از عرفان ناب تا عرفان دروغین (4)/بخش اول

غلامرضا گلی زواره؛
از عرفان ناب تا عرفان دروغین

مشايخ صوفی و ولايت و امامت
در فرهنگ تصوّف، اساس طريقت، موضوع ولايت است؛ امّا مصداق آنان ائمّه هدي(علیهم السلام) و اهل بيت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) نمي باشند؛ بلكه برخي از بزرگان صوفيه  اولياي خاصّ خداوند را تا حدود 355 نفر مي دانند كه هرگاه يكي از آنان بميرند، ديگري جايش را مي گيرد تا شمار اين اوليا كاستي نگيرد. بر اين اساس، برخي شيوخ صوفيه وليّ به شمار مي آيند و گاهي «ابن عربي» خود را خاتم اوليا معرفي مي كند.[1] أسف انگيزتر آنكه اينها بدعتهاي چنين اولياي ساختگي را در رديف سنّت فرستادگان الهي دانسته اند و كلمات شطح آميزي را كه اينها بر زبان مي آورند، با ا لهام اولياي الهي و حتي وحي انبيا(علیهم السلام) معادل تلقي كرده  اند.
صوفيّه از روزنة چنين نگرشي حتي مباحث قرآني را به گونه اي ديگر تفسير كرده اند. به عنوان نمونه  گفته اند: عتاب موسي به برادرش هارون، نه از آن جهت بود كه چرا با غفلت و سهل انگاري زمينة گوساله پرستي قوم بني اسرائيل را فراهم آورد؛ بلكه اين بود كه چرا در اثر تنگ نظري تجلّي حق را در گوسالة سامري نديده است. برجسته سازي مقام اولياي دروغين و بازگذاشتن دست آنان براي تصرّف در شريعت نبوي(صلی الله علیه وآله) منجر به پيدايش فرقه هايي منحرف شد كه شريعت ستيزي آنان با واكنش فرقه هاي معتدل تر روبرو گرديد. از آن طرف، برخي از آنان دم گرفتن و ني نواختن را جايگزين عبادت به حساب آورده  اند.[2]
صوفيان براي رهبران خود قائل به علم لدنّي هستند و برخي مشايخ آنان عقيده دارند كه دانش خود را بطور مستقيم از خداوند دريافت كرده اند. و نيز عدّه اي ديگر تأليف آثار خود را به سفارش پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) دانسته اند. آنان حتي پا را از اين ادّعاهاي مورد تأمّل فراتر نهاده اند و مدّعي دريافت وحي از جانب خدايند.
و چه معجزه ها و كرامتهايي براي خود قائل اند. شيوخ صوفي خود را باب غفران در جهت الهي مي دانند و مدّعي اند اگر كسي آنان را ديده باشد، سبب تخفيف عذاب او مي گردد. اينها گفته هاي خود را حتي از سخنان ائمّة هدي(علیهم السلام) برتر مي دانند.[3]
از جمله مسائل مهم در زندگي مشايخ (رهبران و اقطاب) صوفيه عدم اطاعت از ائمّة هدي(علیهم السلام) و مخالفت علني و صريح آنان از دستورات آن ستارگان درخشان آسمان امامت است.
