بررسی ماهیت وضع و مبدأ دلالت ها / بررسی نظریه فرآیندى بودن وضع (مقاله اول)/بخش اول

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

مقاله حاضر برگرفته از مباحث درس خارج اصول حجت الاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری پیرامون پایگاه وضع و دلالت های زبانی در سال 1381 است که در فصلنامه «نقد و نظر»، پاییز و زمستان 1384، شماره 39 و 40 به چاپ رسیده است. در این مقاله ابتدا به جایگاه وضع پرداخته و سپس نظریات مختلف در ماهیت وضع و مبدأ دلالت ها، بررسی شده و پس از آن، نظریه برگزیده ارائه می شود. در مقاله دیگری با توجه به نظر مختار تاثیر آن در تحلیل زبان شارع و تکامل اصول فقه بررسى می شود که برای مشاهده آن می توانید از لینک بالا استفاده کنید.

جایگاه بحث وضع از دیدگاه اصولیان

از آن جا که بحث وضع از دیدگاه اصولیان ـ با توجه به تعریفى که از آن کرده اند ـ از مبادى تصوریّه علم اصول است، ازاین رو، از آن در مقدمات علم اصول بحث کرده اند. براى نمونه، مرحوم محقق اصفهانى مبادى تصوریّه علم اصول را به دو بخش لغویه و احکامیه تقسیم کرده است و بحث وضع را از مبادى تصوریّه لغویه علم اصول مى داند. ایشان پس از بحث کوتاهى درباره حقیقت وضع به تحقیق در معانى حرفیه مى پردازد.(1)

مرحوم نائینى نیز در مقدمه کتاب خود ابتدا از ماهیت وضع، بدون آن که توضیحى در مورد علت آوردن آن ارائه کند، به طور خلاصه، بحث کرده، سپس وارد اقسام وضع شده و از آن جا به بحث معانى حرفیه منتقل مى شود.(2)

شاید از ظاهر این گونه چینش، این چنین فهمیده شود که کسانى چون مرحوم محقق اصفهانى و مرحوم نائینى مبحث وضع را از مبادى تصوریّه مبحث حروف و هیئات مى دانند.

در توضیح این که چرا بحث وضع از مبادى تصوریّه مبحث حروف و هیئات است مى توان گفت: از مسائلى که در مباحث الفاظ علم اصول بحث مى شود، معانى حرفیه و هیئات است. براى تصور این معانى و تحلیل آن باید به بحث از وضع عام و موضوع له خاص پرداخت و چون وضع عام و موضوع له خاص، یکى از اقسام چهارگانه وضع است، تصور آن مبتنى بر بحث وضع است، و ازاین رو، بحث وضع با واسطه از مبادى تصوریّه مبحث معانى حرفیه و هیئات است و در مقدمه علم اصول از آن بحث مى شود.

شهید صدر نیز همانند مشهور اصولیان بحث وضع را از مقدمات علم اصول و از مبادى تصوریّه آن مى داند. از نگاه ایشان، مباحث مقدماتى علم اصول مباحثى است که مرتبط با مباحث الفاظ است و از آن جا که وضع نیز از امور مرتبط با مباحث الفاظ است، در مقدمه مى آید. تلاش ایشان بر این است که یک دسته بندى منطقى از مباحث مقدماتى علم اصول ارائه کند. ایشان پس از ارائه توضیحاتى در نهایت، مباحث مقدماتى را به چهار بخش کلى: دلالت الفاظ بر معانى حقیقى و مجازى، استعمال، علامات حقیقت و مجاز و تطبیقات، تقسیم کرده، مباحث مربوط به وضع را در بخش اول بررسى مى کند.(3) از ظاهر عبارات شهید صدر این گونه فهمیده مى شود که علت بحث از وضع، ریشه در نحوه دلالت الفاظ بر معانى دارد و چون دلالت الفاظ بر معانى، وضعى است، ازاین رو، از وضع به عنوان مبادى تصوریّه و در مقدمات علم اصول بحث مى شود.

به نظر مى رسد بحث وضع در دیدگاه ایشان نسبت به دیگران داراى جایگاه بالاترى است، چرا که دیگران ارتباط بحث وضع را با مباحث اصولى در حد مبادى تصوریّه بحث معانى حرفیه و هیئات مى دانند، حال آن که شهید صدر علت بحث از وضع را، اثر آن در دلالت هاى وضعیه مى داند.

