وقتی زندگی می میرد

استاد اصغر طاهرزاده؛
زندگی

به هرحال بشر امروز چون مرگ را نمی بیند و فراموش کرده است، تمام زندگی او را اضطراب فراگرفته است. تمدن غربی تلاش کرد مرگ را بمیراند اما در پرتو چنین تفکرِ غلطی تمام زندگی بشر را میراند. ابتدا باید فرهنگ مدرنیته با عهد غیر قدسی آن، به روشی عالمانه و دقیق بررسی شود تا بتوان انفکاکی راکه بین فرهنگ مدرنیته با فرهنگ دینی هست به شکل محققانه نشان داد، زیرا روح فرهنگ مدرنیته هر جریان دینی را کهنه و مربوط به گذشته می داند و مسلم در صورت عهد قلبی داشتن با فرهنگ مدرنیته، هرگز نمی توان زندگی دینی و تمدن اسلامی را سازماندهی نمود، چون مدرنیته هر فکر و فرهنگی را که نتوانست به رنگ خود در آورد و در خود هضم کند، مطلقاً نفی می کند و اصلاً به عنوان یک فکر و فرهنگ به حساب نمی آورد. وتنها با فرهنگ مرگ اندیشی دینی می توان از ظلمات آن رهایی یافت.
اگر مرگ مدّنظر انسان نباشد، و نفهمد که باید در ابدیت زندگی کند و حیات امروز خود را مقدمه ی ابدیت نداند، اگر شغل او درآمد کمی برایش حاصل کند یأس احمقانه ای او را فرا می گیرد و اگر شغل پردرآمدی داشته باشد، دچار غرور و مستی کودکانه می شود. در فضای زندگی غرب زده چون مرگ را نمی فهمیم و دوست خدا نیستیم، پیروزی و شکست هایمان وَهمی و دروغی است، نه پیروزی هایمان جدّی است و نه شکست هایمان حقیقی، چون زندگی را وارونه می بینیم. اگر با رجوع به حق مقید به دستورات دین الهی شویم و با خدا ارتباط پیدا کنیم و خدادوست شویم، زندگی ها به ابدیت وصل می شود و نه تنها دیگر مرگ در بینش و منظر ما یک دخمه ی تاریک نیست بلکه باغ گسترده ی حیات واقعی است و به اندازه ای که با نظر به معاد، بندگی خدا را پیشه کنیم آن باغ را آبیاری کرده و وسعت داده ایم.در فضای غفلت از مرگِ حاصلِ فرهنگ غربی همه ی تلاش ها آن است که ما را از خود غافل کنند، مثلاً به ما می گویند اگر شما یک وزنه ی چهارصدکیلویی را بلند کنید قهرمان جهان می شوید و عکستان در روزنامه چاپ می شود و همه برایتان کف می زنند! حال وقتی این موضوع را در بینشی که ابدیت را می بیند بنگریم، یک عمل کاملاً کودکانه و یک خودنمایی وَهمی به حساب می آید. امروزه فرهنگ خودنمایی با همان حقیقت وَهمی اش به اندازه ای جدّی تصور می شود که فرهنگ مرگ اندیشی جدّی تلقی نمی شود، غفلت از ابدیت آنچنان جای آن را گرفته که تمام فکر و ذکر بعضی ها آن شده که خود را روی صحنه تلویزیون بیابند و نه در ابدیت. به گفته ی مولوی:
این زمان پوشیده گشتی و غنی ***** چون از اینجا می روی چون می کنی
جان جمله علم ها این است این ***** که بدانم من کی ام در یوم دین
روز مرگ این حسّ تو باطل شود ***** نور جان دارى که یار دل شود

اکثر آیات قرآن کریم در رابطه با قیامت با ما سخن می گوید و از آن جایی که قرآن برای سعادت ما نازل شده پس معلوم است که نگرش قیامتی به زندگی، انسان را به سعادت می رساند. هر وقت پای انحراف و اضمحلالِ فرهنگی به میان آمده، زمانی بوده که آن فرهنگ شخصیت انسان را تا ابدیت ترسیم نکرده است. غرب تحت عنوان اومانیسم یا محوریت انسان، به انسانی اصالت داد که میل و خواست خودش محور همه چیز است و نه خواست خدا و این انسان تمام عمر خود را لگدمال زندگی دنیایی اش کرد و هیچ توجهی به جنبه ی معنوی خود و حضور آن جنبه در ابدیت ننمود، به طوری که لحظه ای آسایش برای احساس حضور در آن عالَم معنوی برای خود باقی نگذاشت.
آیا ما با روحیه ی غرب زدگی که پیدا کرده ایم در حال حاضر برایمان ممکن است سجده ی عمیقی انجام دهیم و از آن طریق به غیب عالَم وصل شویم؟ نسبت به این که ظاهر زندگی را با انواع تجمل ها بیارائیم بیشتر حساسیم تا این که روح و قلب خود را با نور الهی منوّر کنیم آنچه یک روز صورت زندگی شاهانِ غافل از همه چیز را تشکیل می داده امروز صورت زندگی بسیاری از انسان ها شده است. به قول معروف «آنچه برای پدران ما تجمل بود، امروز زندگی ما را تشکیل می دهد و نام آن را پیشرفت گذاشته ایم.» زیرا حضور حالت مرگ اندیشی از قلب ها به حاشیه رفته است.کمی فکر کنید این اعمالی که ما در زندگی های تجملی خود انجام می دهیم و این همه ی انرژی که برای چنین کارهایی صرف می کنیم در نگاه دینی و از چشم پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) چقدر پوچ و بی معنی است، آن وقت می پرسند مرگ اندیشی چه فایده ای دارد، ملتی که مرگ را در کنار زندگی خود مزمزه نکند همه ی عمرش صرف زندگی دنیایی می شود. اگر حقوقش دو برابر شد، به دنیای بیشتر نزدیک می شود و به فخر بیشتری گرفتار می شود و بیشتر به ظاهر خود می پردازد تا نظرها را بیشتر جلب کند و دنیای بیشتری به دست آورد و عملاً بر سختی های خود افزوده است، به گفته ی مولوی:
گر چه در خشکی هزاران رنگ ها است ***** ماهیان را با یبوست جنگ ها است
این جهان خود حبس جان های شما است ***** هین روید آنجا که بستان شما است

ملتی که متوجه عالم غیب و قیامت نباشد، هر چه از طریق دنیای بیشتر بخواهد به راحتی برسد در حقیقت به سختی بیشتر می رسد. اگر انسان چشم اش را از قیامت بردارد، به اسم رفاه و آسایش، سختی و رنج برای خود فراهم کرده و سراسر زندگی را به دخمه های تنگِ تو در تو تبدیل می کند. حضرت صادق(علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلَاثِ خِصَالٍ، هَمٍّ لَا یفْنَى وَ أَمَلٍ لَا یدْرَک وَ رَجَاءٍ لَا ینَال»؛[1] هر کس دل خود را متوجه دنیا بکند قلب خود را به سه خصلت گرفتار کرده؛ به حُزنی که پایان ناپذیر است، آرزویی که غیرقابل دسترسی است و امیدی که دست نایافتنی است.
اگر در موضوع مورد بحث با دقت کامل عنایت فرمائید به این نتیجه خواهید رسید که تمدن غربی تلاش کرد مرگ را بمیراند، اما در پرتو چنین تفکر و تلاشی تمام زندگی اش را میراند و اگر چشم ما تحت تأثیر ظاهر زندگی غربی نباشد این موضوع را به خوبی می توانیم ببینیم.


پی نوشت:
[1] - الکافی، ج 2، ص 319.
Share