تهاجم به خانه وحی در منابع شیعه

سید جواد حسینی
فاطمه زهرا

زهرا که غمش جدا زدلها نشود            ظلمى که به او رسیده احصا نشود
بخشند اگر به او گناه همه را               یک جو دیۀ صورت زهرا نشود
حوادث پس از «سقیفه » از تلخ ترین و دردناک ترین حوادث تاریخ اسلام و زندگانى امیرمؤمنان(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) می باشد.
واقع گویى و بیان واقعیات تلخ آن دوران باعث دلگیرى و رنجش گروهى است که نسبت  به رهبران آن حوادث تعصب خاص ورزیده، و تا جایى که امکان دارد، می خواهند گردى بر دامن آنها ننشیند. از طرف دیگر، پوشاندن حقایق و وارونه جلوه دادن حوادث، خیانت  بزرگى به تاریخ و نسل هاى آینده بشرى و جامعه مسلمین است که هرگز وجدان آگاه و دردمند به خود اجازۀ چنین خیانت و پا گذاشتن روى حقیقت را نمی دهد. بزرگ ترین حادثۀ تاریخى پس از غصب خلافت موضوع هجوم و یورش به خانۀ وحى، و منزل فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است که براى بیرون آوردن متحصنان و معترضان به غصب خلافت انجام گرفت.
از دستورات ارزنده و حیاتى اسلام این است که هیچ مسلمانى حق ندارد بدون اجازه و رضایت صاحب خانه به منزل کسى وارد شود و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذیرفتن مهمان عذرخواهى کرد، وظیفه دارد از همانجا بدون رنجش برگردد. (1)
خصوصاً که برخى از خانه  ها از مقام و منزلت  خاصى برخوردارند، همچون خانه هایى که در آن خداوند مورد پرستش قرار می گیرد: ((فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال  )) (2)؛ «در خانه هایى که خداوند اجازه داده است که دیوارهاى آن را بالا برند و نام خدا در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می گویند.»
در این میان خانه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از احترام ویژه اى برخوردار است؛ لذا قرآن کریم در این باره دستور مخصوصى می دهد، آنجا که می فرماید: (( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُم  )) (3)؛ «اى کسانى که ایمان آورده  اید! به خانه  هاى پیامبر وارد نشوید؛ مگر زمانى که به شما اذن [ورود] داده شود.»
تقدیس خانه حضرت زهرا سلام الله علیها
بدون هیچ شکى خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از آن خانه  هاى رفیع و محترمى است که در درون آن زهرا و على و فرزندان آن دو(علیهم السلام) خدا را به بهترین وجه عبادت و تقدیس نموده  اند.
اکنون باید دید که مأموران دستگاه خلافت احترام خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) را تا چه حد رعایت کردند؟ آنچه از منابع «فریقین » استفاده می شود این است که دستگاه خلافت نه تنها حرمت  خانه زهرا و على(علیه السلام) را نگه نداشتند؛ بلکه بدترین جسارتها را بر آنان روا داشتند. در مقالۀ گذشته حادثۀ یورش به خانۀ وحى از نگاه تاریخ نویسان اهل تسنن مفصل بررسی شد. در اینجا حادثۀ یاد شده را فقط از منابع شیعه مورد بحث قرار می دهیم .
هنگامى که به روایات و کتابهاى دانشمندان شیعه مراجعه می کنیم، جریان را روشن تر و گویاتر می یابیم، که به نمونه  هایى اشاره می شود:
1. سلیم بن قیس و عیاشى نقل کرده  اند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتى به در خانه على(علیه السلام) رفتند تا او را براى بیعت  با ابابکر دعوت کنند. حضرت على(علیه السلام) در را باز نکرد. سرانجام عمر با جمعى بر در سراى زهرا(سلام الله علیها) آمدند، عمر فریاد برآورد که: یا على! از خانه بیرون آمده، با خلیفۀ رسول خدا بیعت کن؛ وگرنه آتش بدین سراى می زنم. فاطمه(سلام الله علیها) برخواست و فرمود: اى عمر! این چه دشمنى ای است که با ما دارى؟ او جواب داد: در را باز کنید؛ والا خانه را به آتش می کشم! فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود: اى عمر! از خدا نمی ترسى؟...
