شاکله و اصلاح آن (بخش دوم)

حجت الاسلام والمسلمین جعفر ناصری
زوجیت اساس خلقت

آنچه از بحث شاکله، مورد توجه و جالب است این است که یک دوره بحث درباره شخصیت افراد و شخصیت شناسی مخاطب را به ما می آموزد. آیه پرمحتوا و زرین «قل کل یعمل علی شاکلته» به انسان وسعت نگرش عطا می کند، تا هر عملی را خشک و بی روح نبیند؛ بلکه نگاه به عمل، همراه با توجه به شاکله باشد. یعنی اگر در جنگ خندق ضربتی بر عمرو بن عبدود وارد شد که به تعبیر نبی مکرم صلی الله علیه و آله برتر از عبادت جن و انس(1) بود، این امر عظیم، فقط مربوط به ضربت نیست؛ بلکه این عمل وقتی از شاکله علوی و به دست امیرالمؤمنین علیه السلام صادر شود، چنین ارزشی می یابد. دیگری گمان نکند که می تواند با یک ضربت، چنین جایگاهی پیدا کند. نه؛ شاکله متفاوت است و این، شاکله علوی است که ضربت او از عبادت جن و انس برتر است.
اگر دیدِ انسان چنان شد که عمل و شاکله را با هم مورد توجه قرار دهد، ممکن است در مسیر کمال، به فضل خدا برای او راهی به علمی پرارزش گشوده شود که به واسطه آن، از طرفی، ربط چهره و شاکله را با اعمال گذشته بسنجد و مورد دقت قرار دهد و از طرفی کیفیت تأثیر شاکله را در اعمال و افکار آینده شخص به دست آورد. این علم، چیزی است که در قرآن و روایات، «توسّم» نامیده شده است؛ لذا برای تکمیل بحث شاکله و فهم صحیح آن، در کنار آیه «قل کل یعمل علی شاکلته…» باید آیه ۷۵ سوره مبارک حجر نیز ملاحظه شود که می فرماید:
إن فی ذلک لآیات للمتوسمین؛
همانا در این [عذاب قوم لوط] نشانه هایی برای اهل توسّم هست.
از مطالب گذشته فهمیدیم که شاکله، از سویی ترکیبی است از آثار اعمال و افکار گذشته انسان و از سوی دیگر، اعمال آینده او نیز از شاکله اش نشأت می گیرد. حال که شاکله، چنین محوریت و اهمیتی دارد که بیانگر گذشته آدمی و پیش گویی آینده او است، شناخت آن و سپس اصلاح آن، در سعادت انسان، بسیار اهمیت دارد. اکنون درباره رابطه شاکله و توسّم این نکته را بیان می کنیم که توسم، علمی است که شناخت شاکله، از ثمرات آن است.

معنای توسّـم
در توضیح «توسّم» باید گفت این کلمه از ریشه «وسم» به معنای علامت، نشانه و اثر است؛ در نتیجه معنای «توسّم»، فهمیدن مطلبی از روی علائم و نشانه های آن است؛ لذا لغت شناسان بزرگ در توضیح «توسّم» در عباراتی مشابه، چنین گفته اند:
توسَّمتُ فیه الخیر؛ أی رأیت (عرفتُ) فیه سمته و علامته؛(2)
همچنین برخی مانند صاحب لسان العرب و مجمع البحرین علاوه بر معنای بالا، توسّم را به معنای تفرّس و فراست دانسته اند.
این معانی، با روایاتی از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام تأیید می شود؛ از جمله آن که از جناب سلمان نقل شده است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آیه « إنّ فی ذلک لآیات للمتوسمین» فرمود: فکان رسول الله صلی الله علیه و آله عرف الخلق بسیماهم و أنا بعده المتوسم و الأئمه من ذریّتی المتوسمون إلی یوم القیامه؛(3)
این روایت «شناخت خلائق به سیما و نشانه آن ها» را معنای توسّم معرفی می فرماید.
همچنین در این باره که توسّم و تفرس (فراست) هم معنا هستند، این روایت قابل توجه است که امام باقر علیه السلام درباره آیه « انّ فی ذلک لآیات للمتوسمین»(4)فرمود:
هم الأئمه. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: اتقوا فراسه المؤمن فإنه ینظر بنور الله؛(5)
در این حدیث شریف، در توضیح «توسّم»، سخن از «فراست» به میان آمده است.

