4. شاخص های مادی و معنوی شناخت افراد

جلسه 4 مباحث قلب استاد محمد شجاعی، 88.08.23
قلب سلیم
به محض این که انسان می‌خواهد وفات پیدا کند، یا به ابدیت متولد شود، باطن حیوانی را هم با خودش می‌برد. برای همین هم قرآن می‌گوید:"امروز خودت حسابرس خود باش" در آنجا آدم وضعیت خودش را می ­بیند و می فهمد که با مشکلات زیادی به آن دنیا آمده و صورت انسانی ندارد.

شاخص های مادی و معنوی شناخت افراد

شاخص های مادی و معنوی شناخت افراد چهارمین جلسه از مباحث قلب استاد محمد شجاعی است و فهرست مطالب آن عبارتند از؛

1. شاخص های مادی و معنوی شناخت افراد / 2. ظاهر بعضی افراد، انسان و باطن شان حیوان است / 3. گاهی از ظاهر بد کسی می توان به باطن خرابش پی برد / 4. همیشه مشکل از ظاهر نیست؛ بلکه درون ناسالم است / 5. دانایی خیلی مهم نیست؛ بلکه دارایی مهم است / 6. ارواح هم سنخ، همدیگر را می شناسند و نمی شود مخفی کاری کرد / 7. برای این که بفهمیم آیا به خود دروغ می گوییم یا نه، چه کنیم؟ / 8. بهترین راه شناخت مسائل روحی هر کس، قطب نمای قلب اوست / 9. به قضاوت خوب دیگران دلخوش نباشیم و «خود ارزیابی» داشته باشیم / 10. قلب یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چنان قوی است که از ملامت دیگران نمی ترسند / 11. قلب هایی که در دگرگونی روزگار، رنگ عوض می کنند / 12. در اوج عصبانیت است که بعضی افراد، همه چیز را بیرون می ریزند / 13. حسادت از بیماری های قلب است / 14. باطن مخفی قلب را مرور زمان آشکار می کند

شاخص های مادی و معنوی شناخت افراد

1. شاخص های مادی و معنوی شناخت افراد

همانطور که در نظام مادی افراد شاخص هایی دارند برای این که بدانند چقدر موفق هستند، در نظام انسانی هم شاخص هایی وجود دارد که با آنها انسان می فهمد که چقدر انسانی زندگی کرده، چقدر حقیقتاً خوشبختی دارد و چقدر برای آخرت و ابدیتش آماده است. گفتیم قلب، همه حقیقت و ثروت و شرافت یک انسان است و خوشبختی انسان، به داشتن قلب سالم است.

شاخص های مادی از قبیل ازدواج، داشتن فرزندان، شغل، تحصیلات، همسر و فرزندان، وضعیت مالی، داشتن مسکن، داشتن اتومبیل و ... هستند که در دنیا با این ها ارزیابی می کنند که آیا افراد دنیای موفقی داشته اند یا نه و با این شاخصه ها یک انسان را خوشبخت می دانند. اگر کسی این شاخصه ها را نداشته باشد، او را شکست خورده ارزیابی می کنند. اما شاخصه های انسانی که در حرکت به سمت آخرت و ابدیت لازم است، چیزهای دیگری هستند.

2. ظاهر بعضی افراد، انسان و باطن شان حیوان است

رسول خدا فرمودند: امت من در قیامت به صورت ۱۰ نوع حیوان محشور می شوند. باطن بعضی افراد بوزینه، خوک، سگ و ... می شود. این تبدیل، در قیامت انجام نمی گیرد، بلکه او در همین دنیا این صورت های حیوانی را به خود گرفته است.  و به تعبیر علی(علیه السلام):«الصُّورَۀُ صُورَۀُ الإنسان وَ القَلبُ قَلبُ حِیوان= صورتش صورت انسان است و باطنش، حیوان است.» برای همین به او بشر می گویند. بشر مربوط به پوست است. در عربی به پوست «بشره» می گویند. بشر یعنی ظاهر و پوست. این پوستش و ظاهرش انسانی است، اما باطنش یک حیوان وحشتناک و زشت است. بشر است و ظاهر بشری دارد، اما انسان نیست و باطن انسانی ندارد. 

