مهندسی فکر/ جلسه نهم

استاد محمد شجاعی؛
مهندسی فکر/ جلسه نهم
یکی از عظیم ترین نعمتهای الهی که انسان به خاطرش به ذوق و شوق و گریه می افتد و باید خیلی قدر آن را بداند و در عین حال، مسئولیت­ آور است، این است که خداوند تبارک و تعالی حضرت زهرا سلام الله علیها را مادر همه ی ما قرار داده است.

مهندسی فکر / جلسه نهم - وجود حضرت فاطمه؛ عظیمترین نعمت الهی

به دلیل مصادف شدن این جلسه با سالروز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها، بحث مهندسی فکر به این موضوع اختصاص یافت. یکی از عظیم ترین نعمتهای الهی که انسان به خاطرش به ذوق و شوق و گریه می افتد و باید خیلی قدر آن را بداند و در عین حال، مسئولیت­ آور است، این است که خداوند تبارک و تعالی حضرت زهرا سلام الله علیها را مادر همه ی ما قرار داده است.

مهندسی فکر / جلسه دوم - سلامت عقل در گرو تفکر پویا

درباره عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها همین بس که امام عسکری علیه السلام فرمودند:« نَحنُ حُجَۀُ اللهِ عَلَی الخَلق وَ الفاطِمَۀُ حُجَۀُ اللهِ عَلَینا= ما حجت خدا بر مردم هستیم و فاطمه حجت خدا بر ماست.» این مقام، مقام بسیار بزرگی است. یعنی امامت و پیامبری پایین­تر از مقام حضرت زهرا سلام الله علیها است و مقام حضرت زهرا بسیار بالاتر از پیامبری و امامت است. او حجت خدا بر ائمه علیهم السلام و ناموس الهی است که چیزی از سایر معصومین نه تنها کم ندارد، بلکه ام الأئمه است و این مقام امیّت و مادر بودن صرفاً جنبه بدنی و زایمان ندارد؛ بدین معنا که شخص مؤنثی بوده و ائمه را به دنیا آورده؛ بلکه «اُم» یعنی اصل و ریشه؛ یعنی ایشان مادر و اصل و ریشه کمالات معصومین علیهم السلام است. حضرت زهرا سلام الله علیها از نظر کمالات وجودی مادر اهل بیت علیهم السلام است، نه فقط از نظر بدنی.

شب و روز انسان باید به خاطر این نعمت عظیم ذوق و شکر و شادی بکند و شادی اش هم تمام شدنی نیست. اینکه در حدیث داریم: «المؤمن دائم نشاطة = نشاط مؤمن دائمی است»، یعنی همین. برای یک مؤمن همین بس که هر وقت یادش می افتد که فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها است و فاطمه زهرا مادر حقیقی اوست و حتی نزدیکتر از مادر طبیعی به مؤمن است، او با نشاط می شود. چون ما در زیارتها به معصومین علیهم السلام که فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، خطاب می کنیم: «بأبی أنتم و أمی= پدر و مادرم فدای شما باد». در حالی که خود فاطمه از اینها بالاتر است و عرض کردیم انسان زمانی می تواند پدر و مادرش را فدای کسی بکند که آن کس نزدیکتر از پدر و مادر به انسان باشد. حقش عظیم­تر از پدر و مادر به گردن انسان باشد و در واقع پدرتر و مادرتر باشد. یکی از چیزهایی که همیشه یک مؤمن و یک مسلمان را شاد می کند همین است که یادش می افتد با فاطمه زهرا هم­ ریشه است.

*چرا شکر نعمت ها مورد غفلت ما قرار می گیرند؟

موضوع بحث امروز ما تفکر در نعمت های خداست و گفتیم یکی از عظیم ترین نعمتهایی که خداوند تبارک و تعالی به ما داده و ما هرگز هم نمی توانیم شکرش را به جا بیاوریم، نعمت عظیم فاطمه زهرا سلام الله علیها است که خداوند تبارک و تعالی او را بعنوان مادر ما، اصل ما و ریشه ما با عاطفه ­ای به مراتب بیشتر و بیشتر از عاطفه مادر طبیعی به ما داده است. مورد غفلت قرار گرفتن نعمت ها و این نعمت عظیم، به خاطر این است که ما خود را خوب نمی­ شناسیم و حیثیت انسانی خود را در نظر نمی گیریم. شکر و شادی آدم ها بر اساس شناخت و معرفت شان است. محصول این فکر محبت خداوند، انس و قرب به خداوند و غلبه بر خود و نجات یافتن از غصه ها و گرفتاری ها و آلودگی هاست.