چگونگی توسّم و تفرّس
در مجموع، از مطالب گذشته می توان فهمید، توسّم، علمی الهی است که به واسطه آن، وضعیت افراد و خیر و شر بودن آنان و به عبارتی شاکله انسان ها شناخته می شود. اما این توسّم که شناخت از روی علائم و نشانه ها است، چگونه انجام می شود و آن علائم چیست؟ آنچه از برخی آیات و روایات برمی آید، این است که این علائم و نشانه ها، در چهره افراد است که برای اهلش آشکار می شود و آنان با ذکاوت و علم الهی خود از این علایم به شاکله افراد پی می برند. البته این پی بردن، بدون قاعده نیست و «ینظر بنور الله» به این معنا نیست که بدون قواعد ظاهری و باطنی چنین انتقال و فهمی صورت بگیرد. هیچ منافاتی ندارد که مؤمن، با «نورالهی» همراه با «ذکاوت ایمانی» از اموری به امور دیگر منتقل شود که دیگران همین انتقال نورانی را نداشته باشند. می توان این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام را در این باره شاهد آورد که فرمود:
ما أضمر أحدکم شیئاً إلّا و أظهره الله علی صفحات وجهه و فلتات لسانه؛(6)

«متوسمین» کیانند؟
در مجامع روایی ما، روایات متعددی وجود دارد دال بر این که «المتوسمین» دپر آیه شریف، وجود مقدس اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند که برخی از این روایات، گذشت.
حتی بزرگانی مانند مرحوم شیخ کلینی در کتاب کافی و مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، بابی را مستقلاً به این مطلب اختصاص داده اند که منظور از «متوسمین»، اهل بیت علیهم السلام هستند.
اما در عین حال باید توجه داشت که «توسّم» منحصر در آن ذوات مقدس نیست و اگر هم روایات متعددی منظور از «متوسمین» را آن بزرگواران معرفی می کنند، از باب بیان مصداق اتمّ و اکمل است. منافاتی ندارد که برخی از شیعیان خلّص، به مقداری از این علم شریف توسّم دست یابند. مؤید این سخن، روایاتی است که غیر معصومان را هم دارای «توسّم» معرفی می کند.(7)
خلاصه این که «توسّم» و «فراست»، علمی است الهی و ارزشمند و راهی است به سوی شناخت شاکله و زمینه ساز اصلاح شاکله است. این علم، به تمام و کمال، در وجود خزانه داران علم الهی یعنی اهل بیت علیهم السلام وجود دارد و در مراتب پایین تر، شیعیان حقیقی نیز به مقدار ظرفیت خود از آن بهره دارند.

اصلاح شاکله و راه صحیح آن
در این باره گفتیم که یک سلوک معنوی حکیمانه و قاعده مند، از سه رکن تشکیل شده است:
1.امور تربیتی
2.امور اخلاقی
3.امور معنوی

که هیچ یک از این سه مرحله نباید کم اهمیت تلقّی شود؛ چرا که از نظر معنوی هر سه پیوندهایی لطیف و نامرئی با هم دارند که موفقیت یا عدم موفقیت در هریک، در دیگری نیز اثر می گذارد.
در حقیقت، توجه صحیح به سه محور فوق، شاکله ای صحیح از انسان می سازد و شاکله صحیح هم –همان طور که قبلاً گفتیم- در پیشرفت معنوی و سلوک صحیح، نقش اساسی دارد. و این، مطلبی اساسی است که کمتر افراد به آن توجه دارند؛ به این معنا که بسیاری از افراد معنویت جو فقط به دنبال امور معنوی خاص و برنامه های عبادی و ذکر و… هستند و کمتر به این فکر می افتند که از شاکله و اصلاح آن شروع کنند. معمولاً شخص می خواهد شاکله اش را حفظ کند و آن را تغییری ندهد، منتهی شاکله ای که روزی چند هزار ذکر و اعمال دیگر، همراهش باشد؛ چون گمان می کند که این شاکله فعلی، با قدرت ذکر و برنامه های معنوی، بُرد بیشتری دارد؛ ذکر و عبادت را ناخودآگاه ابزاری می خواهد برای این که «أنا» و شاکله زیباتر شود؛ آن هم شاکله ای که خودش ساخته است؛ در حالی که قرآن، خواهان تغییر اصل شاکله است، ولی معمولاً افراد نمی پذیرند. طولانی شدن سلوک معنوی نیز به همین برمی گردد که مقدمات تربیتی و اخلاقی، از انسان، وقت و نیرو می گیرد وگرنه با اصلاح در امور تربیتی و اخلاقی، راه معنویت، ره صد ساله نخواهد بود و می توان زودتر به مقصد رسید. با این مقدمه، به مرحله اول راهکار اصلاح شاکله یعنی امور تربیتی می پردازیم. پیش از بیان مراحل، بیان دو تذکر، لازم است. نخست این که قبل از این مراحل، التزام جدی به شرع مقدس و اهتمام به تکالیف شرعی و ترک گناه و انجام واجبات در شخص ثابت شده باشد و دوم این که ذکر این سه مرحله، به معنای ترتیب نیست، بلکه در بسیاری مواقع و در بسیاری افراد، این سه مرحله، باید همراه هم مورد توجه و عمل قرار گیرد.

