فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش دوم

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

ممکن است یک فرهنگ را کلا به رسمیت نشناسد، بیش از یک مفهوم را می گویم یعنی ممکن است اصلا خود مفهوم و مصداقی هم که ما می کنیم، دین به رسمیت نشناسد یعنی اگر در فضای فرهنگی، فضای حاکمیت دینی پیدا شود ممکن است در فضای فلسفی شما هم یک مفهوم دیگری پیدا شود.

فرق فرهنگ و تمدن اسلامی و غیر اسلامی
اگر این را ما فی الجمله بپذیریم که انسان به گونه ای آفریده شده که حرکت برایش ضروری است، به گونه ای آفریده شده که تعلق به مقصد برایش ضروری است. همینطور که در حرکت فردی خودش آن تعلق به مقصد حضور دارد، از اولین قدم که رو به جمع می آورد و دور هم جمع می شوند نیز آن تعلق به مقصد هست. حالا یا تعلق به مقصد، تعلق به خدای متعال است یا تعلق به خود انسان. اگر خود من موضوعیت دارم و می خواهم خودم را بپرستم و جمع را درست می کنم برای پرستش نفس، همه آنچه که حاصل این جمع هست که از جمله فرهنگ - فرهنگ را حالا طبق نظریه مرحوم علامه پیش برویم البته قرائت های دیگری هم وجود دارد و قابل اصلاح است - فرهنگ جمع هم تابع همان پرستش انسان اتفاق می افتد.
انسان فرهنگ را می سازد به عنوان یک راه برای رسیدن به معبود خودش، فرهنگ ها - حالا به نظر علامه - زاده اعتبارت انسانی هستند. اعتباراتی که در یک فرآیند بسیار پیچیده ای هم اتفاق می افتند و این بخش از فرهنگ است که برای رسیدن به مقصد و برای رسیدن به محبوب اتفاق می افتد. مقصد انسان می تواند خودش باشد که در مقاله ادراکات اعتباری به نظر می آید ایشان در همین حد بحث را بسته اند که البته بعد در رساله الولایه شان و بحث هایی که در قرآن ذیل آیات «كَانَ النَّاسُ أُمَّه وَاحِدَه» و جاهای دیگر دارند یک مقدار این را بسط داده اند و پیداست تکمله ای به این بحث زده اند ولی آنچه که در مقاله ادراکات اعتباری است، همین است که انسان، ادرکات اعتباری را برای منافع شخصی خودش ایجاد می کند یعنی عدالت را برای خودش، برای بقا و منافع خودش اعتبار می کند.
بنابراین جامعه می تواند از اولین مرحله تا مراحل پیچیده تر شدنش و رسیدن به یک بلوغ تمدنی بر بستر تمنیات نفسانی و اهواء انسانی اتفاق بیفتد. انسان دنبال پرستش نفس است و برای پرستش نفس، جامعه و فرهنگ را درست می کند و بعد ساختارهای اجتماعی و محصولات اجتماعی و امثال این ها شکل می گیرد. اگر فرهنگ را به مطلق مفاهیم توسعه دادید و گفتید اعم از مفاهیم اعتباری و غیر اعتباری باز هم همینطور است و مطلق ارتکازات، فرهنگ هستند و فرهنگ به وسیله انسان بر محور پرستش تولید می شود. حالا چون یک مقدار در ادراکات حقیقی آن کار دشوار است، ورود نمی کنم. اینجا بحث جهت داری علم می شود و ما معتقد هستیم که مطلق علوم بر محور پرستش شکل می گیرند؛ لذا ایمانی و غیر ایمانی دارند یعنی انسان برای چه دانش ریاضیات تولید می کند؟ دنبال یک مقصدی است و آن مقصد هم چیزی جز معبودش نیست. انسان برای پرستش، دانش تولید می کند و دنبال معشوق و محبوب خودش است، از مسیری که برای رسیدن به آن مقصد درست می کند، ما گاهی به فرهنگ تعبیر می کنیم و این فرهنگ اعم از فرهنگ ادراکات اعتباری و ادراکات حقیقی، فرهنگی است که برای معبود درست می شود.