خداوند تبارک و تعالی ما را مظهر خودش آفریده و یکی از اسماء الهی «صمد» است و تأکید زیادی شده  که ما در نماز، سوره توحید را بخوانیم و در صمدیت شبیه خداوند شویم. یعنی سعی کنیم که بی­ نیاز شویم و اخلاق «غنی بودن» در ما ایجاد شود تا از نظر عشقی و محبتی و عاطفی به هیچ کس وابسته نشویم.

مثلاً غذای اصلی نوزاد شیر است. وقتی نخواهیم به او شیر بدهیم، در دهانش پستانک می گذاریم که آرام شود. یعنی یک چیز دروغین و کاذب به او می دهیم. الان که صحبت از حضرت زهرا و ائمه علیهم السلام است، اینها به منزله غذای اصلی ما هستند. پدر و مادر زمینی و همسر و فرزندان، همانند آن پستانکی هستند که فقط به درد چند دقیقه و چند ساعت و چند روز می خورند. یک کودک با غذای اصلی که شیر است، احساس سیری می کند، نه با پستانک.

ما با روح بینهایتی که خداوند تبارک و تعالی به ما داده، نیاز داریم به برقراری یک رابطه عاشقانه و محبت­ آمیز و عاطفی طولانی مدت و ابدی که هیچ کس به غیر از عشق به خداوند تبارک و تعالی که لا إله إلا الله است و فاطمه زهرا و اهل بیت علیهم السلام نمی تواند این دل بی نهایت­ طلب ما را ارضاء بکند.

*علت خیلی از افسردگی ها و انزجار و فرار از خانه و خانواده، نشناختن «خود» است

انسانی که نمی داند کیست، خودش را نمی­ شناسد؛ اصلاً نفهمیده از کجا آمده؛ نفهمیده در کجا هست؛ نفهمیده به کجا قرار است برود؛ اصلاً حیثیت انسانی خودش را نمی­ شناسد؛ او محبوب و اله و معشوق خودش را هم نمی شناسد.

یکی از حسرت های ما روز قیامت که اگر خداوند این حسرت را بین همه بهشتی ها تقسیم کند، هیچ بهشتی دیگر از بهشت لذت نمی برد، این است که ما می فهمیم خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها مادرمان بوده و ما چقدر با او غریبه و بد زندگی کردیم. چقدر می توانست در خانواده ­های ما، با ما و کنار ما باشد و در زندگی ما نقش داشته باشد.

در خانه، بچه ها برای به دست آوردن چیزی به مادر متوسل می شوند. با وجودی که می دانند این کار از پدر برمی آید. اما حتی اگر قرار است از پدر بگیرند، مادر را وسیله قرار می دهند. خداوند تبارک و تعالی مادری با این عظمت به ما داده و روح ما را از این خانم خلق کرده و این هدیه بزرگی برای ما است. این مادر فقط مال قیامت و شب اول قبر به بعد نیست. مال دنیا هم است. خداوند تبارک و تعالی با این مادر همه چیز را به ما داده، اول از همه، ایشان کانون عشق و عاطفه است. ما با محبت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها به هیچ محبت دیگری محتاج و گدا نمی شویم.

ما می توانیم مهرورزی کنیم و محبت دیگران را هم قبول کنیم. پیامبر می فرماید:« لاَ خَیْرَ فِیمَنْ لاَ یَأْلَفُ وَ لاَ یُؤْلَفُ [الکافی , جلد 2 , صفحه 102] = كسى كه انس نگیرد و انس نپذیرد، خیرى در او نیست.» اینکه انسان بتواند به انسان های دیگر مهرورزی کند و از انسان های دیگر محبت بپذیرد، خوب است. اما این که گدای عاطفه کسی باشد نه. انسان می تواند بالاترین عشق را به همسرش داشته باشد و از این ارتباط لذت ببرد، با دوستانش و با کسان دیگر؛ ولی هیچ وقت محتاج و وابسته و گدا نباشد. کسی می تواند اینطوری باشد که از کانون محبت خانم فاطمه زهرا و از کوثر بینهایت فاطمه سلام الله علیها سیراب شده باشد. و با عشق الهی و با محبت اهل بیت علیهم السلام انس گرفته باشد.