«ثم دعا عمر بالنار فاضرمها فى الباب فاحرق الباب؛ آن گاه عمر فرمان داد تا آتش بیاورند، پس آن را در میان در افکنند و در [خانه] را به آتش کشید.» (4)
2. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا بَایَعَ عَلِیٌّ(علیه السلام) حَتَّى رَأَى الدُّخَانَ قَدْ دَخَلَ بَیْتَهُ؛ (5) به خدا سوگند! على(علیه السلام) بیعت نکرد؛ مگر زمانى که دید دود وارد خانه  اش شده است.»
3. مفضل به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: گریه چه پاداش و ثوابى دارد؟ حضرت فرمودند: اگر گریه بر حق باشد، ثواب آن قابل احصا نیست. آنگاه مفضل گریه شدید و طولانى نمود و عرض کرد: اى پسر رسول خدا! روز انتقام شما [از جنایتکاران] بزرگ تر از روز محنت و غصۀ شما خواهد بود. پس حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: «ولا کیوم محنتنا بکربلاء، وان کان یوم السقیفة واحراق النار على باب امیرالمؤمنین والحسن والحسین وفاطمة وزینب وام کلثوم و فضة وقتل محسن بالرفة اعظم وادهى وامر لانه اصل یوم النداب؛ (6) نه چون روز محنت ما در کربلا، و گر چه روز سقیفه [و غصب خلافت] و سوزاندن و آتش بر در [خانه] امیرمؤمنان و حسن و حسین و فاطمه و زینب و ام کلثوم(علیهم السلام) زدن و کشته شدن محسن(علیه السلام) بر اثر فشار، بزرگ تر، دردناک تر و تلخ تر است؛ زیرا اساس روز ندبه  ها همان بود.»
4. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در یکى از سخنان خویش که از حوادث آینده خبر می داد، فرمود: «وَ أَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ... وَ أَنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَأَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَیْتَهَا وَانتُهِکَت حُرمَتُها وَ غُصِبَ حَقَّهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدُ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ؛ (7) و اما دخترم فاطمه(سلام الله علیها)، سیده زنان جهانیان [از ابتدا تا انتهاى آفرینش] است... و من آن گاه که فاطمه ام را می بینم، به یاد آنچه که با او رفتار می شود [از ستم ها و اهانت ها] می افتم. گویا می بینم که خوارى به خانه او راه یافته، و حرمتش هتک، و حقش غصب شده است، و [از] ارثش جلوگیرى به عمل آمده، پهلویش شکسته و فرزندش سقط شده است و او ناله می زند: یا محمدا! پس جواب داده نمی شود، و کمک می خواهد، پس کمک نمی شود.»
خداوندا چرا دلها گرفته                             جهان را ماتمى عظما گرفته
چرا سرها بود بر زانوى غم                        سحاب تیره عالم را گرفته
چه غوغایى به یثرب گشته برپا                  که موج فتنه  ها بالا گرفته
زجور امت و هجران بابا                             دل صدیقه کبرى گرفته
زدند آتش به درب مهبط وحى                    که دودش گنبد خضرا گرفته
امیرمؤمنان سردار اسلام                          غم عالم بقلبش جا گرفته
فدک را از کف دخت پیمبر                         ریاکاران بى پروا گرفته
چه رخ داده مگر از بهر زهرا                       که روى خویش از مولا گرفته
مه برج نبوت منخسف شد                       که قرص صورت زهرا گرفته
سیه کرده است قنفذ بازویش را                به دستورى که زان رسوا گرفته
گلویش را فشار غصه و غم                      زدست  بى  وفائیها گرفته
امید از زندگى ببریده دیگر                        زدنیاى دنى دل وا گرفته
نه تنها سوخت «فولادى » از این درد           که غم بر دهر و مافیها گرفته (8)
**************
یکى از سؤالات اساسى در ماجراى آتش زدن خانه حضرت على(علیه السلام) و اهانت به آن بزرگوار این است که: آیا چنان که شیعیان می گویند، به ساحت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نیز جسارت کردند و بر آن حضرت صدماتى وارد شد که به شهادت او و فرزندش منجر گردد یا خیر؟
برخى از دانشمندان اهل سنّت براى حفظ موقعیّت خلفا از بازگو کردن این قطعه از تاریخ خوددارى نموده  اند؛ از جمله ابن ابى الحدید در شرح خود می گوید: «جساراتى را که مربوط به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است.» (9) برخى از سنّى زدگان معاصر نیز در این نظر با آنان همراه شده، مصایبى را که متوجه بانوى دو جهان شده است، انکار نموده اند. براى روشن شدن حادثه جسارت به بانوى دو جهان، بحث را از دو منظر پى می گیریم.
