رابطه اخلاق و عرفان اسلامی/بخش اول

منصوره حسینی
اخلاق و عرفان

رابطه اخلاق و عرفان اسلامی

پس از تصویب درس عرفان عملی در اسلام به عنوان یکی از چهار درس انتخابی در حوزه اخلاق اسلامی، مباحث مربوط به عرفان اسلامی، تفاوت عرفان عملی و عرفان نظری، تمایز بین اخلاق و عرفان و مباحثی از این قبیل در حوزه دروس معارف اسلامی به شکل جدی تری مطرح شده است. نویسنده مقاله حاضر سعی می کند به برخی از این پرسش ها پاسخ گوید.
معارف
مقدمه

عرفان و اخلاق دو مقوله اساسی در علوم اسلامی هستند که پیشینة هر یک از آنها به تاریخ قبل از اسلام باز می گردد.
عرفان در همة ادیان و مذاهب و حتی مکاتب فلسفی کم و بیش وجود داشته و دارد و تا کنون کسی نتوانسته است دربارة اینکه منشأ آن کجاست اظهار نظر قطعی و دقیق کند. تردیدی نیست که در هر یک از مذاهب و ادیان، نشانه هایی از زهد و پرهیزکاری و بی اعتنایی به امور مادی و انصراف و بی توجهی به دنیا وجود دارد و شاید بتوان گفت که یکی از خصوصیات عمومی ادیان و مذاهب توجه به امور معنوی و تحقیر دنیا و مظاهر مادی است.[1]
عرفان اسلامی از سه منظرِ مکمل یکدیگر به حقیقت غایی نگریسته است:
1ـ نحله اصحاب اراده؛ که از لحاظ تاریخی بر نحله های دیگر مقدم است و بزرگانی چون ابراهیم ادهم و رابعه عدویه را پرورده است. از دیدگاه اینان حقیقت نهایی همانا اراده است و به خدایی بر کنار از هستی معتقدند، آنان با زهد و خداجویی عمیقی که معلول حساسیت شان نسبت به گناه بود سلوک می کردند. به فلسفه پردازی رغبتی نداشتند و فقط می کوشیدند عملاً به آرمان خود واصل شوند.
2ـ نحله اصحاب جمال؛ معروف کرخی در سده دوم، عرفان را دریافت حقایق الهی دانست. به اعتقاد او حقیقت نهایی چیزی جز جمال سرمدی نیست. جمال سرمدی به اقتضای ذات خود، در پی آن است که روی خود را در آینه جهان بنگرد. اصحاب جمال معتقدند تجلی زیبایی، علت خلقت است و عشق، نخستین مخلوق است.
3ـ نحله اصحاب نور؛ اینان معتقدند ذات حقیقت، نور یا فکر است و باید با اشراق یا تفکر به آن رسید.[2]
در مورد اخلاق نیز باید گفت با آنکه در بسیاری از مناطق جهان اسلام، شریعت را در سطح قانون به طور کامل اجرا نمی کنند اما اخلاقیات موجود در تعالیم شرعی همچنان در جامعه اسلامی نافذ است.[3]
دانش اخلاق در میان مسلمین با رویکردهای گوناگونی روبرو بوده است و منجر به پیدایش دستگاه های متفاوتی شده است که به آنها اشاره می شود:
1ـ اخلاق فلسفی که خود شامل اخلاق جالینوسی، افلاطونی، فیثاغورسی ـ هرمسی و ارسطویی می باشد. رویکرد ارسطویی که شاخص اصلی آن قانون اعتدال[4] است به دلیل آنکه به طور مکرر مجال بروز یافته مشهورتر می باشد.
در این رویکرد میان نظرات شرع اسلام و فلاسفه یونان توافق ایجاد شده است.
2ـ اخلاق عرفانی، هدف این مکتب تربیت انسان کامل یا کون جامع است که عصاره خلقت و جامع جمیع نشات وجود و غایت آفرینش ماسوا است.
3ـ اخلاق نقلی، بر مجموعه ای از تصنیفات و تألیفات که عهده دار جمع آوری روایات دینی است اطلاق می شود. وحی، دایر مدار همه این تألیفات است.
4ـ اخلاق ترکیبی که از ظرفیت های هر سه مکتب فلسفی، عرفانی و نقلی بهره می گیرد. البته اگر به مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی رویکرد فلسفی و عرفانی توجه شود از چنین تلفیقی باید صرفنظر کرد، زیرا معرفت شناسی فلسفی، عقل محور است و انسان همه اندیشه است؛ اما در اخلاق عرفانی معرفت باید شهودی و قلبی باشد. به همین ترتیب مبانی انسان شناسی عارف و فیلسوف نیز تفاوت دارد. عارف بخش گوهرین وجود انسان را دل می شمارد برخلاف فیلسوف که گوهر وجود انسان را عقل می داند.[5] اما ترکیب مورد نظر ما ترکیب عامی است که در پاره ای موارد آن، عناصر فلسفی بیشتر است و در موارد دیگر عناصر عرفانی غلظت بیشتری دارند.
معنای اخلاق و عرفان
