جلسه ششم/ بررسی رویکرد حضرت امام (ره) در تعریف فقه حکومتی

آبت الله میرباقری؛
استاد میر باقری

ششمین جلسه درس خارج «مبانی فقه حکومتی» استاد میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی، چهارشنبه شب(بعد از نماز مغرب و عشاء)؛ دوم اسفند ماه و با حضور جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه در مسجد خاتم الانبیای شهرک پردیسان برگزار گردید.متن زیر گزارش این جلسه است که برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی می باشد.

مقدمه
در تعریف فقه حکومتی دو رویکرد کلی بیان شد.در رویکرد اول، فقه حکومتی، فقه احکام اجتماعی اسلام بود که حاکم و حکومت موظف به اجرای آن احکام هستند؛ منتها اگر موضوعات مستحدثه ای پیش آید فقها باید بر مبنای فقه موجود و با همین روش و با همین منابع، احکام موضوعات مستحدثه اجتماعی را استنباط کنند.همچنین در مقام تحقق احکام اجتماعی ممکن است تزاحماتی پیدا شود که حل این تزاحمات هم به عهده فقیهی است که عهده دار وظایف حکومت است.در این رویکرد، فقه در قالب یک سلسله احکام کلی دیده می شود که ناظر به موضوعات کلی است و این موضوعات کلی، در خارج مصادیقی دارند؛ گرچه ممکن است این موضوعات در مقام تحقق با تزاحم مواجه شوند.
رویکرد دوم رویکرد بزرگانی است که قائل به نظامات فقهی - مثل نظام اقتصادی، نظام حقوقی یا نظام تربیتی و امثال اینها- هستند.در این رویکرد غیر از این احکام کلی، دارای یک نظام های مستنبط از متن دین هستیم که در بیان مرحوم شهید صدر (ره) گاهی از آن به مکتب یا مذهب تعبیر می شود.به عبارت دیگر، این رویکرد قائل به یک نظاماتی در ورای احکام کلی است که این نظامات باید در جامعه محقق شود.این نظامات یا مکاتب به ویژه در حوزه منطقه الفراغ که حوزه احکام الزامی نیست می تواند مبنای جعل قوانین باشد و الزاماتی را در حوزه منطقه الفراغ ایجاد کند و این از اختیارات نظام حاکمیت است.
یاید توجه کرد که مسئله مستحدثه ای که مورد توجه مرحوم شهید بزرگوار صدر (ره) قرار گرفت نظامات اجتماعی کفار مثل نظام اقتصادی سوسیالیستی و کمونیستی و نظام سرمایه داری بود.ایشان در فضای فرهنگی و سیاسی جامعه عراق بیشتر با مکتب مارکسیسم مواجه بودند لذا تلاش کردند یک نظام منسجم فکری از منطق تا فلسفه و فلسفه تاریخ و سپس همه نظامات اجتماعی را ارائه کند.شهید صدر (ره) چون در مواجه با چنین مسئله­ ای بودند و می خواستند پاسخ گوی این مسئله مستحدثه باشند، در مقابل این نظامات اجتماعی که مبتنی بر بنیان های اندیشه ای کفار طراحی شده بود به این نکته تفتن پیدا کردند که قاعدتاً اسلام هم دارای مذاهب اجتماعی - مذهب اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...- است که مبتنی بر چارچوب های فکری اسلام شکل می گیرد و فراتر از این احکام فقهی است.در واقع، مسئله مستحدثه ای که ایشان در مقام پاسخ گویی به آن بودند اقتضا می کرده که به بحث از نظامات اجتماعی اسلام بپردازند.
رویکرد سومی که در این زمینه وجود دارد، فقه حکومتی را فراتر از موضوعات و نظامات می داند و آن را به «فقه سرپرستی» تعریف می کند.برای ورود به این رویکرد، ابتدا نظریه حضرت امام (ره) در مورد حکومت و فقه را مورد توجه قرار می دهیم.

۱ـ افق گشایی های حضرت امام (ره) نسبت به جایگاه «حکومت» و «فقه»
از آثار حضرت امام (ره) - تا آنجا که تتبع کردیم- مطلب روشنی در تعریف فقه حکومتی به دست نمی آید؛ یعنی دیده نشد که ایشان در جایی به تعریف جامع و کامل فقه حکومتی پرداخته و آن را با فقه متداول مقایسه کرده باشند.اما در عین حال، افق گشایی های بسیار خوبی در فرمایشات ایشان نسبت به مأموریت و وظایف حکومت و دامنه فقه و...وجود دارد که می تواند در بحث ما افق گشا باشد.در اینجا بنا نیست که در نهایت، تعریف خاصی را به ایشان نسبت دهیم، بلکه می خواهیم تحلیلی از نظریه ایشان، آن هم در حد مقدمه تعریف فقه حکومتی ارائه کنیم تا مشخص شود که آیا ایشان فقه حکومتی را همین احکام اجتماعی اسلام و یا فقه نظامات می دانند و یا نگاه دیگری دارند، و الا بررسی نظریه ایشان در باب فقه حکومتی، به خصوص در حوزه فقه سیاسی و نظریه ولایت مطلقه فقیه به بررسی های مفصل و پردامنه ای نیاز دارد.
