6. قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

قلب، جلسه 6، 88/10/12
قلب از جنس خداست ، القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیر الله
قرآن شراب مؤمن است؛ ولی الان چقدر حافظ قرآن داریم که با آن مست نمی شوند. تا قرآن در قلب نریزد، برای انسان مستی نمی آورد.

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود ؛ ششمین جلسه از مباحث قلب استاد محمد شجاعی است و فهرست مطالب آن عبارتند از؛

همه قوای انسان، برای حرکتِ قلب است/ سخنان معصومین علیهم السلام برای حرکت قلبی/ حرکت قلبی، رشددهنده تر از حرکت بدنی است/ راهکارهایی برای راه افتادن قلب/ نمونه هایی از کسانی که با دل حرکت کردند و زود به مقصد رسیدند/ وسعت بهشت هر کس به اندازه دل اوست

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

گفتیم همه حقیقت انسان دل اوست و دل تنها دارایی است که انسان با پرورش آن می تواند دنیای شاد و آرامی داشته باشد و سعادت آخرت را نیز، نصیب خود کند. انسان دارای 5 شأن است، که دل یا قلب، همان شان فوق عقل او می باشد.

هر یک از 5 شأن انسان، معشوق و کمال مربوط به خود را دارد. معشوق شأن پنجم، یعنی «فوق عقل» که از جنس خداست، همیشه به دنبال کمال بینهایت و مطلق است. حس بینهایت طلبی انسان نیز، بخاطر وجود همین شان «فوق عقلی» انسان است. اگر این بینهایت را که خداست، پیدا نکرد، حس بینهایت طلبی را که در وجودش هست را در چهار شان پایینی اش به کار می برد و خیال می کند که اینطور می تواند ارضاء شود. به همین دلیل، عمرش را صرف می کند در امور عقلی مثل علم، امور وهمی مثل «شهرت، قدرت، ریاست و مدیریت»، امور حسی مثل «شکم، شهوت، تجملات، زمین، لباس و مسکن و چیزهایی از این قبیل». یعنی کمال خودش را فقط در این چیزها می بیند و آخر سر هم به ارضا نمی رسد. چون این امور از جنس دل نیستند. فقط امور فوق عقلانی از جنس دل هستند.

همه عاشق خدا و بینهایت هستند. اما تفاوت در این است که جمعی همانند پیامبر، امیرالمؤمنین و سایر ائمه علیهم السلام مصداق حقیقی بینهایت را پیدا می کنند و بعضی ها مثل یزید، معاویه، ابوسفیان و ابولهب و ...به دنبال کمالات پایینی هستند.

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

همه قوای انسان، برای حرکتِ قلب است

انسان زیرک که می خواهد به سمت بینهایت حرکت کند و کمالات بینهایت را جذب کند، از همه امکانات و قوایش یعنی از «حس، وهم، خیال و عقل» استفاده می کند تا به قلب سلیم برسد.

مثلا نیروی «خیال» خیلی کار می کند. نباید فکر کنیم خیال یک چیز موهوم است. خیال از حس و از جسم بیشتر قدرت دارد و توانش از ماده بیشتر است.

انسان می تواند در خیال خودش با خدا عشقبازی کند. با خدا و امام زمان و معصومین خیالپردازی کند. خیال خیلی می تواند انسان را اوج بدهد. به شرطی که انسان تمرین های لازم را داشته باشد و بداند که چطوری با خیال های قشنگ می تواند اوج بگیرد. کسی که به گناه فکر می کند، همین که آن را در خیالش می آورد، بعد از یک مدت، قدرت او برای انجام آن گناه زیاد می شود.

اکثر مکاشفه هایی هم که برای انسان ها رخ می دهد، همین طور است. مثلاً طرف می گوید، من در جمکران امام زمان را دیدم، ولی دیگران نمی دیدند. این فکر می کند که واقعاً امام زمان با بدنش در آنجاست. در حالی که امام زمان از همانجایی که هست، برای انسان تمثل می کند، در خیال شمامی آید، با شما ارتباط حقیقی و مؤثر برقرار می کند. پیام و ارتباط درست است. اما اینجا حس نیست. در بخش حس، شما را حذف می کند. مثل تِله پاتی.

