سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران

تعداد کلمات ۱۳۷۵ / تخمین زمان مطالعه ۷ دقیقه
سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران
شهادت برای فرزندان اسلام و ذریه پیامبر عظیم الشان صلی اللّه علیه و اله و اولاد فاطمه علیه السلام و یادگاران حسین سلام اللّه علیه، در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن کریم چیزی غیر عادی و غیر معهود نیست

سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران

این نوشتار به بیان سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران ، در رثای مردی از قبیله هابیل که ناجوانمردانه بدست منافقین به شهادت رسید، می پردازد.

«... شهادت برای فرزندان اسلام و ذریه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و اله و سلم و اولاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و یادگاران امام حسین علیه السلام ، در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن کریم چیزی غیر عادی و غیر معهود نیست...»

سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران

سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران

آیت اللّه دستغیب در "طلوع فجر" دیگری در جبهه ها به صبح راستین یعنی به سعادت شهادت دست یافت و این امام است که یکبار دیگر در سوگ یارانش چنین از شهادت سخن می گوید. در رثای مردی از قبیله هابیل که ناجوانمردانه بدست منافقین به شهادت رسید. اما از شهادت چنین مردان بزرگی اندوه و هراسی بدل نباید راه داد که دستهای غیبی در این سرزمین هزاران دستغیب پرورده است.

اما مگر دستغیب چه کسی بود که امام او را فرزند اسلام، ذریه پیامبر، اولاد فاطمه علیها السلام و بالاتر از همه یادگار سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام و فداکار با ایمانی که در راه اسلام عزیز و قرآن کریم به شهادت رسیده است، میداند و مگر او پیرو چه مکتبی بوده است که امام شهادت او را چیزی غیر معهود و غیر عادی نمی پندارد... دستغیب مگر چگونه شهید شد که جزء قربانیان ارزشمند تشیع سرخ بشمار می رود و مگرچه کرده بود که او را مجاهدی عظیم الشأن می خواند و زندگی و مرگ او سرافرازی برای اسلام و مباهات برای پیامبر ارمغان می آورد...

آیا آیت اللّه دستغیب تنها یک درس خوانده علوم قدیمه بود؟ آیا او تنها یک مبارز علیه ظلم و یک اسوه مقاومت در برابر رژیم شاه بود، آیا او را می توان تنها بعنوان یار امام در 18 سال پیش خواند یا اینکه او فقط امام جمعه شیراز و نماینده امام در فارس بود... آیت اللّه دستغیب نه تنها یکی از این توصیفها بلکه تمامی اینها بوده است هنوز زندانها و تبعیدگاههای سالهای 43- 42 مقاومت و استواری آیت اللّه دستغیب را بیاد دارند، هنوز شیراز خطابه ها و و سخنرانی های کوبنده او را علیه رژیم شاه را از یاد نبرده است، و هنوز گوشه گوشه مسجد جامع شیراز از خطبه ها و دعاهای او را در فضای مقدس خود تداعی می کند...

آیت اللّه سید عبد الحسین دستغیب را در یک صفحه و صفحات در یک کتاب و کتابها نمی توان بیان کرد چه اینکه تمام مردان خدا هر سال، هر روز، هر ساعت و هر لحظه لحظه گذران زندگیشان یک درس است و یک رهنمود برای رسیدن به خدا.

و اگر از زندگی دستغیب و دستغیبها کوتاه سخنی گفته میشود، بیان عشق است و سخن از دل آکنده از غم. هرچند که واژه ها و کلمات در معنویتهای بزرگمردان رنگ می بازند و از معنا تهی می شوند..

سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران

جمعه - 20 آذرماه سال 60 برابر 14 صفر سال 1302

هزاران نفر منتظر رسیدن امام جمعه شیراز هستند، تا نماز جمعه را به او اقتدا کنند. که ناگهان حجت الاسلام دستغیب فرزند ارشد امام جمعه، پشت تریبون قرار میگیرد و چنین می گوید: «برای اولیاء خدا و برای کسانی که یک عمر زبانشان دستانشان، قلمشان، پایشان و قلبشان در راه خدا و برای خدا و به خلق خدمت کرده است، سزاوار است که خداوند وی را به فضیلت شهادت مشرف کند

و کم است برای چنین بزرگانی در بستر از دنیا بروند... امروز بجای نماز جمعه نماز ظهر و عصر را خواهیم خواند...» هنوز تمامی کلمات از دهان وی خارج نشده بود که یکباره صدای ناله و شیون نمازگزاران حقیقت را بر همگان آشکار می کند و همه می فهمند که امام جمعه شان پیش از آنکه در نماز جمعه بسوی خدا متوجه شود، برای همیشه در جوار رحمت حق جای گرفته است...

و در آن زمان که بدن آیت اللّه دستغیب در فضا پاشیده و همه جا را از بوی خوش شهادت عطرآگین ساخت هر قطره قطره خون وی فریاد می زد: «فزت برب الکعبه...» زندگی و مرگ آیت اللّه دستغیب چون دیگر مردان بزرگ آغاز و پایانی زیبا داشت و برسایت مردان در رختخواب برای او بسیار کم بود...

برای آگاهی از زندگی و چگونگی مبارزات آیت اللّه شهید دستغیب پای صحبتهای پسرش که سالیان دراز پا به پای پدرش مبارزه کرده و همواره از نزدیکان وی به حساب می آمده است، می نشینیم. سید هاشم دستغیب در آغاز سخنانش با اشاره «به شهادت ایشان می گویند: «شکر خدائی را که نخستین ما را به پیامبری گرامی داشت و آخرین ما را به شهادت برگزید.

این سخن حضرت زینب سلام الله علیها  است که در برابر شماتتها و سرزنشهای کفار شهادت را در ردیف پیامبری قرار می دهد از این سخن معلوم می شود که شهادت مقام بسیار رفیعی دارد و من فکر می کنم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به ایشان عنایت داشته اند و من نیز همان روز در نماز جمعه گفتم که برای کسی که یک عمر زبانش، دستش قلبش در راه خدا و مردم خدمت کرده است، سزاوار است که به چنین فضیلتی مشرف شود و واقعا کم است برای چنین کسانی که در بستر بمیرنند.

چنانچه در شهادت مرحوم مدنی نیز گفتم با آن سوابقی که از آیت اللّه مدنی در نجف اشراف داشتیم، از درسهای اخلاق، منبرهای وعظ، دعاها و قرآن هائی که در ماه رمضان ایشان می خواندند و طلاب را مهذب میکردند، می باید ایشان آن طور شهید بشوند، شهادت اصلا باید برای آنها مقرر باشد و آرزوی همه ما نیز همین باشد که خداوند ما را شهید راه خودش بگرداند و این دعا را مستجاب کند «اللهم ارزقنا قتلا فی سبیلک تحت رایة نبیک و وقفنا لها...» زمانیکه حضرت امیر المونین امام علی علیه السلام از جبهه باز می گشتند و سالم بودند، اظهار ناراحتی می کردند که مبادا به فیض شهادت نرسند، خوب هر جانی اجلی دارد و باید زمانی از کالبد جدا شود چه بهتر که این جان گرفتن در راه خدا و برای خدا باشد، و خاد خود فرموده است «ان اللّه اشتری من المومنین انفسهم».

سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران

فرزند آیت اللّه دستغیب در مورد آشنائی پدرش با امام خمینی (رحمه الله) و مبارزاتش می گوید:

«نخستین ملاقات پدر من با امام خمینی (رحمه الله) در سال 34 بود، اگرچه قبل از این مدت نیز بصورت مکاتبه ائی باهم ارتباط داشتند. در سال 24 من و پدرم دستگیر و چندین ماه در زندان و تبعید بودیم، وقتی ما از زندان آزاد شدیم، امام خمینی (رحمه الله) هنوز در زندان بودند اما پس از آنکه یکبار دیگر ما را دستگیر و تبعید کردند، امام نیز از زندان آزاد شده بود و پس از آزادی ما امام کسی را فرستاده بودند، تا پیغام ایشان را به ما برساند و ما را همراه خودشان به خانه امام ببرد.

