فرقه ها - بخش اول

فرقه ها

مفهوم مذهب
«مذهب» به معنای راه و روش است و در مفهوم دینی، به مسیر اعتقادی افراد، مذهب گفته می شود.[۱] در این تعریف، می توان مذهب را در ارتباط با اصل دین هم به کار برد، به عنوان نمونه، پیامبر (ص)، بنیان گذار مذهب اسلام بوده است، اما اکنون در مورد اصل اسلام از واژه «دین» و یا «آیین» استفاده می شود.
مذاهب اسلامی
آن چه اکنون به نام مذهب شیعه شناخته می شود، در حقیقت در زمان پیامبر (ص) و توسط خود ایشان به وجود آمده و اصطلاح “شیعه” از همان زمان رواج داشته است.[۲] اهل سنت نیز از جنبه های مختلف به گروه ها و مذاهب مختلفی تقسیم می شوند که چهار مکتب شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی، تنها تعداد بسیار کوچکی از این مذاهب؛ آن هم تنها بر اساس معیار فقهی؛ می باشند که حتی در این چهار مذهب نیز نمی توان ابوحنیفه، مالک، احمد بن حنبل و شافعی را بنیان گذاران واقعی مذاهب منتسب به آنان تلقی نمود؛ زیرا این افراد از ابتدا در صدد ایجاد مذهبی منسجم و سازمان یافته نبودند، بلکه پیروان بعدی آنان، به تدریج چنین مذاهبی را به وجود آورده اند.
علل پیدایش فرقه های اسلامی
تا زمانى که پیامبر اکرم (ص) در میان مسلمانان حضور داشتند، مسلمانان و لو در ظاهر، وحدت خویش را حفظ کرده و بر محور ایشان مى چرخیدند. پیامبر (ص) همان گونه که در یوم الدار، حدیث انذار را فرموده و پس از دعوت خویشان، امام على (ع) ۱۳ ساله را وصّى و خلیفۀ خویش تعیین و معرفى نموده بود، در هر موقعیت و فرصت مناسب دیگرى نیز بر این امر تأکید و دیگران را به تبعیت از ایشان (ع)دعوت مى نمود. تا این که در پایان حجه الوداع در ۱۸ ذى الحجه سال ۱۰ ه.ق در غدیر خم رسماً على (ع) را امام و سرپرست و ولى مردم معرفى نمود و براى ایشان از مردم بیعت گرفته شد و ولایت او به عنوان متمم و مکمل دین و نعمت الاهى معرفى گردید.[۳] هنوز پیکر رسول اکرم (ص) بر زمین بود که مسلمانان بر سر جانشینی آن حضرت دچار اختلاف شدند. پس مردم دو دسته شدند گروهى که عمل این عده را مخالف سفارشات پیامبر (ص) دانسته و آنها را به عنوان جانشین حقیقى پیامبر (ص) به رسمیت نشناخته و این کار ایشان را مذمت کردند، به “شیعیان” على بن ابی طالب (ع)شهرت یافتند و گروهى دیگر (بنا به عصبیت قومى و قبیله اى) ظاهر را نگریسته و گفتند داماد پیامبر (ص) یا پدر زن او، براى ما فرقى ندارند! اکنون که اینان به حکومت رسیده اند، رسمیت دارند و اطاعت از آنان لازم و عصیان و طغیان بر آنها حرام است. تا آن جا که بعدها گفتند: چون حسین (ع) بر خلیفه وقت! (یزید امیرالمؤمنین)! شورش کرد، خونش هدر شد! و یزید اشتباه کرد و از اجتهاد اشتباه خودش توبه نمود. از این جا بود که به دو گروه شیعه و سنى تقسیم شدند. پس از درگیرى معاویه و على (ع)، فرقۀ خوارج رخ نمودند و پس از حکومت بنى امیه و بنى مروان و درگیرى آنها با بنى عباس و بالاخره منقرض شدن آنها و باز شدن باب گفت و گو و تعلیم و تعلّم و ترجمۀ کتب یونانى و عبرى به عربى و ورود یهود و نصارى و نفوذ آنها در دربار خلفا و جا افتادن آنها به عنوان عالم و محدث اسلامى! در میان مردم، آرای مختلف به میدان عرضه و تقاضا وارد شد، در حالى که فشار حکام جائر، فرصت تبلیغ و نشر صحیح دین را از فرزندان رسول (ص) سلب کرده و آنها را به انزوا کشانیده و جعل کنندگان احادیث را میدان دار کرده بود.
