تنها راه دریافت حقایق/ مطالعه

ضرورت مطالعه و نحوه آن/استاد طاهرزاده
تنها راه دریافت حقایق
پس از آنجایی که هركس باید خلوت داشته  باشد، باید اندیشه ی مناسب آن خلوت را از طریق مطالعه ی کتاب های خاص به روح خود برساند و با آن اندیشه زندگی  كند.

سؤال: چه افرادی، با چه روحیه هایی باید مطالعه  کنند؟
جواب: طبق بحثی که گذشت همه باید مطالعه  کنند، تا با بهره های روحانی مکتوب شده توسط عالمان عالَم دار مأنوس گردند. آری، اگر کسی استادی داشته  باشد که به جای این که نوشته های او را بخواند، مطالب را به صورت شفاهی از او بگیرد، چیز بسیار خوبی است. ولی چنین سیری در این دوره نزدیک به محال است. چون ساحت بشر عوض شده است و شرایط حفظ مطالب در سینه ها به شرایط حفظ مطالب در کتاب ها تبدیل شده. به عنوان نمونه فکر نمی کنم از عزیزانی که در جلسه هستند، کسی بتواند بلند شود و تمام مطالبی که بنده عرض کردم را بدون کم و کاست، بگوید، در حالی که در گذشته این کار معمول بوده و انسان ها از این جهت رشد کرده بودند، به طوری که خطبه های بلند را می شنیدند و سپس تمام آن را در سینه نگه می داشتند. ولی چون امروزه ساحت بشر عوض شده؛ دیگر بر روی چنین استعدادی متمرکز نیست، آن استعداد را با کتاب جایگزین کرده است. کسی که از این موضوع غافل است بهانه ی چیزهایی را می گیرد که دوره اش گذشته  است، مثل این است که انسان در زمستان هوس چیزی را بکند که دوره اش بهار است.

در صدر اسلام طرف این گونه  بود که خوب به سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گوش می داد تا آن حضرت یک سوره را می خواندند، همین که تمام می  شد او هم یاد گرفته  بود. «ابوالأسود دُوئَلی» می گوید؛ جهت ملاقات اباذر به ربذه رفتم و از او تقاضا کردم روایاتی که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده برایم بگوید، ابوذر شروع می  کند آن حدیث مشهور «ای اباذر» را که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به اباذر نصیحت کرده اند برای او بگوید. ابوذر این حدیث طولانی را سال های گذشته در مسجد، از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده است، با این حال پس از چندین سال می تواند آن را تکرار  کند، سینه های خود را این چنین رشد داده بودند. بنده خودم بعضی پیرمردهای گذشته را دیده ام که بدون داشتن سواد، چنین توانائی هایی داشتند. اما دیگر چنین بشرهایی در دنیا کم اند، چون چیزهایی آمده و جایگزین آن شده است. وقتی متوجه شویم شرایط طوری شده که آنچه قبلاً عالمان در سینه ی خود حفظ می کردند و در رویارویی با افراد ارائه می دادند، امروزه آن را در کتاب ثبت می کنند پس دیگر انتظار نداریم خدمت فلان عالم برویم و از او بخواهیم اسرار سینه خود را به ما بگوید، می گوید آن ها را مکتوب کرده ام حوصله کن و مطالعه نما. یا باید «اُوِیس قَرَنی» بشویم و یک سینه با آن ظرفیت، که وقتی از مدینه پیغام  می آورند که این آیه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل  شده، تماماً بگیرد، یا باید همان اسراری که تا دیروز یک استاد در سینه خود نگه می داشت و به طالبان آن ارائه می داد، امروز با مطالعه ی نوشته های آن استاد آن ها را به دست آوریم.

عمده آن است که بفهمیم در شرایط جدید چگونه می توان مسیر الهی را طی کرد، یک روز باید به دنبال استاد برویم و بنا به فرمایش آیت  الله سیدعلی  قاضی طباطبایی«رحمة الله علیه» اگر نصف عمر خود را به دنبال استاد بگردی ضرر نکرده ای. یک روز هم مثل امروز، شاگرد مرحوم قاضی«رحمة الله علیه» یعنی حضرت آیت الله بهجت«حفظه الله تعالی»  می فرمایند: «علم تو استاد توست»، یعنی با این علمی که به کمک مطالعه ی آثار علمای عالَم دار پیدا کرده ای می توانی راه را طی کنی. چون آن علمی که تا دیروز از سینه ی استاد می گرفتی امروز در کتاب ها آمده است، می توانید آن ها را بگیرید و با آن ها زندگی  کنید. یک زمانی این خبرها نبود. امروز کتاب جای آن استاد و آن خانقاه را گرفته  است.

