بررسی ماهیت وضع و مبدأ دلالت ها / بررسی نظریه فرآیندى بودن وضع (مقاله اول)/بخش دوم

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

نقد مباحث و نظریات مطرح شده

از آن جا که این نوشتار درصدد ارائه رویکردى متفاوت درباره مبدأ وضع و دلالت است، از اشکالاتى که درباره هر یک از نظریات قابل طرح است ـ که در جاى خود، دیگران به آن پرداخته اند ـ صرف نظر کرده و فقط روش کلى اصولیان در وضع و مبدأ دلالت، تحلیل مى شود.

نقد روشیِ مبحث وضع و دلالت در پنج بندِ مرتبط زیر ارائه مى شود:

1. تعریف به سه گونه مى تواند ارائه شود: تعریف به آثار، مقومات و روند پیدایش.

در تعریف به آثار شىء با توجه به برخى آثار و خصوصیات خود که تحت عنوانى جامع ملاحظه شده است، تعریف مى شود. آثار شىء نیزبه ما به الاشتراک و ما به الامتیاز تقسیم مى شود. این روش، روشى انتزاعى است که به روش ارسطویى معروف است.

در تعریف به مقومات، شىء به مقومات و عوامل خود و نسبت بین آنها تعریف مى شود. شناساندن آب به مجموعه عناصر تشکیل دهنده و نسبت ترکیب آنها تعریف به مقومات شىء است.

در نوع سوم تعریف، شىء به مجموعه تغییراتى که سبب پیدایش آن شده، تعریف مى شود. اگر براى تعریف انسان، مراحل سیر او در عوالم گذشته و تغییراتى که به تدریج، اتفاق افتاده تا به وضعیت موجود رسیده است، مورد نظر باشد، این تعریف، تعریف به روند پیدایش است.

هر سه نوع تعریف داراى خصوصیات منحصر به فردى است که در موارد مختلف با لحاظ این خصوصیات و با توجه به هدفى که در نظر است، از آنها استفاده مى شود. این مسئله از امور مهمى است که گاه از آن غفلت مى شود. تعریف آب به مادّه سیّال و شفافى که رفع عطش مى کند، براى یک شیمى دان که به دنبال تجزیه و ترکیب مواد شیمیایى است، تقریباً بى فایده است. همان طور که شناساندن آب به ترکیبى از هیدروژن و اکسیژن براى تشنه اى که به دنبال رفع عطش است نیز بى فایده است.

در بحث وضع نیز ابتدا باید هدف از تعریف مشخص شود و سپس از یکى از روش هاى سه گانهِ تعریف استفاده شود. این مطلبى است که از نگاه متخصصان علم اصول در گذشته و حال دور مانده است.

به اختصار این که هدف از تعریف و شناخت وضع، تأثیر آن در فهم چگونگى دلالت هاى خطابات شارع براى مفاهمه با آن است. این هدف با نوع سوم تعریف که همان تعریف شىء به روند پیدایش است، مناسبت دارد. حال آن که تقریباً هیچ کدام از علماى علم اصول چنین تعریفى ارائه نکرده اند.

2. در نگاه اصولیان دلالت الفاظ بر معانى محصول یک فرآیند نبوده و صرفاً دلالت در نظر عموم آنها دلالت وضعیه ـ که در آن وضع نیز نه یک فرآیند که امرى بسیط تعریف شده ـ قلمداد گردیده است.

باید گفت این نگاه بسیط به وضع محصول منطق انتزاعى حاکم بر تفکر اصولیان است که در آن، مسائل به صورت بریده از هم و جدا تحلیل و به ارتباطات میان آنها و تأثیر و تأثّرها توجه نمى شود. و با این که در دلالت الفاظ بر معانى امور متعدد غیر قابل انکارى دخیل اند، توجّهى به آنها نمى شود و دلالت ها صرفاً وضعیه و وضع نیز امرى بسیط که هر کدام به نوعى آن را تعریف کرده اند، قلمداد مى شود.

