تسبیح و پاکی روح

حضرت حجت الاسلام و المسلمین شیخ جعفر ناصری
حاج شیخ جعفر ناصری

از مهمترین عوامل سلوک، پی بردن به موانع این حرکت و راه نجات از آنان است؛ چه اینکه رهرو اگر موانع را نشناسد زحماتش بی نتیجه خواهد ماند و او را به سرمنزل مقصود نخواهد رساند و برای از بین بردن هر مانع روش خاصی وجود دارد که باید سالک آن را بشناسد وگرنه شناخت مانع به تنهایی مفید نیست. یکی از موانع سلوک، برتری جویی است که در نوشته حاضر ضمن تبیین آن، راه از بین بردن آن نیز ارائه شده است.
«تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علواً فی الأرض و لا فساداً والعاقبه للمتقین(1) ؛ سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‏دهیم که نه اراده برترى‏جویى در زمین دارند، و نه فساد مى‏کنند و سرانجام نیک‏ از آن پرهیزکاران است».
برخی از مؤمنان، نه تنها برتری‏جو و مفسد نیستند که اراده آن را نیز نمی‏کنند. قلبشان از این امور پاک، و روحشان از این آلودگی ها منزه است. آنچه سبب محرومیت انسان از مواهب سرای آخرت می‏شود، در حقیقت همین دو چیز است: یکی برتری‏ جویی، استکبار و استعلا و دیگری فساد در زمین که همه گناهان در آن جمع است.
عدم اراده برتری جویی در زمین، می تواند منشأ حرکت های تهذیبی و معنوی بین خود و خدای هر کسی باشد. اگر انسان حرکت اولیه نفسانی به سمت پلیدی ها را در هر بعدی نگاه کند، می بیند منشأ آنها همین امر است. هنگامی که امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت فرمودند، گریه کردند و فرمودند: «ذهبت و الله الامانی عند هشذه الایه(2)؛ با وجود این آیه، همه آرزوها بر باد رفته است» و دسترسی به سرای آخرت مشکل است!
طغیان و حرکت اولیه شیطان نیز از اینجا شروع شد. وقتی شیطان به حضرت آدم علیه السلام سجده نکرد، خداوند به او فرمود: «یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ؛ چه چیزی مانع سجده کردنت بر آدم شد؟ تکبر ورزیدی یا از عالین هستی؟ (عالین افراد بلند مرتبه ای اند که شأن آنها رفیع تر از آن است که بر آدم علیه السلام سجده کنند)». از پاسخی که شیطان داد، معلوم شد که اراده علو و برتری جوئی و گردن فرازی دارد. «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ؛ من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گِل».
او ادعای مقام بلندی را داشت که از شأن او بسیار بالاتر بود و آن مقام اهل بیت عصمت و وحی علیهم السلام است و در واقع، پایش را از گلیمش درازتر کرده است. طبق این اصل که: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض و لا فسادا»، خداوند شیطان را راند و به او فرمود: «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی‏ یَوْمِ الدِّینِ؛ پس، از این درگاه بیرون شو که تو رانده شده‏ای و همانا لعنت من تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود».
از دیگر مصادیق بارز این آیه شریفه، فرعون و قارون هستند که برتری جو و مفسد بودند.
مسئله استعلا و برتری‏ جویی خود یکی از مصادیق فساد در زمین است، ولی اهمیت فوق العاده آن سبب شده است که به طور خاص نیز مطرح شود. بنابر تفسیر مرحوم علامه طباطبائی منظور از علوّ و گردن فرازی، استعلا و استکبار ورزیدن بر بندگان خداست و منظور از فسادانگیزی این است که خواستار گناهان و نافرمانی خدا باشند؛ چون خدای تعالی بر اساس آنچه فطرت و خلقت آنان اقتضا دارد، انسان ها را به شرایعش مکلف فرموده است. فطرت انسان چیزی را می طلبد که موافق با نظام اَتَم و احسن در حیات زمینی انسان هاست. پس هر معصیتی، بی واسطه یا با واسطه در فساد این زندگی اثر دارد؛ همچنان که قرآن کریم می‏فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ».
