عوامل موثر در قیام حسینی/بخش دوم

حقانیت اهل بیت علیهم السلام
عامل دوم مسئله دعوت بود . شاید در بعضی کتابها خوانده باشید مخصوصا در این کتابهای به اصطلاح تاریخی که به دست بچه های مدرسه می دهند . می نویسند که در سال شصتم هجرت ، معاویه مرد ، بعد مردم کوفه از امام حسین (علیه السلام) دعوت کردند که آن حضرت را به خلافت انت

عامل دعوت مردم کوفه و اهمیت آن در به وجود آمدن قیام حسینی
 عامل دوم مسئله دعوت بود . شاید در بعضی کتابها خوانده باشید مخصوصا در این کتابهای به اصطلاح تاریخی که به دست بچه های مدرسه می دهند . می نویسند که در سال شصتم هجرت ، معاویه مرد ، بعد مردم کوفه از امام  حسین (علیه السلام) دعوت کردند که آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند . امام حسین (علیه السلام) به  کوفه آمد ، مردم کوفه غداری و بی وفایی کردند ، ایشان را یاری نکردند ، امام حسین (علیه السلام) کشته شد !
 انسان وقتی این تاریخها را می خواند فکر می کند امام  حسین (علیه السلام) مردی بود که در خانه خودش راحت نشسته بود ، کاری به کار کسی  نداشت و درباره هیچ موضوعی هم فکر نمی کرد ، تنها چیزی که امام را از جا حرکت داد ، دعوت مردم کوفه بود ! در صورتی که امام حسین (علیه السلام) در آخر ماه  رجب که اوایل حکومت یزید بود ، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج  می شود و چون مکه ، حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مردم مسلمان احترام بیشتری برای آنجا قائل هستند و دستگاه حکومت هم مجبور است نسبت  به مکه احترام بیشتری قائل شود ، به آنجا می رود ( روزهای اولی است که  معاویه از دنیا رفته و شاید هنوز خبر مردن او به کوفه نرسیده ) ، نه تنها برای اینکه آنجا مأمن بهتری است بلکه برای اینکه مرکز اجتماع بهتری است  . در ماه رجب و شعبان که ایام عمره است ، مردم از اطراف و اکناف به  مکه می آیند و بهتر می توان آنها را ارشاد کرد و آگاهی داد . بعد موسم حج  فراهم می رسد که فرصت مناسبتری برای تبلیغ است . بعد از حدود دو ماه  نامه های مردم کوفه می رسد . نامه  های مردم کوفه به مدینه نیامده ، و امام  حسین (علیه السلام) نهضتش را از مدینه شروع کرده است. نامه های مردم کوفه در مکه به  دست امام حسین (علیه السلام) رسید ، یعنی وقتی که امام تصمیم خود را بر امتناع از بیعت گرفته بود و همین تصمیم ، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود.  
خود امام (علیه السلام) و همه می دانستند که نه اینها از بیعت گرفتن دست بر می دارند و نه امام حاضر به بیعت است بنابر این دعوت مردم کوفه عامل اصلی در این نهضت نبود بلکه عامل فرعی بود ، و حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم  کوفه می توان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم و قضاوت تاریخ  در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام به وجود آورد .
کوفه ایالت بزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود . این شهر که در زمان  عمر بن الخطاب ساخته شده ، یک شهر لشکر نشین بود پیمان خود باقی می  ماندند احتمالا امام حسین (علیه السلام) موفق می شد . کوفه آنوقت را با مدینه با مکه آنوقت نمی شد مقایسه کرد ، با خراسان  آنوقت هم نمی شد مقایسه کرد ، رقیب آن فقط شام بود . حداکثر تاثیر دعوت  مردم کوفه ، در شکل این نهضت بود یعنی در این بود که امام حسین از مکه  حرکت کند و آنجا را مرکز قرار ندهد ( البته خود مکه اشکالاتی داشت و نمی شد آنجا را مرکز قرار داد . ) ، پیشنهاد ابن عباس را برای رفتن به  یمن و کوهستانهای آنجا را پناهگاه قرار دادن ، نپذیرد ، مدینه جدش را مرکز قرار ندهد ، بیاید به کوفه . پس دعوت مردم کوفه در یک امر فرعی  دخالت داشت ، در اینکه این نهضت و قیام در عراق صورت گیرد ، والا عامل  اصلی نبود .