ما نیز همراه فرستاده ایشان به قم رفته و در منزل امام وارد شدیم و چندین روز در خانه ایشان بودیم در این مدت امام بسیار نسبت به پدر و من اظهار لطف و محبت می کردند و در این مدت قرب و نزدیکی روحی زیادی بین ما ایجاد شده بود، و موقع بازگشتن که من دست امام را می بوسیدم، امام آهسته به من گفتند: که خبر سلامتی آقا را از شیراز زود، به من تلگراف بزن.

بعد از آن هم ارتباطات بین پدرم و ایشان ادامه داشت و خود من هم چندین سال در محضر امام در نجف اشرف درس می خواندم. این ارتباطات در دوران انقلاب بسیار نزدیک شد و ایشان نیز هرچند وقت یکبار به دیدن امام امت می رفتند. و امام نیز عنایت خاصی به ایشان داشتند و در یکی از این دیدارهای آخر بود که امام برای چندمین بار راجع به ماشین ضد گلوله تاکید کردند و پدرم را وادار کردند که از ماشین ضد گلوله استفاده کنند، همچنین گفته بودند که خانه های اطراف را بخرند و ایشان را محفوظ نگه دارند البته مقدمات کار فراهم شده بود، اما از آنجائیکه پدرم زیاد رغبت نشان نمیدادند، کار سریع پیش نمی رفت.

حتی دو شب قبل نیز آقازاده امام خمینی تلفن زدند و از قول امام گفتند که خرید خانه های اطراف چه شد؟ که گفتیم در حال انجام کار هستیم که این واقعه پیش آمد، اصل مطلب این است، که اگر قضا بخواهد، کسی جلودارش نیست، خلاصه مطلب اینکه علاقه خاصی بین امام و پدرم بوجود آمده بود همان ارتباط خاصی که بین افراد معنوی بوجود می آید.»

سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران

او بسیار مبارز و مقاوم بود

سید هاشم دستغیب در مورد مبارزات پدرشان چنین ادامه می دهند «مبارزات ایشان از زمان آغاز سلطنت پهلوی آغاز شده است، وقتی شاه تلاش میکرد که نام ابی عبد اللّه بلند نشود، مجالس وعظ نباشد مساجد بسته باشد و با تمام قوا سعی می کرد ببرد، پدر مبارزاتش را آغاز کرد، با آنکه بسیار جوان بود،

گهگاهی بجای پدرشان در مسجد باقرخان شیراز نماز می خواند ایشان اصرار زیادی داشتند که ولو نیم ساعت هم که شد پس از نماز سخنرانی کند، اکثر اوقات هم روی منبرنمی رفت و روی زمین می نشست تا اگر مامورین شاه آمدند وگفتند تو ممنوع منبر هستی، جواب دهد که من منبر نرفته ام، جلسه ائی خصوصی بوده است و نشسته ام، همچنین ایشان عنایت خاصی داشتند که مجالس تبلیغی ترک نشود و بخصوص خانمها را دعوت میکرد تا پشت پرده بنشینند برای آنان سخنرانی کند چون در آن زمان خراب کردن دیانت و حجاب زنها بسیار زیاد شده بود.

مبارزات علنی و رسمی ایشان نیز از سال 41 شروع شد درست همان زمانیکه مسأله انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح شده بود و دولت اعلم سعی داشت قرآن را از متن قسمنامه حذف کند.