حسن بصری
«حسن بصري» با امام عصر خود حضرت امير مؤمنان(علیه السلام) به مخالفت پرداخت و به حمايت از قدرتهاي ظلم و جرثومه هاي جور و جفا مبادرت نمود و اعمال خلاف آنان را توجيه كرد. با وجود اينكه بصري از سوي ائمّة هدی(علیهم السلام) مورد مذمّت قرار گرفته است؛ ولي از ديدگاه صوفيان از زُهّاد ثمانيه مي باشد و غالب مشايخ صوفي به وجودش افتخار مي كنند و بر اين باورند كه او از مولاي متّقيان خرقه دريافت كرده است. حضرت علی(علیه السلام) به صراحت با گوشه نشيني اين گونه افراد و شانه خالي كردن شان از زير بار مسئوليت فردي و اجتماعي مخالفت مي فرمود. روزي آن حضرت در كوفه مشاهده كرد كه عدّه اي در گوشة مسجد نشسته اند. از همراهان پرسيد: اينها چه كساني اند؟ عرض كردند:  رجال حق اند. اگر كسي لقمه اي به آنان بدهد، مي خورند. در غير اين صورت صبر مي كنند. آن حضرت فرمود: سگهاي بازار كوفه نيز هم اين گونه اند؛ اگر استخواني گير بياورند، مي خورند؛ وگرنه شكيبايي پيشه مي كنند. و دستور داد آن حلقه را بشكنند و افرادش دنبال كار و تلاش بروند.[4]
رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) از آغاز، خطر گرايش مسلمانان به تصوّف و رهبانيّت را احساس كرد و از اين رو، هرگاه چنين كج رويهايي در ميان مسلمانان مي ديد، بي درنگ به رويارويي با آنان برمي خاست و از آن جلوگيري مي كرد، آن گاه كه شنيد برخي اصحاب از خوردن گوشت،  استعمال عطر و تمايل به زنان و ازدواج پرهيز دارند، به شدّت برافروخت و طيّ سخناني اين شيوه را ملامت كرد و فرمود: «لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي الْإِسْلَام‏؛[5] و چون خبردار گرديد كه «عثمان بن مظعون» از زندگي دست كشيده و شبانه روز به اذكار، عبادات و مستحبات پرداخته و در برابر خانواده و جامعه بي اعتناست، در ديداري با وي فرمود: خداوند رهبانيت را روش من قرار نداد و بر آيين معتدل و سهل و آسان براي همه برانگيخت. من روزه مي گيرم، نماز مي خوانم، با همسرم ارتباط برقرار مي كنم و هر كس آيينم را دوست دارد، بايد از من پيروي كند.[6]
معروف کرخی
مشايخ صوفيه كه در عصر ائمّه(علیهم السلام) مي زيسته اند، با آنان بيعت نكرده  اند، «معروف كرخي» از بيعت با امام رضا(علیه السلام) اجتناب كرد و «سري سقطي» دست بيعت به سوي امام علي النقی(علیه السلام) دراز نكرد و «سفيان ثوري» به برنامه هاي امام صادق(علیه السلام) معترض بود.
امام هادی(علیه السلام) مي فرمايد: «وَ الصُوفِيَةُ كُلُّهُمْ مِنْ مُخَالِفِينَا وَ طَرِيْقَتُهُمْ مُغَايِرَةُ لِطَرِيقَتِنَا وَاِنْ هُمُْ اِلاَّ نَصَارَي وَمَجُوسِ اُولَئِكَ الَّذِينَ يَجْهَدُونَ فیِ اِطْفَاءِ نُورِ اللهِ؛[7] صوفيان همگي مخالف ما هستند و روش آنها با روش ما مغايرت دارد و آنان نصارا و مجوس اين امت هستند و مي كوشند تا نور خدا را خاموش كنند.»
امام صادق(علیه السلام) نيز فرمودند: «... اِنَّهُمْ اَعْدَائَنَا فَمَنْ مَالَ اِلَيْهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ يُحْشَرُ مَعَهُمْ وَ مَنْ اَنْكَرَهُمْ وَرَدَّ عَلَيْهِمْ كَانَ كَمَنْ جَاهَدَ الْكُفَّارَ بَيْنَ يَدَيِ رَسُولِ اللهِ؛[8] به درستي كه [صوفيه] دشمنان ما هستند، پس هر كسي به جانب آنان تمايل داشته باشد، از آنان است و با ايشان محشور مي گردد و هر كسي صوفيه را ردّ كند و آنان را انكار نمايد، مانند كسي است كه در ركاب رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) با كافران جنگيده است.»
امام رضا(علیه السلام) نيز مي فرمايد: «لاَ يَقُولُ بِالتَّصَوُّفِ اَحَدٌ اِلاَّ لِخُدْعَةٍ اَوْ صَلاَلَةٍ اَوْ حَمَالَةٍ ... مَنْ ذُكِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِيَّةُ وَ لَمْ يُنْكِرْهُمْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَيْسَ مِنَّا؛[9] هيچ كسي از صوفيه سخن نمي گويد، مگر آنكه هدفش نيرنگ و يا گمراه كردن انسان احمقي است ... و امّا اگر كسي كه نزد او نام صوفيان برده شود و او در قلب و زبانش آنان را منكر نگردد، از ما نمي باشد.»