3. گاهی از ظاهر بد کسی می توان به باطن خرابش پی برد

علت این که گاهی می توان از ظاهر بد کسی به باطنش پی برد، این است که خداوند عالم را ریاضی خلق کرده و همه ی عالم، ساختار ریاضی و علمی دارد. مثلا یک درخت میوه که خوب میوه نمی دهد، وقتی یک متخصص گیاه شناسی این درخت را ببیند، می گوید: این درخت ضعیفی است و باید تقویت شود تا خوب میوه بدهد. حتی از نوع میوه هایی که یک درخت می دهد، می توانیم بفهمیم که دارایی این درخت چگونه است. یعنی بطور کلی میوه هایی که می دهد، از نظر درجه مرغوبیت هم خوب است. بعضی از درختان، خیلی قدرتمند هستند و میوه هایی که می دهند یک میوه درجه یک و عالی است. برعکس این هم هست که از ظاهر میوه، می توان به باطن مریض آن پی برد.

در مورد انسان هم همینطور است. گاهی می بینیم یک خانم باردار، بعد از ۳ یا ۴ ماه جنینش را سقط می کند. اینجا مشکل چیست که درخت وجود این خانم، میوه ضعیف می دهد و این خانم بچه را نمی تواند نگه دارد و بچه می میرد؟ یا اگر به دنیا هم بیاید، بچه ضعیفی به دنیا می آید؟ می گوییم این خانم ضعف دارد و باید تقویت شود. وقتی ضعف هست، باید به سمت تقویت او برویم. همه ی خروجی های انسان همینطور است. یعنی اگر خروجی های یک انسان، خروجی های خوبی نیست، این نشان می دهد که در باطن او ضعف ها و بیماری هایی وجود دارد. خروجی های خوب، ناشی از دل سالم است.

4. همیشه مشکل از ظاهر نیست؛ بلکه درون ناسالم است

ما همه جا نمی توانیم با ظاهر مبارزه کنیم. مبارزه با ظاهر، فقط در بعضی جاها امکان پذیر است. مثل دکتر پوست می ماند که گاهی دارو را برای ظاهر می دهد و می گوید روی پوست مصرف کنید. اما گاهی اصلاً با پوست کار ندارد. چون می گوید: علت این عارضه ای که روی پوست ظاهر شده، از درون و مثلاً از خون است. باید به خون رسیدگی شود. ظهورات خیلی مهم هستند. همانطور که ظهورات جسمانی در پزشکی مهم هستند و پزشکان به آن توجه دارند مثل آزمایش ادرار، خون، عکس و غیره، ظهورات باطن و روح نیز شاخص هایی دارند که اهلش آنها را می شناسند.  یعنی در مورد مسایل روحی نیز همینطور است. اگر خروجی های کسی ناسالم است، نشانه ی این است که یک مشکلی در دل و قلب او هست که خروجی اش به صورت تنفر یا میل های بد در می آید. بنابراین، میل ها، محبت ها، تنفرها، انزجارها، انواع خواب و خیال ها نشان دهنده وضعیت درونی ما اعم از خوب و بد هستند.

5. دانایی خیلی مهم نیست؛ بلکه دارایی مهم است

باید دانایی ها تبدیل به دارایی شوند. این که تو چه داری و چه کسی هستی و آن موقع که تنها هستی، نوع آرزوها و هوسها و دغدغه هایت چیست، اینها کاملاً داشته های شما را به خودتان نشان می دهد. حال اگر خودم را ارزیابی کردم و دیدم که من چه کسی هستم؟ خوبم یا بدم؟ اگر گرایش ها و خروجی هایم را نگاه کردم، باید بفهمم که حالا قلب من کجا ضعف دارد و باید روی آن قسمت کار کنم.

