ضرورت «فلسفه شدن اسلامی» برای ساماندهی اجتماعی بر اساس اسلام/بخش سوم

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

3/5ـ فلسفه شدن اسلامی پایگاه شكل گیری تفقه جامع متكامل

پگاه: یعنی ما قبل از فقه پویا نیازمند به یك فلسفه پویا هستیم.

ـ فلسفه ای كه بتواند مبنای پیدایش و تكامل اصول بر مبنای حجیت شود. بنابراین هماهنگ سازی بین این عرصه ها و بعد از هماهنگ سازی، ایجاد اطلاعات تخصصی هماهنگ، نه متباین، بلكه متجانس و هماهنگ، این چیزی است كه یك ضرورت است.

اگر فهم دینی حداكثری نباشد و این فهم حداكثری با اطلاعات كاربردی و اجرایی هماهنگ نشود، طبیعی است كه نمی توان برنامه ریزی حداكثری بر مبنای دین داشت. و این مشكلی است كه الان جامعه ما از آن رنج می برد و ما هر جای دیگر را اصلاح كنیم، اگر این جا را اصلاح نكنیم نمی توانیم به یك ساماندهی هماهنگ در همه عرصه ها بر مبنای دین برسیم و آن چیزی كه اتفاق می افتد حتماً منزوی شدن دین ولو به نام دین است؛ یعنی اگر ما نتوانیم بر پایه حجیت، فهم دینی را به حد اكثر برسانیم و بعد نتوانیم بین این حوزه و اطلاعات تخصصی هماهنگی ایجاد كنیم، از منظر اطلاعات تخصصی دیگر قطعا به دین نگاه می شود كه در این صورت برپایه این اطلاعات، معارف دینی را تحلیل می كنیم كما اینكه این اتفاق در حال وقوع است. نه تنها اتفاق می افتد بلكه دارد این اتفاق تئوریزه می شود. هرمنوتیك و حتی تئوری قبض و بسط، همان ساماندهی فهم دین بر مبنای حداكثری بودن علم حسّی است؛ یعنی حوزه معارف غیر دینی سرریز می شوند به حوزه معارف دینی و معارف را تغییر می دهند. لذا به نظر می رسد محصول این تئوری، توسعه معرفت دینی نیست، یعنی قبض و بسط در معرفت دینی نیست، بلكه قبض و بسط تحریف است. تحریف در دین اتفاق می افتد و همیشه در طول تاریخ تحریف اینگونه اتفاق می افتد. در تئوری قبض و بسط ادعا شده كه در تاریخ مكرر اتفاق افتاده است. اتفاقاً تحریف نیز همیشه در دین اینگونه راه پیدا كرده است، یعنی فعال نبودن معرفت دینی نسبت به سایر معرفتها و اساسا هرگاه معرفت دینی منفعل از معرفتهای دیگر شده و نقش انفعالی پیدا كرده جایی بوده كه تحریف در آن اتفاق افتاده است.

4/5ـ فلسفه شدن اسلامی معقولیتی متعبد و هماهنگ با معارف وحیانی

پگاه: از آنجایی كه شما همه چیز را بر پایه حجیت تحلیل می كنید، آیا مبانی فلسفی شما نیز مبتنی بر حجیت است؟

ـ از ابتدای شروع فعالیتهای دفتر، دغدغه جدی وجود داشت كه فلسفه تأسیسی با وحی هماهنگ باشد. منتهی نتیجه ای كه ما به آن رسیدیم این بود كه این هماهنگی باید در دو مرحله انجام بشود: یك هماهنگی در مرحله بازسازی فلسفه ای است كه می خواهد مبنای منطقها قرار گیرد. این هماهنگی باید با تكیه بر قدر متیقنهای وحی باشد و قدر متیقنهای وحی هم به عنوان نظام پیشفرضهای وحی مد نظر است نه اینكه پیش فرضهای وحی از هم بریده و جدا در نظر گرفته شود. در این مرحله تلاش بر این بوده كه قدر متیقنها و مسلمات دینی به عنوان مبنای این فلسفه قرار گیرد؛ در واقع قدر متیقنهای شرع به جای حدود اولیه قرار گرفته اند كه از این حدود اولیه، حد فلسفی بدست آمده است.

یك مرحله هم مرحله تطبیق تفصیلی است. این مرحله پس از این است كه ما منطق دین حد اكثری خود را بسازیم آنگاه بر پایه منطق فهم حد اكثری، این فلسفه را به معارف دین عرضه كنیم كه طبیعی است در صورت ناهماهنگی حتماً باید اصلاح بشود یعنی نمی توان بر مبنای فلسفه ای كه با دین هماهنگ نیست، عمل را به سمت دین هدایت كنیم.