حضرت امام هادی(علیه السلام) دربارة صوفيه اين گونه افشاگري فرموده اند:
«به اين صوفيان خدعه گر توجه نكنيد كه آنان هم پيمانان شيطان هستند و قواعد دين را تخريب مي كنند. براي راحتي تن خود را به ظاهر زاهد معرفي مي كنند و شبها براي به دام انداختن چهارپايان تهجد مي كنند. گرسنه مي مانند تا مردم ابله را به دام اندازند و به گناه افكنند. غذا كم مي خورند تا ظرفهاي بزرگ خود را از خوراكي پر كنند و قلبهاي احمقان را بدزدند. با مردم به نرمي سخن مي گويند تا آنان را در چاه نيرنگ بيافكنند. وردهايشان رقص و كف زدن است و ذكرشان ترنّم و غنا خواني. تنها بي خردان و جاهلان دنبالشان مي روند، به آنان اعتقاد مي يابند و از ايشان پيروي مي كنند. هر كس به ملاقات يكي از آنان برود، چه در زمان حيات شان و چه هنگام مرگ (بر سر مزار)شان چنان است كه شيطان را ملاقات كرده و بتان را پرستيده است، و هر كس به يكي از آنان كمك نمايد، همانند آن است كه به يزيد، معاويه و ابوسفيان امداد رسانيده.»
يكي از حاضران عرضه داشت: اگر چه اعتقاد به ولايت و حقوق شما داشته باشند؟ امام(علیه السلام) با نگاهي ناشي از خشم رو به وي نمود و فرمود: «هر كس معتقد به حقوق ما (امامت ما)  معتقد باشد، به سوي نافرماني ما قدم نمي نهد و تمام صوفيان مخالف ما هستند و شيوه هاي آنان با روش ما مغايرت دارد و در تلاشند نور خدا را خاموش كنند.»[10] 
بنابراين، ائمة هدی(علیهم السلام) و به پيروي از آنان، علماي شيعه اين بدعت گزاران منحرف را پيوسته رد كرده اند و با كردارشان مخالفت ورزيده اند و مردم را از پيمودن مسير آنان پرهيز داده اند. به همين جهت، گسترش تصوف در ميان جوامع تشيّع به كندي انجام گرفته است، و چون درويشان و عارف نمايان مشاهده كردند كه مردم شيفتة ائمة هدی(علیهم السلام) و نايبان برحقّ آنان و وارثان انبيا هستند، با تظاهر به ولايت و دم زدن از امامت در ميان اقشاري از مردم نفوذ پيدا كرده، حتي برخي رهبران صوفي نه تنها به شيعه و مطيع ائمه بودن تظاهر مي كردند؛ بلكه خود را از نوادگان ائمه اطهار و امامزاده معرفي مي كردند، چنان كه يكي از صوفيان را كه جدّ صفويان است، از نوادگان امام كاظم(علیه السلام) معرفي نمودند، در صورتي كه نامبرده بنا به بررسي برخي مورّخان و نسب شناسان از نظر مذهب شافعي و از نژاد كردها بوده است. گويا تاريخ انتساب صفويان به سادات و اعراب از اواسط قرن نهم هجري شروع شد و در هيچ يك از تأليفات قرن هشتم «شيخ صفي الدين» سيّد و خلف امام معرفي نگرديده است. مورّخ ترك «زكي وليدي طوغان» نژاد كُردي خاندان صفوي را تأييد كرده است، «صفي الدين» در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم در نواحي اردبيل، طالش و مغان طريقه اي از تصوف را رواج داد. دودمان او نيز با تظاهر به شيعه بودن به رونق درويشي و مسلك تصوف پرداختند و براي توسعة خانقاه ها، حلقه هاي تصوّف و رواج صوفي گري كوشيدند كه خوشبختانه علماي بزرگ شيعه كه به صورت كارواني از جبل عامل لبنان و نواحي عتبات عراق به ايران كوچ كرده بودند، با همكاري مشاهير دانشور شيعه ايراني جلوي اين حركت آفت زا را گرفتند.[11]