به محض این که انسان می خواهد وفات پیدا کند، یا به ابدیت متولد شود، باطن حیوانی را هم با خودش می برد. برای همین هم قرآن می گوید:«اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْیَوْمَ عَلَیْكَ حَسِیباً=[سوره اسراء/14] نامه‏ ات را بخوان. كافى است كه امروز خودت حسابرس خود باشى.» در آنجا آدم وضعیت خودش را می بیند و می فهمد که با مشکلات زیادی به آن دنیا آمده و صورت انسانی ندارد.

6. ارواح هم سنخ، همدیگر را می شناسند و نمی شود مخفی کاری کرد

اینکه بگوییم، ما آدم خوب و خوش اخلاقی هستیم. ما آدم دوست داشتنی هستیم، کافی نیست. زیرا اینها ظاهر است.  باید باطن و دل را اصلاح کنیم. دلها همدیگر را بو می کشند و یکدیگر را می شناسند. روح ها همدیگر را خوب می شناسند و خیلی خوب جذب می کنند.

امام صادق ع فرمودند:« إِنَّ اَلْأَرْوَاحَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا فِی اَلْمِیثَاقِ اِئْتَلَفَ هَاهُنَا وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا فِی اَلْمِیثَاقِ اِخْتَلَفَ هَاهُنَا وَ اَلْمِیثَاقُ هُوَ فِی هَذَا اَلْحَجَرُ اَلْأَسْوَدُ اَلْخَبَرَ=[المحجه البیضاء 15:8] ارواح انسانها همچون لشکریانی آماده و صف آرائی شده می باشند. آن دسته از آنها که میانشان معارفه و آشنایی بوده، ائتلاف و دوستی دارند و آنهائی که یکدیگر را نمی شناختند، جدا و دور از یک دیگرند.»

اصلاً همسنخ ها چون به یکدیگر شباهت دارند، با هم جفت و جور می شوند و همدیگر را پیدا می کنند.

نمی شود مخفی کاری و نفاق کرد. بالأخره یک جایی خروجی های افراد ظهور پیدا می کند و باطن ها آشکار می شود. این فرمایش امیرالمومنین ع در انسان شناسی و شناخت دیگران خیلی مهم است که می فرماید:« مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَصَفَحَاتِ وَجْهِهِ = [نهج البلاغه، حکمت 26] هیچ کس چیزى را در دل پنهان نمى کند، مگر این که در سخنان بى اندیشه اى که از او صادر مى شود و در صفحه صورتش، آشکار مى گردد.»    

یعنی آنچه که در باطن انسان هست، روی صورت، روی دستخط و نوشته و حرکات و حتی روی نوع لباسی که می پوشد و رنگی که انتخاب می کند یا در لغزش های زبانی، خودش را نشان می دهد. هر چقدر یک چیزی را مخفی کنی، بالأخره آنچه که در باطن هست، بیرون می ریزد و ظهور پیدا می کند.

7. برای این که بفهمیم آیا به خود دروغ می گوییم یا نه، چه کنیم؟

یک نکته مهم روانشناختی این است که بدانیم که آیا ما هم مثل خیلی از افراد، داریم به خودمان دروغ می گوییم یا نه؟ خیلی از افراد به خودشان دروغ می گویند و آن دروغها را خودشان هم باورشان می شود. راهکار فهم این که داریم دروغ می گوییم یا نه، مراجعه و ارزیابی قلب ماست، از طریق خروجی های آن.

قرآن می فرماید:« انْظُرْ كَیْفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ...=[سوره انعام/24] ببین چگونه به خود دروغ مى‏ گویند...» پس برای این که ما از دست دروغ هایی که به خودمان می گوییم نجات پیدا کنیم، باید به خروجی های مان توجه کنیم.

اگر به کسی بگوییم این درخت، درخت خوبی است و سرش را کلاه بگذاریم، موقع بهار معلوم می شود که این درخت چقدر شکوفه و برگ داده و چقدر سایه دارد. نوع میوه اش نشان می دهد که خوب است یا بد. میوه را می شود خورد و آدم می فهمد. اینها می شود خروجی های آن درخت و همه می توانند آن را ارزیابی کنند.