از این رو مردم دور افتاده از عصر رسالت و سیراب شدۀ از جرعه هاى امویان، رو به تعالیم علماى دربار عباسى آوردند و آنها هم براى دوام حکومت خود، میدان مذاهب و فرقه سازى را باز گذاشتند. اما باز میدان دار تبلیغ و تعلیم و وعظ، شاگردانى از ائمه  (ع) بودند که خود را به دربار خلفا فروخته و به دنبال متاع دنیا، حظّ اخروى را پشت سر افکنده بودند، از این رو سال هاى فراوانى اصلاً مذهب شیعه جعفرى (ع) حتى به عنوان یکى از مذاهب اسلامى هم در کنار سایر مذاهب شناخته نمى شد!
پیدایش اختلاف و تحزّب و تفرّق به ۷۲ فرقه، حاصل عمل گروهى است که در سقیفه جمع شده و از سپاه اسامه تخلف کرده و آن همه وصایاى پیامبر (ص) در مورد على (ع) و جریان غدیر خم و بیعت خود با على (ع) را فراموش کرده و امت اسلام را از تعالیم ناب اسلامى تا حدود زیادى محروم کردند.
عده اى خود را پیرو سنت رسول (ص) دانسته، اما در آغاز خلافت خویش، حدود اسلامى را تعطیل کرده و در برابر نصوص اجتهاد نمودند. برخى اعلام کردند که “دو متعه در زمان رسول (ص) حلال بود من آن دو را حرام مى کنم: متعۀ نساء (ازدواج موقت) و متعۀ حج (حلّ بین عمره تمتع و حج تمتع)”[۴]. و زمانى نگذشت که “حى على خیر العمل” را از اذان حذف کرده تا مردم به جاى نماز به جهاد با روم و ایران بروند! نماز مستحبى را به جماعت نهادند و بالاخره وضوى نبوى را تغییر دادند تا او هم از این تغییر سنت بى بهره نماند! عده اى هم به جاى سنت رسول (ص) به سنت خلفا گردن نهادند و براى تشخیص علویان و شیعیان، بر وضوى عثمانى اصرار کردند تا نسل على (ع) و زهرا (ع) و شیعیان آنها را منقرض نمایند. مردم شامات، بعد از فتح شدن شامات توسط مسلمانان، کسى جز امویان را به عنوان سمبل اسلام بر خود ندیدند. معاویه براى آنها خلیفۀ رسول اللَّه (ص) بود که نیت او آن بود که نامى از رسول الله (ص) نماند و اسم و رسمى از ذریۀ رسول (ص) و على (ع) و زهرا (س) در میان نباشد، از این رو سنت سیئۀ او؛ یعنى لعن و سب على (ع)! در خطبه هاى نماز جمعه و سایر خطبه هاى رسمى تا زمان عمر بن عبدالعزیز باقى ماند و تا آخر امامان هدایت در انزوا و حاشیه قرار داده شدند.
تنها در زمان درگیرى بنى امیه و بنى عباس و تظاهر بنى عباس به حمایت از آل على (ع)بود که میدان تبلیغ و تعلیم و تربیت براى بزرگانى چون امام باقر و امام صادق (ع) تا حدودى باز شد و احادیث نانوشته پیامبر اکرم (ص) با زبان ایشان بیان و تبیین و تفسیر گردید و بطون قرآن اظهار شد و گنجینۀ معارف ناب و احکام صریح و بلیغ اسلامى عرضه گردید و به اهتمام علمای شیعه و شاگردانشان به نسل هاى بعد منتقل شد، اما پس از استقرار عباسیان فشار بر ائمه  (ع) شکل تازه گرفت. ایشان یا در زندان بودند یا در تبعیدگاه و یا در لشکرگاه و مجبور به تقیه! از سوى دیگر، بازار عیاران علم و دانش و وعظ و خطابه رونق گرفت و هر کس عالم اسلام و محدّث و مجتهد معرفى شد و گروهى را پیرامون خود جمع کرد، تا آن جا که کثرت آنها، خلفا را نیز به وحشت افکند. بدین جهت مذاهب رسمى را در چهار مذهب شافعى، حنبلى، مالکى و حنفى محدود کردند و دستور داده شد، سایر رسایل جمع و مسکوت شوند!