ـ اصل بودن «حکومت» و «عدالت» نسبت به احکام شرعی
حضرت امام (ره) در کتاب البیع می فرمایند: «الإسلام هو الحكومة بشؤونها، و الأحكام قوانین الإسلام، و هی شأن من شؤونها، بل الأحكام مطلوبات بالعرض، و أُمور آلیة لإجرائها و بسط العدالة».[1]
یعنی حقیقت اسلام، همان حکومت با تمامی شئون آن است.حکومت، جامع همه شئون اسلام است و احکام، بخشی از اسلام هستند (و هی شأن من شؤونها) و به تعبیری شاید بتوان گفت که احکام، قوانین اجرایی اسلام هستند.هدف اسلام، تحقق عدالت و جاری شدن عدالت در همه زوایای زندگی است و مطلوبیت احکام به خاطر این است که طریق تحقق عدالت اند و الا خود این احکام اجتماعی، مطلوبیت بالذات ندارند.این عبارت، یک بیان کلیدی است که کلیت نظریه حضرت امام (ره) در باب حکومت و احکام را نشان می دهد.امام (ره) حکومت را اصل و احکام را فرع و از شئون حکومت می دانند؛ یعنی آن را نه مقصد اصلی حکومت، بلکه مقصد بالعرض می دانند.
البته عدالتی که امام (ره) بیان می کنند به مفهوم عرفی و یا تخصصی مکاتب دیگر مثل عدالت مکتب رفاه یا عدالت مکتب سوسیالیسم نیست، بلکه عدالتی است که معنای جامع و عمیقی دارد.ایشان از جمله در خطاباتی که نسبت به حضرت بقیه الله (عج)و عدالتی که ایشان محقق می کنند، می فرمودند که:
«آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند، که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد، بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت.انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش این ایجاد عدالت است در انسان.»[2]
بنابراین، عدالتی که ایشان می گویند همان تربیت انسان است و این عدالت، با تربیت انسان در نفوس انسانی و به تبع، در بیرون انسان و در جامعه محقق می شود.[3]
حضرت امام (ره) در بیانی دیگر در موضوع غدیر، به تفسیر حکومت و ولایت پرداخته اند: «قضیه غدیر، قضیه جعل حكومت است، این است كه قابل نصب است والّا مقامات معنوى قابل نصب نیست یك چیزى نیست كه با نصب آن مقام پیدا بشود؛ لكن آن مقامات معنوى كه بوده است و آن جامعیتى كه براى آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است كه او را به حكومت نصب كنند و لهذا، مى بینیم كه در عرض صوم و صلاة و امثال این ها مى آورد[4] و ولایت مجرى این هاست».[5]
«مسأله، مسئله حكومت است، مسأله، مسأله سیاست است، حكومتْ عِدْلِ سیاست است، تمام معناى سیاست است.خداى تبارك و تعالى این حكومت را و این سیاست را امركرد كه پیغمبر به حضرت امیر واگذار كنند، چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حكومت بدون سیاست ممكن نیست.این سیاست و این حكومتى كه عجین با سیاست است، درروز عید غدیر براى حضرت امیر ثابت شد».[6]
از نگاه امام (ره)، ولایتی که در حدیث فوق الذکر، در عرض آن چهار چیز قرار گرفته، ولایت کلی و ولایت تکوینی نیست [که عمل بدون آن قبول نمی شود]، بلکه به معنی حکومت است که طریق تحقق همه احکام است.به تعبیر دیگر،اسلام همانگونه که حج و صوم و صلاه و زکات دارد، ولایت و حکومت هم دارد و حکومت از آن چهار رکن، مهم تر است و بلکه تحقق آن چهار رکن به حکومت است.
بر اساس بیان امام (ره)، اگر «الإسلام هو الحكومة بشؤونها»، این حکومت از شئون ولی است؛ یعنی این ولایتی که اسلام بر آن مبتنی است به معنای حکومت دینی است، که از شئون نبی اکرم (ص) و امیرالمومنین (ع) و سپس ـ همچنانکه خواهیم گفت ـ شعبه ای از فقیه جامع الشرایط در دوره غیبت محسوب می شود.