اگر کسی دلش با معرفت همراه باشد و بفهمد که خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها مادر حقیقی اوست، این آدم هیچ وقت از نظر شخصیتی کوچک و له نمی شود. آدم با فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی بزرگ می شود و همیشه عزیز و قوی است و اصلاً نیاز به محبت کسی ندارد. با یک مثال خیلی سطحی می توان بیان کرد که تصور کنید یک کسی که حساب بانکی­ اش پر است و میلیاردها تومان در حساب بانکی­ اش پول دارد، کسی نمی تواند او را به خاطر یک ریال پول له کند. چون او صاحب میلیاردها تومان پول است و هر وقت بخواهد، می تواند خرج کند. او به کسی نیاز ندارد و کسی نمی تواند او را تحت فشار اقتصادی و مالی قرار دهد. همینطور است کسی که سرمایه ی محبتِ حضرت زهرا سلام الله علیها را داشته باشد. ما زمانی پژمرده و له می شویم که کم آورده باشیم و گدا باشیم. یعنی کافی است که کسی به ما بگوید دوستت ندارم تا ما به هم بریزیم. ما می توانیم میلیونها آدم را از عشق خودمان سیراب کنیم، و به محبت یک نفر هم محتاج نباشیم. مثل ثروتمندی که می تواند برای میلیونها آدم هزینه کند و خودش به پول هیچ کدام از آنها نیاز نداشته باشد. الان شخص می رود از کسی پول قرض کند. می گوید من پول قرض می خواهم. اگر شما به من کمک نکنید، من زندان می روم. یا گدایی می کند و با چه بدبختی خودش را کوچک می کند و ناراحت هم نیست. می گوید اقلاً مشکلم حل می شود. ولی کافی است یک نفر به او کم ­محبتی و بی ­محلی کند، در اینجا خودش را می کشد. اینجاست که فرق خودشناسی و خودنشناسی معلوم می شود.

فاطمه زهرا نزدیکترین مادر و نزدیکترین کَس به من در زندگی ­ام است. همین الان دارد با من زندگی می کند. هم در دنیا و هم در آخرت، پشتیبان من است. مادری است که زنده است و مردن هم ندارد. غیر از پدر و مادر طبیعی است که یک زمانی می میرند. این مادری است که مردنی برایش وجود ندارد و یک کانون عاطفه­ است که انسان همیشه با او سرمست است.

*بدترین آفت، نشناختن خود است

تمام بدبختی های ما در دنیا و آخرت به خاطر این است که ما خودمان را نمی ­شناسیم. یعنی ما با قیمت خرج نمی کنیم. «ارتباط ها، انتخاب ها، رفتارها و افکار» انسان ها نشأت گرفته از نوع نگاه به خودشان است. بعد از اینکه ما می میریم، می فهمیم که ما میلیاردها میلیارد می ­ارزیدیم و به یک ریال خودمان را فروختیم.

خانمی چند وقت پیش به من زنگ زد و گفت: من برای زیارت حرم آمده بودم، پولم را زدند. دیگر قسم خوردم نماز نخوانم. ببینید چقدر ارزان خودش را می فروشد. اینها در مسائل دنیایی هم قباحت دارد. مثلاً یک زن و مردی که با هم نامزد هستند، اگر یکی از آنها یک میلیون تومان به دیگری خسارت بزند، خیلی بی­حیایی است اگر کسی این را به رویش بیاورد. چه برسد به زمانی که عمق رابطه­ شان به عقد و عروسی برسد و دو سال دیگر جلوتر بروند. خیلی قباحت دارد یک زن و مرد راجع به مسائل مالی با هم دهان به دهان شوند. ما در کلاس به خانمها و آقایان می گوییم هیچ وقت همدیگر را به اندازه دنیا دوست نداشته باشید. آدمهایی که به هم می گویند من یک دنیا دوستت دارم، این خیلی کم است. همیشه می گویم شما همدیگر را به بلندای ابدیت دوست داشته باشید. اگر آدمها همدیگر را به بلندای ابدیت، یعنی همانطوری که خدا خلقشان کرده دوست داشته باشند، هیچ وقت زن و شوهر، خواهر و برادر، اعضای خانواده یا دوتا دوست، سر مسائل مالی با هم دهان به دهان نمی شوند. چون دنیا خیلی کوچکتر و پست­تر از این است که من با طرف مقابلم ۵ دقیقه راجع به جیفه ای به نام دنیا حرف بزنم و آلوده بشویم. ما چطور می توانیم راجع به مسائل اقتصادی و مادی با همدیگر دهان به دهان شویم و رابطه­ مان را خراب کنیم؟ حالا این خانم می گوید: «من دیگر نماز نمی خوانم، چون کیفم را زدند». بدبختی ما همین است که  خودمان را نمی­ شناسیم. بعضی افراد چنین هستند که اگر یکی از نزدیکان شان مثل پدر، مادر، فرزند... بمیرد، رابطه شان با خدا ضعیف می شود. اهل بیت علیهم السلام همان هایی هستند که در زیارت می گویی:«بأبی أنت و أمی». اگر کسانی به جز اینها از دست تو رفتند، بگو مردند که مردند. خدا رحمتشان کند. من فاطمه زهرا را دارم؛ امام زمان را دارم؛ من خیلی ثروت دارم؛ برای چه غصه بخورم؟ اگر کسی میلیاردر بود و 100 تومانش گم شد، آیا غصه می خورد؟ دیوانه است اگر غصه بخورد.