امور تربیتی
باید متذکر شد منظور ما از امور تربیتی، اموری خاص است که به توضیح آن می پردازیم. در حقیقت این، اصطلاحی است که برای این بخش برگزیده ایم و نباید با «علوم تربیتی» مصطلح، یکی تلقی شود. امور تربیتی به دو بخش فردی و اجتماعی تقسیم می شوند.

امور فردی
هر شخص با هر هدف و انگیزه مهمی که برای خود ترسیم می کند، برای رسیدن به آن هدف، باید خود را ملزم به رعایت قواعد و قوانینی بداند؛ مانند تنظیم اوقات خواب، برنامه ریزی برای خوراک و… . امور معنوی و سلوکی نیز از این قاعده مستثنا نیست و باید در آن ها به این امور توجه کرد. البته امور تربیتی ای که باید به آن ها اهتمام داشت، بسیارند؛ لذا به چند مورد آن که اهمیت و کاربرد بیشتری دارند، اشاره می کنیم:

الف. دوری از بیهودگی
منظور، این است که انسان، از هرگونه اتلاف وقت و صرف عمر در امور بی فایده و لغو خودداری کند. در نصایح نبی مکرم صلی الله علیه و آله به ابوذر، چنین آمده است:
یا أباذر، کُن علی عمرک أشح منک علی درهمک و دینارک؛(8)
انسان، باید درباره دقیقه ها و لحظه های عمرش مراقبه و دقت داشته باشد. این، از خصوصیات اهل غفلت است که دیر به دیر و سال به سال به عمر خود می نگرند و گاهی افسوس می خورند که: «این یک سال، چه زود گذشت!»؛ در حالی که اهل مراقبه، برای هر لحظه عمر ارزشی بی همتا قائلند و مراقب آنند. البته معلوم است که دوری از بیهودگی نسبت به مراتب افراد، متفاوت است و در مجموع، منظور این است که شخص، اوقات خود را هدر ندهد و مشغول انجام وظیفه فعلی باشد ولو آن وظیفه، تفریح، خواب یا امور دیگر باشد.

ب . نظارت بر خواب و خوراک
هیچ انسان موفقی، با پرخوری و پرخوابی به موفقیت نرسیده است؛ بلکه برای رسیدن به مقصود تا حد امکان از خواب و خوراک پرهیز کرده است؛ امام صادق علیه السلام تأثیر پرخوابی بر امور دنیا و آخرت را چنین بیان می فرمایند:
کثره النوم مذهبه للدین و الدنیا؛(9)
برای یک مؤمن خداجو، باید روزه داری و بیداری سحر، امری سهل و ساده و بلکه محبوب و لذت بخش باشد، همان طور که درباره برخی انسان های موفق، ماجراهایی شگفت انگیز از تحمل گرسنگی و بی خوابی برای نیل به هدف (چه اهداف مادی و چه معنوی) نقل شده است.