5/5ـ فلسفه شدن اسلامی ابزار تولید و توسعه فرهنگ انقلاب اسلامی

پگاه: نقش «فلسفه شدن» در توسعه فرهنگ انقلاب اسلامی چیست؟

ـ این سؤال فی الجمله پاسخ داده شده است ولی اگر بخواهیم از زاویه دیگر به این سؤال پاسخ دهیم، اجمالش این است كه اصولاً برای برنامه ریزی و ساماندهی توسعه اجتماعی دو گونه می توان عمل كرد: 1 ـ ساماندهی توسعه اجتماعی بر مبنای معرف دینی. 2 ـ ساماندهی توسعه اجتماعی بر مبنای معارف حسّی

یعنی دو نوع توسعه وجود دارد: 1 ـ توسعه الهی. 2 ـ توسعه مادی

این یك نكته بسیار مهم است و بایست نسبت به آن دقت كرد. چون ممكن است كسی بگوید ما دو نوع توسعه نداریم بلكه توسعه یك مفهوم شناخته شده ای است كه تعریف روشنی دارد و بر پایه یك سلسله معارف معین شكل می گیرد.

به نظر ما ساماندهی توسعه اجتماعی دو گونه صورت می گیرد:

1 ـ در عین اینكه جامعه وحدت و كثرت جدید و انسجام بیشتر پیدا می كند و كارآمدی افزونتری می یابد، آهنگ دینی تر شدن داشته باشد یعنی همه شئون حیات به سمت قدسی تر شدن پیش برود.

2 ـ این مجموعه و منظومه در حال رشد، دارای آهنگ غیر دینی تر شدن باشد؛ یعنی كارآمدی بیشتر در جهت مقابل توسعه دینداری و قدسیات پیدا می كند.

به نظر می رسد ظرفیت فرهنگی موجود پاسخگوی توسعه اجتماعی نیست. حتی در حوزه معارف دینی؛ یعنی این ظرفیت معارفی كه در جامعه وجود دارد و جزو پذیرفته شده های عمومی و حتی پذیرفته شده خواص جامعه است ـ اعم از حوزه معارف دینی، كاربردی و اجرایی ـ پاسخگوی ساماندهی توسعه اجتماعی بر محور دین نیست؛ به بیان دیگر پذیرفته شده های موجود در حوزه اجرا و اطلاعات كاربردی به كارآمدتر شدن جامعه در جهت دین كمك نمی كند كما اینكه ظرفیت معارف موجود هم نمی تواند پاسخگوی توسعه جامعه بر محور دین باشد. بنابراین اگر بخواهد جریان توسعه اجتماعی بر محور تكامل دینداری انجام بگیرد باید ظرفیت فرهنگ اجتماعی تكامل پیدا كند.

تكامل فرهنگ اجتماعی تابع این است كه روش اداره فرهنگ در جامعه تكامل پیدا كند و تكامل روش اداره فرهنگ هم مبتنی بر تكامل فلسفه روشهاست ؛ یعنی اگر آن فلسفه روشها تكامل پیدا نكند روش اداره فرهنگ نیز تكامل پیدا نخواهد نكرد. پیدایش و هماهنگی فلسفه روشها نیز مستند به «فلسفه شدن» است. بنابراین «فلسفه شدن» فلسفه ای است كه می تواند از طریق هدایت فلسفه روشها و روش اداره فرهنگ در جامعه، فرهنگ جامعه را در جهت دینی تر شدن هماهنگ كند و تكامل ببخشد.

به عبارت دیگر تكامل هماهنگی در عرصه معرفتهای اجتماعی بر محور دین از طریق «فلسفه شدن» محقق می شود كه اگر این فلسفه در اختیار هر جامعه باشد می تواند فرهنگ جامعه را بارور كند و دائماً مسایل جدید طرح شود و پاسخ بیابد و تنوع مسایل موجب تشتت در آراء نشود. گر چه در چنین جامعه ای تقسیم كار هست و اندیشمندان مختلف در حوزه های گوناگون كار می كنند كه احیاناً از حوزوه های همدیگر هم كاملاً بی خبراند ولی حرفهایی كه در جاهای مختلف می زنند و موضعگیریی كه می كنند همه هماهنگ است.

امّا اگر فلسفه ای نداشته باشیم كه بتواند تفكر و فرهنگ و پذیرفته شده های اجتماعی را در عرصه معارف دینی، اجرایی و كاربردی ـ با تمام تنوع و كثرتی كه دارند ـ هم بالنده و هم هماهنگ كند طبیعی است یا بالندگی در جامعه از بین می رود یعنی جامعه مبتلا به سكون می شود و این امر خود منتهی به شكست اجتماعی می شود یا اگر حركت و توسعه را قفل نكند و سدی در مقابل توسعه نشود، آن جامعه منزوی می شود كه در این صورت توسعه بر محور یك فلسفه دیگری كه می تواند بالندگی فرهنگی جامعه را بر عهده بگیرد واقع شود و فرهنگ را هم هدایت كند. این چیزی است كه الان در دنیای اسلام دارد اتفاق می افتد. واقعا الان بالندگی فرهنگی كه هست در جهت فلسفه حسّی و كارآمدی بیشتر جامعه در مسیر ارضای غرایز مادی و نیازهای مادی است؛ یعنی جریان توسعه نیاز و ارضا و جریان تكامل و توسعه دقیقاً تابع فرهنگ حسّی و تكامل مادی دارد اتفاق می افتد.