در میان خلفا و کارگزاران آنها، گروه هاى مختلف با انگیزه هاى مختلف دیده مى شوند که به این مسئله دامن زدند:
۱٫ کسانى که نسبت به على (ع) و زهرا (س) کینه و حسادت داشتند و این امر را به شکل هاى مختلفى هرچند ضعیف، در زمان رسول خدا (ص) نیز نشان مى دادند که منابع اهل سنت و شیعه، آنها را ثبت و ضبط نموده است.
۲٫ کسانى که اساساً براى کسب مقام و موقعیت و شهرت به اسلام گرویده و منتظر فرصت بودند، و پس از رحلت رسول (ص) که على (ع) مشغول تجهیز جسد پیامبر (ص) بود، این فرصت را یافتند.
۳٫ کسانى که در فتح مکه، از ترس جانشان ایمان آورده و همیشه به فکر تحریف و نابود ساختن اسلام بودند، و امویان از نسل آنهایند.
۴٫ منافقانى از عرب و یهود که در اندیشۀ تحریف و انحراف دین و شکست مسلمانان بودند.
۵٫ علماى یهود که به دربار امویان راه یافته و به اسم مبلغ و خطیب و محدث اسلامى شهرت پیدا کرده وارد میدان شدند.
۶٫ جاهلان و واعظان و جعل کنندگان احادیث که براى رسیدن به پُست و شهرت و مال بیشتر بر یکدیگر سبقت مى گرفتند.
۷٫ علما و صاحب نظران غیر مسئول و غیر متعهد که قرآن و حدیث را سرمایۀ کسب خود قرار داده و در پى شهرت و مقام، از اهل بیت رسالت که اساتید آنها بودند، فاصله گرفتند. بدون هیچ آگاهى از قرآن و سنت نبوى (ص) و اطلاع دقیق از پیچیدگى هاى ادبیات عرب به تفسیر و تبیین دین و قرآن پرداختند و هر گروه، پیرو کسى و رأیى شد.
۸٫ مردم ساده که از امتحانات و حوادث، طرفى نبستند و غربال شدند و از امامان  (ع) فاصله گرفتند، به عقاید ناصحیح مثل زنده بودن زید بن على (ع) (که مدت ها جسدش بر دار ماند) و یا حیات اسماعیل بن جعفر (ع) (که پدرش خود او را دفن نمود) دچار گشتند، و به امامت آنان قایل شدند.
۹٫ و بالاخره تحریکات استکبار جهانى و صهیونیزم براى تفرق امت اسلامى و اضمحلال آنها با شیوع بابیت، بهاییت، وهابیت، طالبان و… .
از این رو عوامل تفرق امت اسلامى را مى توان به عوامل درونى و عوامل بیرونى تقسیم نمود. عوامل درونى؛ مانند: کینه و حسادت و بخل نسبت به اهل بیت  (ع)[۵] از جانب امویان و عباسیان و…، جهالت و سادگى مردم ، گرایش به کسب مقام و شهرت و اسم و رسم، و عوامل بیرونى؛ مانند: منع کتابت احادیث و سیره نبوى (ص) به مدت صد سال، عدم آشنایى به ادبیات عرب و بروز اختلاف قرائت ها و برداشت ها از قرآن، ورود احادیث جعلى فراوان به منابع اسلامى، جدایى از اهل بیت عصمت و طهارت که عالمان به قرآن و غیب اند، اجتهادها و استبداد در رأى ها در برابر سنت نبوى (ص) توسط خلفا، حمایت خلفا از برخى فرق و مذاهب، به انزوا کشانیدن ائمه  (ع) و شیعیان ایشان و در فشار قرار دادن آنها، میدان دار شدن برخى یهود و نصارا براى دین اسلام و اختناق حاکم بر مردم.