انسان هم همینطور است. یعنی به خاطر حب نفسی که دارد، خودش را فریب می دهد و به خودش نمره ی خوبی می دهد و به تعبیر قرآن،  به خودش دروغ می گوید و در حقیقت، سر خودش را کلاه می گذارد. غافل از آن که این خروجی های او ست که باطنش را نشان می دهد.

شما وقتی می خواهید بفهمید که یک بچه چقدر دارایی دارد؟ یا مثلاً چه وضعیت غذایی دارد و به چه چیزی علاقه دارد؟ اگر برایش یک سفره بچینید و انواع غذاها بگذارید، می بینید که بچه به سمت چه غذایی دستش را دراز می کند. شما حتی می توانید بفهمید که این بچه هله هوله خور است یا غذاخور است. آدم بزرگ هم همینطور است.

8. بهترین راه شناخت مسائل روحی هر کس، قطب نمای قلب اوست

قلب مثل آینه ای است که شما در مقابلش قرار می گیری و شخصیتت شناخته می شود. در آینه نماز انسان می تواند بفهمد که با دلش چه کار کرده است.

وقتی که حقیقت انسان «لا إله إلا الله» است و خدا زیبایی مطلق، لذت مطلق، قدرت مطلق، علم مطلق، حیات مطلق، است قلب ما با یاد خدا چگونه است؟ انسان وقتی با خدا روبه رو می شود، یا اسم خدا می آید، صورتها و مقدسات، شعائر و علامت های معشوقش را می بیند، معلوم می شود که چقدر دلدادگی به اینها دارد. آدم اسم عزیزش را که می شنود، یا عکس عزیزش را که می بیند، یا نامه اش را می خواند، حالش عوض می شود و تکان می خورد.

برای ارزیابی قلبمان، باید ببینیم که آیا ما از بوی خدا خوش مان می آید یا نه؟ از صدای خدا خوشمان می آید یا نه؟ جلوه ها و آیات خدا، دل ما را می برد یا نه؟ آیا هوس خدا را می کنیم یا نه؟ هوس امام زمان را می کنیم یا نه؟ دلمان برای امام زمان تنگ می شود یا نه؟ از همین چیزها کاملاً می توانیم بفهمیم که در سال های گذشته ی عمرمان ما با خودمان چه کار کرده ایم!

به کسی می گویند شب جمعه می خواهیم به حرم برویم. این احساس می کند که دارد به عروسی می رود. اصلاً یک سرمستی و بدمستی خوبی دارد و از همان لحظه که چشمش به حرم، ضریح و به گنبد می افتد. روحش پرواز می کند و می رود امام رضا را بغل می کند و می بوسد. بعد عملا وارد حرم می شود و قرآن می خواند و زیارت می کند و نماز می خواند و با تسبیح سرمست می شود و از این شرابها می خورد. همانطور که طبیعت گراها شراب می خورند. در جمع طبیعت گراها اگر کسی مثلاً سیگار نکشد، یا شراب نخورد، او را بیرون می اندازند. فطرت گراها هم شراب و رقص و می و مطرب دارند.

گر من فقیرم هر شبی، دارم ز یا رب یا ربی           جشنی، نوایی، مطربی، کمتر ز سلطان نیستم

پس آدم از خروجی های خودش می تواند بفهمد که قلبش چگونه است. در نصف شب و سحر معلوم می شود. در حج معلوم می شود. از همان لحظه که شما می خواهید لبیک بگویید و احرام ببندید، همه چیز معلوم می شود. دارایی های هر کس به او خبر می دهند. اصلاً باطن کسی مخفی نمی ماند. پس ما خیلی احتیاج نداریم که دیگران در مورد ما قضاوت کنند. یا با قضاوت های خوب دیگران، سر خودمان را کلاه بگذاریم. نیازی نیست که بگویند تو چقدر فرشته و خوب و نورانی هستی! تو از اولیاء خدا هستی. من خودم، خودم را کاملاً می شناسم. دیگران هم اگر آمدند از ما خیلی تعریف کردند و به به و چه چه گفتند، ما نباید گول بخوریم. خیلی وقتها دیگران در مورد ما قضاوت هایی می کنند و خودمان هم کم کم باورمان می شود. گاهی ما خودمان را در معرض قضاوت های مثبت دیگران قرار می دهیم تا دیگران مثبت قضاوت کنند و ارزیابی کنند تا ما خودمان هم باور کنیم.