حال اگر ما بخواهیم آهنگ تكامل و توسعه اجتماعی تغییر كند و این تكامل فرهنگی هم بر محور دین باشد محتاج به فلسفه ای بر مبنای دین هستیم كه بتواند این بالندگی و تكامل را عهده دار بشود. فلسفه ای كه می تواند اركان مختلف فرهنگی جامعه را هم بالنده، و هم هماهنگ كند و مبنای توسعه اجتماعی دینی شود «فلسفه شدن اسلامی» است.

6ـ چالشهای اصلی توسعه فرهنگ انقلاب اسلامی

پگاه: به نظر شما چه موانع و چالشهایی نسبت به تحقق عینی فلسفه شدن وجود دارد؟

ـ در كشور دو چالش فرهنگی و غیر فرهنگی وجود دارد: یك چالش بسیار مهمی كه وجود دارد این است كه ما الان در دل مدرنیته زندگی می كنیم و به تعبیری در فضای مدرنیته تنفس می كنیم. و فضای مدرنیته فضای تحقق یافته فلسفه حسّی است كه ما را محاصره كرده و مهم تر، ارتكازات اجتماعی را نیز شكل داده است حتی زیبایی شناسی اجتماعی نیز بوسیله مدرنیته شكل گرفته است. با توجه به این مطلب اگر ما بخواهیم بر مبنای فلسفه جدید یك تمدن جدید بسازیم طبیعی است با همه این ارتكازات درگیر هستیم.

از طرفی با چالشهای جدی فرهنگی در عرصه دانشگاه و اطلاعات كاربردی و نیز در عرصه ساماندهی اجرایی مواجه هستیم كه در آنجا یك ارتكازات پذیرفته شده ای است كه به منزله وحی تلقی می شوند. چنانچه بخواهیم به چالش با آنها بپردازیم در واقع با ارتكازات خواص روبرو هستیم و این سد بسیار بزرگی است كه باید شكسته شود.

هم چنین چالشهایی نیز با معارف دینی خواهیم داشت كه سنگین ترین چالش خواهد بود. این قسمت باید با كمال احتیاط جراحی شود چون یك جراحی بسیار حساسی است. حساسیت این جراحی از دو زاویه است: از یك سو با دین مواجه هستیم كه كمترین استناد غیر قاعده مند به دین، تحریف، تشریع و حرام است. از سوی دیگر اگر ما دست به این جراحی لطیف نزنیم، تلقی ضعف در دین موجب متهم شدن دین به ناكارآمدی می شود؛ یعنی اگر ما نتوانیم معارف دینی را در عرصه مفاهیم كاربردی فعال كنیم، دین متهم به ناكارآمدی می شود. بنابراین باید چنین جراحی انجام بگیرد ولی جراحی است بسیار ظریف و حساس كه بایست با كمال دقت انجام بگیرد تا از عرصه تعبد به وحی بیرون نرویم و حرفهای ما خود پیرایه ای بر وحی نشود. در عین اینكه بایست با كمال دقت بر حجیت آن وسواس به خرج بدهیم، در عین حال چنین جراحی نیز بایست در حوزه معارف اجتماعی انجام بگیرد؛ یعنی می بایست برای ساماندهی توسعه اجتماعی، معارف دینی تكامل پیدا كند. طبیعی است این امر موجب می شود كه نسبت به برخی امور اصلاحاتی صورت گیرد. و این امر هرگز به معنای بی احترامی نسبت به معارف دینی ـ كه محصول تلاش بزرگان است ـ نیست. البته خود بزرگان این مطلب را قبول دارند كه همه معارفی كه در دست آنهاست برابر با دین نیست.

بنابراین تكامل معرفت دینی بر مبنای تكامل حجیت چیزی است كه هیچ عالم و اندیشمند دینی آنرا انكار نمی كند. اگر می بینیم. گاه علماء دیر پاسخ می دهند بخاطر این است كه سعی می كند مبادا پیرایه ای به دین بسته بشود. و عالمان دینی با كمال وسواس در طول تاریخ بر این امر تلاش كرده اند كه از پیدایش این پیرایه ها جلوگیری كنند.

بنابراین یكی از موانع اساسی این است كه گاهی احساس می شود معارف دینی برابر با وحی است. و احتیاج به تكامل ندارد در حالیكه معارف دینی متناسب با تكامل دینداری باید تكامل پیدا كند منتهی باید تمام تلاش بر این باشد كه این تكامل بر مبنای حجیت ـ آنهم حجیت روشمند ـ باشد نه تكامل بر محور تعامل عینیت و انفعال از عینیت.

 

**************************************

منبع:پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری

کلمات کلیدی: 
Share