از اینجا روشن می‏شود که علوّخواهی یکی از مصادیق فسادخواهی است و علت ذکر شدن علوّخواهی و برتری جویی، این است که عنایت بیشتر بر این مصداق است. یعنی خانه آخرت (بهشت) را به افرادی اختصاص می‏دهیم که نمی‏خواهند با برتری‏جویی بر بندگان خداوند و معصیت های دیگر، در زمین فساد راه بیندازند.
آنچه مایه بدبختی و هلاک و نابودی فرعون و قارون شد، همان استکبار و برتری‏جویی بود. مصادیق کوچک تر را نیز می توان یافت. در روایات به طور خاص بر این مسئله بسیار تکیه شده است؛ به طوری که در حدیثی، امیرمؤمنان علی علیه السلام هنگام ذکر این آیه، به یکی از مصادیق کوچک آن اشاره فرموده است: «ان الرجل لیعجبه ان یکون شراک نعله اجود من شراک نعل صاحبه فیدخل تحتها؛(3)گاه می‏شود که انسان از این لذت می‏برد که بند کفش او از بند کفش دوستش بهتر باشد و به همین خاطر، داخل این آیه می‏شود»؛ چرا که این هم شاخه کوچکی از برتری‏جویی است و با این مثال حضرت، حکم مصادیق بزرگ تر به مفهوم اولویت مشخص می شود.
این برتری جویی خلاف عبودیتی است که طریق اصلی بندگی است. خدای متعال انسان ها را به عنوان خلیفه و برگزیده آفرید و این خلافت، فقط با عبودیت حاصل می شود؛ چون در عبودیت، کانالِِ ربوبیت وجود دارد.
حق تعالی اراده نداشته که شیطنت در عالم توسعه پیدا کند، منتها شیطان و ایادی شیطان -که نفس آدمی است- در مقابل ربوبیت حق تعالی و عبودیتی که او می خواست، جبهه گیری کرد و بنا شد هر کسی که می خواهد به باطن عبودیت یعنی ربوبیت برسد، ایادی شیطان را کنار بزند و به ارتقا برسد.
این ارتقا، در حقیقت علوّ در آسمان و ملکوت است؛ چنان که حضرت موسی علیه السلام را بر فرعون که اراده علوّ در زمین داشت، برتری داد و با دلداری دادن او، فرمود: «لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی»‏(4)؛ چون حضرت موسی علیه السلام اراده برتری جویی نداشت، بلکه قصد او اعلای کلمه حق و حقیقت بود. بدین رو، خداوند سحر ساحران را باطل کرد و او را بر فرعون و پیروانش پیروز گرداند و فرعون را با خفت و خواری هلاک کرد.
بدون طریق عبودیت، راهی برای توسعه قدرت های انسانی و خلقت انسانی، شناخت، معارف، بزرگ شدن، محو شدن و هم دست عالَم غیب شدن نیست و خدای متعال اراده فرموده که از کانال عبودیت و ذلتِ در راه حق و خاک ساری، دریچه ای را به سوی خودش بگشاید. امیرمؤمنان علی علیه السلام برای درمان یا تعدیل این صفت، در دوران حکومت خود، گم شده‏ها را راهنمایی و ضعیفان را کمک می‏کرد و در بازار قدم می زد و این آیه را برای مردم می‏خواند: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً». سپس می‏فرمود: «نزلت هذه الایه فی أهل العدل و التواضع من الولاه، و اهل القدره من الناس؛(5) این آیه درباره زمامداران عادل و متواضع و همچنین سایر قدرتمندان از توده‏های مردم نازل شده است»؛
یعنی همان گونه که من حکومت را وسیله برتری‏جویی خودم قرار نداده‏ام، شما نیز نباید قدرت مالی خود را وسیله سلطه بر دیگران قرار دهید که سرانجام و عاقبت نیک از آنِ گروهی است که نمی‏خواهند برتری‏جویی و فساد کنند. کدام صاحب مقام و منصب است که در زمان قدرت این چنین متواضعانه رفتار کند؟!
این روایت از معجزات امام صادق علیه السلام است که فرمود: «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه فما فقد من العبودیه وجد فی الربوبیه و ما خفی عن الربوبیه أصیب فی العبودیه».(6)
چون ربوبیت است که خلق را پرورش می دهد و نبی را تعلیم دهد و ولایت را به نبی و ولی القا می کند. ولایت در انسان به فعلیت نمی رسد، مگر اینکه به شاخه ربوبیت وصل شود. آن نیز امکان پذیر نیست، مگر از طریق عبودیت و بندگی و ذلت و خاک ساری. پس اراده علو و حس برتری جویی مانع عبودیت و بندگی است.