جایگاه بحث وضع از دیدگاه نظریه فرآیندى بودن وضع

به نظر مى رسد اگر نگاه به اصل بحث وضع، نگاه دیگرى باشد، جایگاه بحث وضع حتى از آن چه مرحوم شهید صدر و برخى دیگر بیان داشته اند نیز بالاتر مى رود. توضیح این که از آن جا که تمام اصولیان به وضع به عنوان پدیده اى بسیط و انتزاعى نگریسته اند، به دلیل این نگاه بسیط و انتزاعى، گرچه نوع تحلیل هایى که ارائه کرده اند، متفاوت است و دلایل متفاوتى نیز براى داعى بحث از آن ابراز داشته اند، ولى در نهایت، این تفاوت ها تأثیرى در مباحث اصولى و استنباط نداشته است. به نظر مى رسد بر خلاف نظر رایج، وضع نه امرى بسیط که فرآیندی(4) پیچیده است، که چگونگى تحلیل آن آثار متعدّدى در استنباط خواهد داشت.

نکته دیگرى که بحث وضع را داراى اهمیت مى کند آن است که ـ برخلاف نظر رایج ـ زبان عرفِ زمان تخاطب تنها ملاک تفاهم با شارع نیست، بلکه زبانِ تکاملى تاریخى است که در مفاهمه با شارع حجت است. و از آن جا که فرآیند وضع مبناى تمام دلالت هاى زبانى است از این جهت نیز داراى اهمیت و قابل بحث است. در این نوشتار به مرورى بر نظریات مطرح درباره وضع، نظریه فرآیندى بودن وضع پرداخته شده است.

مرورى بر نظریات مطرح در ماهیت وضع و مبدأ دلالت ها

الف) نظریه دلالت ذاتى الفاظ

بنا براین نظریه، میان لفظ و معنا ارتباطى ذاتى برقرار است که مبدأ پیدایش نوعى سببیت میان تصور لفظ و تصور معنا مى شود. مرحوم محقق خوئى سه احتمال در تبیین این سببیت مطرح مى کنند: 1. بدون وساطت هیچ وضعى، الفاظ مبدأ پیدایش دلالت ها و انتقال به معانى اند. 2. در پیدایش دلالت، وضع لازم است، اما وضع لفظ خاص براى معناى خاص به دلیل ادراک سنخیت ذاتى میان آن دو، با واضع است. 3. سنخیت ذاتى لفظ و معنا، واضع را به صورت ناخود آگاه به سوى وضع براى آن معنا سوق مى دهد.

ایشان در ردّ هر سه احتمال و در نهایت، ردّ نظریه دلالت ذاتى الفاظ دلایل چندى اقامه مى کنند. دیگران هم در ردّ نظریه دلالت ذاتى الفاظ استدلال هایى آورده اند.(5)

ب) نظریه هاى دلالت وضعى الفاظ

مرحوم محقق نائینى وضع را مى پذیرد، ولى آن را نه اعتبار بشر، بلکه اعتبار الهى که به بشر الهام شده است، مى داند.(6) پیش فرض مهمى که این نظریه بر اساس آن بنیان شده، آن است که انسان در بدو پیدایش خود زبان داشته است و پیدایش زبان امرى تدریجى نبوده، گرچه رشد آن در طول زمان انکارناپذیر است.(7) نکته دیگر این که منظور از الهام در این نظریه، یعنى این که خداوند در بشر طبیعتى را ایجاد کرده تا طبق همان قراردادهایى که خود اعتبار کرده است، سخن گوید.

مرحوم محقق عراقى وضع را مبدأ ملازمه واقعى لفظ و معنا مى داند.

بنابر این نظریه، وضع از امور جعلى و اعتبارى است، اما این جعل منشأ ملازمه اى واقعى بین لفظ و معنا مى شود.(8)

نظریه اى که وضع را اعتبار تنزیل لفظ به منزله معنا مى داند، مربوط به مرحوم محقق طوسى است(9) و توضیح اجمالى آن این که اولاً، حقیقت وضع یک اعتبار است و ثانیاً، مفاد این اعتبار عبارت ازتنزیل لفظ به منزله معناست که در واقع، ایجاد یک هوهویت اعتبارى است. در پس این تنزیل نیز آثار منزّل علیه بر مُنزّل، بار مى شود، به گونه اى که وقتى لفظ شنیده مى شود، صورتِ معنا در ذهن مى آید. همان گونه که مثلاً اگر کتاب در معرض حس قرار گیرد، اثر واقعى آن این است که صورتى از آن در ذهنِ فرد ایجاد مى شود.