به نظر مى رسد دلالت لفظ بر معنا، حاصل فرآیند پیچیده اى است که هر کدام از صاحب نظران به بخشى از آن توجه کرده و آن را وضع نامیده اند. به همین دلیل، نظریات متعدّدى درباره وضع ارائه شده است. افرادى چون شهید صدر برخى حلقات این زنجیره را که همان پیوند لفظ و معناست، به عنوان وضع تحلیل کرده، برخى دیگر چون غالب اصولیان حلقه اعتبار را وضع نامیده اند و برخى دیگر به اجتماعى شدن دلالت ها توجه کرده، آن را وضع نامیده اند.

به نظر مى رسد اگر منطق انتزاعى حاکم بر این تحلیل ها تبدیل به منطق مجموعه نگر و تکاملى شود و حلقات به هم پیوسته وضع و ارتباطات آنها در تحلیل و تعریف وضع لحاظ گردد، بسیارى از تحلیل هاى ارائه شده با هم قابل جمع بوده و افق هاى تازه اى در تحلیل وضع گشوده خواهد شد.

3. گرچه از اصطلاح اعتبار، در تبیین ماهیت وضع بسیار استفاده شده است، هیچ گاه به صورت مبسوط به آن پرداخته نشده و پرسش هایى چون حقیقت اعتبار چیست؟ چه تفاوتى میان آثار امور حقیقى و اعتبارى است؟ بى پاسخ مانده است. ممکن است علت نپرداختن به اعتبار، ادعاى وضوح این مفهوم بوده باشد، ولى اختلافاتى که میان اصولیان پیش آمده نافى چنین ادعایى است.

4. به نظر مى رسد ضرورتى وجود ندارد یک شکل ثابت براى وضع ـ در واقع، براى یکى از حلقات آن که از آن تعبیر به اعتبار مى شود ـ اثبات شود و مابقى اَشکال نفى گردد، به ویژه این که وضع صرفاً مربوط به اِعلام نیست تا قاعده اى را در وضع اِعلام اثبات کرده، سپس به سایر اوضاع، همچون وضع قواعد ادبى و… سرایت داد.

نگاه وحدت اوضاع نیز از همان نگاه بسیط به وضع سرچشمه مى گیرد که وضع را نه امرى پیچیده و وابسته به شرایط لحاظ، که امرى بسیط و ساکن و ناوابسته در نظر مى گیرد.

ازاین رو، امکان صحت همه نظریات در باب وضع، در جایگاه خود متصور است؛ یعنى مى توان چنین فرض کرد که گاهى واضع تنزیل لفظ به منزله معنا را اعتبار مى کند و در مورد دیگر واضعى دیگر متناسب با فرهنگ و شرایطى دیگر، اعتبار وضع اللفظ على المعنى یا ملازمه کند.(15)

بنابراین، علاوه بر این که برخى نظریات مطرح در باب وضع در قالب یک مجموعه عوامل مؤثّر در وضع قابل جمع هستند، اَشکال متفاوت در یک حلقه از حلقات وضع نیز قابل تصور است.

5. نگاه بسیط و انتزاعى به دلالت الفاظ و وضع با هر دیدگاه و نظریه اى که باشد، تأثیر چندانى بر علم اصول فقه و به دنبال آن در تفّقه ندارد. در حالى که اگر نگاه به وضع و دلالت نگاه فرآیندى باشد و این فرآیند از آغاز تا پایان تجزیه و تحلیل شود و بحث از لایه هاى عمیق ترى آغاز شود، مى تواند به توسعه و تکامل قواعد تفاهم با زبان شارع که همان قواعد اصولى است منجر شده و با واسطه به توسعه وتکامل تفقّه بینجامد. در ادامه، تلاش مى شود تا چنین تحلیلى از وضع و دلالت ارائه شود.

بررسى وضع به عنوان فرآیندى که منجر به ایجاد دلالت مى شود

زبان در سطح نازل و با توجه به کارکرد آن به ابزار تفاهم و در سطح نازل تر به ابزار انتقال مفاهیم و معانى براى نیل به مقاصد خاص تعریف مى شود. وضع را نیز مى توان به عنوان فرآیند ایجاد، تحوّل و تکامل زبان تعریف کرد.

