تشرف ملا قاسم علی رشتی محضر امام زمان علیه السلام - حجت الاسلام هاشمی نژاد

دریافت ویدئو
موضوع: 
در این کلیپ کوتاه هفت دقیقه ای با داستان دیدار ملا قاسم علی رشتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کلام حجت الاسلام هاشمی نژاد با ما همراه باشید.

تشرف ملا قاسم علی رشتی محضر امام زمان علیه السلام - حجت الاسلام هاشمی نژاد

این کلیپ کوتاه 8 دقیقه ای با عنوان «تشرف ملا قاسم علی رشتی محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» در کلام حجت الاسلام هاشمی نژاد تقدیم شما عزیزان می شود.

تشرف ملا قاسم علی رشتی محضر امام زمان

تشرف ملا قاسم علی رشتی محضر امام زمان علیه السلام - حجت الاسلام هاشمی نژاد

در زمان آیت الله كلباسی (حاجی كلباسی) و آیت الله شفتی (سید حجت الاسلام)، (اعلی الله مقامهما الشریف)، بین دو نفر از آقایان علما، اختلافی پیدا شده بود. آخوند ملاقاسم علی رشتی كه از عالم های نامی تهران بوده، می آید میان آنها را اصلاح بدهد. پس از آن كه اصلاح می دهد، (روز سه شنبه بوده) می گوید: برویم تخت فولاد و لسان الارض، زیارت اهل قبور. می دانید بعد از وادی السلام نجف، قبرستانی به عظمت و معنویت و مثل قبرستان تخت فولاد اصفهان نیست. 400 پیغمبر در اصفهان دفن است. دو تا از آنها ظاهر است، یكی در همان لسان الارض حضرت یوشع بن نون یكی هم حضرت شعیا در امام زاده اسماعیل، بقیه معلوم نیست، به علاوه اولیایی كه در این سرزمین هستند. به تخت فولاد كه می رسند. آخوند ملاقاسم علی كه به قلیان علاقمند بوده، به مستخدم خود می گوید: برو قهوه خانه یك قلیان برایمان بگیر بیاور. می آید نزدیك قهوه خانه امّا برمی گردد. می گوید: درب بسته است می گویند، این قهوه خانه روزهای پنج شنبه و جمعه باز است زیرا كه مردم به زیارت اهل قبور می آیند. از بس علاقه داشته به قلیان، می خواهد برگردد. بعد مجاهده می كند با خود كه، خوب حالا به خاطر یك قلیان ما اینطور كنیم، صرف نظر می كند می آید وارد تكیه میرفندرسكی می شود. می بیند بله صیاد دلها نشسته، اعتنایی نمی كند می آید كنار قبر میر، فاتحه ای می خواند. وقتی فاتحه را خواند، می بیند آن شخص بلند شد آهسته آهسته آمد در مقابل، رو كرد به آخوند گفت: شما ملا چرا ادب ندارید؟ جا خورد. عرض كرد: چه بی ادبی از من سر زده؟ فرمود: تحیت اسلام، سلام است چرا وارد شدی سلام نكردی؟ (دارد كه در آخرالزمان سلام كردن ملقی می شود مگر از كسی بترسند یا هدفی از آن داشته باشند، الان آثارش ظاهر است) گفت: متوجه نبودم و عذر می آورد.
فرمود: نه اینها بهانه گیری است، ادب نداری(هر كه وارد می شود باید سلام كند، سوار به پیاده باید سلام كند، ایستاده باید به نشسته سلام كند، اگر چه بچه باشد، در خانه خالی كه هیچ كس در آن نیست باید سلام كند) بعد می فرماید: كه می فهمم كه قلیان می خواهی. عرض می كند كه بله قلیان می خواستم ولی اینجا نبود. می فرماید در این چنته ی من قلیان هست. تنباكو هم هست. سنگ چخماق هم هست. ذغال هم هست. پنبه ی سوخته هم برای آتش روشن كردن هست برو قلیان درست كن. می گوید كه اكنون به خادم می گویم. زیرا برای من مشكل است. می فرماید: نه، خودت باید بروی و آنرا محیا كنی وقتی می آید می بیند كه بله در آنجا فقط یك تنباكو و چخماق و پنبه ی سوخته و ذغال هست. قلیان را درست می كند می گوید: بفرمایید بكشید. می فرماید: نه من نمی كشم. خودت بكش. قلیان را می كشد. می فرماید: خوب حالا ببر بگذار سر جایش. آخوند این حالت را كه می بیند برایش معلوم می شود كه ایشان اهل ریاضت است و علوم غریبه دارد. وقتی برمی گردد می گوید كه آقا ممكن است یك زادالمسافرین به ما بدهی؟ (زاد المسافرین یعنی طلا سازی، كیمیاگری) می فرماید: برای چه می خواهی؟ دنیا ارزش این چیزها را ندارد. من چیزی به تو تعلیم می دهم كه از این عمل بهتر باشد. عرض می كند بفرما، می فرماید مداومت كن به این ذكر:
«یا محمدُ، یا علی یا فاطمه یا صاحبَ الزمان ادركنی و لا تُهلكنی». ایشان می گوید: ای كاش قلم و كاغذ داشتم و می نوشتم تا فراموش نكنم. فرمود: كه در چنته قلم و كاغذ هست، همان چنته كه قلیان بود، برو و بیاور. آمد می بیند قلیان نیست یك صفحه كاغذ و یك قلم و دوات است.
برمی دارد می نویسد «یا محمدُ و یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان اَدرِكْنی وَ لا تُهلِكنی، ادركنی را كه می نویسد دیگر دست نگه می دارد و بقیه را نمی نویسد. می فرماید: چرا نمی نویسی؟ می گوید طرف خطاب چهار نفرند باید «اَدْرِكُونی» باشد و این غلط است. می فرماید: نه غلط نیست بنویس، زیرا امر و تصرّف با امام زمان است آنها هم باشند امر و تصرف با امام زمان است بنویس «اَدْرِكْنِی وَ لاتُهْلِكْنی»، آخوند هم می نویسد. وقتی می آید منزل حاجی (كلباسی) قضیه را نقل می كند در كتابخانه ی حاجی یك بیاضی (دست  نوشته) بوده كه همین ذكر را نوشته بوده و همین شبهه برای ایشان هم بوجود آمده بوده (اَدْرِكُونی وَ لا تُهْلِكُونی) نوشته بوده مرحوم حاجی برمی خیزد در آنجا آن را درست می كند و آن را اَدرِكْنی وَ لا تُهْلِكنی می كند. آخوند ملاقاسم علی رشتی حركت می كند. در راه تهران در شهر كاشان شب میهمان یكی از علمای كاشان می شود. پس از صرف شام رختخواب می اندازد بخوابد. صاحب خانه هم رختخواب را در همان اتاق می اندازد. چراغ را خاموش می كنند. بخوابند. یك وقت صاحب خانه صدا می زند، آقا ملاقاسم علی اگر آن روز اصرار كرده بودی آقا زادالمسافرین را هم به تو می دادند!! می گوید: كجا؟ می گوید: تخت فولاد در تكیه میر، می گوید مگر آن شخص چه كسی بود می گوید: آقا امام زمان علیه السلام بود آخوند می گوید:  شما از كجا امام زمان را می شناسی؟ می فرماید: هفته ای یك شب اینجا تشریف می آورد.

Share