بعضی ها وقتی که می خواهند خدا را بشناسند، از شأن عقلی شان استفاده می کنند و مثلا در طبیعت مطالعه می کنند و به دنبال دلائل می گردند. گروه دیگر در منطق و فلسفه کار می کنند و از طریق این علوم می خواهند خودشان را به جایی برسانند.

بعضیها از همه اینها زرنگتر هستند و حرکت شان دلی است و با دل خودشان حرکت می کنند. اینها محبت حق تعالی را در دل خود پرورش می دهند و با این محبت اوج می گیرند. اینجاست که حرکت های عقلی و معرفتی خیلی به انسان کمک می کند. در شب قدر وقتی که غالب مردم دنبال عبادت هستند، بزرگان ما اصلاً توصیه به عبادت زیاد نمی کنند. می گویند که حرکت تان را درونی کنید. از عقل تان استفاده کنید. برای این است که فرمودند در شب قدر مهمترین عمل مذاکره علمی، تفکر و کار علمی است. این برای آن است که دل، زودتر راه بیافتد. نزدیکترین قوه به فوق عقل که بخش انسانی ما است، عقل است.

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

سخنان معصومین علیهم السلام برای حرکت قلبی

نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود:«إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لا یَنظُرُ إلی صُوَرِکُم وَ لا إلی أموالِکُم وَ لکِن یَنظُرُ إلی قُلُوبِکُم وَ أعمالِکُم= همانا خداوند تبارک وتعالی به صورت ها و اموال شما نگاه نمی کند. بلکه به قلبها و اعمال تان نگاه می کند.» پس باید بجای سرمایه گذاری روی حجم عمل، روی کیفیت عمل سرمایه گذاری کنیم.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:«جَعَلَنَا اللهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ یَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الاَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ=[نهج البلاغه، خطبه 193] خداوند ما و شما را به لطف و رحمتش از کسانى قرار دهد که با دل و جان براى رسیدن به منزلگاه هاى نیکان کوشش مى کنند.»

امام جواد(علیه السلام) می فرماید:«اَلقَصدُ اِلَی اللهُ تَعالی بِالقُلُوبِ اَبلَغُ مِن اِتعابِ الجَوارِحِ بِالاَعمالِ=[بحار الانوار، جلد75، صفحه 363] قصد و تقرّب به خداوند متعال بوسیله قلب ها و دلها، بسیار رساننده تر از رنج و سختی دادن به اعضاء و جوارح بوسیله اعمال است.»

بعضیها 30 بار یا 40 بار به حج می روند؛ ولی تفکر ندارند. نمی دانند حج و فلسفه حج چیست. به عمره می روند. اما  کور و کر می روند و برمی گردند. ماه رمضان می آید که ضیافت خداست. اما اگر از اینها بپرسی در این ضیافت با صاحبخانه ملاقاتی صورت گرفت؟ می بینی که اصلاً ملاقاتی با خدا نکرده اند. گاهی می گویند:«من روزی یک جزء قرآن خواندم» اما این هم باز، حرکت زبانی است، حرکت قلب نیست. از این قرآن خواندن چه فهمیدی؟ هیچ. می گویند:«ده بار کربلا و سوریه رفتیم و نماز خواندیم و جمکران رفتیم». اما نمی دانند که اینها حرکت قلبی نیستند. حرکت بدنی هستند. به انسان ثواب می دهند؛ اما این باید در قلب سرریز شود. یعنی تحولی باید در قلب ایجاد کند. وقتی قلب حرکت نکند، امام صادق (علیه السلام) می فرماید، 60 سال که شما نماز بخوانید، یک رکعتش هم قبول نیست. چون 60 سال کار بدنی کردی. یک جرعه اش به قلب نرسیده.