در این نگاه، وضع از یک امر ساده و بسیط به مجموعه عوامل و مراحل پیدایش و تحول و تکامل زبان توسعه مفهومى پیدا مى کند که با تحلیل دقیق آن در واقع، با یک واسطه به تحلیل فرآیند پیدایش و تحوّل و تکامل دلالت پرداخته شده است.

از آن جا که هدف اساسى در اصول فقه بحث درباره روش و قواعد کشف دلالات خطاب هاى شارع و مرادات او و در نهایت، به یک معنا روش احتجاج در اصول فقه است، بحث درباره مبدأ دلالت خطابات شارع و تحوّل و تکامل این دلالات زبانى از مؤثّرترین بحث ها در اصول فقه خواهد بود و جایگاه بحث وضع به میزان زیادى، جایگاه مؤثّرى در اصول فقه مى گردد.

ذکر این نکته ضرورى است که روش صحیح بحث، آغاز سخن از دلالت و ماهیت زبان و مباحثى از این دست است، لکن چون موضوع بحث، وضع است، مباحث بر محوریت آن طرح و بررسى مى شوند.

مراحل وضع یا فرآیند ایجاد زبان

از آن جا که دلالت هاى زبانى که حاصل ارتباطات زبانى است، همچون دلالت مفردات، قابل تقسیم به دو نوع دلالت تصوریّه و تصدیقیه است و عوامل مؤثّر در ایجاد این نوع دلالت زبانى قابل بررسى مُجَزّا است، ازاین رو، بحث وضع را در دو مرحله دلالت تصوریّه و تصدیقیه پى مى گیریم.

منظور ازدلالت تصوریّه، تبادر ذهنى انسان به سمت مفاهیم و معانى خاصى است که پس از به کارگیرى زبان با مستعمِل و متکلم، حاصل مى شود، که بدون توجه به مقصود و مراد مستعمِل از استعمال علائم و آواهاى زبانى است. مقصود از دلالت تصدیقیه نیز همان است که مخاطب در ارتباط زبانى، پس از توجه به قصد و مراد متکلم از به کارگیرى زبان و علائم زبانى، به آن مفاهیم و معانى منتقل مى شود و تصدیق مى کند که آن چه به او منتقل شده است، همان مقصود و مراد مستعمل زبان در ارتباط زبانى بوده است.

الف) پیدایش دلالت تصوریّه
مرحله اول: انتخاب

به نظر مى رسد اولین عامل در فرآیند پیدایش دلالت تصوریّه انتخاب علائم زبانى است که شامل علائم لفظى و غیر لفظى است. با توجه به تعریف وضع ـ فرآیند ایجاد، تحول و تکامل زبان ـ مى توان نقطه آغاز وضع را انتخاب الفاظ، آواها و علامت هاى لفظى و غیر لفظى براى مفاهیمى دانست که قرار است در ارتباط انسانى به مخاطبان منتقل شود، براى مثال لفظ سیب براى مفهوم میوه اى خاص انتخاب مى شود و یا قواعد نحوى خاصى براى بیان مقصود اضافه، وصف و… به کار گرفته مى شود و یا حتى ترکیبات و نحوه چینش و چه بسا نحوه نگارش معینى براى اشاره به معانى و مفاهیم معینى استفاده مى شود. ازاین رو، انتخاب علائم زبانى اولین مرحله در ایجاد دلالت تصوریّه است.