چینش تک تک کلمات این آیه، پیام های فراوانی برای انسان دارد. به طور کلی قرآن در چینش واژگان سبک خاصی برای خود دارد. هر چه انسان فکر می کند، بیشتر به رمز چینش کلمات و لغات و اصطلاحات نزدیک می شود. گاهی قرآن می فرماید: گناهی را انجام نده و گاهی می گوید نزدیک فلان معصیت نرو: «وَلا تَقْرَبُوا الزِّنی‏ إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبِیلا.»(7)هر شاخه ای از اینها کلیدی است برای فهم مجموعه معارفی که انسان بهره ای از آن دارد. در اینجا هم می فرماید: «لایریدون علواً فی الارض؛ عده ای از مؤمنان هستند که نه تنها برتری جو و مفسد نیستند، بلکه اراده آن را نیز نمی کنند».
مگر دل کندن از این شاخه آسان است؟ اولین جوانه ای که نفس برای صغیر، کبیر، عالِم، عابد، زن، مرد، پیر و جوان می زند، همان «خودیت»، «برتری جوئی» و «علوّ»، یا به اصطلاح «اراده علوّ» و «اراده جلب منفعت» است. رسیدن به سلامت نفس، به معنای کنارگذاشتن زیاده خواهی ها و حیات دادن به نفس است و به یک اعتبار، به معنای تعدیل نفسانیتی است که در وی شعله می کشد و همه خیرها و برتری ها را برای خودش می خواهد، نفس، قُدسی می گردد و این صفات از بین می رود. خدای متعال عبودیت را برای کنترل نفس قرار داده است. تا به مراتب عالیه آرامش و قداست نفس برسد. از مرحوم مقدس اردبیلی رحمه الله نقل می کنند که در کلاس درس خندان و متبسّم بودند. شاگردان پرسیدند همیشه شما را حزین می دیدیم، ولی امروز شادمان هستید؟ فرمودند: دیشب از برکات آقایم امیرالمؤمنان علیه السلام این حس در من تعدیل شد. البته ممکن است نفسانیت هر کسی به شکلی باشد، اما اجمالاً می توان گفت ذلت و خاک ساری برای درمان همه اینها خوب است. خدای متعال به گونه ای لطیف در سوره بقره کلیدی به دست همه می دهد و جریان سجده را مطرح می کند. سجده درست در مقابل ارتفاع و علوّ بیجاست. نزدیک ترین حالت به خداوند متعال، سجده است. سجده شاخه های شیطنت را که به صورت فراگیر در انسان در حال رشد و پیشرفت است، کنترل می کند.
امام باقر علیه السلام در جواب کسی که از دار جلال پرسید، با استناد به همین آیه فرمودند : «نحن الدار»(8)و این نکته لطیفی است؛ یعنی اگر کسی اهل بیت علیهم السلام را بخواهد و قصد تقرب به ایشان را داشته باشد، باید علو و برتری جویی را از سرش بیرون کند.