دیده اید بعضی ها عقده شهرت دارند. پول می دهند عکس شان را چاپ کنند. پول می دهند که با آنها مصاحبه کنند. پول می دهند تا روی جلد مجله عکس شان را بیاندازند. اصلاً می داند که در انتخابات، رأی نمی آورد؛ اما می رود ثبت نام می کند. اینها توهماتی هست که بعضی ها در آن غرق هستند. شهرت جزء کمالات وهمی است.

9. به قضاوت خوب دیگران دلخوش نباشیم و «خود ارزیابی» داشته باشیم

ما عادت کرده ایم که خودمان را نشان بدهیم و دیگران ما را ببینند و راجع به ما قضاوت های خوبی بکنند. اینها همان است که خداوند فرمود دارند سر خودشان را کلاه می گذارند و خودشان را گول می زنند.

در حالی که اگر من بخواهم خودم را گول نزنم، باید خودم خودم را ببینم و خودم را ارزیابی کنم. باید بروم جلوی آینه. ما آینه های زیادی داریم که باید خود را در آن آینه ها ببینیم. آینه ی آرامش، شادی، نماز، عبادت، حرم، ارتباط با قرآن، ارتباط با مراکز مقدس، شنیدنی های خوب و ... باید ببینیم که چه نوع شنیدنی هایی دل ما را به وجد می آورد؟ چه نوع شنیدنی هایی حال ما را می گیرد؟ حتی در آینه موسیقی می توانید خودتان را بشناسید و ضعف و قدرت خد را بفهمید. چون شخصیت های آدم ها موسیقی های مختلفی دارد. ۵ قوه ی «حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل»، ۵ نوع موسیقی دارد. تو ببین از چه نوع موسیقی هایی خوشت می آید تا قیمتت دستت بیاید. برای ارزیابی خودمان، خیلی جای دوری نمی خواهد برویم. خداوند ما را آنقدر ناتوان و ضعیف نیافریده که ما احتیاج داشته باشیم از نگاه دیگران خودمان را نگاه کنیم.

معیار هایی که برای «خود ارزیابی» به دست دادیم، از نظر تخصصی فوق العاده مهم هستند. برای هر کدام از اینها باید دانشمندان در مراکز علمی سالها کار کنند. اینها معجزه هستند. مثل همین روایتی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:« فی تَقَلُبِ الأحوال عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ وَ الأیّامُ تُوضَحُ لَکَ السَّرائِرُ الکامِنَۀ = در تغییر و گردش حالات (بلندى و پستى و توانگرى و تنگدستى و بیمارى و تندرستى) گوهرهاى مردان (عیب و هنر آنها) فهمیده شود و گذشت زمان برای تو واضح می کند باطن های مخفی را.»

گفتیم چون قلب دائماً در حال دگرگونی است به آن قلب می گویند. یعنی حال انسان، ثابت نیست. چقدر خوب است آدم خودش را چنان تغذیه کند که از دگرگونی های قلبی رها شود و به اطمینان و آرامش قلبی برسد. یعنی برسد به جایی که خداوند به او خطاب کند:«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ = ای نفس مطمئنه»! اطمینان قلب، یعنی این دل دیگر اصلاً تکان نمی خورد. خیلی قدرتمند شده و به آرامش، اطمینان و باور و یقین و اوج ایمان رسیده است.

10. قلب یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چنان قوی است که از ملامت دیگران نمی ترسند

وقتی که قرآن راجع به یاران امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می خواهد صحبت کند، تمام شخصیت آنها را روی دل و قلب برده و می گوید:« جَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ=[سوره مائده/54] در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى‏ ترسند.»