خود تمدن هم همینطور است لذا تمدن ها یا صبغه الله دارند «صِبْغَه اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَه...»(بقره/ 138) یا صبغه شیطان و نفس دارند یعنی یا اسم الهی روی آن ها هست و با بسم الله آغاز می شوند و به پرستش خدای متعال ختم می شوند و یا به اسم دیگری شروع می شوند و نام و سمه دیگری به تعبیر روایات بر آن تمدن گذاشته می شود - همه این ها ممکن است محل بحث قرار بگیرند و اساتید نظر داشته باشند و نپذیرند ولی تلقی حقیر این است که - جوامع حول پرستش شکل می گیرند که پرستش یا پرستش توحیدی است یا پرستش غیر توحیدی.
لذا جوامعی که حول انبیاء شکل می گیرند، بر محور توحید شکل می گیرند. انبیاء از اول جامعه را برای پرستش و میل به قرب ایجاد می کنند و البته همه ظرفیت های وجودی انسان را هم در این مسیر فعال می کنند. اینطور نیست که بگویند انسان برای رسیدن به توحید دو ساحت دارد؛ یک ساحت وجودیش که ربطی به پرستش خدا ندارد و برای اداره زندگی طبیعیش است و یک ساحت وجودی هم خدای متعال به او داده است که با آن ساحت وجودی باید به قرب و سجود برسد و این دو ساحت را تفکیک کنید که این ساحت مدیریتش با انبیاء نیست و آن ساحت مدیریتش با انبیاء است. اینطور نیست همه ساحت های وجودی انسان می تواند در بستر توحید قرار بگیرد و می تواند در بستر بت پرستی قرار بگیرد.
سوال: این مبنای التقاط می شود؟
جواب: بله مبنای التقاط یا همان مبنایی که ما در فرهنگ خودمان منهای سکولارها داریم. سکولارها که به راحتی تفکیک می کنند و بعد هم آن حوزه باطنی را حوزه محدودی می کنند وآرام آرام حذفش هم می کنند یعنی برای آن حوزه هم کالای جایگزین به جای دین درست می کنند، درست است؟ روانشناسی و علوم انسانی و اجتماعی و... کالای جایگزین درست می کنند. یک نگاه دیگر وجود دارد که ما می گوییم ما دنیا و آخرت داریم، میعشت داریم و معاد و... این قسمت ها به عقل ما واگذار شده، به حس ما واگذار شده و جای حضور انبیاء نیست، این لبش این است که اینجا جای حضور توحید نیست. تلقی حقیر این است که جوامع تا نیل به تمدن، بر محور پرستش شکل می گیرند و این پرستش دائما متکامل است، پیچیده تر می شود ــ تعبیر پیچیدگی هم دقیق نیست به تعبیر امروزی ها ــ پیشرفت می کند تا به سمت آن مقصد، نزدیک تر شود و ساز و کارهای گسترده تر و امکانات بیشتر و عرصه های بیشتری را درگیر می کند. این بدین معناست که ظرفیت پرستش افزایش پیدا می کند؛ هم در دستگاه مادی اینطور است که شرح صدر در کفر پیدا می شود و پرستش دنیا شدت پیدا می کند و هم در پرستش خدای متعال، ظرفیت توحید و سجود در مقابل خدای متعال، کمال پیدا می کند و در کمال خودش به یک فضاهای نورانی تر و کامل تری دست پیدا می کند.
سوال: طبق آن بیانی که از فرهنگ و تمدن فرمودید حالا چه از ناحیه علامه یا آن تکمیل و تأییدی که از منظر فرهنگستان فرمودید یعنی به نوعی این دو مفهوم را به رسمیت شناختید. با توجه به آن وظیفه ای که ما برای دین قائلیم و آن مفهوم سازیه، ما این را مفروض گرفتیم که دین این دو مفهوم را به رسمیت می شناسد و اگر می شناسد چرا ما در متون معادلی را ما به ازای فرهنگ و تمدن نداشته ایم؟