الف. منابع اهل سنّت
برخى از دانشمندان و مورّخان اهل سنّت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخى شانه خالى کرده اند؛ چنان که سید مرتضى رحمه الله در این زمینه می گوید:
«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارتهایى که به ساحت دختر پیامبر گرامى(سلام الله علیها) وارد شده امتناع نمی کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه(سلام الله علیها) زد و او فرزندى را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، زهرا(سلام الله علیها) را زیر تازیانه گرفت تا او دست از على بردارد؛ ولى بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفا سازگارى ندارد؛ لذا از نقل آنها خوددارى نمودند.» (10)
با این حال، برخى از آنها به این حقیقت تلخ اعتراف کرده اند که به نمونه هایى اشاره می کنیم:
1. مسعودى: در قسمتى از آنچه در بخش اول مقاله از این مورّخ اهل سنت نقل کردیم، آمده است: «فَوَجَّهُوا اِلى مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوا بابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیِّدَةَ النِّساءِ بِالْبابِ حَتّى اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛ (11) پس [عمر و همراهان] به خانه على(علیه السلام)  رو کردند و هجوم برده، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوى سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن(سلام الله علیها) را سقط نمود.»
2. نظّام، طبق نقل عبدالکریم بن احمد شافعى شهرستانى (548 - 479 ق.) می گوید: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّى اَلْقَتْ اَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها؛ (12) به راستى عمر در روز بیعت، ضربتى به فاطمه(سلام الله علیها) وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»
همین قول را اسفرائینى (متوفاى 429 ق.)، به نظّام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ میراثَ الْعِتْرَةِ؛ (13) عمر فاطمه(سلام الله علیها) را زد و از ارث اهل بیت(علیهم السلام) جلوگیرى کرد.»
3. صفدى یکى دیگر از علماى اهل سنّت می گوید: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّى اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها؛ (14) به راستى عمر آنچنان فاطمه(سلام الله علیها) را در روز بیعت [اجبارى براى ابوبکر] زد که محسن(علیه السلام) را سِقط نمود.»
4. مقاتل بن عطیّه می گوید: ابابکر بعد از آنکه با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، «اَرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذا وَ جَماعَةً اِلى دارِ عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ(علیه السلام) وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَةَ وَ اَحْرَقَ بابَ الدّارِ وَ لمّا جائَتْ فاطِمَةُ خَلْفَ الْباب تَعَدَّدَ عَمَرُ وَ اَصْحابُهُ وَ عَصَرَ عُمَرُ فاطِمَةَ(سلام الله علیها) خَلْفَ البابِ حَتّى اَسْقَطَتْ جَنینَها وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ فى صَدْرِها وَ سَقَطَتْ مَریضةً حَتّى ماتَتْ؛ (15) [ابابکر] عمر و قنفذ و جماعتى را به درب خانه على و زهرا(علیهما السلام) فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود  و درب خانه را به آتش کشید، هنگامى که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آنچنان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت [و بر اثر آن صدمات] حضرت به [بستر] بیمارى افتاد تا آنکه از دنیا رفت.»
5. ابن ابى الحدید نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولى بعدا مانند اسیران دیگر آزاد شد.
ابو العاص به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وعده داد که پس از مراجعت به مکّه، وسائل مسافرت دختر پیامبر را به مدینه فراهم سازد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به زید حارثه و گروهى از انصار، مأموریت داد که در هشت مایلى مکّه توقف کنند و هر موقع کجاوه زینب به آنجا رسید، او را به مدینه بیاورند. قریش از خروج دختر پیامبر از مکّه آگاه شدند. گروهى تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه باز گردانند. جبّار بن الاسود (یا هبّار ابن الاسود) با گروهى خود را به کجاوه زینب رساند و نیزه خود را بر کجاوه دختر پیامبر کوبید. از ترس آن، زینب، کودکى را که در رحم داشت، سقط کرد و به مکّه بازگشت. پپامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و در فتح مکّه (با اینکه همه را بخشید و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد.»