قرآن شراب مؤمن است؛ ولی الان چقدر حافظ قرآن داریم که با آن مست نمی شوند. تا قرآن در قلب نریزد، برای انسان مستی نمی آورد.

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

حرکت قلبی، رشددهنده تر از حرکت بدنی است

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:«حَرَکاتُ القُلُوبِ أبلَغُ مِن حَرَکاتِ الأعمال= حرکتهای قلبی خیلی زودتر انسان را می رساند تا حرکتهای بدنی.» مثلاً بنشیند تسبیح دستش بگیرد، 10 هزار تا ذکر بگوید، این حرکت بدنی است. اصلاً علت این که می گویند ذکر را تکرار کنید، این است که تکرار باعث می شود قلب تکان بخورد. حال کسی که با یکبار ذکر گفتن، قلبش تکان می خورد، این شخص خیلی قوی است. قلبش آماده است و اصلاً زبانش هم ذکر نمی گوید و می تواند بطور مستقیم و بدون حرکت زبان و لفظ و دهان، ذکر قلبی بگوید. یعنی در هرجا و هر لحظه و حتی شب که می خوابد، خودِ قلب دارد ذکر می گوید.

باید از قلب مواظبت کرد. گاهی شما وقتی نماز می خوانی، قلبت با همسرت درگیر است. ذکر قلبی شما دعوا با همسر، شریک یا فرزندان است. یعنی بجای این که قلب ذکر خدا را بگوید، در یک جای دیگر دارد ذکر می گوید. مثلا الان موقع نهار است و بوی غذای مورد علاقه ات پیچیده، قلبت دارد ذکر آن غذا را می گوید. بدنت دارد نماز می خواند و سجده می کند، اما قلبت دارد ذکر چلوکباب می گوید و از آن تغذیه می کند. اما کسی که تمرین قلبی کرده حتی اگر در جایی شلوغ باشد، ممکن است جای خوبی هم نباشد، ولی قلبش یا الله می گوید و خوب تغذیه می شود. پس حرکتهای قلبی فوق العاده مهم است و ما باید روی قلب و دل سرمایه گذاری کنیم.

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

راهکارهایی برای راه افتادن قلب

یکی از راه هایی که برای تقویت قلب وجود دارد و مقدمه ای است برای راه افتادن قلب، حرکات بدنی است. تأکید شده که ما باید حرکت بدنی انجام بدهیم تا قلب راه بیفتد. همه حرکت های بدنی قشنگ هستند. از حرکت های بدنی باید برای راه افتادن دل استفاده کرد. سینه زنی، پیاده روی و ذکر با صدای بلند، از روش های راه اندازی دل هستند.

۱- سینه زنی: شما وقتی که سینه می زنی، کم کم اشکت هم در می آید. سینه زنی ضعیف ترین کار در عزاداری امام حسین علیه السلام است. گاه کسی را هم می بینی که از این واقعه آنقدر می سوزد و آنقدر ارتباط برقرار می کند که یک گوشه نشسته و فقط اشک می ریزد. به این نباید گفت: برو سینه بزن. چون ارتباط قلبی با آن واقعه برقرار کرده است. اما اگر دل راه نیفتد، باید برود سینه بزند و حرکت بدنی انجام دهد وبعد می بیند که یک دفعه دل راه می افتد. حرکت بدنی مثل هُل دادن اتومبیلی است که بخاطر مثلا سرد شدن هوا موتورش روشن نمی شود؛ اما وقتی آن را هُل می دهی، موتور راه می افتد. حرکت بدنی یک تلقین است.

۲- راه رفتن: در روایت داریم، هیچ کس با کاری به اندازه راه رفتن با پا، به خدا نزدیک نمی شود. برای همین است که اکثر مناسک حج پیاده روی است. در حج وقتی سعی بین صفا و مروه را انجام می دهید، یا به گرد ضریح و کعبه دور می زنید؛ یا از خانه حرکت می کنید تا به مسجدی بروید، یا مسیری را پیاده می روید تا به نماز جمعه برسید، اینها هل دادن دل و راهپیمایی های باارزشی هستند که بعد از آن، احساس نشاط می آید. وقتی برای نماز جماعت به مسجد می روی، همین حالت به شما دست می دهد تا این که در خانه خودت نماز بخوانی. پس بیرون بزن و راه برو و حرکت بدنی داشته باش.