در برخی آیات آمده «ولاتکن کصاحب الحوت».(9)چه حس و حالی بوده که خدا به پیغمبر خودش این طور سفارش می کند. از روایاتِ ذیل این آیه و شرح حال حضرت یونس علیه السلام برمی آید که ایشان نسبت به قومشان احساس خشم داشتند؛ زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون پشتوانه قلبی به نفرین گشوده نمی شود. قاعدتاً پشت این نفرین، خشم و غضب و نگرانی، مستحق رحمت نبودن این قوم بوده است. با اینکه نبی است، ولی راهکار درمانی آن برای همه ما بیان شده است؛ زیرا در آخرآیه می فرماید: «و کذلک ننجی المؤمنین.»(10)البته الگوهای همه ما انبیا و اولیا هستند و نباید بین خودمان و سلسله انبیا خلط شود. اگر هم برای این بزرگوار قضیه ای اتفاق افتاد، جایگاه این بزرگوار فراتر از ماست؛ چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مقام تواضع و احترام به ایشان فرمودند: «لا تفضلونی علی یونس بن متی»(11)و افق روشن برای ما زمانی است که از انبیای الهی پیروی کنیم. و لو به پیغمبر خدا فرموده: «و لاتکن کصاحب الحوت»(12)ولی باید توجه داشته باشیم که این خطاب متوجه پیغمبر خداست، ولی ما باید این راهکار درمانی را بگیریم: «لا اله الّا أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین».(13)
اگر انسانی می خواهد در مسیر خدا قرار بگیرد، علوّ و ارتفاع باعث گرفتاری اش می شود، از خیرات محرومش می کند و مستحق عذاب می گردد، کسی در دایره معنویت رزق فراوان دارد که افتادگی، ذلت و خاک ساری داشته باشد. نفسش بر اثر بلند پروازی بیجا، با اطرافیانش درگیر نشود. این درگیری نفسانی بدآفتی است و تنها راهش طول سجده است و انسان باید همین زاویه را از خدای متعال بخواهد که موانع سلوکی سرراهش قرار نگیرد و برای رفع موانع موجود با ذلت و انکسار در حال سجده از توبه و استغفار کمک بگیرد. موانع ما در مسیر حق تعالی یک سان نیست، ولی معدل همه ما غالباً یکی است. ممکن است یک شخص در این زاویه مشکل داشته باشد، ولی در زوایای دیگر کمتر، و شخص دیگر برعکس؛ مثلاً بعضی در حرکت های معنوی داعی ندارند و سست هستند و به تعبیر دیگر مقتضی برای حرکت به سوی حق تعالی در آنها مفقود است که این خود یک بیماری است، ولی فرد دیگر ممکن است بسیار قوی و مستعد باشد و مقتضی برایش موجود باشد و می خواهد حرکت کند، ولی موانعش قوی است. در بخش موانع ممکن است شخصی از جهت شهوات جنسی، آسیب ببیند و بعضی دیگر از شهوت و حب ریاست و بعضی دیگر از جهت دنیا طلبی. اینها مواردی است که باید به آنها دقت کرد.
همه این  موانع و مشکلات نفسانی به شاخه عُلّو فی الارض متصل هستند و راه کار درمانی آن، که خیلی نزدیک باشد، سجده های طولانی است و این دستور، اولین دستور مرحوم ملاحسینقلی همدانی و نحله نجف بوده است. بدون سجده میسر نیست. سجده، بهترین درمان است. انسانی که روی زمین افتاد، اگر در درونش شاخه هایی باشد که در حال ارتفاع گرفتن و مانند آتش در حال شعله کشیدن باشد، همه اینها کنترل و خاموش می شود و از ارتفاع می افتد. سجده راه سلوک را برای انسان هموار می کند. بزرگواری که ذکر یونسیه را نخستین بار دستور داد، خیلی حساب شده فرموده و چه بسا از روایات هم بتوان چنین استفاده کرد، ولی در روایات عدد ندارد.(14)به نظر می رسد که تعداد چهارصد مرتبه این ذکر در سجده از سبک عرفای نحله نجف باشد. در روایات سجده نزدیک ترین حالت به قرب حق تعالی به شمار آمده است.(15)
با مراجعه به سیره عملی این بزرگواران خواهید دید که از مرحوم آیت الله سید علی شوشتری رحمه الله تا مرحوم آیت الله قاضی رحمه الله و دیگران سجدات طولانی داشته اند. نزدیک ترین حالت قرب بین عبد و حق تعالی همین سجده است و اگر در خلالش حال ذکر هم بیاید؛ از اینجا به بعد به تناسب افراد شاخه به شاخه می شود؛ ولی ذکر سبحان الله بهترین ذکر در حال سجده است. این ذکر، تنزیه حق تعالی است. البته حق تعالی منزه است، ولی با گفتن سبحان الله مشغول بریدن شاخه های مختلف علو هستم و معرفت به حق تعالی، زلال و تنزیه می شود؛ یعنی خداپرستی من که همراه با انواع آلودگی های شرک آلود است، به خداپرستی حقیقی تبدیل می شود. چه بسا بتوان گفت که ذکر سبحان الله، مقدم بر ذکر یونسیه است؛ به خاطر اینکه در ذکر یونسیه، اول خود حق تعالی مخاطب قرار می گیرد و این حالتی از حضور را می طلبد. کسی که وارد این مرحله شده، باید به یک مراقبه های عملی و توجهات باطنی و درک حضور حق تعالی رسیده باشد که از اینجا شروع کند و بگوید: «لا اله إلا انت سبحانک».
