علوم انسانی، عبور از مدرنیته و نظر به اسماء الهی

استاد اصغر طاهرزاده؛

بسم الله الرّحمن الرّحیم

خدا را شکرکه کشور ما در ذیل انقلاب اسلامی در این مرحله از انقلاب در شرایطی قرار گرفته که در صدد است در راستای رجوع به علوم انسانی اسلامی،یکی از اساسی‌ ترین قدم‌ های خود را نسبت به اهدافی که انقلاب اسلامی مدّ نظر دارد، بردارد و از خطری که می‌ رفت در فضای تهاجم فرهنگی، انقلاب د ر حجاب فرهنگ مدرنیته قرار گیرد، آزاد شود و اراده‌ ی تحول به سوی آرمان‌ های بزرگ و تحقق آن آرمان ها به حاشیه نرود.

باید از خود بپرسیم که قرار بود به کجا برویم و اکنون درکجا هستیم و عزم کجا را داریم؟ باید از خود پرسید بعد از انقلاب تحول در ظاهر و باطن جامعه به چه میزان واقع شد؟ اگر به این سؤالات بر اساس مشهورات جواب ندهیم، تفکر در رابطه با علوم انسانی با رویکرد اسلامی شروع خواهد شد .

1- ابتدا باید عرض کنم اگر قرآن هم در ذیل فرهنگ غربی و با نظر به تعریفی که غرب از آدم و عالم دارد قرار گیرد، دیگر قرآن، قرآنِ محمدی«صلواة‌ الله‌ علیه‌ وآله» نیست. پس مشکل اصلی امروز ما نوع نگاهی است که غرب به فرهنگ و دیدگاه‌ های ما تحمیل می‌ کند. اگر ما بتوانیم با نگاهی که وَحی الهی در اختیار بشر گذاشته به موضوعات بنگریم جهت‌ گیری ما به‌ کلّی دگرگون می‌ شود. یعنی دیگر نگاه غالب در تعریف زندگی نگاهی است که بشر را مسئول می‌ داند تا بیش از آن‌ که به تغییر طبیعت بپردازد به تغییر خود مشغول شود تا شایسته‌ ی قرب الهی گردد. از این رو به تمدنی نظر می‌ اندازیم که به جای تقابل با طبیعت ، تعامل با طبیعت را پیشه می‌ کند و به تکنولوژیِ موجود با چشم دیگری می‌ نگرد. آری مسلّم اگر ما از یک طرف نقادیِ روح فرهنگ مدرنیته را در مجامع علمیِ خود به میان نیاوریم، در حالی که مقام معظم رهبری«حفظه‌ الله‌ « فرمودند: «[باید] جرأت مناقشه در رویکرد کنونی غربِ ناشی از لیبرال دموکراسی به‌ وجود بیاید». و از طرف دیگر رجوع به خدایِ وجودی و اسماء الهی را مدّ نظر قرار ندهیم، نه از شیفتگی به فرهنگ غربی نجات می‌ یابیم و نه شیفته‌ ی خدای محمد«صلواة‌ الله‌ علیه‌ وآله» خواهیم شد که برای ما تمدن دیگری را اراده کرده‌ اند، در حالی‌ که حضرت روح‌ الله خمینی«رضوان‌ الله‌ علیه» در هر دو صحنه‌  -چگونگی عبور از غرب و چگونگی رجوع به تمدن اسلامی- راه را به ما نشان داده تا ما آن راه را به عنوان مبانی علوم انسانی، بیابیم و طی کنیم.