ایشان در نامه ای خطاب به مقام معظم رهبری (رییس جمهور وقت و امام جمعه تهران) ابعاد جدیدی از نظریه ولایت مطلقه فقیه را بیان کردند: «از بیانات جنابعالى در نماز جمعه این طور ظاهر مى شود كه شما حكومت را كه به معناى ولایت مطلقه اى كه از جانب خدا به نبى اكرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احكام الهى است و بر جمیع احكام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمى دانید».[7]
از نظر امام (ره)، حکومت به معنای ولایت مطلقه نبی اکرم (ص) در همه شئون اجتماعی مسلمین است که از احکام اولیه اسلام است.این ولایت، ولایت تکوینی نیست، بلکه از احکام مجعول است که بر اساس آن، خدای متعال برای نبی اکرم (ص) حق سرپرستی نسبت به همه شئون اجتماعی و فردی مسلمانان را جعل کرده و این حق، حکم اولیه اسلام است و حتی بر همه احکام اولیه، مقدم است.طبق این نگاه، اگر حضرت (ص)، مجری احکام (اولیه و ثانویه) باشند، ولایت لغو خواهد بود و بی معنا می شود.
در ادامه نامه ایشان آمده است: «و تعبیر به آنكه این جانب گفته ام حكومت در چهارچوب احكام الهى داراى اختیار است بكلى بر خلاف گفته هاى این جانب بود.اگر اختیاراتِ حكومت در چهارچوب احكام فرعیه الهیه است، باید عرضِ حكومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضّه به نبى اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- یك پدیده بى معنا و محتوا باشد و اشاره مى كنم به پیامدهاى آن، كه هیچ كس نمى تواند ملتزم به آنها باشد: مثلاً خیابان كِشیها كه مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است در چهارچوب احكام فرعیه نیست.نظام وظیفه، و اعزام الزامى به جبهه ها، و جلوگیرى از ورود و خروج ارز، و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو كالا، و منع احتكار در غیر دو- سه مورد، و گمركات و مالیات، و جلوگیرى از گرانفروشى، قیمت گذارى، و جلوگیرى از پخش مواد مخدره، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الكلى، حمل اسلحه به هر نوع كه باشد، و صدها امثال آن، كه از اختیارات دولت است، بنا بر تفسیر شما خارج است؛ و صدها امثال اینها».[8]
ـ ولایت فقیه، رأس همه احکام اولیه است
باید توجه کرد که تصمیمات حاکم اگر در چهارچوب احكام فرعیه نیست، به این معناست که حاکم حق دارد بر اساس مصلحت اسلام تصمیم بگیرد.این مصلحتی که امام (ره) در برخی از فرمایشات خود بیان کرده اند، مصلحت کارشناسانه سکولار نیست، بلکه مصلحت اسلام است؛ یعنی حاکم براساس مصلحت اسلام و مصلحت جامعه مسلمین، در اموال مردم تصرف می کند و یا تصمیم می گیرد که یک شهر به چه کیفیتی ساخته شود.اگر ولایت ایشان در محدوده احکام بود حق نداشت این کار را بکند.این مصلحت،از باب حکم ثانوی نیست.امام (ره) معتقدند که: «ولایت فقیه و حكم حكومتى از احكام اولیه است»[9] نه از احکام ثانویه.به تعبیر دیگر، ولایت فقیه در رأس همه احکام است.
نظر امام (ره) این نیست که حاکم مثل مکلف، احکام اولیه و ثانویه دارد و آن را اجرا می کند.اینگونه نیست که مثلاً در شرایطی برای حفظ نظام اجتماعی، مضطر به خیابان کشی می شویم؛ یعنی مثلاً بین حفظ نظم و حفظ حریم خصوصی مردم تزاحم می شود و چون حفظ نظام، مقدم است حاکم، حکم ثانوی را اجرا می کند! ایشان تصرفات حاکم را از نوع احکام ثانویه نمی دانند، بلکه حکومت به حکم اولی حق دارد که تصرف کند و اساساً ولایت او در چارچوب احکام اولیه و ثانویه نیست.[10] ولایت یک حکم اصلی است که بر اساس آن، خدای متعال به حاکم حق داده که در همه شئون جامعه، [فراتر از] چارچوب این احکام، تصرف کند و اگر لازم شد احکامی مثل حج، نماز جماعت و ...را تعطیل نماید.
امام (ره) در پاسخ نامه حجت الاسلام آقای قدیری نوشتند که: «بنا بر نوشته جنابعالى زكات تنها براى مصارف فقرا و سایر امورى است كه ذكرش رفته است و اكنون كه مصارف به صدها مقابل آن رسیده است راهى نیست و «رِهان»در «سَبْق» و «رِمایه» مختص است به تیر و كمان و اسب دوانى و امثال آن، كه در جنگهاى سابق به كار گرفته مى شده است و امروز هم تنها در همان موارد است.و «انفال»كه بر شیعیان «تحلیل»شده است، امروز هم شیعیان مى توانند بدون هیچ مانعى با ماشینهاى كذایى جنگلها را از بین ببرند و آنچه را كه باعث حفظ و سلامت محیط زیست است را نابود كنند و جان میلیونها انسان را به خطر بیندازند و هیچ كس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد، منازل و مساجدى كه در خیابان كِشیها براى حل معضل ترافیك و حفظ جان هزاران نفر مورد احتیاج است، نباید تخریب گردد و امثال آن.و بالجمله آن گونه كه جنابعالى از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بكلى باید از بین برود و مردم كوخ نشین بوده و یا براى همیشه در صحراها زندگى نمایند».[11]
ایشان می خواهند بگویند که اگر ملتزم شویم که ولایت فقیه در چارچوبه احکام است، باید بگویید مردم در بیابان ها همان زندگی ساده را داشته باشند و مطلقاً نمی توانیم شرایط موجود را اسلامی کنیم.