*یکی از عذاب های قیامت، غصه ای است که برای غصه های دنیا خورده ایم

می دانید ما چرا با هم دعوا می کنیم؟ می دانید چرا دهان به دهان هم می گذاریم؟ می دانید چرا سر ارث و میراث و سر مسائل اقتصادی، مسائل مادی، مسائل دنیایی به جان هم می ­پریم؟ چرا راحت دروغ می گوییم؟ چرا راحت همدیگر را به لجن می کشانیم؟ چون خود را نمی­ شناسیم و برای همین گدا هستیم. غیر از این چیز دیگری نداریم. علت این درگیری ها و دعواها، غصه های بیهوده ای است که ما در دنیا گرفتار آن می شویم. یکی از عذاب های ما در روز قیامت، همین غصه هاست.

نمی­ فهمیم نسبت من با حضرت زهرا، امام زمان علیهما السلام چیست. خانم فاطمه زهرا و امام زمان علیهما السلام چقدر غصه می خورند و می گویند این بچه من است. چرا دارد به در خانه این و آن می رود و از دیگران گدایی و به دیگران التماس می کند؟  

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد      آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

بیگانه کیست؟ شوهر، زن، پدر، مادر، بچه و هر کسی که ما به جای اهل بیت علیهم السلام از آنها گدایی کنیم، بیگانه است. خانمی می گفت: من دارم دیوانه و روانی می شوم. پرسیدیم: چه شده؟ گفت: زحمت کشیدم، بچه­ هایم را زن دادم شوهر دادم، الان بعد از اینکه ازدواج کردند، من را خیلی تحویل نمی گیرند. خانم تو چقدر گدا زندگی کردی؟ بدبختی است که آدم از بچه ­هایش التماس محبت بکند و محتاج بچه ­هایش باشد که بچه­ هایش او را تحویل بگیرند و به او سر بزنند. تو محبت کن، دعوت کن، مهمانی بده، مهمانی برو. اظهار دلتنگی هم بکن. خوب است انسان اظهار دلتنگی کند، ولی گدا نشود. اگر کسی خواست کم بگذارد، حیثیتت را نفروش. مثلاً مردی برای خانمش هدیه نخرید، این زن خیلی بیچاره است اگر ناراحت بشود. هدیه دادن به همدیگر خوب است؛ ولی اگر ندادند من کم نمی آورم. یا از اینکه همسرش سالگرد ازدواج را فراموش کرده، کسی ناراحت شود. فراموش کرد که کرد. آدم سالگرد ازدواجش با خدا یادش باشد. این خیلی خوب است. آدم باید بگوید: «شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد». آدم زمانی که با خانم فاطمه زهرا آشتی می کند، با امام زمان آشتی می کند، باید اینها یاد آدم باشد. آن موقع که خدا دل آدم را می برد، آدم عاشق خدا می شود و باید آن موقع جشن بگیرد. آن زمانی که خودش یکبار صمیمی می تواند بگوید:«لا إله إلا الله= خدایا من هیچ معشوقی جز تو ندارم». یکبار آدم به خدا بگوید بی تو هرگز. موقع مردن، می فهمیم ما چقدر بد زندگی کردیم. می توانستیم چقدر در این دنیا عیاشی و کیافی کنیم. چقدر لذت ببریم و شاد باشیم. اما برای چه چیزهای مزخرفی غصه خوردیم؟ یکی از عذابهای ما در روز قیامت، غصه­ هایی است که برای غصه ­هایمان خوردیم.