2- علوم انسانیِ غربی بر مبنای پوزیتیویسم و انکارِ هر حقیقتِ غیبی و وَحی الهی تدوین شده است، در حالی‌ که نظام اسلامی نظر به ره‌ یافت‌ های وَحی الهی دارد و تنها باید در ذیل آن به عقل و تجربه نظر ‌ کند. اگر در علوم انسانی با این منظر وارد میدان شدیم ، نظریه‌ های بومی و مطابق با آرمان‌ های انقلاب اسلامی تولید می‌ شود و انسانی به صحنه می‌ آید که اهداف انقلاب اسلامی را عیناً اهداف خود می‌ داند. در حالی‌ که در علوم انسانی که مبتنی بر فلسفه‌ ی مادی است نسلی تربیت می‌ شود که آرمان‌ های خود را در زندگی غربی جستجو می‌ کند. شاخصه‌ ی تفکر حضرت روح‌ الله«رضوان‌ الله‌ علیه» را در کتاب‌ های ایشان می‌ توان ملاحظه کرد، حضرت امام خمینی«رضوان‌ الله‌ تعالی‌ علیه» قبل از انقلاب در کتاب‌ هایشان نگاه وجودی به عالم و آدم را تدوین کرده‌ اند، باید در این موضوع هم به آثار معمار انقلاب نظر کرد تا علوم انسانی صحیحی در منظر ما قرار گیرد وگرنه ادامه‌ ی گذشته است.

حضرت امام همان‌ طور که اراده کرده بودند نظام سیاسی کشور را به طرف حاکمیت ولایت فقیه سوق دهند و در سال 1347 مباحث ولایت فقیه را به صورت منظم طرح کردند، در همان راستا می‌ دانستند باید در نظامِ حاکمیتِ ولایت فقیه، علوم انسانیِ مناسب با اهداف آن نظام به میان آید و لذا در دوران میان‌ سالی خود مشغولِ تدوین کتاب‌ هایی در این راستا شدند. در کتاب «شرح دعای سحر» موضوعِ نظر به اسماء الهی را طرح کردند و حقیقتاً راه بسیار اساسی را جلو ما قرار دادند که از چه منظری به عالم بنگریم و اندیشه‌ های خود را تنظیم کنیم. امام خمینی«رضوان‌ الله‌ تعالی‌ علیه» در رابطه با انسان‌ شناسی بر جلد هشتم و نهم اسفار تأکید فرمودند و تعلیقات بسیار ارزنده‌ ای بر آن کتاب‌ ها زدند که دفتر نشر آثار حضرت امام تحت عنوان معاد از نظر امام خمینی«رضوان‌ الله‌ علیه» به چاپ رساند. در موضوع اخلاق و سلوک عرفانِ عملی نیز کتاب «شرح حدیثِ جنود عقل و جهل» را تدوین کردند و در ابتدای آن متذکر شدند این کتاب - مثل سایر کتاب‌ های اخلاق- نسخه نیست بلکه دارو است. با چنین رویکردی به متون اصلیِ اندیشه‌ های حضرت روح‌ الله«رضوان‌ الله‌ علیه» عملاً به فرهنگ بومی خود رجوع کرده‌ ایم.

3- ملاک تشخیص را اسلام با تعیین هدف مشخص کرده است، علومی که ما را متوجه زندگی ابدی کند و زندگی و ساز و کارهای آن را در آن راستا شکل دهد، آن علوم، علوم اسلامی است. اعم از علومی مثل حقوق و مدیریت و یا جامعه‌ شناسی و فلسفه و... آنچه مهم است شکستن روح سکولار زده‌ ای است که وقتی شما موضوعِ توجه به حیات ابدی را در کنار علوم انسانی مطرح می‌ کنید، می‌ گوید این سخنان کلّی است و کاربردی نیست و سپس جایگزینی را معرفی می‌ کند که شدیداً دنیایی است و نقش عالم غیب در آن نادیده گرفته شده است. وقتی معلوم شود آرمان شهری که انسانِ اسلامی برای خود می‌ خواهد راه اُنس با خدا در آن کاملاً گشوده است به‌ خوبی می‌ توان فهمید کدام علوم بومی و اسلامی است و کدام علوم سمت و سوی غیر الهی دارد و به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه‌ الله»، «دانش‌ های ذاتاً مسموم» هستند. ایشان در سفر خود به قم فرمودند: «این علوم انسانی که امروز رایج است محتوایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است» و بعد تأکید کردند این علوم، افرادِ مخصوص به خود را تربیت می‌ کند که چون در رأس امور قرار گرفتند به ارزش‌ های نظام اسلامی وفادار نخواهند بود.