امام (ره) در ادامه نامه به امام جمعه وقت تهران تصریح [دیگری] دارند که حکومت در چهارچوب احکام ثانویه نیست: «باید عرض كنم حكومت، كه شعبه اى از ولایت مطلقه رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- است، یكى از احكام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احكام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است.حاكم مى تواند مسجد یا منزلى را كه در مسیر خیابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند.حاكم مى تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل كند؛ و مسجدى كه ضِرار باشد، در صورتى كه رفع بدون تخریب نشود، خراب كند.حكومت مى تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است، در موقعى كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، یكجانبه لغو كند.و مى تواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است كه جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى كه چنین است جلوگیرى كند.حكومت مى تواند از حج، كه از فرایض مهم الهى است، در مواقعى كه مخالف صلاح كشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى كند.آنچه گفته شده است تا كنون، و یا گفته مى شود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است.آنچه گفته شده است كه شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مى كنم كه فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حكومت است.و بالاتر از آن هم مسائلى است، كه مزاحمت نمى كنم».[12]
بر این اساس، حکومت می تواند از انجام هر امری عبادی و یا غیر عبادی، مادام که جریان آن مخالف مصالح اسلام است جلوگیری کند.البته می توان گفت که هیچ وقت اسلام مزاحمت با نماز ندارد یا با اصل حج مزاحمت پیدا نمی کند، اما در شرایط خاصی ممکن است به خاطر جهاتی با حج مزاحمت پیدا کند.این نظر، بر خلاف بیان مرحوم شهید صدر (ره) است که حکومت هیچ کجا نمی تواند با احکام اولیه مزاحمت پیدا کند.البته پیداست که معنا ندارد حکومت همه جا با احکام اولیه مزاحمت کند والا جعل احکام اولیه بی معنا می بود و [فقط] حکومت جعل می شد![13]
ـ جریان اسلام در شرایط متغیر، در نظر امام (ره)
امام (ره) کأنه می خواهند جریان اسلام در شرایط متغیر را تفسیر کنند؛ لذا می گویند اگر ولایت که حکم اولی است به چارچوب احکام دیگر مقید شود، در این شرایط اصلاً حکومت دینی و حاکمیت اسلام، تحقق یافتنی نیست.آن حاکمیتی که در همه شرایط می تواند محقق شود حاکمیتی است که مطلق باشد و در چارچوب احکام و مقید به آن ها نباشد درغیراینصورت اسلام نمی تواند در بعضی از شرایط، حکومت داشته باشد و حکومت دینی صرفاً در شرایط خاصی امکان خواهد داشت.اگر اسلام بخواهد [در چهارچوب احکام موجود] در شرایط کنونی حکومت کند بسیاری از کارها را نمی تواند انجام دهد؛ چرا که شیوه جدید زندگی مدرن، اقتضائاتی دارد که این اقتضائات، به طور کلی با احکام اولیه قابل جمع نیستند و حکومت اسلامی در شرایط سیال قابل تحقق نخواهد بود.از اینجاست که امام (ره) می گویند که اسلام باید حکومت کند و این شرایط را به نفع اسلام تغییر دهد (و در تصرفات خود می تواند ماورای فقه موجود عمل نماید).