كرامت سازی
مروّجان تصوّف و درويشي براي بزرگان خود اعمال خارق العاده اي ذكر مي كنند و آنها را كرامت مي دانند. از علل روي آوردن به اين مسائل، توجيه نمودن اعمال خلاف شريعت آنان است. به عنوان نمونه، براي موجّه ساختن سِماع صوفيانه، به عباراتي شگفت متوسّل گرديده اند: «جماعتي را ديديم كه بر آب و هوا راه مي رفتند و همگي سماع مي شنيدند.»[12]
«حاجي بكتاش خراساني» صوفي قرن هفتم هجري براي آنكه كار خود را در ترك نماز موجّه نشان دهد، آب وضو را به خون تبديل مي كند و «مولوي» خطاب به مريدي كه از اين وضع تعجب كرده، مي گويد: «كاشكي خون را آب كردي؛ چه، آب طاهر را نجس كردن، چندان هنري نمي باشد.»[13]
البته بديهي است كه روح و روان آدمي بر اثر اعراض از دنياگرايي و اميال نفساني و روي آوردن به ذكر و عبادت و تزكية نفس، قدرت فوق العاده اي به دست مي آورد و در اين مرحله مي تواند حقايقي را درك كند و به كشف و شهود نايل آيد؛ ولي ذكر كرامتهايي كه بسياري از آنها با موازين شرعي سازگاري ندارند و حتي خلاف كاري را ترويج مي كنند، غالباً ساخته و پرداختة افسانه پردازان است و همين كرامت سازيها از عوامل مؤثر رونق بخشيدن به مرام صوفي گري و درويشي بوده است. شدّت كذب پاره اي از اين حالات ويژه چنان آشكار بوده كه حتي عدّه اي از بزرگان و شيوخ صوفي آنها را مورد تأمّل قرار داده اند و گفته اند: «هرگونه كرامتي بايد با آداب شرع و ديانت سنجيده شود.»
و تا بدانجا پيش رفته اند كه دين گريزان صاحب كرامت را كافر و زنديق خوانده اند، «بايزيد بسطامي» گفته است: «اگر ديديد كسي به سوي آسمان مي پرد، شيفته وي نگرديد؛ بلكه رفتارش را در برابر امر و نهي خداوند و رعايت آداب شرع مقدس مشاهده كنيد.»[14]
عدّه اي ديگر هشدار داده اند: مخالفت با وسوسه هاي شيطاني مهم تر از قدم نهادن بر آسمان است. «ابو سعيد ابو الخير» در گفتگو با يكي از مريدان خود گفته است: «شيخ را گفتند: فلان كس بر روي آب راه مي رود، گفت: قورباغه هم چنين مي كند. گفتند: فردي در هوا مي پرد، گفت: مگس هم مي تواند در هوا بجهد. گفتند: فلان كس در يك لحظه از شهري به شهري مي رود. گفت: شيطان هم در يك نفس از شرق به غرب مي رود و بنابراين، چنين امور را بهايي نمي باشد. مرد آن بود كه در ميان افراد جامعه بنشيند و با آنان داد و ستد كند و زن خواهد و با خلق در آميزد و يك لحظه از خداي خود غافل نباشد.»[15]
«خواجه عبد الله انصاري» مي گويد:
«اگر بر هوا پري، مگسي باشي، اگر بر روي آب روي، خسي باشي، دلي به دست آور تا كسي باشي.»[16]