۳- ذکر زبانی: ذکر گفتن نیز از عوامل راه انداز قلب است. پس ذکر بگو و صلوات را با صدای بلند بفرست.

۴- تلقین و استفاده از محیط: مثلا به حرم امام رضا علیه السلام می روی؛ اما می بینی در حرم قلبت خشک است و دلت یخ کرده و خیلی نمی توانی با حضرت ارتباط برقرار کنی. از حرکت بدنی استفاده کن و کنار چند نفر که دارند گریه و یا عزاداری می کنند، بایست. کنار کسی که حال خوشی دارد بایست و همان حال خوش را به خودت تلقین کن.

۵- خدمت به والدین: خدمتی که به پدر و مادر می کنید، در آماده شدن دل و پیدا کردن رقت قلب، فوق العاده موثر است.

۶- خدمت به دیگران: خدمتی که به یک پیرمرد یا پیرزن می کنید، دل را راه می اندازد. حتی وقتی که به یک بچه که در حرم است، شکلاتی را می دهید، می بینید دل شما راه افتاد و اشک شما رامت تر سرازیر می شود.

گاهی شما به یک مورچه و سگ کمک می کنی، دلت راه می افتد. جلوی گربه غذایی می اندازی، می بینی که همان گربه کلی دعایت می کند و این دل راه می افتد. برعکس یک مورچه و گربه را در نظر نمی گیری. از کنار سگ با قساوت قلب رد می شوی، در نتیجه وقتی که به مسجد می روی، می بینی تا دلت خشک شده و عبادت ها هیچ اثری در دلت ندارد.

گاهی کمک به یک کبوتر خیلی دلت را نرم می کند. یک کار قشنگ این است که وقتی می خواهی از خانه بیرون بیایی می بینی که دارد باران می آید و هوا سرد است، یک جعبه برداری و زیر بالکن خانه ات بزنی تا یک پرنده بیاید آنجا لانه کند. می بینی که کلی مشکلاتت حل می شود.

۷- صدقه: صدقه از چیزهای خیلی واجب و قطعی است در راه افتادن قلب. یعنی صدقه جزء شرائط اصلی است، نه اینکه بگوییم فقط کمک می کند.

شما وقتی می خواهی یک ارتباط معنوی قشنگ برقرار کنی و کار مهمی انجام دهی، به اندازه ای که آن کار برایت اهمیت دارد، پول کنار بگذار و صدقه بده. بعد می بینی قلبت راه می افتد. برای همین است که فرمودند: شرط است که قبل از هر دعا انسان حتماً مقداری صدقه کنار بگذارد.

چون ما خیلی از این مسائل را نمی دانیم، گاهی کارهایی نادرستی می کنیم. نگاه های بد، حرف ها و حرکتهای بد، مثل تکبر و عُجب که خطرناک است. بنابراین، صدقه خیلی از بلاهای ناشی از همین کارهای ما را برطرف می کند و درنتیجه، دل راه می افتد.

۸- پرهیز از گناه: انسانی که از یک گناه می گذرد، خیلی از مسائلش حل می شود.

۹-ایثار: مثلا شب احیاء که باید دل رقیقی داشته باشی، بر سر سفره نشسته ای و می بینی بهترین جای غذا را جلوی تو گذاشته اند. آن قسمت را نخور و به بقیه تعارف کن. نوشابه خنک به تو داده اند، نخور و کنار بگذار و بده به کس دیگری بخورد. سالاد هست، بده کس دیگری بخورد. بدترین جای غذا را برای خودت بردار و همان را به عنوان افطار بخور. بعد می بینی که خیلی اتفاقات قشنگی برای دلت می افتد و یکدفعه راه های خوبی برایت باز می شود. اما اگر خلاف این کارها را بکنی، قلب قفل می کند و راه بسته می شود، چون تو شهوت شکمی پیدا کرده ای. با شهوت شکم حیوانیتت را تقویت کرده ای و سنگین شده ای.