ـ حاکمیت قانون الهی بر رفتار حکومت اسلامی
البته از نگاه امام (ره) حتماً قانون الهی بر رفتار حکومت، حاکم است.ایشان در کتاب بیع فرموده اند: «فالإسلام أسّس حكومة لا على نهج الاستبداد المحكّم فیه رأی الفرد و میوله النفسانیة فی المجتمع، و لا على نهج المشروطة أو الجمهوریة المؤسّسة على القوانین البشریة، التی تفرض تحكیم آراء جماعة من البشر على المجتمع.بل حكومة تستوحی و تستمدّ فی جمیع مجالاتها من القانون الإلهی، و لیس لأحد من الولاة الاستبداد برأیه، بل جمیع ما یجری فی الحكومة و شؤونها و لوازمها لا بدّ و أن یكون على طبق القانون الإلهی، حتّى الإطاعة لولاة الأمر.نعم، للوالی أن یعمل فی الموضوعات على طبق الصلاح للمسلمین، أو لأهل حوزته، و لیس ذلك استبداداً بالرأی، بل هو على طبق الصلاح، فرأیه تبع للصلاح كعمله»[14]
پس، امام (ره) معتقدند که عملکرد حکومت قانونمند است اما آن قانون را همین قوانین فقه سنتی نمی دانند.خود حکومت، حکم خدا و قانون خداست و مبنای عمل آن، نه اهواء حاکم و نه آراء اجتماعی و نه آراء حاکم مشروط به مجلس و اراده اجتماعی (که در نظامات مشروطه جریان دارد) است، بلکه مبتنی بر قوانین الهی است.[که این همان فقه مطلوب در نگاه حضرت امام (ره) است که در ادامه بیشتر تبیین خواهد شد]
ـ تفاوت فرمایش امام (ره) با نظریه منطقه الفراغ شهید صدر (ره)
کأنه امام (ره) آن مطلبی که مرحوم شهید صدر (ره) می گفتند که: ولایت فقیه در چارچوب منطقه الفراغ، حکم الزامی جعل می کند، را نمی پذیرند و می گویند: ولایت مطلقه اساساً در عرض احکام دیگر نیست، بلکه حکم اولی اسلام این است که نبی اکرم (ص) حق تصرفات لازمه برای سرپرستی جامعه و آحاد مسلمین را دارند نه صرفاً در چهارچوب منطقه الفراغ.در واقع، امام (ره) دامنه ولایت معصوم (ع) و ولایت فقیه را در محدوده منطقه الفراغ نمی دانند و نیز آن ولایت را صرفاً مبتنی بر احکام الزامی نمی دانند تا ولایت، به معنای اجرای احکام الزامی باشد.ولایت مورد نظر امام (ره)، تلاش برای تحقق امری فراتر از احکام الزامی است واگردر جایی احیاناً تزاحم با این احکام پیدا کند مقدم بر آن احکام الزامی خواهد بود.این نگاه، غیر از آن است که بگوییم: حکومت در منطقه الفراغ براساس نظام و مذهب اسلامی، برنامه ریزی و تدبیر و تشریع الزامی می کند و در بقیه موارد هم، آن نظام باید هماهنگ با احکام الزامی باشد
ـ برداشت های نادرست ازنظریه امام (ره) نسبت به حکومت
عده ای نظریه امام (ره) را اینگونه تحریف کردند که حضرت امام (ره) می خواهند شرایط موجود را اصل قرار داده تا اگر اسلام بخواهد در این شرایط جاری شود، شرایط موجود را از طریق ولایت مطلقه، امضاء کند و به عبارتی، ولایت فقیه کاتالیزور عرفی کردن فقه شود.آنها مدعی بودند امام (ره) قائل به فقه المصلحه شده اند و مصلحت سنجی نیز مبتنی بر کارشناسی سکولار واقع می شود و مقدم بر احکام اولیه می گردد؛ لذا اگر کارشناسان جامعه گفتند که مصلحت نظام، فلان است و با نظر شورای نگهبان مخالف بود، به مجمع تشخیص مصلحت می رود و در آنجا حکم کارشناسان مقدم می شود و تدریجاً کارشناسی، حاکم بر فقه می شود.[15]
این تحلیل ناصوابی از بیان حضرت امام (ره) است.براساس نظر امام (ره)، نه این است که حکومت ولایت مطلقه، مجری احکام اولیه و ثانویه باشد و نه این است که تصمیمات حکومت بر اساس انانیت نفس واستکبار و حتی مبتنی بر اهواء عمومی است و نه اینکه تصمیمات حکومت فقط مبتنی بر مصلحت عرف کارشناسی (نه مصلحت اسلام) واقع شود.

2ـ نقش فقه، سرپرستی و اداره تمام شئون انسان
امام در باب جایگاه فقه مطلوب می فرمایند: «حكومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حكومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است».[16]
از این منظر، مجتهد واقعی کسی است که کل دین اسلام را می فهمد و فقیه جامع است نه فقط فقیه در احکام که بتواند شئونات انسان را از گهوراه تا گور اداره و سرپرستی نماید.
اگر کسی فقه جامع را نداند اسلام و حکومت اسلامی را نمی شناسد.درضمن کسی که کل معارف اسلام را می شناسد، حکومت را در چارچوب کل اسلام تعریف می کند؛ نه صرفاً در محدوه احکام فقهی موجود؛ چون آن فقهی که ناظر به همه زوایای زندگی است فقط رساله کنونی نیست، اعم از اینهاست که همه زوایای زندگی بشر در همه ابعاد را می پوشاند.بر این اساس می توان گفت که فقه، تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور و به تعبیری تئوری سرپرستی انسان است.[17]
ـ تمدن مدرن غرب، مسأله مستحدثه پیش روی حضرت امام (ره)
به نظر می رسد مسأله مستحدثه ای که امام (ره) با آن مواجه بودند و در مقابل آن مسأله مستحدثه، تئوری ولایت مطلقه فقیه و تئوری فقه جامع در اندیشه ایشان ظهور پیدا کرد، صرفاً نظامات اقتصادی و سیاسی نیست، بلکه کل حکومت و تمدن مدرن است، و لذا مأموریت حکومت و ولایت فقیه را هم مواجه با کل تمدن مادی و تغییر موازنه می دانند.