بديهي است اگر از بزرگي بر اثر صفاي نفس و طهارت درون خرق عادتي سر زد، بايد همان را براي هدايت مردم به كار گيرد و پيگير مقاصد انبيا و اولياي الهي باشد؛ امّا گاهي بروز كرامت، اعمال شگفت ـ اگر چه نتيجة اعمال و عبادات درست باشد ـ نوعي تكبّر و عجب در فرد بوجود مي آورد و به صورت دامي خطرناك او را در ورطة هلاكت مي افكند، حتي گاهي در ميان مخالفان و معاندان راه حق رفتار خارق العاده اي بروز مي كند و صفت عجب و خودپسندي يا برتربيني بر خلق خدا را در او تقويت مي كند و با پيمودن اين مسير ناهموار سزاوار عذاب و هلاكت مي گردد، بدين گونه ضعف روحي و عدم ظرفيت براي بروز حالتي فوق العاده فرجامي جز طغيان و سركشي ندارد.[17] البته بايد بين كرامتهاي اصلي و نسبت آنها به انسانهاي وارسته و خودساخته با كرامتهاي ساختگي تفاوت قائل گرديد و نمي توان توفيقهاي مردان الهي را در مسير عبادت و تزكيه ناديده گرفت. امام خمينی(ره) در اين‏باره مي فرمايد:
«اي برادر عزيز! تو را سفارش مي كنم كه مبادا نسبت به اين عارفان كه بسياري از آنان از بي آلايش ترين شيعيان علي بن ابي طالب(علیه السلام) و اولاد گرامي آن حضرت و پيروان راه آنها و پيوندخوردگان با ولايت آنان هستند، سوء ظن داشته باشي يا نسبت به آنان سخن ناروايي بگويي يا بشنوي و در واديي بيفتي كه نبايد مي افتادي. آگاهي به حقيقت اهداف آنان، تنها با مطالعة كتب آنها و بدون مراجعه نسبت به آنان نارواست؛ زيرا هر قومي را زباني مخصوص و هر طرز فكري را بياني ويژه است.»[18]
كرامتهايي كه دراويش و صوفيان از بزرگان خود نقل مي كنند، غالباً دروغ محض بوده، هيچ گونه شاهدي براي اثبات آنها وجود ندارد. دسته اي از كرامتهاي اين افراد در واقع خوارق عاداتي است كه به دليل رياضتهاي غيرشرعي از آنان صادر مي گردد.
چنان كه مرتاضان هندي نيز چنين مي كنند و درصد كمي از آنها بر اثر تحمل رنج عبادت و طاعت مي باشد، اگرچه صوفيه اين حالات فوق العاده را جزء فضايل خويش تلقي مي كنند و در صددند از اين رهگذر جاذبه بوجود آورند تا افرادي را به سوي خود راغب سازند؛ امّا «شيخ محمود شبستري» كه خود از بزرگان عرفان و تصوّف است، چنين مي سرايد:
كرامات تو اندر حق پرستي است
جز اين كيد و ريا و عجب و مستي است
ز ابليس لعين بي شهادت
شود صادر هزاران خرق عادت
همي داند ز تو احوال پنهان
در آرد در تو كفر و فسق و عصيان
گه از ديوارت در آيد گاه از بام
گهي در دل نشيند گه در اندام
كسي كو را است با حق آشنايي
نبايد هرگز از وي خودنمايي[19]

ادامه دارد...

 

پی نوشت:
[1]. فتوحات المكيّه، محيّ الدين ابن عربي، دار احياء التراث العربي، بيروت، بي‌تا، ج‏5، صص 67 ـ 68.
[2]. كشف المحجوب، علي بن عثمان هجويري، به تصحيح والنتين ژوكونسكي، طهوري، تهران، 1358 ش، ص‏255؛ دانشنامه جهان اسلام، بنياد دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، زير نظر غلامعلي حداد عادل، 1383ش ، ح 3، ص‏685؛ فصوص الحكم، الشيخ الاكبر محيي الدين ابن العربي، والتعليقات عليه: ابو العلي عقيقي، معه 1936 م، افست، تهران الزهراء، 1370، ح 2، صص 385 ـ 386.
[3]. تحقيقي در تصوف و عرفان، جند الله مرداني، سپهر آذين، قم، چاپ اول، 1385 ش، صص 347 ـ 351.
[4]. همان، صص 102 و 107.
[5]. البداية والنهاية، ابن كثير شامي، دار المعارف، بيروت،‌ الطبعة الثانيه، 1977 م، ج‏2، ص‏280.