ما چقدر نسبت به این نعمتها کور هستیم! فکر کنیم، چرا کور هستیم و این نعمتها را نمی­ بینیم؟ برای اینکه خودمان را نمی­ شناسیم. اگر عروسی و جشن تولد و مهمانی دعوت مان کنند، بیشتر احساس راحتی و شادی و نشاط داریم تا جشن تولد حضرت زهرا، جشن تولد پیغمبر، جشن تولد امام زمان که در واقع جشن تولد خودمان است. ولی ما چون خودمان را نمی­ شناسیم، این موقع ها همینطوری تفننی چراغانی، شیرینی، شربتی، شامی هست و بعد صلواتی می فرستیم؛ اما فکر نمی کنیم که این خانم مال من است. اینقدر این خانم مال من است که می توانم بگویم:«بأبی أنت و أمی= پدر و مادرم فدایت بشوند». ما اصلاً فاطمه زهرا سلام الله علیها را برای خود نداریم. ما اگر بعنوان یک مِلک، فاطمه زهرا سلام الله علیها را داشتیم، می گفتیم این مِلک ماست و خانم مال ماست. مادر من است. دیده اید، بچه­ ها نسبت به پدر و مادرشان احساس ملکیت دارند. می گویند پدر من، مادر من، خواهر و برادر من و ... . ما حتی به اندازه یک اتومبیل یا یک لباس یا یک مانتو و یک آدم طبیعی مثل زن، شوهر، پدر و مادر، اهل بیت را مال خودمان نمی دانیم و این ارتباط ضعیفی که ما داریم، صرفاً یک ارتباط مقدس است و این ارتباط ضعیف، باعث می شود ما آدم های کوچک، حساس، زودرنج، عصبانی، ناامید، مأیوس و آدم های اینطوری باشیم.

برای اینکه ما از ناحیه خودمان به او نگاه نمی کنیم. او را جدا می ­بینیم. خودمان را هم یک آدم بدبخت و فلک زده در کره زمین می­ بینیم که در اینجا هستیم و گرفتاری خودمان را داریم. او هم یک آدم آسمانی خیلی مقدس است. سالها آدم امام رضا را داشته باشد و بدبخت و فقیر زندگی کند؟ سالها خانم فاطمه معصومه و فاطمه زهرا سلام الله علیهما را داشته باشد و کوچک و ضعیف و گدای دیگران باشد؟ بعداً که روشن شود ما برای چه چیزهایی غصه خوردیم؛ برای چه چیزهایی گریه کردیم؛ برای چه چیزهایی احساس حقارت و تنهایی کردیم؛ در حالی که تنها نبودیم؛ تازه گرفتاری ما از اینجا شروع می شود. می ­فهمیم یک عمر کلاه سرمان رفته. اینها همه پیش ما بودند و همه دوستمان داشتند و همه مال ما بودند و ما بدون اینها زندگی کردیم.

یکی از بزرگان داستانی تعریف می کرد. می گفت: غلامی با ارباب ثروتمند خود همسفر بود. این ارباب هم یک پسر کوچک داشت که تازه به دنیا آمده بود. اینها در سفر بودند که ناگهان ارباب می میرد و ثروتش می ماند در دست غلام و او همه ثروت ارباب را برای خود برمی دارد. پسر ارباب را هم نگه می دارد و بزرگ می کند. بچه هم وقتی بزرگ می شود، این غلام را بعنوان پدر، بالای سر خود می بیند و همیشه فکر می کرده که این غلام، پدر اوست. غلام هم به این پسر نان بخور نمیری می داد. وقتی هم پسر بزرگ می شود از او بیگاری می کشد. این پسر هم احساس می کرد که غلام ولی ­نعمت اوست و باید به او خدمت کند. اما بالآخره یک زمانی پسر می فهمد که این کسی که فکر می کرد، پدرش است، غلام اوست و همه این ثروتها مال خودش بوده، نه مال غلامش. حکایت ما هم در دنیا اینگونه است. حسرت این آدم چقدر زیاد می شود، وقتی بعد از 30 سال بفهمد که این آقایی که دارد منت سرش می گذارد، غلام پدرش بوده و این ثروتها هم همه مال پدرش است. به خدا قسم موقع مردن، حسرت ما از چنین آدمی، هزاران هزار برابر بیشتر است.