برخی افراد دین را متصدی بیان احکام موضوعات یا مواجه با نظامات ساخته کفار معرفی می کنند.اما در نگاه دیگر، ما با حکومت جهانی کفر مواجه ایم که خود را متصدی اداره و سرپرستی همه جانبه جامعه بشری می داند ومعتقد است کهباید جامعه جهانی واحد، مبتنی بر ایدئولوژی و فرهنگ واحد و روابط اجتماعی و ساختارهای متناسب و هماهنگ و دارای یک سبک زندگی مشترک به وجود آید.دراین صورت، مسأله مستحدثه ما این تمدن غرب است و در مقابل، باید حکومت و تمدن دینی داشته باشیم که در مقابل آن قرار گیرد و در آن مقیاس در جامعه بشری متصرف باشد.مأموریت این حکومت، فقط پاسخ گویی به مسائلی که حکومت کفر ایجاد می کند نیست، بلکه مأموریت او در دست داشتن نبض جامعه بشری است و مقدم بر زمان حرکت کردن است.
امام (ره) در منشور روحانیت فرموده اند: «براى مردم و جوانان و حتى عوام هم قابل قبول نیست كه مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهار نظر نمى كنم.آشنایى به روش برخورد با حیله ها و تزویرهاى فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از كیفیت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سیاستها و حتى سیاسیون و فرمولهاى دیكته شده آنان و درك موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه دارى و كمونیزم كه در حقیقت استراتژى حكومت بر جهان را ترسیم مى كنند، از ویژگیهاى یك مجتهد جامع است.یك مجتهد باید زیركى و هوش و فراست هدایت یك جامعه بزرگ اسلامى و حتى غیر اسلامى را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى كه در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد.حكومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حكومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است.هدف اساسى این است كه ما چگونه مى خواهیم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده كنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استكبار از همین مسأله است كه فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا كند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.راستى به چه علت است كه در پى اعلام حكم شرعى و اسلامى مورد اتفاق همه علما در مورد یك مزدور بیگانه این قدر جهانخواران برافروخته شدند و سران كفر و بازار مشترك و امثال آنان به تكاپو و تلاش مذبوحانه افتاده اند؟ غیر از این نیست كه سران استكبار از قدرت برخورد عملى مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه هاى شوم آنان به هراس افتاده اند و اسلام امروز مسلمانان را یك مكتب بالنده و متحرك و پر حماسه مى دانند و از اینكه فضاى شرارت آنان محدود شده است و مزدبگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمى توانند علیه مقدسات قلمفرسایى كنند مضطرب شده اند.من قبلًا نیز گفته ام همه توطئه هاى جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلى گرفته تا حصر اقتصادى و غیره براى این بوده است كه ما نگوییم اسلام جوابگوى جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم.ما نباید غفلت بكنیم، واقعاً باید به سمتى حركت نماییم كه ان شاء اللَّه تمام رگه هاى وابستگى كشورمان از چنین دنیاى متوحشى قطع شود».[18]
امام (ره) نمی خواهند بگویند مجتهد باید هم فقیه باشد و هم موضوع شناس.ایشان این دو کار را در هم می تنند و می گویند اصلاً مسئله مستحدثه ای که فقیه حاکم باید جواب دهد کل مدیریت مادی با تمام تدبیرهای سیاسی فرهنگی و اقتصادی آنهاست که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می کند.این است که امام (ره) را به این اندیشه وسیع در حکومت و فقه می رساند و مأموریت گسترده ای برای حکومت بیان می کنند.لذا تفاوت امام (ره) با دیگرانی که در طول تاریخ قائل به ولایت مطلقه بودند در درک از مأموریت این ولایت، در مقیاس سرپرستی است.ایشان معتقد بودند که در مقابل حکومت مدرن، باید حکومتی باشد که دائماً با آن درگیر باشد و در موازنه به برتری اسلام فکر کند و مصلحت اسلام و افزایش قدرت اسلام را در نظر بگیرد و لذا مأموریت این حکومت را نمی توان در چارچوب احکام فقهی کنونی خلاصه کرد.