و بی حجابی زنان نیز بسیار مورد توجه رژیم و دولت اعلم قرار گرفته بود که امام خمینی در قم و ایشان نیز در شیراز شروع به مبارزه با این مساله کردند پدرم اول به منزل علمای شیراز رفتند و از آنها تقاضای کمک کردند که بیائید و همکاری کنیم. شما به من کمک کنید و منهم سپر خواهم شد، که دنبال این صحبت ها جلسات منظم شبهای جمعه برپا شد و که جلسات هم تظاهرات مبارزات 15 خرداد 42 را در شیراز بوجود آورد در واقعه آن روز ایشان بطور فعال شرکت داشتند و بعد از آن جریان دستگیر شدند و یکی از نزدیکان ایشان در آن جریان شهید و من هم بشدت زخمی شدم و بجرمن همکاری با پدر و مبارزه علیه رژیم ما را دستگیر کردند و به زندان و از آنجا به تبعید بردند.

بعد از آزادی از زندان، رژیم بسیار سعی کرد که ایشان را به دستگاه متمایل کنند، اما ایشان هربار به آنها جواب رد میداد و حتی یکبار هم شاه کسی را خدمت ایشان فرستاده بودند، که من به ایشان قول هر گونه کمک از نظر مادی و امکانات داده بود، که پدرم به دستگاه کمک کند، اما پدرم جواب داده بود نه طالب مال هستم و نه طالب مرجعیت مگر چقدر از عمرم باقی مانده است که من اینکارها را بکنم. اگر خدا بخواهد که علم دین را بلند کند، بلند خواهد کرد اصراری هست که من خود را زحمت بدهم» خلاصه با یک بیانی از انجام اینکار خودداری می کرد.

یکبار هم استاندار فارس از ایشان اجازه ملاقات خواستند که پدرم این اجازه را ندادند و این موضوع باعث تبعید دوباره ایشان شد. در زمان جشن هنرهای شیراز هم ایشان خیلی صریح نسبت به برگزاری این جشنها اعتراض می کرد و حتی بعد از آن برنامه زشت در برنامه جشن و هنر ایشان دیگر بطور قاطع به استاندار اخطار کرد که اگر این برنامه را قطع نکنید، ما خود اقدام خواهیم کرد و اگر خودمان اقدام کردیم نیائید و بگوئید که شورش کردید و آشوب. یا ترک کنید و یا اینکه ما خودمان جلوی شما را خواهیم گرفت. مردم منتظر جهاد هستند» که البته بعد از این جریان دیگر برنامه های جشن و هنر قطع شد.

سبک زندگی آیت الله شهید دستغیب از منظر دیگران

تهذیب نفوس از دوران جوانی

سید هاشم دستغیب با اشاره به زندگی پدرش ادامه میدهد.. «ایشان چون از سن طفولیت یتیم شد، از همان زمان با انواع مشکلات روبرو بود از همان کودکی نزد حاج غلامعلی تنباکو فروش درس می خواند و حاج تنباکو فروش نیز راهنمائی های را به ایشان می کرد و می گفت این پسر آینده اش درخشان است.

آیت اللّه دستغیب به خوبی درک کرده بودند که اگر علم با اخلاص همراه نباشد، مضر برای خود و جامعه خواهد بود عالم اگر فاسد علم نداشته باشد بهتر است و با توجه به همین مسأله بود که ایشان از همان دوران جوانی به خودسازی پرداخت و حتی کوچکترین اعمال مستحبی را از یاد نمی برد. بعنوان مثال از گوشت خوردن زیاد خودداری میکرد، و یا به خوردن نان جو و عدس علاقه زیادی نشان میداد.

هیچگاه خودنمائی نمی کرد ایشان جمله ای معروف داشتند که همیشه نیز به دیگران آنرا نصیحت میکرد که «هیچگاه خودتان را جلو نیندازید. اما اگر جلویتان انداختند و اگر مسئولیت اقتضاء کرد که یک باری را بردارید، از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنید»

 

منبع: جهاد، 2 دی 1360 - شماره 24.

پدیدآورنده: 
Share