۱۰- تقویت فهم و درک: مهمترین عامل در راه افتادن دل، فهم و درک انسان است. انسان باید فهم و درکش را تقویت کند. یعنی عقلاً مسائل را درک کند. در این صورت خیلی زود قلب راه می افتد. بین «درک و شعور» با «سواد و دانش» فرق است.

بعضیها روی فکرشان خیلی سرمایه گذاری می کنند. مثلاً می روند دنبال شناختن حقایق عالم. طلبه می شوند، بعد دانشگاه می روند، فلسفه و الهیات می خوانند، یکسره کار فکری و مطالعاتی و عقلی انجام می دهند. اما می بینید که اصلاً کار دلی نمی توانند بکنند. در حالی که کار عقلی هم به تنهایی کافی نیست.

این آدم با سواد می بیند که مادرش که بی سواد است، مکاشفه می کند. اما این آقای فیلسوف، هنوز یک خواب قشنگ هم ندیده، چه برسد به این که بخواهد مکاشفه کند.

گاهی می بینید که یک پیرزن، بقال، کفشدوز کنار خانه خیلی موفق تر از آقایی است که 20 سال درس خوانده و کار کرده است. چرا؟ برای این که آنها حبی کارشان راه افتاده و از روی محبت کار کرده اند.

۱۱- جهاد، عملی موثر در حرکت قلب است:  داشتن روحیه جهادی برای راه افتادن قلب خیلی سازنده است. آنهایی که روح جهاد و مبارزه دارند، قلبشان زود راه می افتد. به خصوص در غریبی، تنهایی و آنجایی که خیلی افراد حاضر نیستند، کار جهادی بکنند، اگر یک نفر روح جهاد و مبارزه داشته باشد و با مال و جانش جهاد کند، خیلی زود قلبش باز می شود. هیچ چیز به اندازه مبارزه و جهاد مالی در راه خدا و بعد جهاد جانی دل راه نمی اندازد. قویترین آدمها شهدا هستند. چرا امام فرمود: خدا من را با شهدا محشور کند؟ برای این که  می دانست  اینها به کجا رسیده اند. ما در جبهه از این بچه ها چیزهای عجیب و غریبی دیده ایم. بچه 13 ساله بارها خدمت امام زمان(علیه السلام) می رسید. بارها خدمت حضرت زهرا و حضرت زینب (سلام الله علیها) رسیده. امام می گوید: اینها ره صد ساله را یک شبه طی کردند.

مرحوم سیدعلی اندرزگو (رحمه الله) یک روحانی بسیار خوب، هم درس خوانده و هم از قلبش خیلی خوب استفاده کرده است. امام فرمود: در آن دوران اختناق، نصف انقلاب ما مدیون همین یک نفر آدم است. می گفت: یک روز داشتیم با او به مشهد می رفتیم. بنزین تمام کردیم و در راه ماندیم. مرحوم اندرزگو به راننده گفت: عیبی ندارد تو گاز بده، من صلوات می فرستم. ما گاز می دادیم و او صلوات می فرستاد و اتومبیل هم با چه سرعتی می رفت. او کرامت داشت.

در دفاع مقدس بچه ها چون شناخت شان خیلی زیاد بود، توقع شان هم بالا بود. خداوند هم به همان اندازه توقع شان می داد. در دفاع مقدس در  بعضی از عملیات ها معجزه می شد. یک مقدارش را هم واقعاً فیلمبرداری کردند. همین فیلمی که از عملیات مسلم بن عقیل هست، شما ببینید. من خودم در آن عملیات بودم. اتفاقات عجیب و غریب زیادی در این عملیات برای ما افتاد. ما در شیارها می رفتیم، مهتاب می شد، عراقیها ما را نمی دیدند. بیرون می آمدیم، ابر می شد و هوا تاریک می شد؛ باز هم ما را نمی دیدند. انگار که هر وقت دلمان می خواست هوا تاریک می شد و هر وقت دلمان می خواست، هوا روشن می شد.