4- ضرورت توجه به علوم انسانی در آن حد است که وقتی به تاریخ ملت‌ ها بنگریم راز هلاکت هر تمدنی را می‌ توان در بی‌ توجهی به علوم انسانیِ فعّال و با نشاط جستجو کرد. ابن‌ خلدون در مقدمه‌ ی مشهور خود سعی وافر نموده تا نشان دهد وقتی ملتی معنی درستی از خود نداشت، چگونه سقوط می‌ کند و بهره‌ ای از زندگی اجتماعی خود نمی‌ برد و آنچه به یک ملت معنی می‌ دهد علوم انسانی صحیح است.

آنچه هر جامعه‌ ای را به حرکت وامی‌ دارد چیزی بالاتر از نیازهای مادیِ آن جامعه است. انسان لایه‌ های عمیقی دارد که در ابعاد روحانیِ وی نهفته است که اگر به آن‌ ها پرداخته نشود چیزی نمی‌ گذرد که نسبت به فعالیت‌ هایِ آینده‌ دار، بی‌ انگیزه می‌ شود و با روحیه‌ ای اکنون‌ زده نسبت به بسیاری از جوانبِ حیات خود بی‌ تفاوت می‌ گردد. وقتی انسان متوجه شد فطرتی دارد که زیباییِ حیات را در اُنس با خدا می‌ شناسد و مقصدی دارد که آن مقصد برگشت به خدا است و در این مسیر پیامبران راه رجوع به خدا را برای او ممکن کرده‌ اند و با در صحنه بودن الگوهای معصوم، به پاک‌ ترین شکل می‌ تواند زندگی زمینی را طی کند، با یک دنیا امید و امیدواری زندگی خود را به رسمیت می‌ شناسد و با تعلقی قلبی که به این آرمان‌ ها پیدا می‌ کند، زندگی خود را معنی می‌ بخشد و چنین شرایطی را علوم انسانی در صورتی که اسلامی باشد می‌ تواند پدید آورد. انسان‌ شناسی، خداشناسی، کفرشناسی و شناخت حیات ابدی از اصول علوم انسانیِ اسلامی است که منجر به تمدن اسلامی خواهد شد. شاخه‌ های دیگر علوم انسانی را باید در ذیل این اصول قرار داد.

5- شیعه مسئولیت احیاء دیانت و عدالت را در ادیان ابراهیمی به عهده دارد، بدون آن‌ که در صدد باشد مؤمنین به آن ادیان از دین و مذهب خود دست بردارند و قرآن در همین رابطه همه‌ ی ادیان را دعوت می‌ کند که؛ «يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه‏»(سوره‌ ی آل‌ عمران، آیه‌ ی 64) ای اهل کتاب! همه به سوی توحید یعنی آن کلمه‌  و سنتی جمع شویم که بین ما و شما مشترک است و آن سنتِ خداپرستی است و نپذیریم که انسان‌ های بیگانه از خدا، بر ما حکومت کنند. آری مسلّم است که وقتی انسان‌ ها متوجه ضرورت حاکمیت ره‌ یافت‌ های الهی در امور خود شدند، حتماً به کامل‌ ترین شکل از آن نوع ره‌ یافت‌  رجوع خواهند کرد و این است معنی آن‌ که گفته می‌ شود مسلمانانِ سنی مذهبِ نوار غزّه با این‌ که با دستِ بسته نماز می‌ خوانند ولی مانند امام خمینی«رضوان‌ الله‌ علیه» فکر می‌ کنند.

