اشعار مناسبتی «وفات حضرت خدیجه (علیهاسلام)»/ 1

اشعار مناسبتی

بانوی صبح هستی و خورشید دیگری
خاتون آب هستی و پاک و مطهری

آری به اتنخاب خدا و گواه او
تنها تویی که لایق عشق پیمبری

در دامن تو مادر عالم سه ساله شد
شایسته از مقام تو شد شأن مادری

گرد و غبار راه تو معراج جبرئیل
تفسیر واژه واژه ی آیات کوثری

بانو شنیده ام که وخیم است حال تو
 در کنج خانه گشته ای از غصه بستری

گرچه کتا ب زندگی ات رو به آخر است
شأن عیادت از تو مقام پیمبر است

وقتش شده که دختر خود را صدا کنی
بر روی نازدانه ات آغوش وا کنی

وقتش شده که شانه به گیسوی او زنی
با یک دو بوسه درد دلش را دواکنی

باید دو گوشواره خود را به او دهی
تا هدیه عروسی او را ادا کنی

چیزی به عمر خود ز پیمبر نخواستی
وقتش شده از او طلب یک عبا کنی

از عرش پنج تا کفن آمد برای تو
خوب است پنجمین کفنش را سوا کنی

رفتی و داغ تو به دلش کوه غم گذاشت
غصه شروع شد که دگر  مادری نداشت

مادر نداشت حرف دلش را به او زند
حرف از غمی که مانده میان گلو زند

مادر نداشت در شب جشن عروسی اش
تا حرف دخترانه خود را به او زند

مادر نداشت پشت در او را صدا کند
ناچار شد به خادمه خویش رو زند

پیراهنش گرفت به مسمار و پاره شد
مادر نداشت پیرهنش  را رفو زند

مادر نداشت زخم تنش را نشان دهد
با یک نفر دم از غم راز مگو زند

زهرا که رفت نوبت زینب دگر رسید
او میدوید و قاتل ارباب می دوید

موسی علمیرادی

⓪⓿⓪⓿⓪⓿⓪⓿⓪⓿

زير باران رحمتم امشب
گرم عرض ارادتم امشب

مثل هر شب منم نمک گيرت
باز مهمان هيئتم امشب

روضه خوانت شدم خدا را شکر
داده اي تو لياقتم امشب

شأن تو نيست نوکرت گردم
فاطمه کرده دعوتم امشب

مي شوم خادم عزادارت
با تمامي قدرتم امشب

کم برايت گذاشتم عمري
سخت غرق خجالتم امشب

مادر مهربان حلالم کن
جان صاحب زمان حلالم کن

 اي همه افتخار پيغمبر
اولين بي قرار پيغمبر

مي رسد ريشه اش به تو بانو
جود ايل و تبار پيغمبر

تو چه کردي که اين چنين شده اي
همه دار و ندار پيغمبر

چه کسي مثل تو در اين عالم
هستي اش شد نثار پيغمبر

به خدا مايه ي مباهاتيد
تو و حيدر کنار پيغمبر

عضوي از خانواده ات شده است
هر کسي گشته يار پيغمبر

شاعر تو شده رسول خدا
اين مثلک,خديجه الکبري

بي تو از چشم ها حيا افتاد
بي تو پيغمبرت ز پا افتاد

علي و فاطمه غريب شدند
بي محلي به کعبه جا افتاد

خوب شد رفتي و نديدي تو
خانه اي بين شعله ها افتاد

وسط کوچه ها ميان طناب
دست هاي گره گشا افتاد

يادگارت نفس نفس مي زد
لرزه بر جان مرتضي افتاد

کودکي پير مرد شد مادر
فاطمه روي خاک تا افتاد

کاش مي شد حسن زند فرياد
گوشواره روي زمين افتاد

محمد حسین رحیمیان

⓪⓿⓪⓿⓪⓿⓪⓿⓪⓿

مومنون آیه‌های قرآنند
گاه مقداد و گاه سلمانند
از عرب تا عجم مسلمانند
همه فرزندهای بارانند

یا نوه یا نتیجه‌اند همه
بچه‌های خدیجه‌اند همه

سایه‌اش مستدام، بر سر ماست
خانه‌اش قبله‌گاه دیگر ماست
نامش آرامش پیمبر ماست
مادر فاطمه است، مادر ماست

مادرم! ای امام مادرها
به فدایت تمام مادرها

گرمی آشیان پیغمبر
همسر مهربان پیغمبر
یاد تو در روان پیغمبر
نام تو بر زبان پیغمبر

خاطرات تو گرمی شب اوست
یاد تو آه حسرت لب اوست

زن، ولی مردتر ز هر مردی
جگر کفر را درآوردی
قد علم کرده پیش هر دردی
تو بر اسلام مادری کردی

نه فقط امّ مومنین هستی
امّ اسلام، امّ دین هستی

به تو جبریل احترام کند
پیش پایت نبی قیام کند
به تو باید خدا، سلام کند
و تو را صاحب مقام کند

باید اینگونه منجلی بشوی
مادر همسر علی بشوی

با نبی گرچه همنشین بودی
قبل از اسلام بی‌قرین بودی
بین زن‌ها تو بهترین بودی
در زمین آسمان‌نشین بودی

اشک تو ای خدیجه غرّا
ریخته گریه ملائک را

مثل ابر بهار گریه مکن
آنقدر گریه‌دار گریه مکن
از بد روزگار گریه مکن
مادر بی‌قرار! گریه مکن

در سرت فکر کیست می دانم
گریه ات مال چیست می دانم

در عذار گلت چه می بینی
که چنین بی قرار و غمگینی
نگران هجوم گلچینی
یا که رنجور دست سنگینی

آه از دست... آه از آن آزار...
آه از آن کوچه... آه از آن دیوار...

محمد بیابانی

Share