وقتی امام در بین راه به سر حد کوفه می رسد با لشکر حر مواجه می شود . به  مردم کوفه می فرماید : شما مرا دعوت کردید . اگر نمی خواهید بر می گردم .
معنایش این نیست که بر می کردم و با یزید بیعت می کنم و از تمام حرفهایی  که در باب امر به معروف و نهی از منکر ، شیوع فسادها و وظیفه مسلمان در این شرایط گفته  ام ، صرف نظر می کنم ، بیعت کرده و در خانه خود می نشینم و سکوت می کنم . خیر ، من این حکومت را صالح نمی دانم و برای خود وظیفه  ای  قائل هستم . شما مردم کوفه مرا دعوت کردید ، گفتید : " ای حسین ! ترا در هدفی که دارای یاری می دهیم ، اگر بیعت نمی کنی ، نکن . تو به عنوان  امر به معروف و نهی از منکر اعتراض داری ، قیام کرده ای ، ما ترا یاری می کنیم . " من هم آمده ام سراغ  کسانی که به من وعده یاری داده اند . حال می گوئید مردم کوفه به وعده  خودشان عمل نمی کنند ، بسیار خوب ما هم به کوفه نمی رویم ، بر می گردیم به  جایی که مرکز اصلی خودمان است . به مدینه یا حجاز یا مکه می رویم تا خدا چه خواهد . به هر حال ما بیعت نمی کنیم ولو بر سر بیعت کردن کشته شویم .
پس حداکثر تاثیر این عامل یعنی دعوت مردم کوفه این بوده که امام را از مکه بیرون بکشاند ، و ایشان به طرف کوفه بیایند . البته نمی خواهم بگویم که واقعا اگر اینها دعوت نمی کردند ، امام قطعا در مدینه یا مکه می ماند ، نه ، تاریخ نشان می دهد که همه اینها برای امام محذور داشته است .
 مکه هم از نظر مساعد بودن اوضاع ظاهری وضع بهتری  نسبت به کوفه نداشت .
 قرائن زیادی در تاریخ هست که نشان می دهد اینها تصمیم گرفته بودند که چون امام بیعت نمی کند ، در ایام حج ایشان را از میان بردارند . تنها نقل " طریحی " نیست ، دیگران هم نقل کرده اند که  امام از این قضیه آگاه شد که اگر در ایام حج در مکه بماند ممکن است در همان حال احرام که قاعده کسی مسلح نیست ، مامورین مسلح بنی امیه خون او را بریزند ، هتک خانه کعبه شود ، هتک حج و هتک اسلام شود . دو هتک : هم فرزند پیغمبر ، در حال عبادت ، در حریم خانه خدا کشته شود ، و هم خونش هدر رود . بعد شایع کنند که حسین بن علی (علیهما السلام) با فلان شخص اختلاف جزئی  داشت و او حضرت را کشت و قاتل هم خودش را مخفی کرد ، و در نتیجه خون  امام (علیه السلام) به هدر رود . امام (علیه السلام) در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کرده اند . در بین راه که می رفتند ، شخصی از امام (علیه السلام) پرسید : چرا بیرون آمدی  ؟ معنی سخنش این بود که تو در مدینه جای امنی داشتی ، آنجا در حرم جدت  ، کنار قبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی متعرض نمی شد . یا در مکه می ماندی کنار بیت الله  الحرام . اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کردی . فرمود : اشتباه می کنی ، من اگر در سوراخ یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرا رها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند. اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست. آنها از من چیزی می خواهند که من به هیچ وجه  حاضر نیستم زیر بار آن بروم . من هم چیزی می خواهم که آنها به هیچ وجه  قبول نمی کنند.

Share