگاه و مانع و حرز است.

6 ـ انت القسیم غداً فهذا یلتظی ***** فیها وهذا فی الجنان یفوزُ»
تو فردا قسمت کننده بهشت و جهنمى، و این (دشمن على) در میان شعله هاى آتش است، و آن (محبّ) در بهشت، رستگار است.[10]

کمال الدین شافعى و مدح امام على(علیه السلام)

وى چنین سروده است:

وانکحه الطهرَ البتولَ و زاده با نّک منّی یا علیُّ وآخاهُ
و بتول پاک(علیها السلام) را به ازدواج وى درآورد، و زیاده بر آن فرمود: «اى على! تو از منى» و او را برادر خود قرار داد.

و شرّفه یومَ الغدیرِ فخصَّه با نّک مولى کلّ من کنت مولاهُ
در روز غدیر به او شرافت داد و او را مخصوص گردانید به اینکه تو مولاى هر کسى هستى که من مولاى او هستم.

و لو لم یکن الاّ قضیّهُ خیبر کفت شرفاً فی ماثراتِ سجایاهُ
و اگر نبود مگر قضیّه خیبر همین در شرافت سجایایى که از او باقى مانده، کافى بود.[11]

سروده شؤّاء کوفى و مدح امام على(علیه السلام)

وى چنین سروده:

1 ـ «ضمنتُ لمن یخاف من العقابِ ***** اذا والى الوصیّ ابا ترابِ
ضمانت مى کنم براى کسى که از عقاب مى ترسد، اگر وصىِّ پیامبر ابوترابرا دوست بدارد.

2 ـ یرى فی حشره ربّاً غفوراً ***** ومولىً شافعاً یوم الحسابِ
که در روز محشر پروردگارى غفور، و در روز حساب مولایى شافع ببیند.

3 ـ فتىً فاق الورى کرماً وباساً ***** عزیزُ الجار مخضرُّ الجنابِ
جوانمردى که کرم و شجاعتش دنیا را پر کرده است، همسایه اش عزیز و پیرامونش سر سبز است.

4 ـ یُرى فى السلم منه غیثُ جود ***** وفی یوم الکریهه لیثُ غابِ
در هنگام صلح از وى ابر جود و بخشش دیده مى شد، و در روز جنگ چون شیر بیشه بود.

5 ـ اذا ما سلَّ صارمَه لحرب ***** اراک البرقَ فی متنِ السحابِ
هنگامى که شمشیرش را براى جنگى حرکت مى داد برقى را به تو نشان مى داد (که) از لابه لاى ابرها (بیرون مى جهید).

6 ـ وصیُّ المصطفى وابو بنیه ***** وزوجُ الطهر من بین الصحابِ
وصىّ مصطفى و پدر فرزندان اوست و از میان اصحاب وى همسر طُهر ـ حضرت فاطمه سلام الله علیهاـ است.

7 ـ اخو النصِّ الجلیِّ بیومِ خمٍّ ***** و ذو الفضل المرتَّل فی الکتابِ»[12]
نصّ آشکار در روز غدیر خم براى او است، و داراى فضیلتى است که در قرآن آمده است.

مجدالدین و مدح امام على(علیه السلام)

وى درباره چنین سروده است:

1 ـ و مَن اعطاه یومَ غدیرِ خمٍّ صریحَ المجدِ و الشرفَ القدامى
و کسى که (پیامبر اکرم ﷺ) در روز غدیرخم مجد صریح و شرف قدیم را به او اعطا نمود.

2 ـ و من رُدَّت ذکاءٌ له فصلّى اداءً بعد ما ثنت اللثاما[13]
و کسى که خورشید بعد از غروب کردن براى او برگشت و او به صورت اداء نماز گذارد.

3 ـ و آثرَ بالطعامِ و قد توالتْ ثلاثٌ لم یذُقْ فیها طعام
و طعام را ایثار کرد در حالى که سه روز پشت سر هم هیچ طعامى نخورده بود.

4 ـ بقرص من شعیر لیس یرضى سوى الملحِ الجریشِ له ادام
راضى نمى شد همراه قرص نانى از گندم، چیزى غیر از نمک جریش (نیم کوب شده و آرد نشده)، خورش آن باشد.[14]

همچنین بخوانید:
اشعار غدیریه (1) 
اشعار غدیریه (2)

پی نوشت:
[1]. منبع متن عربی: [معجم الشعراء، حافظ مرزبانى، ص 435 (ص 382)]
منبع متن فارسی: [گردآوری از کتاب: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 241]
[2]. این سخن بر اساس پندار دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) است؛ که منکران ایمان ابوطالب هستند بنابراین در آن، حجّتى به زیان ما نیست که قائل به ایمان و اسلام خالص آن بزرگوار هستیم.
[3]. این واژه ـ که به کسر صاد نیز خوانده مى شود ـ جمع الجمع «الصفاة: سنگ سخت و بزرگ» است. (لسان العرب 14/464) (مترجم)
[4]. معجم الادباء 17 / 200 ـ 203.
[5]. سید على میلانى، خلاصه عبقات الانوار (حدیث تشبیه)، ص 28.
[6]. القصائد السبع العلویات، القصیدة الاولی.
[7]. القصائد السبع العلویات، القصیدة الخامسة.
[8]. «لوذعى»: مردى تیز ذهن که گویا با هوشیارى شدید خود آتش مى افروزد.
[9]. شفیعى شاهرودى، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 495.
[10]. گردآوري از کتاب: گزیده ای جامع از الغدیر، محمد حسن شفیعی شاهرودی، قلم مکنون، قم، 1428 ه.ق، ص 493.
[11]. منبع عربی: مطالب السؤول اثر سراینده این اشعار [ص 20]؛ الصراط المستقیم، بیاضى [1/297].
منبع فارسی: شفیعى شاهرودى، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 491.
[12]. منبع عربی: مراجعه شود: الطلیعة فی شعراء الشیعة: ج 2، خطّى، اثر علاّمه سماوى.
منبع فارسی: گردآوری از کتاب: گزیده ای جامع از الغدیر، محمد حسن شفیعی شاهرودی، قلم مکنون، قم، 1428 ه.ق، ص 490.
[13]. در برخى نسخه ها مصراع دوم چنین ضبط شده است: «أداء بعد ما کست الظلاما»؛ یعنى نماز خود را اداء بجا آورد پس از آنکه خورشید تاریکى را پوشانده است.
[14]. شفیعى شاهرودى، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 489.

 

Share