از دیدگاه مرحوم محقق اصفهانى ماهیت وضع، اعتبار وضع اللفظ على المعنى است. بر مبناى این نظریه، وضع نوعى اعتبار است و مفاد این اعتبار نیز وضع الشى على الشى است؛ یعنى همان طور که وقتى علامتى روى شى اى قرارداده مى شود، این امر مبداء پیدایش دلالت مى شود، در وضع الفاظ هم، واضع لفظ را روى معنا قرار مى دهد و این امر منشأ دلالت مى شود، با این تفاوت که در اولى وضع تکوینى است و در دومى اعتبارى، ولى در اثر ـ که همان دلالت است ـ هر دو مشترک اند.(10)

این که ایجاد سببیت واقعى میان لفظ و معنا ـ که در واقع، یک علیت و معلولیت حقیقى است ـ به صِرف جعل و اعتبار وقرارداد امکان ندارد، مهم ترین اشکالى است که به هر سه نظریه فوق وارد شده است.(11)

مرحوم محقق خویى حقیقت وضع را تعهد از سوى واضع مى داند؛ یعنى واضع متعهد مى شود هر گاه معناى خاصى را اراده کرد، از لفظ خاصى براى ابراز آن استفاده کند و برعکس. هنگامى که این التزام و قرارداد، اجتماعى شد مبدأ دلالت تصدیقیه مى شود. بنابر این نظریه، هر متکلمى واضع است؛ یعنى متعهد است و ازاین رو، کلام او داراى دلالت تصدیقیه است.(12)

نکته مهمى که در این نظریه وجود دارد آن است که این تعهدات فردى در صورت اجتماعى شدن و تبدیل به تعهد اجتماعى است که منشأ دلالت هاى زبانى بین افراد جامعه مى شود؛ یعنى دلالت تصدیقیه زبان همیشه تابع تعهد اجتماعى است.

از اشکالاتى که به این نظریه وارد شده آن است که آن چه محل نزاع در بحث وضع بوده، مبدأ دلالت تصوریّه بوده و ازاین رو، گرچه لزوم تعهد متکلم نیز پذیرفته شود، ولى پذیرش این امر به عنوان حقیقت وضع خالى از مناقشه نیست.

از دیدگاه مرحوم شهید صدر حقیقت وضع نوعى قرن اکید ذهنى بین لفظ و معناست. بنابر این نظریه، آن چه موجب دلالت لفظ بر معنا مى شود، مقارنه اکید حاصل از تکرار و یا شرایط خاص بین لفظ و معنا است.(13) بازگشت این نظریه به نظریات شرطى سازى کلاسیک است که در آن همراهى محرک شرطى (لفظ) با محرک غیرشرطى (دال ّ حقیقى معنا) موجب ایجاد پاسخ (معنا) در صورت ارائه محرک شرطى به تنهایى مى شود. بر اساس این دیدگاه، اعتبار منشأ پیدایش وضع نیست، بلکه منشأ وضع این خصوصیت روانى است که پس از همراهى محرک شرطى با محرک غیر شرطى، محرک شرطى به تنهایى مى تواند پاسخ را فرا بخواند.

آخرین نظریه اى که به آن اشاره مى شود، نظریه محقق سیستانى است. بنابر این نظریه، وضع علاقه هوهویت بین لفظ و معناست که طى مراحل سه گانه اى ایجاد مى شود. مرحله اول جعل یا انتخاب است که عملیاتى اعتبارى است که طى آن لفظ به ازاى معناقرارداده مى شود. مرحله دوم مرحله استعمال همراه با قرینه است که در واقع، اعلان آن جعل و انتخاب واضع در فضاى اجتماعى است، مرحله سوم نیز مرحله تلازم و سببیت است که در آن لفظ، سببى براى خطور معنا در ذهن مى شود. این سه مرحله، مقدمه اندکاک صورت معنا در صورت لفظ است، به طورى که پس از آن ذهن دو صورت نمى بیند، بلکه لفظ و معنا در هم یکى شده و عُلقه وضعیه بر قرار مى شود.(14)

 