یاران حضرت که قبل از ظهور امام زمان و حتی در دوران انقلاب اسلامی هستند باید ببینیم چه شرایطی دارند؟ ما در این مورد حدیث داریم و در کتاب «آشتی با امام زمان علیه السلام» اسنادش را مفصل آورده ام. ایرانی هایی که قبل از ظهور امام زمان انقلاب می کنند و زمینه را برای ظهور امام زمان فراهم می کنند. اسلام، تمام شخصیت این آد م ها را روی دل برده و می گوید دلهای اینها مثل پاره های آهن می ماند. اصلاً ملامت و مسخره کردن دیگران نمی تواند اینها را تکان بدهد. خیلی استحکام و قدرت دارند.

11. قلب هایی که در دگرگونی روزگار، رنگ عوض می کنند

حال به این فرمول دقت کنید:«فی تَقَلُبِ الأحوال = در دگرگونی حالتها»، احوال جمع حالت است. «عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ» جوهر یعنی باطن. یعنی باطن انسانها در تغییر حالتها نشان داده می شود. دل و قلب اینطوری نیست که راحت خودش را نشان بدهد. باید تکانی بدهید، صدایش که در بیاید، معلوم می شود که چه صدایی می دهد. وقتی به آن فشار می آوری، خودش را نشان می دهد. این یعنی «تقلب الاحوال».

در زمانی که یک مقدار وضعیت مالی یک نفر تغییر کند، کاملاً نشان می دهد که چطور آدمی است. اگر کسی محبوب شود، یا رأی بیاورد، یا با آدم های مختلف سر و کارش بیافتد، کاملاً نشان می دهد که قلبش چگونه است. وقتی که یک سفر خارجی برود، معلوم می شود که چطور آدمی است؟ خیلی ها هستند که تصورها و تصویرهای غلطی از خودشان به دیگران داده اند. این ناشی از تصویر های غلطی است که خودش از خودش دارد. اما کافی است در جمعی که ناجور هستند، قرار بگیرد. آن گاه است که شخصیت اصلی این آدم، کاملا معلوم می شود. گاهی  آدمها اصلاً خودشان را نشان نمی دهند. ولی همین که عصبانی شوند، می فهمیم که درون او چه هست. در روایت داریم که تا سه بار رفیقت را عصبانی کن.  ببین اگر در سه باری که عصبانی اش کردی، اگر با تو خوب بود، این رفیق خوب و برازنده ای برای تو خواهد بود. زن و شوهرها، رفیق ها، شریک ها و همکارها را وقتی امتحان می کنی، حقیقت شخصیت آنها را می شناسی.

12. در اوج عصبانیت  است که بعضی افراد، همه چیز را بیرون می ریزند

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: در دو جا می توانی اصل شخصیت افراد را بشناسی؛ در عصبانیت و شهوت.

حضرت می فرماید: ۱- «لا یُعرَفُ الرَّأی إلاّ عِندَ الغَضَب= باطن و رأی آدمها شناخته نمی شود، مگر موقع عصبانیت.» ۲-«لا یُعرَفُ الرَّأی إلاّ عِندَ الشَهوَۀ= باطن و رأی آدمها شناخته نمی شود، مگر موقع شهوت.»

در شهوت غذا خوردن، او را پای میز غذای آنچنانی در یک رستوران ببر. در یک سفر خارج از کشور با او همراه شو. در یک عروسی یا در شمال کشور و لب دریا با او همراه شو. خواهی دید که کاملاً نشان می دهد که چطور آدمی است.

اگر خواستی اهل دل بودن کسی را بسنجی، در مکه، کربلا، حرم امام رضا یا سر نماز، یک شب جمعه احیا همراه او شو. آنهایی که اهل عیاشی و بزم های معنوی هستند، حضور جدی دارند. اما آنهایی که نیستند، با هزار و یک جور توجیه، از بزم های معنوی فرار می کنند. کسی که دل دارد، می گوید بزم است، یک بزم و جشن برپا کرده اند و تا صبح، اِحیا است. اِحیا مثل اِحیا در قلب است، یعنی زنده کردن. دل را می خواهیم زنده کنیم. اما اگر کسی قلبش مرده باشد، حال اِحیا ندارد. ماه رمضان هم از روی مجبوری است که به احیا می آید. می گوید: چون همه می آیند، زشت است اگر ما نرویم. اما در حقیقت، دل ندارد. وقتی دل ندارد، کجا می خواهد برود؟ مادیات در دل که نمی ریزد. فقط معنویات است که در دل می ریزد.