ج . نظم بخشی به امور
برنامه ریزی برای انجام فعالیت ها –اعم از امور شخصی، خانوادگی، اجتماعی و دنیایی و آخرتی- از لوازم موفقیت در نیل به اهداف است. خوب است گاهی انسان، اعمال شبانه روز خود را به تفصیل بر روی کاغذ بیاورد تا به طور محسوس و دقیق بفهمد ساعات عمر بی بدیل خود را در چه اموری صرف کرده، چه اوقاتی را در انجام وظیفه و چه اوقاتی را بیهوده صرف کرده است و برای هریک، چقدر وقت گذاشته است. همچنین چقدر از اموری که تصمیم انجامش را داشته، توفیق یافته که انجام دهد و چه اموری را به دلیل بی برنامگی از کف داده است و عالم ربانی آیت الله حاج شیخ محمد بهاری رحمه الله در کتاب ارزشمند تذکره المتقین چنین می فرماید:
اولاً هرکاری دارد، باید اوقات خود را ضایع نکند، [تا مبادا] بعضی از وقت او مهمل [= بیهوده] سپری شود. باید برای هرچیزی وقتی قرار دهد. اوقات او منقسم گردد. وقتی را باید وقت عبادت قرار دهد [و] هیچ کاری در آن وقت، غیر از عبادت نکند. وقتی را وقت کسب و تحصیل معاش خود قرار دهد و وقتی را رسیدگی به امور اهل و عیال خود، و وقتی را برای خود و خواب خود قرار دهد. ترتیب این ها را به هم نزند تا [مبادا] همه اوقات او ضایع گردد… .(10)
در مجموع می توان گفت رشته پیوند همه امور فوق، رعایت نظم به طور کلی است. هر انسانی که اهداف بزرگی در نظر دارد و به ویژه خداجویان، باید رشته همه امور زندگی خود را در دست داشته باشند؛ اعم از نظارت بر خواب و خوراک، نظم بخشی به فعالیت ها، تنظیم اوقات، معاشرت ها و همه فعالیت ها و این خود، مراقبه ای مهم و اساسی است که شخص، مراقب همه اوقات و افعالش باشد.

امور اجتـماعی
در یک سلوک صحیح و یک حرکت معنوی سالم، نباید اجتماع و امور اجتماعی به فراموشی سپرده شود. البته منظور در این جا، امور تربیتی اجتماعی است، نه امور اجتماعی ای مانند حکومت و اداره آن و… که آن هم در جای خود بسیار مهم و مورد تأکید قرآن و روایات است. در اهمیت امور تربیتی اجتماعی همین بس که گاهی موارد جزئی این امور نیز در آیات قرآن آمده و بر آن تأکید شده است؛ از جمله چندین آیه درباره کیفیت صدا و سخن گفتن، چگونگی مجالست و کیفیت برخورد با طبقات مختلف مردم و… .
علاوه بر آن، سیره نبی مکرّم صلی الله علیه و آله که قرآن مجسم است نیز سرشار است از رعایت آداب و امور اجتماعی. اهتمام آن حضرت به آراستگی هنگام خروج از منزل، خوشخویی و خوش رفتاری با مؤمنان، رعایت آداب مجلس و مجالست و… همگی مواردی هستند که بنابر کریمه « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه  حسنه…» باید الگوی همه مسلمین و به ویژه طالبان امور معنوی باشد.
بنابر اهمیت موضوع، به برخی از مهم ترین موارد امور اجتماعی به طور گذرا اشاره می کنیم:

ارتـباط ها و وابستگی ها
انسان، ناگزیر از ارتباط با سایر همنوعان است؛ اما برای موفقیت در هر هدفی، باید این ارتباط ها، حد و حدودی متناسب با هدف داشته باشد و طبق آن، تنظیم شوند. امور معنوی هم نه از این قاعده مستثنا است و نه کم اهمیت تر از سایر اهداف است.
از طرفی ارتباط، وابستگی به دنبال دارد که آن هم باید طبق قاعده و ضابطه باشد. به هر حال بدون مراقبت در امور مختلف و از جمله در ارتباط و وابستگی ها کسی راه به جایی نمی برد. البته آنچه مهم است این است که حدّ و حدود ارتباط ها و وابستگی ها باید طبق موازین دقیق شرعی متخذ از مجموع آیات و روایات تعیین شود. در غیر این صورت، حرکتی جاهلانه است که به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام یا به افراط می انجامد یا به تفریط؛(11)لذا نه خودفراموشی و غرق شدن در مسائل اجتماعی مطلوب و مؤیَّد شرع است و نه فراموشی وظایف اجتماعی در قبال خانواده و جامعه و امثال آن. یک نمونه قابل توجه قرآنی در این باره، ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام است. آن بزرگوار، از کودکی تحت سرپرستی عمویش، آزر بود؛ لذا آزر سیطره ای بر آن بزرگوار داشته است و در چنین فضایی روابطِ عاطفی و خانوادگی حاکم است. پس از سالیانی، حضرت ابراهیم می خواهد برای خود استقلال روحی تعریف کند و از سیطره آزر بیرون بیاید و این، کار آسانی نیست و مشکلاتی دارد؛ ولی همان ابراهیمی که نقل های عجیبی درباره عطوفت و مهربانی ایشان وارد شده است، پس از ناامیدی از هدایت آزر، با او وداع می کند و راه توحیدی خود را ادامه می دهد. این حالات، در زندگی ما هم هست و هر یک، وابستگی هایی عمیق داریم که باید تعدیل شود. مؤمن خداجو باید بداند که عطوفت و دلسوزی در جای خود صحیح و لازم است؛ ولی وابستگی و تحت سیطره قرار گرفتن، فقط باید نسبت به «الله تعالی» و شخصیت های الهی باشد.
نمونه امروزی این جریان، مرحوم آیت الله بهجت رحمه الله بود. دلسوزی و عطوفت آن بزرگوار، به گونه ای بود که بسیار دیده می شد که در فکر شخصی هستند که سی یا چهل سال پیش فقط یک بار او را دیده اند و پس از گذشت سال ها مکرّر از نزدیکان آن شخص، درباره او احوال پرسی می کردند. همچنین به فکر همه جوامع مسلمین بودند و دائماً آن ها را دعا می کردند و می گفتند: «اگر دعا نکنیم، مسلمان نیستیم». اما در عین حال، اولویتی داشتند که همیشه مراعات می کردند و آن این که استقلال روحی شان حفظ شود و تحت سیطره کسی –حتی نزدیک ترین افراد- نباشند؛ لذا اهل نشست و برخاست ها و برخوردهای طولانی نبودند و در این امور از حد لازم، فراتر نمی رفتند.