ابن ابى الحدید می گوید:
«من این جریان را براى استادم ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتى که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خون کسى که دخترش زنیب را ترسانید و او سقط جنین کرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون کسانى را که دخترش فاطمه(سلام الله علیها) را ترسانیدند که باعث شد فرزندش [محسن(علیه السلام)] را سقط کند، حتما مباح می شمرد.»
ابن ابى الحدید می گوید، به استادم گفتم:
«آیا از شما نقل کنم آنچه را مردم می گویند که فاطمه(سلام الله علیها) بر اثر ترس [و ضرباتى که بر او وارد شد] فرزندش را از دست داد؟
پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همین طور رد و بطلان آن را نیز از طرف من نقل نکن! چون اخبار در این زمینه متعارض است.» (16)
این قصّه، به خوبى نشان می دهد که اخبار موافق با نظریات شیعه در بین روایات اهل سنّت نیز وجود داشته و خود ابن ابى الحدید نیز در قسمتى از کلامش اعتراف می کند؛ آنجا که می گوید: «عَلى اَنَّ جَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَدیثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ؛ (17) گروهى از اهل حدیث [از اهل سنّت نیز] مانند آنچه را شیعیان می گویند نقل کرده اند.»
6. سکونى یکى از راویان اهل سنت است. (18) او می گوید: «نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم؛ در حالى که غمگین و ناراحت بودم. امام صادق(علیه السلام) فرمود: اى سکونى! چرا ناراحتى؟! گفتم: خداوند فرزند دخترى به من داده [از اینکه فرزندم پسر نبوده و دختر است ناراحتم.] پس حضرت فرمود: اى سکونى، سنگینى دخترت را زمین برمی دارد و روزى او بر خداوند است و بر غیر اجل شما زندگى می کند و از رزق شما نمی خورد [پس چرا ناراحتى؟].»
سکونى می گوید: [با کلمات امام صادق(علیه السلام)] غمم رفت. آن گاه فرمود:
«ما سَمَّیْتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلى جَبْهَتِهِ وَ کَانّى بِهِ قَدْ بَکى وَ قالَ: اِذا سَمَّیْتَها فاطِمَةَ فَلا تَسُبَّها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِسْمُ مُحْتَرَمٌ عِنْدَاللّه  عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَقَّ مِنْ اِسْمِهِ لِحَبیبَتِهِ الصّدیقة وَ کانَ الاِمامُ لَمّا سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذکر جَدَّتَهُ وَ مَصائبَها وَلَمْ یَزَلْ یَذْکُرُ وَ یَقُولُ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنَّ قُنْفُذَ مَوْلى فُلان؛ (19) چه نامى بر او گذاردى؟ گفتم: فاطمه: فرمود: آه  آه. سپس دست خود را بر پیشانى اش گذاشت و گویا گریه می کرد و فرمود: حال که او را فاطمه نامیدى به او ناسزا نگو؛ او را [کتک] نزن و نفرینش نکن [چرا که] این نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامى است که خداوند از اسم خود براى حبیبه خود صدّیقه گرفته است. [آنگاه سکونى می گوید.] همیشه امام صادق(علیه السلام) این گونه بود که وقتى نام فاطمه را می شنید به یاد جدّه  اش [فاطمه(سلام الله علیها)] و مصیبتهاى او می افتاد و همیشه تذکر می داد و می گفت: سبب وفات [و شهادت] فاطمه(سلام الله علیها) [ضربتى بود] که قنفذ، غلام فلانى [یعنى عمر بر او وارد ساخت].»
توجّه دارید که سکونى با همه وثاقتى که دارد، اینجا تعصب سنّى گرى خویش را نشان داده و ذیل کلام امام صادق(علیه السلام) را حذف و تحریف نموده است. با این حال، مطلب روشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) همان ضرباتى بود که به دست قنفذ و عمر بر آن حضرت وارد شد.