در میان آن همه آتش، من یک لحظه پای یک کوه بزرگی رسیدم. یک ارتفاع بزرگی را مین چیده بودند. من به بچه ها گفتم صبر کنید تا من بروم میدان را خنثی کنم. بعد علامت دادم که بالا بیایید. یادم رفت سلاحم  را با خودم ببرم. دست خالی بالا رفتم و رسیدم به نوک قله. آخرین مین را که خنثی  کردم، دیدم 50 تا عراقی سر من ریختند. من در آن زمان 18 سال داشتم و از آنها می ترسیدم. اما آنها هم از من می ترسیدند. آنها به من التماس می کردند که من با اینها کاری نداشته باشم. من نگاه می کردم که اینها به چه کسی التماس می کنند؟ کسی غیر از من اینجا نیست. هیچ سلاحی هم ندارم. خلاصه بچه ها را صدا کردیم و آمدند اینها را گرفتند و بردند. از کوه پایین آمدم و رفتم در مقر به سرهنگ عراقی گفتم: من تنهایی آمدم و آن تپه و ارتفاعات را گرفتم. گفت: حرف مفت نزن. پس آن همه سفیدپوش اطراف تو چه کسی بودند؟ ما هر چه تیر می زدیم، هیچ کدام از آنها نمی افتادند. همینطور راست، ما را نگاه می کردند. برای همین وقتی که دیدیم سلاح فایده ای ندارد، همه سلاح هایمان را به زمین ما از آن سفید پوشها می ترسیدیم. فکر کردی از تو می ترسیدیم؟ این خاطره ای که گفتم کتابش را خود عراقی نوشته اند. یعنی جزء خاطرات عراقیهاست. فقط خاطره من نیست. ولی این صحنه مشترک بین من و آنها بود.

خداوند هر طوری شما بخواهید عمل می کند. خدا بر هر کاری قادر است.«فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ» و «فَعَّالٌ لِما یَشاء» به همین معنی است. هر کاری بخواهید می شود. بسته به این که تو چقدر از خدا  توقع داری و از خدا و اهل بیت علیهم السلام  چقدر شناخت داری.

امام می فرماید: من وقتی که این بچه های رزمنده را می بینم، به آنها غبطه می خورم و خودم را در مقابل اینها کوچک می بینم. امام با ملاک دل ارزیابی می کند.

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

نمونه هایی از  کسانی که با دل حرکت کردند و زود به مقصد رسیدند

قلب که راه بیافتد، خیلی کارها از آن بر می آید. پس روی محبت و نظام دلی خیلی باید کار کنیم. این خیلی مهم است که انسان حس هایش را نگه دارد و دلش را نگذارد آلوده شود و شک و تردید را به دل راه ندهد.

علامه طباطبائی رحمه الله که فیلسوف بزرگی بود، ماه رمضان پیاده از خانه اش تا حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) می آمد، افطارش با یک بوسه از ضریح حضرت بود. می آمد ضریح را می بوسید و می رفت. عشق و دلدادگی ایشان تا این حد بود. اینها برای انسان کار می کند. پس مهمترین دارایی ما دل ماست. این باید فعال و قوی باشد. یک جوان می بینی که 15 سال دارد؛ اما دلی دارد به اندازه همه عالم. از سرف دیگر کسی را می بینی که 60 سال دارد، ریشش را هم سفید کرده در اسلام و نماز و روزه و عبادت، اما دلش به اندازه یک خانه هم نیست. دلش کوچک و کم است.

کسانی که با قلب راه را باز کرده اند، در طول تاریخ اسلام زیاد بوده اند. در اینجا نمونه هایی از اینها را می آوریم.