پس ما هر چه نیاز داریم را باید از فاطمه زهرا سلام الله علیها بخواهیم. چون خود خانم فرمودند: حتی نمک آش تان را هم از ما بخواهید و از دیگران چیزی نخواهید.

*اهل بیت علیهم السلام ما را به چشم فرزند خود نگاه می کنند

آنها ما را به چشم بچه­ هایشان نگاه می کنند، عزیز و بزرگ. آنقدر ما را بزرگ کرده اند که در زیارت عاشورا می گوید هر وقت می خواهید با امام حسین علیه السلام حرف بزنید، بگویید می خواهم در دنیا و آخرت با تو باشم. امام حسین می گوید از خدا بخواه روز قیامت تو هم مقام من باشی و در آن بهشت های پایین گیر نکنی. خدا من را به مقام محمود شما برساند.

اما ما عادت کرده ایم گدا زندگی کنیم. باید فکر کنیم و بنای یک زندگی شاد، یک زندگی با امید و یک زندگی که اهل بیت را در خانه­ مان بیاوریم و با آنها زندگی کنیم را بگذاریم. شروع کنیم به زندگی کردن با آنها. نه صرفاً ایجاد یک رابطه مقدس. آنقدر آنها را مقدس بی فایده کرده ایم که می گوییم «هشتمین اختر آسمان». آنقدر آنها را از خود دور کرده ایم که آنان را فقط اختر می بینیم. در حالی که آنها از ما دور نیستند. پدر و مادر ما هستند.

من از شما عزیزانی که زیارت عاشورا خوانده اید سؤال می کنم، شده هر بار که زیارت عاشورا خوانده اید، وقتی می گویید:« أسئل الله أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرۀ» قند در دلتان آب شود که من می خواهم در دنیا و آخرت با شما باشم؟ شده ما یکبار به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها بگوییم ما دوست داریم دنیا و آخرت با تو باشیم؟ بگوییم که به خدا دوریت را نمی توانیم تحمل کنیم؟ به امام زمان اینطوری می گوییم؟ 40 سال است زیارت عاشورا خواندی. یک بار قند در دلت آب شد که بگویی: ای امام حسین! من تحمل دوری تو را ندارم. تو پدر من هستی. دوست دارم در دنیا و آخرت با تو باشم. چرا ما هیچ حظی از این حرفها نمی ­بریم؟ چون خودمان را نمی­ شناسیم.

*فرق طبیعت گرا و فطرت گرا وقتی پولدار می شوند، چیست؟

طبیعت­ گراها وقتی پول دستشان می آید، می گویند این برای کیش و دبی و شمال است. اما فطرت­ گراها وقتی پول دستشان می آید، عیاشی های فطری­ شان را در نظر می گیرند. می گویند این برای مشهد، این برای عبدالعظیم، این برای عمره، این برای فلان امامزاده. شمال و دریا هم برای این آدم قشنگ است. اما آدم وقتی خودش را می­ شناسد، شمالش را هم مسجد می کند. دریایش را هم خانه خدا می کند. او هر وقت دریا می رود، به همان اندازه که در مسجد هست، لذت می برد و عبادت می کند. عُرضه دارد و در خانه خودش هم این کار را می کند. چون خودش را شناخته. ولی آدم وقتی خودش را نشناسد با خدا و  با فاطمه زهرا غریبه است.

مثل ماهی است که در آب است، ولی نمی ­فهمد آب چیست. مولانا می گوید، ماهی کوچک به ماهی بزرگ گفت: آن آبی که می گویند مایه حیات است چیست؟ وقتی موجی آمد او را بیرون انداخت و نزدیک بود خفه شود، فهمید که او همیشه در آب که مایه حیات است بوده و خبر نداشته. بیاییم یک مقدار فکر بکنیم  و خودمان را بشناسیم. بفهمیم چه کسی هستیم. بفهمیم اصلاً خدا برای چه ما را آفریده؟

---------------------------
مطالب تکمیلی:
مهنـدسی فکر/ جلسه اول
مهنـدسی فکر / جلسه دوم
مهنـدسی فکر / جلسه چهارم
مهنـدسی فکر / جلسه پنجم
مهـندسی فکر/ جلسه ششم
مهنـدسی فکر/ جلسه هفتم
مهـندسی فکر/ جلسه هشتم
-------------------------

منبع: بحث مهندسی فکر (9) ، 1388/3/23؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی/ منتظران منجی

پدیدآورنده: 
کلمات کلیدی: 
Share