[6]. وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعه، شيخ حرّ عاملي، تصحيح و تحقيق شيخ عبد الرحيم ربّاني شيرازي، دار احياء التراث العربي، بيروت، بي‌تا، ج‏3، ص‏68.
[7]. روضات الجنات في احوال العلماء والسادات، ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري، انتشارات اسماعيليان، قم، چاپ اوّل، 1391 ق، ج‏3، ص‏34؛ هم‌بستگي ميان تصوّف و تشيّع، كامل مصطفي شهپي، ترجمه و تلخيص و نگارش علي اكبر شهابي، دانشگاه تهران، چاپ اوّل، 1354 ش، ص‏230.
[8]. سفينة البحار ومدينة الحكم والآثار، تحقيق: مجمع البحوث الاسلاميه، تقويم و اشراف: علي اكبر الهي الخراساني، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، مشهد، چاپ اوّل، 1416 ق، ج‏2، ص‏57.
[9]. مستدرك سفينة البحار، شيخ علي نمازي شاهرودي، تحقيق و تصحيح فرزند مؤلف: شيخ حسن نمازي شاهرودي، مؤسسه نشر الاسلامي، قم، 1427 ق، ج‏2، ص‏389.
[10]. مستدرک سفينة‌ البحار، ‌نمازي شاهرودي، ج‏2، ص‏58؛ حديقة‌ الشيعه، ملا احمد مقدسي اردبيلي، اسلاميه، تهران، بي‌تا، ص‏602.
[11]. تاريخ اجتماعي و سياسي ايران، سعيد نفيسي، انتشارات بنياد، تهران، چاپ نهم، 1372، ج‏اوّل، ص‏23؛ تحقيقي در تصوّف و عرفان، خير الله مرداني، صص 16 و 17.
[12]. عوارف المعارف، شيخ شهاب الدين سهروردي، ترجمه ابو منصور عبد المؤمن اصفهاني، به اهتمام قاسم انصاري، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1364، ص‏184.
[13]. مناقب العارفين، شمس الدين احمد افلاكي، تصحيح، حواشي و تعليقات تحسين يازجي، دنياي كتاب، تهران، 1362، ج‏اوّل، ص‏498.
[14]. طبقات الصوفيه، خواجه عبد الله انصاري هروي، تصحيح محمد سرور مولايي، توس، تهران، 1362 ش، ص‏352؛ تذكرة الاولياء، فريد الدين محمد عطار نيشابوري، تصحيح محمد استعلامي، زوّار، تهران، 1360 ش، ص‏516.
[15]. نفحات الانس من حضرات القدس، نور الدين عبد الرحمن جامي، تصحيح محمود عايدي، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ اوّل، 1370 ش، ص‏305.
[16]. رسائل فارسي، خواجه عبد الله انصاري، تصحيح وحيد دستگردي، فروغي، تهران، 1349 ق، ص‏454.
[17]. در ديار صوفيان، علي دشتي، جاويدان، تهران، 1354 ش، صص 117 ـ 118.
[18]. مصباح الهداية الي الخلافة والولاية، سيد روح الله الموسوي خميني (امام خميني!) ترجمه سيد احمد فهري، انتشارات پيام آزادي، تهران، چاپ اوّل، 1360 ش، ص‏36.
[19]. آن سوي صوفي‌گري، احمد باقريان ساروي، بوستان كتاب، قم، چاپ اوّل، 1384 ش، صص 241 ـ 242.

Share

دیدگاه‌ها

اگر اینگونه باشد چرا در تذکره الولیا عطار از حسن بصری تمجید می کند؟

چند فرضیه را می توانیم مطرح کنیم...
1. برخی مطالب به عطار منسوب شده...
2. عطار در تذکره از صوفیان نیز نام برده و لذا تمجید عطار نمی تواند موجب وجهه دار شدن حسن بصری شود... چون ما روایت داریم در مورد حسن بصری که مردود بوده...
3. عطار تقیه کرده ...

در سه فرض ممکن حسن بصری مورد تایید نیست...