۱- طی الارض: پدرم می گفت قدیم ها که چند تا مستأجر در یک خانه با هم می نشستند، ما هم در محله ای در میدان شوش مستأجر بودیم. مستأجری داشتیم که جوانی بود و در میدان شوش حمال بود. این جوان شبها دیر به خانه می آمد و در می زد و صاحبخانه می رفت در را باز می کرد. دو سه شب اینطوری شد. صاحبخانه به او گیر داد که فلان فلان شده اینطرف و آنطرف می روی و الواتی می کنی، دیر می آیی؟ مدتی بعد، حمال از آنجا رفت. پدر ما می گفت، ما از صاحب خانه پرسیدیم که داستان چیست؟ گفت: من به او گیر دادم که تو کجا می روی که نصف شب می آیی؟ گفته بود: به خدا جای بدی نمی روم. گفتم: باید هر جا که می روی، من را با خودت ببری. گفت: می برم، ولی به شرطی که هر جا تو را بردم، چیزی نگویی. من هم قبول کردم. یک شب ما را خبر کرد که برویم. گفت: دم در خانه ایستاده بودیم، یک لحظه گفت: برویم. همین که قدم برداشتیم، دیدم در کعبه هستیم. گفتم: ما الان شوش بودیم. گفت: زیارتت را بکن. طواف کردیم و یک لحظه دیدیم مدینه هستیم. در کربلا امام حسین و در مشهد امام رضا علیهما السلام را زیارت کردیم. نزدیک صبح آمدیم خانه و فردا غیبش زد و رفت.

می بینید که این آدم معمولی، خوب دلش را راه انداخته و نیامده کتاب و استاد و برهان ببیند. این خیلی گیر ندارد که این را ثابت کنم؛ آن را ثابت کنم، خدا اینجا چرا اینطوری کرد؟ آنجا چرا حضرت علی اینطوری کرد؟ آن کارش آنجا اشکال داشت و ... تا تو بخواهی به حضرت علی علیه السلام ایراد بگیری که این کار اشکال داشته یا نداشته، می بینی که آن حمال و سوپور رفتند و به مقصد رسیدند.

وقتی که شما درگیر این هستی که ثابت کنی کار خدا و حضرت علی و فاطمه زهرا علیهم السلام درست بوده یا نبوده. آنها راهشان را گرفتند و رفتند. برای همین آنهایی که واقعاً زود به مقصد می رسند، کسانی هستند که اهل شک و تردید و گیر دادن نیستند. حرکت آنهایی که شک و تردید دارند و گیر می دهند، به قلب نمی رسد. چون عقل شان گیر دارد، معطل می شوند. هر چه بایستی و شک کنی، معطلی بیشتری داری. شک معطلی می آورد. از این رو قرآن در مورد کسانی که مؤمن هستند می فرماید:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ=[سوره حجرات/15] مؤمنان، تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ایمان آورده و دچار تردید نشدند و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كردند.»

۲- استفاده از تربت برای راه افتادن ساعت: آقا شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح خیلی مقامش بزرگ است. یک ساعت داشت که هر وقت خراب می شد، یک مقدار تربت به آن می مالید و ساعت راه می افتاد. حال تو این مسئله را یکطوری حل کن. در مخیله ات بگذار که این یعنی چه؟ تربت به ساعت چه ربطی دارد؟

۳- تربت عزاداران اباعبدالله نیز شفا می دهد: آیت الله بروجردی (رحمه الله) در خانه نشسته، چشم درد شدید دارد. عزادارها به  خانه شان می آیند و عزاداری می کنند. آقا گِل از لباسهای عزادارها برمی دارد و روی چشمش می مالد و تا آخر عمر دیگر عینک نمی زند. چرا که او اعتقاد دارد  این گِل عزای امام حسین علیه السلام نیز شفا می دهد. یعنی فقط تربت کربلا نیست که  شفا می دهد؛ بلکه گِل عزادارها نیز شفا می دهد.

