وجوب شکر در بلا و نعمت

صبر و شکیبایی از منظر عرفان اسلامی/ بخش نهم
وجوب شکر در بلا و نعمت
عطا سرمایه این جهان است و بلا رأس المال آن جهان؛ چون بر نعمت این جهانی شکر واجب بود، بر نعمت آن جهانی واجب تر

وجوب شکر در بلا و نعمت

معامله حق تعالی با بنده از دو حالت بیرون نیست؛ یا بنده را به بلا مبتلا گرداند و یا به عطا مشرف سازد. اگر عطا دید، شکر واجب است و اگر بلا فرستد، واجب تر. زیراکه عطا سرمایه این جهان است و بلا رأس المال آن جهان؛ چون بر نعمت این جهانی شکر واجب بود، بر نعمت آن جهانی واجب تر. زیراکه عطا سبب آلایش توست و بلا موجب زدایش تو، آلایش عطا کرامت است. { کلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغی* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی }[سوره علق(96): آیات 6-7]؛ و زدایش بلا اکرام { وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَی ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوع }[سوره بقره(2): آیه 155]؛ آن جا که فرمود: { وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ }[سوره بقره(2): آیات 155-156]؛ چون بر سبب آلودگی شکر واجب آید، بر سبب پاکی و زدودگی به طریق اولی. و اهل تحقیق گفته اند که نعمت را سه شکر است و بلا و مصایب را شش شکر.

شکر محنت آن است:

اول شکر گوئی که این بلا دنیویه است، نه مصیبت اخرویه.[تفسیر حدائق الحقائق: 253]

مردی به سهل گفت: دزد به خانه ام وارد شده و اثاثم را برده است. پاسخ داد: خدا را شکر کن، که اگر شیطان به دلت وارد می شد و اعتقادت را به توحید الهی تباه می کرد، چه کار می کردی؟ ازاین رو عیسی(علیه السلام) در دعای خود به خدا پناه برد و گفت: «بار خدایا مصیبت مرا در دین من قرار مده».[راه روشن:  7/ 283]

دوم آن که از حق تعالی است نه از غیر.

سوم آن که گذرنده است نه پاینده.

چهارم آن که به حد طاقت است نه بیرون از طاقت.

هر مصیبت و بیماری که تصور شود، بدتر و بزرگ تر از آن وجود دارد؛ چه مقدرات حق تعالی بی پایان است و اگر خداوند آن چه را دامن گیر انسان شده، افزون تر و چند برابر کند، چه چیزی می تواند آن را برگرداند و منع کند. بنابراین باید انسان در آن حال خدا را شکر گوید، که در دنیا او را به بلایی بزرگ تر گرفتار نکرده است.

یکی از عارفان دوستی داشت که حاکم او را زندانی کرده بود. زندانی نزد عارف پیغام فرستاد. او به وی پاسخ داد که خدا را شکر گوی. پس از آن زندانی را کتک زدند، به او پیغام داد که خدا را شکر گوی؛ پس از آن زندانی مجوسی را که شکمش دردمند بود، آوردند و او را زنجیر کردند و یک حلقه از زنجیر را در پای او و حلقه دیگری را در پای این زندانی گذاردند. وی به صاحب دل پیغام داد، او نیز برایش پاسخ فرستاد که شکر خدای گو. مجوسی بارها محتاج می شد که از جا برخیزد و او هم ناگزیر می شود که با او از جا بلند شود و بالای سر او بایستد تا قضای حاجت کند. این جریان را به صاحب دل نوشت، وی پاسخ داد شکر خدا را به جا آورد. زندانی به او پیغام داد: تا کی این را می گویی و کدام بلا از این بزرگ تر است؟ به او پاسخ داد: اگر زنّاری[شالی که نشانه زرتشتیان است. رشته ای که به وسیله آن صلیب مسیحیان را به گردن آویزان می کنند] که بر گردن اوست، بر گردن تو ببندند چه می کنی؟[تفسیر حدائق الحقایق: 284]

پنجم آن که در برابر آن ثواب موعود است و ضایع نیست.

ششم آن که بر تن است و بر دین نیست.