ذکر سبحان الله آرام آرام شخص را به این مرحله می رساند و اگر کسی به سجده افتاد و مشغول ذکر سبحان الله شد، دریچه ها باز می  شود و این ذکر تیغ هایی که نفس دارد را ضعیف می کند، حال هر نفسی و هر تیغی که باشد. حالت سجده هم چراغی در دل انسان روشن می کند. هرگاه چراغ روشن شد، نگهداری چراغ مهم می شود و کار می خواهد. مانند به دنیا آمدن کودک است، اما کودک باطنی و معنوی که باید رشد کند. تولدی نو است؛ مثل تولد یحیی و عیسی علیهما السلام . ولی به این مقدمات خیلی باید ملتزم شد و ذکر باید مداوم و مناسب باشد.
ذکر سبحان الله قبل از ذکر یونسیه خوب و مفید است و انسان را به حالت حضور می رساند و در این هنگام است که زمان ذکر یونسیه فرا می رسد که بگوید: «لا اله الّا انت سبحانک انی کنت من الظالمین». این ذکر نه تنها موانع را زایل می کند که مقتضی را هم ایجاد می کند. اگر انسان در امور معنوی حتی رزق نداشته باشد، سجده برایش رزق می آورد و این امتیاز انسان است. اگر مکتوب نباشد، مکتوب می شود؛ به شرط اینکه از ناحیه ما طلب باشد. طلبمان را خراب نکنیم. خودمان را فریب ندهیم، به کم قانع نباشیم. خیلی از افراد هستند که طلب معارف را دوست دارند، ولی فقط دوست دارند. اگر به فرض چیز مشغول کننده ای دستش بیاید، ادامه راه را رها می کند و به دنبال کار دیگری می رود. این گونه نباشیم! در پی معنویت بودن انسان را به نتیجه می رساند و در این بخش افراد بسیار متفاوت اند و شناخت خود انسان و حتی دیگران ممکن نیست، مگر با اعطای شرح صدری از طرف حق تعالی.
جز روش اهل بیت علیهم السلام و علما و بزرگانی که هم زمان روش شفافی را پی گیری می کردند، راه صحیح و متقنی وجود ندارد. مرحوم حاج شیخ محمدحسین اصفهانی در اواخر عمر روزی در بازار نجف پیاز خریده بود و به سمت منزل می آمد. گوشه عبایش رها می شود و پیازها کف بازار می ریزد. ایشان کف بازار می نشیند و پیازها را دانه دانه جمع می کند و در عبا می ریزد. یکی از شاگردهای آقا می رسد. می گوید آقا با این وضع، به نظر می رسد که خندان هستید! فرمود من جوان بودم و پدرم کمپانی چای داشت. تسبیح عقیقی داشتم که دانه هایش از عقیق یمن بود و هر کدام حدود یک دینار تقریباً معادل شهریه یک مرجع تقلید بود. از اصفهان آمده بودم و برای زیارت به حرم حضرت امیر علیه السلام برای زیارت رفتم. تسبیح پاره شد و دانه هایش پخش شد، ولی تاجرزادگی به من اجازه نداد که دانه های تسبیحم را جمع کنم؛ ولی امروز گوشه عبایم رها شده و من خیلی راحت نشسته ام و پیازها را جمع می کنم.
این همان خاکساری و افتادن است. سیره اهل بیت علیهم السلام و خود رسول الله علیهم السلام و سیره امیرمؤمنان علیه السلام در زمان حکومتش، با این روش سلوکی سازگار است: رها بودن، روان بودن، عبودیت، ذلت و انکسار. وقتی که آیات مربوط به فرعون را در قرآن بررسی می کنید، به صفت اسراف کردن او اشاره می شود. او اولین ملحد و کافر و مدعی ربوبیت بود، اما همواره قرآن او را به اسراف کاری سرزنش می کند؛ چون که انسان زود از طریق اعتدال خارج می شود.