چنان که ابابصیر از امام صادق(علیه السلام) متن کامل کلام حضرت را به این صورت نقل نموده است:
«... وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنَّ قُنْفُذَ مَوْلى عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْ تَدَعْ اَحَدا مِمَّنْ آذاها یَدْخُلُ عَلَیْها؛ (20) سبب فوت فاطمه(سلام الله علیها) ضرباتى بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر  زد؛ پس محسن(علیه السلام) را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد [که به دیدن او بیایند].»
منابع شیعه
نظر دانشمندان شیعه و روایات نقل شده از سوى آنان چنین است:
هنگامى که خواستند امام على(علیه السلام) را به مسجد ببرند با مقاومت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) روبه رو شدند و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) براى جلوگیرى از بردن همسر گرامی اش صدمه  هاى روحى و جسمى فراوانى دید که بیان تمام آنها از توان زبان و قلم خارج است؛ فقط به گوشه اى از آن در یک نقل تاریخى اشاره می کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقلهاى تاریخى فراوانی وجود دارد.
خلاصۀ ماجرا همان است که در نامۀ خود عمر به معاویه آمده است. در بخشى از آن چنین می نویسد:
«... وقتى در خانه را آتش زدم [آنگاه داخل خانه شدم]؛ ولى فاطمه(سلام الله علیها) در خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوى او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوى او ماند. آن گاه صداى نالۀ او بلند شد، چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولى به یاد کشته  هاى بدر و اُحد که به دست على کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته تر شد وچنان لگدى بر در زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد. «فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللّه  هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه(سلام الله علیها) چنان ناله زد،  پس فریاد زد: اى پدر! اى رسول خدا! این چنین با عزیز دل و دخترت رفتار کردند.» سپس فریاد کشید: «فضّه به فریادم برس که فرزندم را کشتند.» سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می خواست مانع [بردن على] شود، من از روى روسرى چنان سیلى به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد... .» (21)
آنچه که بیان شد و قلم با صد شرمسارى آن را بر صفحۀ کاغذ آورد، تنها گوشه اى از ستم هایى است که بر آن بانوى دو جهان رفته است.
بر خردمندان و منصفان اهل سنّت و همین طور برخى از خودی های هماهنگ و هم آوا با آنها است که در این روایات تأمّل و تعمّق نموده، کارى کنند و تصمیمى بگیرند که فرداى قیامت نزد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یگانه دختر معصومه اش، بانوى دو سرا، مرضیۀ کبری شرمنده نشوند.

منبع : کتاب حضرت زهرا(سلام الله علیها) / معاونت تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزه علمیه قم/ چاپ اول-1390 .
-------------------------------
 پی نوشت :
1) نور/27 - 28.
2) نور/36.
3) احزاب/53.
4) تفسیر العیاشى، ج 2، ص 66 - 68؛ کتاب سلیم بن قیس، ص 249 - 253؛ ریاحین الشریعه، ج 1، ص 260 و 270.
5) بحار الانوار، ج 28، ص 390؛ تلخیص الشافى، ج 3، ص 76.
6) نوائب الدهور، ص 192.
7) بحارالأنوار، ج 43، ص 172 - 173، ح 13؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 36.
8) حسین فولادى.
9) شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.
10) تلخیص شافى، ج3، ص76، تلخیص شیخ طوسى.
11) اثبات الوصیة، (چاپ بیروت) ص153 و در برخى چاپها ص23 ـ 24.
12) الملل و النحل، ج1، ص57.
13) اَلفرقُ بین الفرق، ص107.
14) الوافى بالوفیات، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، ج2، ص292.
15) الامامة والخلافة، ص160 ـ 161.
16) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج14، ص193/ ر.ک: زندگى على علیه السلام، ص252.
17) شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.
18) سه نفر از راویان اهل سنّت، از امامان شیعه روایت نقل نموده اند که علماى شیعه آنان را ثقه می دانند و به سخن آنان اطمینان دارند و روایات آنها را می پذیرند: سَکُونى؛ نَوْفِلى؛ خَلُوقى.
19) شجره طوبى، محمدمهدى حائرى، ص417، (منشورات شریف رضى).
20) بحار الانوار، ج43، ص170.
21) بحار الانوار، ج30، ص293 و ریاحین الشریعة، ج1، ص267.

Share