رعایت آداب اجتماعی
منظور از این عنوان، معنای جامعی است اعم از رعایت نظم در امور اجتماعی، نظافت، توجه به آراستگی ظاهر، شیوه سخن گفتن با دیگران و… . متأسفانه دیده می شود عده ای به نام دین و دیانت، به این امور کم توجهی می کنند؛ در حالی که آیات قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام اهمیت این امور را گوشزد می کند. از باب مثال، مسأله ای مانند شیوه سخن گفتن و به اصطلاح، تُن صدا در هنگام تکلم، آیاتی از قرآن کریم را به خود اختصاص داده است. قرآن کریم یکی از نصایح لقمان حکیم به فرزندش را چنین نقل می فرماید:
و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر؛(12)
در آیه دیگری، ملاک تن صدا، بلندتر نبودن صدا از صدای مبارک نبی مکرم صلی الله علیه و آله معرفی می شود.(13)
درباره سخن گفتن و آداب آن، آیات دیگری نیز در قرآن کریم موجود است؛ ولی همین مقدار، برای پی بردن به اهتمام قرآن به موارد این چنینی کافی است.
در مجموع، مؤمن باید به گونه ای باشد که همه ظواهر او اعم از پوشش، نظافت و آراستگی، سخنان او و برخوردهایش طبق موازین یقین شده از سوی شرع باشد.
درباره امور اجتماعی، به ذکر همین دو عنوان کلی اکتفا می کنیم و مطالب را در باب مسائل تربیتی با چند تذکر به پایان می بریم:
1.همان طور که گوشزد کردیم، مواردی که ذکر شد، فقط از باب نمونه و ذکر مصادیق مهم بود؛ ولی ذکر کامل همه موارد و مصادیق امور تربیتی و نیز تعیین حد و حدود آن، مجالی گسترده می طلبد. البته برخی پژوهشگران مؤسسه فرهنگی دارالهدی مشغول طرح جامع اخلاق بر این پایه هستند که امیدواریم زحمات آنان هرچه زودتر ثمر دهد و محصول آن، به علاقه مندان مباحث معنوی ارائه شود.
2.در این زمانه، بسیاری از قواعد تربیتی به گونه های مختلف، از خارج کشور وارد می شود. موضع ما در برابر این امور و قواعد، نه تأیید مطلق است و نه نفی مطلق. بلکه باید آن ها را و حد و حدود آن ها را با میزان قرآن و سنت سنجید و امور مطلوب آن را اخذ کرد.
3.رعایت موارد ذکر شده، مستلزم مراقبه ها و از خود گذشتگی هایی است که در صورت موفقیت در انجام آن ها –هرچند زمانی نسبتاً طولانی صرف آن شود- هر یک به منزله کلیدی هستند که مشکلی از مشکلات سلوکی و معنوی آینده را باز می کنند و مجموع آن ها شاکله ای آماده حرکت معنوی می سازد؛ ولی کسانی که دریچه ای از معنویت برایشان گشوده شده و بدون رعایت چنین قواعد در پی فراگیر کردن و گسترده کردن حرکات معنوی و سلوکی خاص هستند، پس از مدتی دچار مشکلاتی شده و حالاتشان به هم خورده است؛ زیرا این سه امر (تربیتی، اخلاقی، معنوی) به میزان پیش نمی رفته است.
------------------
پی نوشت :
1.
اقبال الاعمال، فصل فیما نذکره من جواب من سأل عما فی یوم الغدیر…، ص ۴۶۷.
2.در او خیر را توسّم کردم؛ یعنی در او اثر و علامت خیر را مشاهده کردم (شناختم). لسان العرب، ج ۱۲، ص ۶۳۷؛ مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۸۳؛ العین، ج ۷، ص ۳۲۱؛ مفردات، ص ۸۷۱.
3.رسول خدا صلی الله علیه و آله خلق را به سیمای [نشانه] آنها میشناخت و من، پس از او متوسم هستم و امامان از نسل من نیز تا روز قیامت، متوسم هستند. بصائر الدرجات، باب فی الأئمه أنهم المتوسمون، ج ۱۳، ص ۳۵۸.
4.سوره حجر: ۷۵.
5.آنان [=متوسمین] امامان هستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «از فراست مؤمن بپرهیزید که او با نور خدا نظر میکند». اختصاص، ص ۳۰۷.
6.هیچ یک از شما چیزی را [مطلبی را در درون خود] پنهان نمیکند، مگر این که خداوند، آن را بر جوانب صورت و لغزش های زبانش آشکار میکند. بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۳۱۶.
7.از جمله از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: کان سلمان من المتوسمین؛ سلمان، از متوسمین بود(رجال کشی، جزء اول، ج ۲۸، ص ۱۳)؛ در روایتی دیگر(منتخب الانوار المضیئه، فصل ۱۲، ص ۱۹۵)، اصحاب امام زمان علیه السلام ، صاحب «توسم» معرفی شدهاند که این علم را از امامشان گرفتهاند و به واسطه آن، کفار و منافقان را میشناسند و فقط آنان را به قتل میرسانند و قتل خطایی ندارند.
8.ای ابوذر! بیش از آنچه بر درهم و دینارت بخیل هستی، بر عمرت بخیل باش. امالی طوسی، مجلس ۱۹، ص ۵۲۷.
9.پرخوابی، دین و دنیا را [از دست انسان] میبرد. وسائل الشیعه، ج ۱۷، باب ۱۷، ص ۵۸.
10.تذکره المتقین،ص ۱۱۳.
11.نهج البلاغه، ح ۷۰، ص ۴۷۹.
12.در راه رفتنت، میانه رو باش و از صدایت بکاه که ناپسندترین صداها، صدای درازگوش است. سوره لقمان: ۱۹؛ و در برخی روایات، «أنکر الأصوات» به عطسه زشت معنا شده است (کافی، ج ۲، باب العطاس و التسمیت، ص ۶۵۶).
13.یا أیها الذین آمنوا لاترفعوا أصواتکم فوق صوت النّبی و لاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعضٍ أن تحبط أعمالکم و أنتم لاتشعرون،
14.ای کسانی که ایمان آوردهاید! صداهایتان را بر صدای پیامبر بلند نکنید و همان گونه که بعضی از شما به بعضی دیگر بلند سخن میگویند، در سخن با او صدا بلند نکنید، تا مبادا اعمالتان نابود شود و شما متوجه نشوید(سوره حجرات: ۲).
-----------------
منبع : چشمه زلال

 

Share