در یک برهه از تاریخ مسأله مستحدثه فقها محصولات تکنولوژی غربی بود.سپس در عصر مشروطه مسأله مبتلابه فقها - مانند مرحوم نائینی و شیخ فضل الله نوری و...- نظام سیاسی غربی (مشروطیت) است؛ یعنی مسأله این بود که آیا نظام سیاسی و تغییرات ساختاری غربی را بپذیریم یا خیر؟ در دوره مرحوم شهید صدر (ره)، نظام های کمونیستی، مسأله مستحدثه ایشان بود.اما مسأله مستحدثه حضرت امام (ره) نه برق یا ماشین بخار و اتوبوس و اتومبیل و یا حتی نظامات علمی، بلکه انقلاب صنعتی و انقلاب علمی است که یک فرآیند اجتماعی بوده که بعد از رنسانس پدید آمده است و فلسفه های مادی و دانش و عقلانیت و ساختارهای مدرن را شکل داد.بنابراین مسأله مستحدثه دوره ما فقط مسأله مکتب نیست که مرحوم شهید صدر (ره) به آن می پرداختند و یا در حوزه سیاست، بحث مشروطه و مجلس و آراء مردم نیست، بلکه نظام مادی لیبرالیستی مبتنی بر اومانیسم است؛ یعنی تفکر مدرنی است که می خواهد به یک نظام جهانی تبدیل شود.به عبارت دیگر امام (ره) در پشت این نظامات به هم پیوسته و منسجم در مقیاس جامعه جهانی، دستگاهی را می دیدند که استراتژی حکومت بر جهان را در حوزه سیاست و فرهنگ و اقتصاد به عهده دارد.به نظر می آید که امام (ره) این مسأله را می دیدند که می فرمودند باید تزویر های سیاسی و فرهنگی [دشمنان] را بشناسیم؛ یعنی نه صرفاً محصولات تکنولوژیک یا مکاتب و تغییرات سیاسی جزئی و...، بلکه باید جریانی را بشناسیم که استراتژی حاکم بر جهان را طراحی می کند و ما هم در مقابل آن ناچار باید طراحی دیگری داشته باشیم.
براین اساس حضرت امام (ره) در مقیاس بالاتری از نظام فکر می کنند؛ «ولایت» در مقابل «ولایت» می بینند.ولایت باطل، در جهان انقلاب علمی، صنعتی و سیاسی ایجاد کرده است و در صدد نابودی اسلام است.اینکه ایشان می فرمایند «الاسلام هو الحکومه»، کفر هم حکومت است.یعنی نزاع بر سر حاکمیت و ولایت ایمان و کفر است و نظامات و ساختارها ذیل ولایت و حکومت تعریف می شود.

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری

***************************************
پی نوشت ها:

***************************************
[1] كتاب البیع، ج‏۲، ص: ۶۳۳
[2] امام (ره) در ادامه فرموده اند: «اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحقق پیدا کرده است.اگر در عقاید، یک انحرافاتی و کجی هایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح و صراط مستقیم، این ایجاد عدالت است در عقل انسان.یملأ الارض عدلاً بعد ما ملئت جوراً» همچو نیست که این عدالت همان که ما ها از آن می­فهمیم که نهی ک حکومت عادلی باشد که دیگر جور نکند.آن، این هست اما خیر، بالاتر از این معناست.معنی «یملا الارض عدلا بعد ما ملئت جورا» الان زمین و بعد از این، از این هم بدتر شاید بشود.پر از جور است.تمام نفوسی که هستند انحرافات در آنها است.حتی نفوس اشخاص کامل هم در آن، انحرافاتی هست ولو خودش نداند.دراخلاق­ها، انحراف هست، درعقاید، انحراف هست، دراعمال، انحراف هست ودرکارهایی هم که بشرمی­کند، انحرافش معلوم است و ایشان مأمورند برای این که تمام این کجی­ ها را مستقیم کنند و تمام این انحرافات را بر گردانند به اعتدال که واقعاً صدق بکند: «یملا الارض عدلا بعد ما ملئت جور».(صحیفه نور،ج ۱۲، صص ۲۰۷ـ۲۰۸ (۷/۴/۱۳۵۹)، سخنان امام خمینی (ره) به مناسبت نیمه شعبان)
[3] از بیانات حضرت امام تلقی می شود که تحقق تربیت اسلامی را از شئون جریان ولایت نبی اکرم (ص) در اختیارات عباد می دانند که این مطلب در مبانی عرفانی ایشان تحلیل می شود و لذا می گویند حکومت اصل است.چراکه تحقق توحید را به این می دانند که آن اراده انسان موحد -که خودش تسلیم محض است - در عرصه حیات بشر جاری شود.در اینصورت این ولایت و تولی اصل در توحید است.یعنی اقامه توحید هدف اصلی حکومت است و حکومت در واقع سرپرستی عباد است؛ جریان اراده نبی اکرم (ص) در اراده هاست و این است که مبدأ رشد است.
[4]عن أبی جعفر ع قال: بنی الإسلام علی خمس علی الصّلاة و الزّکاة و الصّوم و الحجّ و الولایة و لم یناد بشیئ کما نودی بالولایة» الكافی، ج‏۲، ص ۱۸
[5] صحیفه نور،ج۲۰، صص۲۷ـ۳۱ (۲/۶/۱۳۶۵)، در جمع مسئولان نظام به مناسبت عید غدیر.
[6] همان
[7] صحیفه نور، ج‏۲۰، ص: ۱۷۰.(حضرت امام (ره) بعد از این نامه، در پاسخ به نامه رییس جمهور در مورد مبانی ولایت فقیه، معظم له را مورد تکریم قرار دادند.ر.ک: همانجا، ص ۱۷۳)
[8] همان.