پس اگر در نعمتی شکر کنی، زیادت یابی: { لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ }[سوره ابراهیم(14): آیه 7]؛

و اگر در محنتی شکر کنی، فرج یابی: { ما یفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکمْ إِنْ شَکرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ }.[سوره نساء(4): آیه 147و[تفسیر حدائق الحقائق: 254؛ راه  روشن، 7/284]

بنابراین هر انسانی به بلایی گرفتار شود؛ چنان چه در سویدای دل خود به طوری که سزاوار است، نسبت به حق مولای خویش از حیث ظاهر و باطن بیندیشد، خود را مستوجب بلاهایی بیش از آن چه در حال به او رسیده و در آینده به او می رسد، خواهد دید و اگر کسی که حق دارد به تو صد تازیانه زند، به ده تازیانه بسنده کند، بی شک مستحقّ شکر است و آن که حق دارد هر دو دست را قطع کند، یکی را برایت باقی بگذارد، بی تردید شایسته شکر است. ازاین رو یکی از مشایخ از کوچه ای گذر کرد، بر سرش تشتی از خاکستر ریختند. او برای خدا سجده شکر به جا آورد، به او گفتند: این چه سجده است، پاسخ داد: من انتظار می کشیدم که بر سرم تشتی از آتش بریزند؛ این که به خاکستر اکتفا شده، نعمت است. به یکی از اینان گفتند: آیا برای طلب باران که باز ایستاده و نیامده است، بیرون نمی آیی؟ پاسخ داد: شما آمدن باران را دیر می شمارید و من فرود آمدن سنگ را.[راه روشن:  7/ 284]

بـیـا ای رفـتـه هم چـون ناسپاسان             بــه راه بـاطــل حــق نـاشنـاسان
بـگو آخـر کـه کافر نعمـتی چیست        حرامت باد،  این بی حـرمتی چیست
نـمـی شـایـد حــق نـعـمت نهفتن               شکایت چـیست؟  بایـد شکر گـفتن
گرت از شکـر باشـد صـد حـکایت          ز تـرک شـکـر خود می کن شکایت
ز بــهـر شـکـر اگر فــرزنــد آدم               بـــه قـدر هـر یـک از ذرّات عالـم
زبــانی بر کـنـد هـم چـون زبـانـه                زبــان شـکـر او بــاشــد زمــانـه
در آن کوشش کند چندان که خواهی              نـگــویــد ذرّه ای شـکــر الــهـی

(هلالی جغتایی)

از دیدگاه فیض کاشانی (رضوان الله تعالی علیه) هیچ چیزی از این اسباب برای انسان وجود نمی یابد، جز این که تصور می رود از نظر دین خیر او در آن باشد. پس بر اوست که گمان خود را به خداوند نیکو کند و آن را خیر بداند و بر آن شکر کند. به دلیل این که حکمت های خداوند گسترده است و او به مصالح بندگان آگاه تر از آنها است. در روز قیامت هنگامی که بندگان ثواب های الهی را در برابر بلاها ببینند، خداوند را بر بلاهایی که به آنها رسیده است، شکر می گویند؛ همان گونه که کودک پس از رسیدن به بلوغ و عقل از کتک ها و تنبیهات استاد و پدر خود تشکر می کند. چه ثمرات تنبیه آنها را برداشت و استفاده کرده است. بلا نیز تنبیه حق تعالی است و عنایت او به بندگانش، از عنایت پدران به فرزندان بسیار کامل تر و بیشتر است.[راه روشن: 7/ 286]

ادامه دارد...

وجوب شکر در بلا و نعمت , صبر و شکیبایی, مقام شکر, جزع, صبر در عرفان, صبر در اشعار

رجوع به بخش ها و مطالب قبلی:

1. صبر و شکیبایی از منظر عرفان اسلامی

2. جزع در کلام عارفان و اولیای الهی

3. صبر جمیل از منظر عارفان و اولیای الهی

4. اقسام و انواع صبر از منظر عرفان

5. مراتب صبر و شکیبایی از منظر قرآن و عرفان

6. صبر و شکیبایی بزرگان و اولیاء حق

7. صبر و شکیبایی از منظر مولوی

8. مقام شکـر، کمال صبر و شکیبایی

Share