6- عمده آن است که به این خودآگاهی برسیم که یافته‌ های علمی در مجامع آموزشیِ ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشه‌ دارشدن ملت ما است منطبق باشد وگرنه در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی می‌ شویم و دانشجوی ما نمی‌ داند ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک. نظام آموزشیِ امروز ما اصلی‌ ترین سنگر جریان‌ های غرب‌ زده است و تمام امید دشمنان ما به همین علوم انسانی موجود است و از عکس‌ العمل شدید دشمنان نسبت به تجدید نظر در علوم انسانیِ موجود، می‌ فهمیم که آن‌ ها راز بقای خود را در حفظ علوم انسانی موجود می‌ دانند و مقام معظم رهبری«حفظه‌ الله» در سفر خود به قم به این دلیل بر رجوع به فلسفه تأکید کردند زیرا در نگاه اسلامی به انسان، عقل بشر مورد خطاب قرار می‌ گیرد و نه امیال او و فلسفه مسئول به صحنه‌ آوردن عقل بشری است.

7- نظریه‌ پردازی جهت تدوین علوم انسانی که مطابق اهداف انقلاب اسلامی باشد زیرساخت‌ های فکری مخصوص به خود را می‌ طلبد که ریشه در سنت‌ های جامعه‌  دارد و ما اصل زیرساخت‌ های فکری خود را باید از اندیشه‌ های همه‌ جانبه و جهانیِ حضرت روح‌ الله«رضوان‌ الله‌ تعالی‌ ‌ علیه» استنباط کنیم که نظر به اسماءُ‌ الله دارد و همه‌ چیز را از آن منظر می‌ نگرد و فکر نکنید این کار، کار سختی است، سختی آن به جهت آن است که می‌ خواهیم در زمینی که فرهنگ غربی برای ما طراحی کرده این افکار را پیاده کنیم، معلوم است که نمی‌ شود. آیا با عقل غربی یا راسیونال می‌ توان حکمت صدرایی را به متن آموزشیِ علوم انسانی برگرداند و دانش‌ آموزان و دانشجویان خود را به‌ کلّی از ظلمات شکاکیت نجات داد؟ وقتی اصالت را به عقلِ غربی دادیم چگونه می‌ توانیم در آن دستگاه ثابت کنیم فرهنگ اسلامی برترین فرهنگ است؟ آیا این شبیه یک ادعای بی‌ پشتوانه نیست؟ برای انسانی که موجودیتش در محدوده‌ ی تولد تا مرگ تعریف شده نمی‌ توان اسلام را به عنوان بهترین راه برای دنیا و آخرتش پیشنهاد کرد، در آن فضا اسلام سخنان کلّی و مبهمی است که کاربردی نمی‌ باشد. چون واقعیتی که برای او محسوس است محدوده‌ ی عالم ماده است و از ابعاد مجردِ خود بیگانه می‌ باشد و تا بر جنبه‌ ی پایدار، یعنی بُعد مجرد انسان و قیامت و معاد تأکید جدّی نشود، علوم انسانی به سوی عقلِ غربی سوق پیدا می‌ کند در حالی‌ که باز تأکید می‌ کنم متون اصلی جهت معرفت به نفس و معاد به صورتی فوق‌ العاده عالمانه و قابل دسترس توسط حضرت امام خمینی«رضوان‌ الله‌ علیه» تهیه شده، باید با رجوع به آن‌ ها نظریه‌ پردازی‌ های لازم را شروع کنیم. مقام معظم رهبری«حفظه‌ الله» می‌ فرمایند: «اگر جای این نظریه‌ پردازی(در علوم انسانی) پر نشد، نظریه‌ های غیر دینی جای آن‌ ها را پر خواهند کرد، هیچ نظامی در خلأ نمی‌ تواند مدیریت کند، یک نظام سیاسی، اقتصادی که ساخته‌ ی اذهان مادی است می‌ آید جایگزین می‌ شود».

8- شناخت این آسیب که بعد از انقلاب ، هدایت فکری حضرت روح الله«رضوان‌ الله‌ علیه» در مجامع فرهنگی ما، اعم از حوزه و دانشگاه، مورد غفلت قرار گرفت، یکی از کارهای اساسی است که می‌ تواند ما را نسبت به تجدید حیات انقلاب اسلامی مدد برساند و راه ورود به تمدن اسلامی را هموار کند.

ان شاء الله
والسلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته

 

Share