در هر حال، ذکر تسبیح، کلیدی است برای شفاف شدن و افتادگی نفس و جلوی اراده علو را نیز در هر بعد و زاویه ای می گیرد. جایگاهی خاص دارد. این ذکر آن قدر پربرکت است که هر چقدر جلو می رود، بیشتر گوارا می شود. بنابراین می بینیم که تسبیح حضرت صدیقه علیها السلام، بعد از نماز و قبل از خواب به تقدم سبحان الله – چنانچه بعضی گفته اند- مستحب است و دیگر تسبیحات حضرت.
برای نفوس لطیف اینها درمان است. هر چه انسان بیشتر تسبیح بگوید، به لطافت و قوت باطنی نزدیک و چشم هایش به شهود باز می شود و از این به بعد، هر یک ذکر سبحان الله، مانند یک لقمه غذای مقوی برای روح است، به آن جان می بخشد، البته اگر با توجه و طمأنینه و آرامش کامل گفته شود و چنانچه مقداری ادامه دهد، به ذکر یونسیه هم می رسد؛ ولی هیچ چیزی مثل ذکر سبحان الله پرده مقابل چشم را نازک نمی کند. تکرار این ذکر در سجده اثرش این است که اضافات را کم و توجهات را زیاد می کند. و به اصطلاح فتیله نفسانیات را پایین می آورد، رغبت معنوی را زیاد می کند. حالت توجه را برای انسان زنده می گرداند و سجده روح انسان را تقویت می کند.
یکی از مشکلاتی که در ضمن علو داریم، ضعف روح است. ذکر تسبیح، قوت ملائکه و حاملان عرش است. حیات ملائکه مقرب، تسبیح حق تعالی است. تسبیح اشتغال خوبی است. اگر کسی همت کند و آن را ادامه بدهد، برکاتش را خواهد دید، مخصوصاً در سحر و آن هم در سجده با تکرار این ذکر. در نماز دوگونه ذکر تسبیح داریم: یکی سبحان الله است و دیگری سبحان ربّی. و هر کدام جایگاه خاص برای خودش دارد. سبحان ربی نیز دو گونه است: سبحان ربی العظیم، و سبحان ربی الاعلی و اینها فرق دارند. در رکوع سبحان ربی العظیم می گوییم و وقتی از رکوع به سجده افتادیم و علوّ را مخصوص حق تعالی دانستیم، رب را به اعلی یاد می کنیم و می گوییم سبحان ربی الاعلی. در رکوع درک عظمت است، ولی این سفر باید آن قدر فرق داشته باشد که انسان از رکوعش تا سجده به قدری بالاتر آمده باشد که از سبحان ربی العظیم، مستحق گفتن سبحان ربی الاعلی باشد.
-------------------
پی نوشت ها:
۱. سوره قصص: ۸۳.
۲. بحارالانوار، مجلسی محمد باقر، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص ۲۷، باب ۲۹.
۳. سعدالسعود، سید علی بن طاووس حلی، قم، دار الذخائر، ص ۸۷.
۴. سوره طه: ۶۸.
۵. العمده، حلى‏، ابن بطریق، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، ۱۴۰۷ ق، ص ۳۰۸.
۶. مصباح الشریعه، منسوب به امام صادق علیه السلام ، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، اول‏، ۱۴۰۰ق، ص ۷.
۷. سوره اسراء: ۳۲ .
۸. «فَقُلْتُ لَهُ وَ مَا دَارُ الْجَلَالِ فَقَالَ نَحْنُ الدَّارُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ فَنَحْنُ الْعَاقِبَهُ یَا سَعْدُ»؛ (بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۹۶، باب۶۷ ).
۹. سوره قلم: ۴۸.
۱۰. سوره انبیاء: ۸۸.
۱۱. بحارالأنوار، ج۳۰، ص۵۰۵؛ الصواعق المحرقه، ص۶۵.
۱۲. سوره قلم: ۴۸.
۱۳. سوره انبیاء: ۷۸.
۱۴. عن الصادق جعفر بن محمد علیه السلام قال عجبت لمن فزع من أربع کیف لا یفزع إلى أربع …. عجبت لمن اغتم کیف لا یفزع إلى قوله عز و جل لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فإنی سمعت الله عز و جل یقول بعقبها فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِین‏؛ الخصال، ج۱، ص۲۱۸.
۱۵. قال الرضا علیه السلام: «أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ إِذَا کَانَ فِی السُّجُود». (بحارالأنوار، ج۹۰، ص۳۴۴).
--------------------
منبع : چشمه زلال

Share