13. حسادت از بیماری های قلب است

استاد ما می فرمودند: یک حسادت، 200 سال انسان را دچار عذاب می کند. کسی بگوید نه من حسود نیستم، قابل قبول نیست.  بگذار پای یک تازه وارد وسط بیاید، آن گاه معلوم می شود.

یک مادر است و پسرش را خیلی دوست دارد و برای پسرش زن می گیرد. اما بعدا می بیند پسرش خیلی به همسرش علاقه مند شده است و به هم می ریزد. خواهر طور دیگری به هم می ریزد. عروس مریض است و می بیند که شوهرش دارد به کسان دیگر هم محبت می کند، اصلاً تحمل ندارد. نتوانستی تا به حال مکه بروی، بعد می بینی که همسایه ات، خواهرت، دوستت، جاری ات هر سال دارد مکه می رود، اگر هر وقت می شنوی که طرف دارد مکه می رود و تو خوشحال شدی و اصلاً به تو برنخورد، معلوم است در جهنم حسادت نیستی.

40 سال است داری زندگی می کنی، بعد می بینی خواهرت که 20 سال از تو کوچکتر است ده بار سفر خارج از کشور رفته و تو اصلاً نرفته ای. بعد می بینی خانه دار شدند و تو هنوز صاحبخانه نشده ای. یا می بینی بچه دار شدند و تو هنوز بچه دار نشده ای. یا خواهرت که 4 سال از تو کوچکتر است، برایش خواستگار آمده، اما برای تو نیامده. در اینجا اگر توانستی خیلی راحت، خواهرت را پشتیبانی کنی تا ازدواج کند، معلوم است جهنمی نیستی.

در تغییر حالتها آدم می فهمد که کیست. اگر عزیزان ما کسان دیگری را غیر از ما دوست داشته باشند و به کسان دیگر هم اهمیت بدهند، اگر به ما برنخورد و خوشحال هم باشیم از این که یک کسی از عزیزان ما، کسان دیگر را بیشتر از ما دوست دارد، آن وقت معلوم می شود که ما چه کاره ایم.

14. باطن مخفی قلب را مرور زمان آشکار می کند

یکی از اموری که باطن قلب هر کس را آشکار می کند، گذشت زمان است. چون در مرور زمان، برای افراد اتفاق های متعددی می افتد و انسان حقیقت خودش را نشان می دهد.

حضرت می فرماید: «وَ الأیّامُ تُوضَحُ لَکَ السَّرائِرُ الکامِنَۀ= گذشت زمان، برای تو واضح می کند باطن های مخفی را». مثلا زمانی که کسی به مقامی دست پیدا می کند، حقیقت شخصیتش معلوم می شود. می بینید که این آدم اگر الان رأی نیاورده بود و نماینده مجلس نشده بود، مرتب به مسجد می رفت و با مردم نشست برخاست می کرد. اما می بینیم از وقتی که رأی آورده، اصلاً پیدایش نیست. بعضیها هم وقتی که رأی نمی آورند، جهنمی می شوند. وقتی که رأی نیاورد، به شعور مردم فحش می دهد.

پس نمی شود الان و در حال حاضر که هنوز برای کسی اتفاقی نیفتاده، او را قضاوت کرد. باید در تغییر حالت های مختلف قرار بگیرد و در دست اندازهای مختلف بیافتد بعد معلوم می شود که چه کاره است.

مثلا شما اتومبیلی را می بینی و خوشت می آید و می گویی من همین را می خرم. ولی وقتی دست مکانیک می دهی مکانیک تا سوار می شود، 130 ـ 140 ـ 150 کیلومتر آن را می برد و با سرعت حرکت می کند، به تو می گوید که این ماشین را بخر یا نخر. چون کاملاً دستش است که باید چه کار کند.

Share