نکاتى چند درباره این مرحله مطرح است:

1. تفاوت (انتخاب ) و (اعتبار):
میان اصطلاح انتخاب و آن چه در کلمات اصولیان تحت عنوان اعتبار بیان مى شود، تفاوت وجود دارد. طر ح لفظ انتخاب به جاى اعتبار نیز با عنایت به تفاوت مفهومى این دو واژه بوده است. مرحوم علاّمه طباطبائى اعتبار را این گونه توضیح مى دهند:(16)
این معانى وهمیه در ظرف توهم مطابق دارند، اگرچه در ظرف خارج مطابق ندارند؛ یعنى در ظرف تخیّل و توهّم مثلاً انسان مصداق شیر یا ماه است، اگرچه در ظرف خارج چنین نیست؛ یعنى در پندار، حد شیر یا ماه به انسان داده مى شود، اگرچه در خارج از آن موجود دیگرى است.(17)
این مفهوم از اعتبار، متفاوت از کاربرد آن در فلسفه تحت عنوان مفاهیم اعتبارى و نیز متمایز از مفهوم اعتبار به معناى قرارداد است.
به نظر مى رسد براى ایجاد دلالت هاى زبانى نیازى به اعتبار نیست، بلکه آن چه ضرورى است انتخاب است. انتخاب به معناى گزینش یک لفظ یا علامت از میان چند لفظ و علامت است که در مراحل بعدى بین لفظ یا علامت منتخب و معناى مورد نظر ایجاد رابطه حقیقى ـ به گونه اى که خواهد آمد ـ مى شود، چرا که ضرورى نیست هر جا رابطه اى نبوده و سپس ایجاد شده، قبل از آن فرض رابطه و اعتبار لازم باشد، بلکه هر جا رابطه اى نبود و قرار شد اراده انسانى آن را ایجاد کند، لازمه اولیه اش انتخاب است. ازاین رو، آن چه از آن ناگزیریم، انتخاب است و نه اعتبار.(18)

2. تحقق انتخاب در سطوح متفاوت:
تحقق انتخاب گاه به دست فرد است، گاه با سازمان و گاه محاورات اجتماعى که در آن فعل عمومى جامعه در محاوره مبدأ پیدایش عُلقه بین لفظ و معنا مى شود که به اصطلاح اصولیان، همان وضع تعینى است.
علاوه بر این گاه کیفیت تحقّق انتخاب به شیوه علمى است؛ یعنى با محاسبات و دقت هاى علمى به دست مراکز علمى و به صورت سازمانى شکل مى گیرد و گاه از دقت هاى علمى خارج بوده و به شکل ساده و با محاسبات ابتدایى و به دست افراد مُحَقَّقْ مى شود، براى مثال امروزه تصمیم گیرى نسبت به این که آیا یک لفظ یا یک قاعده وارد زبان اجتماعى شود و پس از آن در تفاهم اجتماعى ـ در سطوح بنیادین، تخصصى و یا عمومی(19) ـ استفاده شود در فرهنگستان هاى عمومى زبان و یا فرهنگستان هاى تخصّصى صورت مى پذیرد. بدیهى است این نحوه از انتخاب پیچیده تر و علمى تر از تحقق انتخاب درست فردى است که با محاسبات ساده، نامى را براى فرزندش انتخاب مى کند.
ازاین رو، در تحلیل وضع باید به این تفاوت ها توجه داشت و متناسب با هر سطحى، به بررسى قواعد و اصول حاکم بر همان سطح پرداخت، براى مثال هنگامى که انتخاب براى مفاهیم عامى که به میزان بالایى در دلالت هاى زبانى مؤثّرند، صورت مى گیرد، نمى توان میزان دقت را در حدّ انتخاب یک نام براى فرزند پایین آورد و بر عکس، هنگامى که قرار است انتخاب اسامى عَلَم شخصى شود، نیازى به فرآیند پیچیده انتخاب نیست.