جواب: ما نمی خواهیم بگوییم دین این دو را به رسمیت می شناسد، ما می خواهیم بگوییم این در حوزه ادبیات ما هست، چه تعاملی بین فرهنگ دین و این واقعیت باید ایجاد کنیم؟ ممکن است شما در یک تعامل برسید به اینکه مفهوم فرهنگ را در یک مفهوم دیگری منحل کنید، شما از آغاز، تعامل بین وضعیت موجود و دین را قطع نکنید یعنی دین وقتی می خواهد با جامعه حرف بزند چه با جامعه عوام و چه با جامعه تخصصی با زبان خودش حرف می زند. زبان دین نه زبان عرف عرب جاهلی است نه زبان مردم قرن بیست و یکم، زبان خود دین است، زبان سرپرستی تاریخی بشر است که یک طرفش فطرت انسان است و یک طرفش ولایت الله است یعنی خدای متعال می خواهد فطرت ها را سرپرستی کند، ادبیات سرپرستی تاریخ است. دین در تعامل قرار می گیرد هم با آحاد انسان ها و هم با جوامع حرف می زند، هم با جامعه قرن بیست و یکم حرف می زند و هم با جامعه بدوی حرف می زند. موضوعاتی که مبتلابه جامعه است منتفی نمی کند و روی آن خط نمی کشد بلکه آن ها را می آورد و در تفاهم خودش منحل می کند. کما اینکه ادبیات توسعه این کار را کرده است. مثلا اگر الان مردمی که یک قرن پیش از دنیا رفته اند، سربردارند نه اطبایشان می فهمند که طبیب های ما چه می گویند و نه مهندسین آن ها می فهمند که مهندسین ما چه می گویند. در خیلی از مواقع عوامشان هم نمی فهمند که عوام ما چه می گویند مثلا دو نفر دارند با همدیگر در مورد شبکه های مجازی صحبت می کنند که مبتلابه امروزشان است و اگر آن کسی که پنجاه سال پیش از دنیا رفته سربردارد، اصلا نمی فهمد که چه می گویند یعنی بسترهای نیاز و ارضای جدید، ادبیات جدید تولید کرده است البته با مدیریت خودش که این ادبیات در خیلی از موارد هم با ادبیات گذشته گسست دارد. دین ممکن است یک چنین کاری را بکند یعنی اگر شما حاکمیت دینی را بر ادبیات عمومی و تخصصی جامعه حاکم کنید - فرض می گویم - بر اساس دکترین مهدویت، فرهنگ را مدیریت کنید، ممکن است در پنجاه سال آینده یک ادبیاتی در حوزه تخصصی و در حوزه فرهنگ عمومی پیدا شود که با امروز بسیار فاصله دارد اما معنایش این نیست که این ادبیات را خط بکش و برو از صفر تولید کن.
سوال: پس دین با اصل خودش مفاهمه می کند؟
جواب: دین با فرهنگ، با تمدن مفاهمه اصلی می کند و نمی گوید روی فرهنگ و تمدن خط بکشید. چیزی به نام فرهنگ الان وجود دارد، به نام تمدن وجود دارد حالا ما چگونه می خواهیم مفاهمه کنیم و چگونه می خواهیم بستر اجتماعی را از این فضا عبور دهیم و به سمت یک فرهنگ دیگری ببریم؟
سوال: پس همیشه مفاهمه می کند یا اینکه بعضی اوقات هم ظاهرا می جنگد؟
جواب: نه خیلی جاها هم جنگ فرهنگی است یعنی دین همیشه یک طرفش مفاهمه است و یک طرفش هم جنگ است؛ یعنی شما حتما فرهنگ باطل هم دارید و دین که فرهنگ باطل را به رسمیت نمی شناسد.
سوال: اصلا دین ممکن است یک مفهومی را به رسمیت نشناسد؟
جواب: ممکن است یک فرهنگ را کلا به رسمیت نشناسد، بیش از یک مفهوم را می گویم یعنی ممکن است اصلا خود مفهوم و مصداقی هم که ما می کنیم، دین به رسمیت نشناسد یعنی اگر در فضای فرهنگی، فضای حاکمیت دینی پیدا شود ممکن است در فضای فلسفی شما هم یک مفهوم دیگری پیدا شود. اصلا ممکن است دانشی به نام فلسفه به یک دانش دیگری تبدیل شود. من نمی خواهم آن آینده ها را انکار کنم ولی بالاخره مسأله موجود است. چیزی به نام فرهنگ داریم، چیزی به نام تمدن داریم و ما می خواهیم بگوییم دین با این مسأله چگونه برخورد می کند.

مطالب تکمیلی: 
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش اول
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش سوم
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش چهارم
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش پنجم
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش ششم
فلسفه، فرهنگ و تمدن و شرایط و ویژگی آن در عصر ظهور/بخش هفتم

Share