۴- حمد شفا برای بیمار از راه دور: یکی از اولیای خدا در قم بود. مثل مرحوم نخودکی که روی چیزی دعایی می خوانند می گویند این را به مریض بده، بخورد خوب می شود. یا بعضی ها می گفتند: من به فلان مریض  نمی رسم که این دارو را به او بدهم، چون راهش دور است. می گفت: پس تو بخور، او در آنجا خوب می شود. ما خدمت این ولی خدا رفتیم. به ایشان گفتم: آقا فلانی در تهران مریض است، چه کار کنیم؟ این ولی خدا به من گفت: وقتی که تو به تهران رفتی، یک حمد خودت از طرف من بخوان. همین کار را هم کردیم و طرف هم خوب شد.

قلب از جنس خداست و فقط با خدا ارضاء می شود

وسعت بهشت هر کس به اندازه دل اوست

یک رمز خیلی مهم این است که وسعت بهشت هر کس به اندازه وسعت دل خودش است. یعنی بهشت شما به اندازه ای وسیع می شود که دلت وسیع است. آنهایی که شب اول قبر فشار قبر می گیرند، علتش این است که دلشان تنگ است. فرمولی که گفتیم این بود که «نفس ما، قبر ماست». اگر در نفست ناراحتی و اضطراب داری، فشار قبر داری. وقتی که عصبانیت، زودرنجی، بداخلاقی و بدزبانی داری و زود جوش می آوری، زود حوصله ات سر می رود و زود به هم می ریزی، نشانه این است که فشار قبر داری.

اگر حوصله ات زیاد است و زود عصبی نمی شوی و پرخاشگری نداری و بدبین نیستی و به هم نمی ریزی و دعوایی نیستی و روح پریدن و انتقام گیری و دعوا نداری و راحت می توانی دیگران را ببخشی و گذشته را ندید بگیری و اضطراب نسبت به آینده سراغت نمی آید، آدم بزرگی هستی و روحت روح بزرگی است و جایت بهشت  است.

سوءظن، حسادت، تکبر، خودخواهی، شهوت های مادی و طبیعی، قلب را کوچک و ظرفیتت را کم می کند. اینها انسان را لوس، حساس، زودرنج و ریز کرده و کارش را خراب می کند.

اینکه می گویند در قبر شما حضرت زهرا و ۵ تن می آیند، ممکن است فقط حضرت علی بیاید و بقیه نیایند. چون قلب تو کوچک است و جا ندارد. شب اول قبر به بعد که می گویند حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می آید، ولی حضرت زهرا و امام حسین و پیغمبر علیهم السلام نمی آیند، علتش این است که قلبت کوچک است. همین الان باید ببینی که اگر حضرت علی در قلبت هست، در شب اول قبر هم هست و گرنه خبری نیست.

یک کسی پنج تن و چهارده معصوم را در قلبش دارد. الحمدلله خیلی قبر بزرگی دارد. یک کسی می بینی انبیاء را دارد. شما می روید و حضرت عبدالعظیم و حضرت معصومه (علیهما السلام) زیارت می کنید، اینقدر این قلب بزرگ است که وقتی می خواهد حرف بزند، اول از خدا شروع می کند و 34 مرتبه الله اکبر، 33 بار سبحان الله و 33 مرتبه الحمدلله می گوید. در زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها بین تسبیح و الحمد لله فرق هست. در بقیه ذکرها همیشه الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله هست. اما در زیارت ایشان، سبحان الله جلوتر است. وقتی این ذکرها تمام شد، تازه از انبیاء شروع می کنی و می گویی: «السلام علی آدم صفوۀ الله. السلام علی نوح نبی الله و... ماشاء الله به این دل، با آنها سلام و علیک می کنی و آنها هم جواب می دهند. بعد سراغ پیغمبر می آیی  و تا امام زمان را سلام می دهی  و بعد متوجه خانم حضرت معصومه سلام الله علیها می شوی و به ایشان هم سلام می کنی . اگر آدم، با فهم به زیارت برود و  کور نرود و کور نیاید، این زیارت ها خیلی دل را باز می کند و به دل وسعت می دهد. پس ما هر چقدر روی دلمان سرمایه گذاری بکنیم، بهشت مان وسیع تر می شود.

Share