زمانی شما در خانقاه می نشستی، یک استاد می آمد، ابتدا معارف الهیه را تعلیم می داد و سپس تذکرات اخلاقی را ارائه می فرمود. و شما در آن فضای روحانی، تمام روح و قلب خود را متوجه آن معارف می نمودی. خانقاه ها تا قرن دهم سالم بوده است، و عموماً کنار مساجد ساخته می شد.[1] طرف در خانقاه سینه اش را در مقابل کلمات استاد باز می کرد و معارف را می گرفت و بر روی آن تأمل می کرد و بعد هم آن ها را برای همیشه در سینه  ی خود داشت. امروز به هر دلیلی انسان ها چنین توانایی ها و موقعیت هایی را ندارند.[2] و لذا حضرت آیت  الله بهجت«حفظه الله تعالی» می فرمایند: «علم تو استاد تو است» یعنی امروزه کتاب های عالمان عالَم دار می تواند به جای سینه ی آن ها خلوت شما را تغذیه کنند، پس شرایط طوری است که هر کس می خواهد وارد سیر و سلوک الی الله شود باید با کتاب انس  داشته  باشد.

آری استعدادها متفاوت است، هرکس باید اندیشه ی مناسب استعداد خود را پیدا کند. مثلاً آیت الله بهاءالدینی«رحمة الله علیه» از آنچه خدا برایشان گذاشته  بود  خوب استفاده  کردند. درست است که ایشان نتوانستند همراه امام  خمینی«رضوان الله علیه» خدمت آیت  الله شاه  آبادی«رحمة الله علیه» اسفار ملا صدرا«رحمة الله علیه» را بخوانند، اما چون استعداد اسفار خواندن را خدا به ایشان نداده بود، پس جای خالی آن را هم در خود حس  نمی کردند. فردای قیامت حس  نمی کنند که یک بعدی از ابعاد وجودی شان را جواب نداده اند، درست است که ما باید به عنوان استاد، کسانی را که جامع ترند انتخاب  کنیم، اما امثال آیت  الله بهاءالدینی ها هم جای خود را دارند و در مسیر سیر الی الله به نتایج خوبی رسیدند. پس هر کس باید به استعداد خود نگاه کند.[3] هیچ وقت نباید خواهرها مثل برادرها بشوند، یا برادرها  مثل خواهرها بشوند یا همة خواهرها بخواهند مثل هم باشند، برای هر کسی راهی جهت ارتباط با عالم غیب هست[4] هرکس با توجه به آن اندیشه هایی که بزرگان در اختیارش قرار داده اند، سیر الی الله را طی می کند.

پس از آنجایی که هرکس باید خلوت داشته  باشد، باید اندیشه ی مناسب آن خلوت را از طریق مطالعه ی کتاب های خاص به روح خود برساند و با آن اندیشه زندگی  کند. خداوند همان طور که پیغمبر می پروراند تا راه کلی سعادت را به بشر متذکر شود، دانشمندانی می پروراند که تذکرات مناسبِ روح هر کس را به او بدهند، باید بگردیم آن ها را پیدا کنیم. همان طور که عده ای به جهت گناهانشان  نمی توانند پیغمبر زمان شان را درک  کنند، عده ای هم به جهت گناهان  و هوس ها و کبرهای شان نمی توانند دانشمندان مناسب روح شان را که خدا برایشان پرورانده  است، درک کنند، این ها فردای قیامت به جهت این غفلت ها چه غصه ها که نمی خورند!

 


[1] - به کتاب «آشنایی با علوم اسلامی، کلام و عرفان» از شهید مطهری«رحمة الله علیه» آخر درس ششم رجوع شود.
[2] - در همین رابطه عنایت داشته باشید که نسبت به کسانی که خود را به عنوان استاد عرفان مطرح می کنند به شدّت باید احتیاط کرد.
[3] - در این رابطه توصیه  می کنم به بحث «خود باشیم و خود شویم» در جلسه ی نهم کتاب «آشتی با خدا» نظری بیندازید.
[4] - در مجامع روایی ما هست که؛ «الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق»، راه های سیر به سوی خدا به تعداد افراد، متفاوت است. ( بحار الأنوار، ج‏64 ، ص 137).

 
Share