[9] صحیفه نور، ج‏۲۰، ص۱۷۴.
[10] البته این ولایت، مقید به قیودی است که آن ها را باید از فرمایشات ایشان جمع کرده و در جای خود بحث کرد. البته این ولایت، مقید به قیودی است که آن ها را باید از فرمایشات ایشان جمع کرده و در جای خود بحث کرد.
[11] صحیفه نور، ج‏۲۱، ص: ۳۴.
صحیفه نور، ج‏۲۱، ص: ۳۴.
[12] صحیفه نور، ج‏۲۰، ص: ۱۷۰.یکی از بحثهای مهمی که باید در آینده طرح کنیم این است که نسبت فقه حکومتی و حقوق چیست.و یا احکام حکومتی چه ربطی به فقه حکومتی دارند.آیا احکام حکومتی، احکام ثانویه اند یا احکام اولیه؟
[13] ازنگاه امام (ره) ولایت فقیه فراتر از قانون اساسی است.تقیید ولایت به قانون اساسی، مبنای عده ای است که می گویند خدای متعال امور اجتماعی را به خود مردم واگذار کرده و مردم می توانند با حاکم شرط کنند که در این چارچوب عمل کند.البته می توان گفت که وقتی بر اساس احکام و مصلحت، چارچوب کلانی برای جامعه درست شد، شکستن آن، خلاف مصلحت است مگر اینکه شرایطی پیدا شود که جامعه از این مرز عبور کرده و تحمل اسلامیت بیشتر را داشته باشد و لازم باشد قانون اساسی را با ضوابطی، به نفع اسلام اصلاح کنیم.کما اینکه سکولارها می گفتند که شرایط اجتماعی به سمتی رفته که دیگر تحمل این مقدار اسلامیت را هم ندارد و باید ارکان اسلامی قانون اساسی را بر داریم! درآینده باید در مبانی فقه حکومتی بحث کنیم که احکام تحققی اسلام به ظرفیت اختیارات عباد ارتباط دارد.اگر اختیارات عباد در بندگی رشد کرد می توان ساختار اجتماعی را رشد داد.فرض کنیم در دوره صفوی اصلاً امکان عمل به نظریه ولایت فقیه نبوده است؛ یعنی ظرفیت پذیرش اجتماعی و عقلانیت اجتماعی به این حد نرسیده بود.در عصر مشروطه هم همیطور.توجه به این نکته، یکی از خصوصیات فقه حکومتی است.
[14][14] كتاب البیع، ج‏۲، ص: ۶۲۲ تا ۶۲۹.
[15] فقه شیعه مانند همه ی دستگاه های حقوقی شرعی، در طول زمان تحولاتی را از سر گذرانده است...(و فقها در طول زمان) ناچار بوده اند عناصر عقلانی بیش تری را در آرای فقهی دخیل دارند و در نهایت، انتقال از ساحت قدسی به ساحت عرفی پدید آید.عوامل تحقق فرایند عرفی شدن در فقه شیعه عبارت اند از: تفکیک این احکام به تأسیسی و امضایی، گسترش منطقه الفراغ شرعی و حوزه ی مباحات، بلا موضوع کردن احکام شرعی، گسترش فضای مالا نص فیه، تنقیح مناط در احکام مستنبط العله، قواعد کلی مثل لاضرر، اجماع امت مسلمان، دین حداقلی، خاتمیت مستلزم رشد عقلانیت بشر.تئوری ولایت مطلقه ی فقیه نیز مهم ترین کاتالیزوری است که بر فرآیند عرفی شدن دستگاه فقه شیعه شتاب می دهد؛ زیرا به عنصر مصلحت تمسک می جوید و با توجه به مصالح اسلام می تواند هر امر عبادی یا غیر عبادی را تعطیل کند.بنا بر این جنبه ی الهی محدودتر گردیده و جنبه ی خلقی توسعه پیدا می کند؛ زیرا پذیرش مصلحت، ابزاری برای عرفی کردن دستگاه فقه قدسی است و این تئوری و اجرای آن در جامعه ، یعنی تحقق سکولاریزاسیون و فرآیند عرفی شدن و انتقال از شاهد قدسی به شاهد بازاری است» (سعید حجاریان، از شاهد قدسی تا شاهد بازاری)
[16] صحیفه نور، ج‏۲۱، ص: ۹۸.
[17] انشاء الله در آینده به مبانی کلامی حضرت امام (ره) خواهیم پرداخت، چرا که ایشان مبتنی بر مبانی خاصی، از روایات برداشت می کنند.به تعبیر امروزی، چارچوب فکری حضرت امام (ره) که با آن روایات را تفسیر می کنند می بایست مورد بحث قرار گیرد چرا که ممکن است بدون لحاظ آن مبانی، فقهای دیگر چنین برداشت هایی - از روایاتی که ایشان مستند قرار داده اند- نکنند.
[18] صحیفه نور، ج‏۲۱، ص: ۹۸.

Share