**********************************
پی نوشتها:
(1) اصفهانى، محمد حسین، بحوث فى الاصول، ص 23.
(2) محمد حسین نائینى، فوائد الاصول، ج 1، ص 29 ـ 33.
(3) محمدباقر صدر، بحوث فى علم الاصول، ج 1، ص 67 ـ 72.
(4) فرایند در لغت به مجموعه اى از فعالیت هاى مختلف که براى دست یافتن به نتیجه خاصى انجام مى شود، تعریف شده است.
(5) ابوالقاسم موسوى خوئى، مصباح الاصول، ج 1، ص 41.
(6) محمد حسین نائینى، فوائد الاصول، ج 1، ص 30.
(7) تقریباً تمامى روان شناسان و جامه شناسان غربى بر این امر اتفاق نظر دارند که بشر اولیه توان سخن گفتن نداشته و به تدریج، قوّه نطق در او پدیدار شده است. البته در این که منشأ زبان چیست میان این دانشمندان اتفاق نظر وجود ندارد، ولى معروف ترین این نظریات، کلمات را مولود تقلید از صداهاى طبیعى مى داند که منسوب به فیلسوف آلمانى، هردر است (کلاینبرک، روان شناسى اجتماعى، على محمد کاردان). برخى نیز چون پیاژه زبان اولیه انسان را زبان حرکات و سکنات مى دانند (همان).
تدریجى بودن پیدایش زبان نظریه اى است که با نظریه تکامل داروین ـ که به گفته گیدنز هنوز هم نکات اصلى این نظریه مورد پذیرش وسیع است (آنتونى گیدنز، 1989) ـ هماهنگ شده است. بنیان هاى نظریه تکاملى داروین نیز همان نگاه هاى پوزیتیویستى غرب بعد از رنسانس است، که در آن اصالت با ماده بوده، همه چیز در چارچوب قوانین مادى توصیف مى شود. بر اساس همین دیدگاه هاست که انسان بخشى از یک گروه پستان داران عالى تر، یعنى نخستى هاست که حدود هفتاد میلیون سال پیش به وجود آمده اند (همان) و در حدود چهار میلیون سال پیش توان سخن گفتن پیدا کرده اند (واس ئى دان، 1990).
بدیهى است چنین نظریه اى با مبانى اعتقادى مسلمانان و نیز آموزه هاى دینى که از قرآن و روایات به دست مى آید، تناسبى ندارد، چرا که اولاً، دیدگاه اسلام درباره انسان دیدگاه تکاملى داروینى نبوده و نسل انسان را نه از نخستى ها که از پیامبر الهى، آدم(ع) که حجت خدا بر زمین است، مى داند و ثانیاً، آیات و روایات متعددى دلالت بر توانایى سخن گفتن بشر از ابتدا دارد (آیاتى همچون: الرحمن، 3 و 2؛ مائده، 27 ـ 31؛ که به گفت و گوى هابیل و قابیل مى پردازد؛ اعراف 22 که به دعاى حضرت آدم و حوا اشاره دارد و روایاتى چون: روایات ذیل آیات 27 ـ 32 سوره مائده؛ در تفسیر المیزان، نهج البلاغه، خطبه 1، بحارالانوار ابواب قصص آدم و حوا)
مضافاً این که نمى توان پذیرفت انسان اولیه اى که مخاطب خداوند از طریق پیامبر الهى شده، ضرورى ترین نیازش که همان ابزار تفاهم با هم نوعان و پیامبر خویش بوده، برآورده نشده باشد و کم کم به تقلید از صداى حیوانات و دیگر حوادث طبیعى و یا هر دلیل دیگر سخن گفتن را آموخته باشد، همان طور که روایاتى نیز دال بر این مطلب است (براى نمونه: قال رسول اللّه(ص): ان اللّه لما اخرج آدم من الجنه زوّده من ثمار الجنه، و علمه صنعة کل شیىء. الدر المنثور، ج 1، ص 137)
ازاین رو، نباید از پیش فرض مرحوم نائینى به راحتى گذشت و فرضیه مقابل را فرضیه اى اثبات شده که جاى تردیدى در آن نیست تلقى کرد. تفصیل این مطلب مجال دیگرى مى طلبد.
(8) ضیاء الدین العراقى، مقالات الاصول، ج 1، ص 61.
(9) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 1، ص 21.
(10) بحوث فى الاصول، اصفهانى، ص 23، نهایة الدرایه، ص 23.
(11) به نظر مى رسد منشأ بروز چنین اشکالى آن است که در نظر این بزرگان، وضع نه مجموعه اى از فعل و انفعالات ـ آن طور که خواهد آمد ـ که امرى بسیط بوده است و از آن جا که در نظر آنان این امر بسیط نوعى اعتبار بوده، به ناچار براى اعتبار اثرى اضافه قائل شده، آن را منشأ دلالت حقیقى نیز دانسته اند.
(12) مصباح الاصول، ج 1، ص 51.
(13) بحوث فى علم الاصول، ج 1، ص 81.
(14) سید على، حسینى سیستانى، الرافد فى علم الاصول، حلقه اولى، ص 145 و 166.

Share