3. محدودیت در انتخاب:
از نکات مهم در تحلیل انتخاب، وجود محدودیت در انتخاب است. برخى عوامل مؤثّر و محدود کننده انتخاب به شرح زیراند:
1. به دلیل عدم امکان تصور تمام علائم، الفاظ و آواها، قدرت گمانه زنى در مورد آنها وجود ندارد و ذهن در گمانه زنى مطلق عمل نمى کند، بلکه ظرفیت گمانه زنى تابع شرایط تکوینى، تاریخى و اجتماعى است.
2. شرایط فرهنگى حاکم بر جامعه و نظام تمایلات آن، از عوامل مهم و تأثیر گذار در انتخاب است. توضیح این که بسیارى الفاظ و آواها که براى مفاهیم جدید انتخاب مى شوند، از قبل داراى معنا بوده و به هنگام انتخاب، بار معنایى خود را منتقل مى کنند. بدیهى است جوامع دیگر متفاوت است؛ براى نمونه لفظ (جهاد) داراى بار معنایى خاصى است و هنگامى که ترکیبى از آن به عنوان نام، براى نهادى جدید انتخاب مى شود، این به دلیل فرهنگ حاکم بر جامعه و نظام تمایلات آن است و یا هنگامى که فرهنگ دین در صدر اسلام به جاى فرهنگ جاهلى حاکم مى شود، پیامبر اسلام در مواردى اسامى افراد را متناسب با فرهنگ دینى تغییر مى دهد. به همین دلیل، هنگامى که نظام تمایلات جوامع تغییر مى کند، نوع انتخاب ها نیز متأثر از آن تغییر مى کند.
3. عامل سومى که مى توان از آن به عنوان عامل محدود کننده در انتخاب نام برد، ساختار قدرت و سرپرستى اجتماعى است. به این معنا که اگر گزینش علائم زبانى، تابع ساختار قدرت سرپرستى اجتماعى صورت نگیرد، انتخاب در مرحله بعد از پیدایش دلالت تصوریّه ادامه نیافته، اجتماعى نمى شود.
نظام قدرت و سرپرستى اجتماعى از طرق متعددى بر انتخاب اثر مى گذارد، از جمله این که از طریق تأثیر در نظام حقوقى جامعه حق انتخاب را به فرد و یا نهاد معینى مى دهد و یا از طریق تأثیر بر جریان نیاز و ارضا و یا با تأثیر بر تمایلات زیباشناختى جامعه، انتخاب را محدود به حدودى مى کند.
این محدودیت در گزینش به دلیل هدفى است که از وضع در نظر است، چون غایت وضع پیدایش تفاهم اجتماعى است، باید انتخاب که از مراحل اولیه وضع است به دست اجتماع پذیرفته شود، و اِلاّ اگر هدف وضع تفاهم اجتماعى نبود، هر کس به هر نحوى که مى خواست مى توانست انتخاب کند.
ازاین رو، باید گفت که در انتخاب علائم زبانى، هم قدرت گمانه زنى و هم قدرت گزینش محدود به حدودى است و اگر بناست تحلیلى کار آمد از وضع و دلالت هاى زبانى ارائه شود، باید به محدودیت هاى انتخاب در مرحله گمانه زنى و تأثیر جامعه و تاریخ در ایجاد گمانه هاى گوناگون و هم چنین ساختار قدرت اجتماعى که در پذیرش انتخاب ها مؤثّر است، توجه کرد.

 

*****************************
پی نوشتها:
(15) البته این در صورتى است که براى وضع، اعتبار ضرورى باشد، ولى همان طور که خواهد آمد، بر خلاف نظریه هاى رایج، از اساس براى وضع احتیاجى به اعتبار نیست.
(16) همان طور که گفته شد، در کلمات و عبارت هاى اصولیان (اعتبار) به روشنى و کمال تعریف نشده و بعضاً معانى مختلفى از آن اراده شده است. حتى گاه از اعتبار همان انتخاب تعبیر شده است. اما به نظر مى رسد عموم اصولیان اعتبار را به معناى (اعطاء حد الشىء لشىء آخر) دانسته اند. ما نیز توضیحات مرحوم علامه طباطبائى را در مورد همین معناى اعتبار آورده، بیان خواهیم داشت که در وضع به چنین اعتبارى نیاز نیست.
(17) محمد حسین طباطبائى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله 6، (مجموعه آثار شهید مطهرى).
(18) البته اعتبار در وضع امرى محال نیست، ولى حتى اگر واضع مدعى نوعى اعتبار هم در وضع باشد، این اعتبار امرى زاید و به منزله ضم الحجر الى الانسان، خواهد بود.
(19) توضیح این اصطلاحات خواهد آمد.

Share