یقیناً هر کدام از اینها به نحوی در تحریف و تفرق در اسلام و مسلمین مؤثر بودند و دیگران نیز ناخواسته به آن کشانیده شده و به آن دامن زده اند. آنچه مسلّم است از میان راه ها و آراى گوناگون جز یک راه مستقیم و حق بیشتر نیست و سایرین به همان اندازه که با این هماهنگ اند، از حقیقت بهره مندند اما وقتی با انحراف ها و خطاها مخلوط گردند، باطل به حساب مى آیند.
شناخت راه صحیح و حق از طریق قرآن کریم که به اعتقاد فریقین به اعجاز الاهى از هرگونه تحریف مصون مانده است و سنت نبوى (ص) صحیح و متواتر بین شیعه و سنى، امکان پذیر است و سنت و سیرۀ امامان معصوم  (ع) نیز در همین راستا قرار دارد.
منابع و مآخذ:
۱٫ طباطبائى، محمد حسین، المیزان، ج ۴، انتشارات اسلامى، قم، ص ۳۶۵ – ۳۶۴٫
۲٫ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنزالدقائق، ج ۴، مؤسسه طبع و نشر وزارت ارشاد، چاپ ۱، ۱۴۱۱ ه.ق، تهران، ج ۳، ص ۴۱۷ و ج ۴، ص ۱۱۷٫
۳٫ موسوى، شرف الدین، ترجمه، امامى، محمد جعفر، حق جو و حق شناس، بنیاد معارف اسلامى، چاپ ۱، ۱۳۷۳ قم.
۴٫ جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج ۱، اسراء، چاپ ۱، ۱۳۷۸، قم، ص ۹۹ – ۹۸٫
۵٫ جوادى آملى، عبداللَّه، قرآن در قرآن، اسراء، چاپ ۲، ۱۳۷۸، قم، صص ۳۵۰ – ۳۱۵٫
۶٫ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه قم، چاپ ۱، ۱۳۷۹ قم، ص ۲۳۹ – ۱۵۰٫
۷٫ شهرستانى، سید على، وضوى پیامبر، عروج اندیشه، چاپ ۱، ۱۳۷۷، مشهد.
۸٫ اصغرى، سید محمد، قیاس و…، کیهان، چاپ ۲، ۱۳۷۰ ، تهران.
۹٫ قمى، شیخ عباس، تتمه المنتهى، پیام آزادى، چاپ ۱، ۱۳۷۹ تهران.
۱۰٫ تیجانى، محمد، اهل سنت واقعى، ج ۱ و ۲، بنیاد معارف اسلامى، چاپ ۳، ۱۳۷۴ ، قم.
۱۱٫ نقوى، سید محمد تقى، شرح و تفسیر خطبه غدیر، مرکز تحقیقاتى فرهنگى جلیل، چاپ ۱، ۱۳۷۴ تهران.

منبع: اسلام پدیا
-------------------------------------
پی نوشت:

[۱] ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۳۹۴٫
[۲] در ارتباط با حقانیت مذهب شیعه، پرسش های بسیاری در این سایت موجود است که به عنوان نمونه، می توانید به پرسش های ۱۹۴ (سایت: ۱۱۹۲)، ۱۰۰۰ (سایت: ۱۲۵۲) و ۱۵۲۳ (سایت: ۲۰۱۱) مراجعه فرمایید.
[۳] مائده، ۳ و ۶۷٫
[۴] ارشاد، شیخ مفید، ترجمه، رسولى محلاتى ج  ۱ ۱۶۴ فصل ۵۰ ، جریان حجه الوداع و آمدن على (ع) از یمن به مکه معظمه و داستان غدیر خم ….. ص : ۱۵۸؛ روضه کافى، ترجمه، کمره اى ج  ۱، ۹۷ ،خطبه از امیر المؤمنین(ع) ….. ص ۹۴٫
[۵] فتح، ۱۵؛ نساء، ۶۳ – ۴۹٫.

Share