اخلاق جمع خُلق و خُلُق می باشد. راغب می گوید: خَلق با خُلق در اصل یکی است همچون شَرب و شُرب و صَرم و صُرم. لیکن خَلق به کیفیات و شکل ها و صورت هایی که به واسطة چشم دیده می شوند و درک می گردند اختصاص یافته است و خُلق ویژة نیرو و سرشت هایی است که با بصیرت فهمیده می شوند. خداوند متعال خطاب به پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ؛[6] تو بر صفات بزرگی هستی.»[7]
ابوعلی مسکویه در کتاب تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق می نویسد: «خُلق حالی است برای جان انسانی که او را بدون تفکر و تأمل به سوی کارهایی بر می انگیزد.»[8] حال به دو نوع تقسیم می شود اول حالی که طبیعی است و از اصل مزاج ناشی شده است مانند انسانی که کوچکترین چیزی او را به طرف غضب تحریک می کند و با کمترین سببی به هیجان می آید دوم حالی که به واسطة عادت و تمرین به دست می آید و چه بسا مبدأ آن فکر باشد، سپس به طور متوالی استمرار می یابد تا ملکه و خُلق گردد.[9]
عرفان از ریشة عَرَفَ به معنای شناختن، دانستن، اعتراف کردن، مشهور و نیکی است.[10] عرفان روش و طریقه ای است که می توان آن را شایع ترین مکتب و مرام میان اقوام و ملل مختلف دانست، طریقه ای که در کشف حقایق جهان و پیوند انسان و حقیقت نه بر عقل و استدلال بلکه بر ذوق و اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه دارد و برای نیل به این مراحل دستورات و اعمال ویژه ای را به کار می گیرد.[11]
ابوسعید در تعریف عرفان گوید: «آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی.» ابن عطا گوید: «ابتدایش معرفت است و انتهایش توحید». جنید گوید: «تصوف صافی کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میراندن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرو آمدن در صفات روحانی و بلند شدن به علوم حقیقی و به کار داشتن آنچه اولی است الی الابد و خیرخواهی به همه امت و وفا به جای آوردن بر حقیقت و متابعت پیغمبر کردن در شریعت».[12]
موضوع اخلاق و عرفان
یکی از مهم ترین رئوس ثمانیه[13] بیان موضوع علم است. خواجه نصیر، موضوع علم اخلاق را در کتاب اخلاق ناصری چنین بیان می کند: «موضوع این علم، نفس انسانی است از آن جهت که از او افعالی جمیل و محمود، یا قبیح و مذموم صادر تواند شد، به حسب ارادت او و چون چنین بود اول باید معلوم شود که نفس انسانی چیست و غایت و کمال و قوت های او کدام است و چگونه آن را باید بر وجهی استعمال کنند تا کمال و سعادتی که مطلوب آن است حاصل آید.» خواجه در اینجا اخلاق را در دو سطح مطرح کرده است. یکی اخلاق علمی که به روش حکیمان با استدلال، مبانی اخلاق را تبیین می کنند و درباره نفس آدمی از آن جهت که دارای ملکات نفسانی است و از او افعال ارادی پسندیده یا ناپسند صادر می شود بحث می کند؛ شناخت نفس و قوای نفسانی و کمال نفس، مبادی علم اخلاق هستند.[14] بخش دیگر، اخلاق عملی یا همان سیر و سلوک عرفانی است که چگونگی وصول به کمال و عوامل و موانع کمال را مطرح می کند.
عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی دارای دو بخش است: بخش عملی و بخش نظری.
عرفان عملی عبارت است از آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش و جهان و خدا بیان می کند و توضیح می دهد. عرفان در این بخش مانند اخلاق است یعنی علم عملی است و سیر و سلوک نامیده می شود. در این بخش از عرفان توضیح داده می شود که سالک برای اینکه به قله منیع انسانیت یعنی توحید برسد از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ می دهد و چه وارداتی بر او وارد می شود البته همه این منازل و مراحل باید به مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلاً این مراحل را طی کرده و از راه و رسم منزل ها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی وجود دارد.[15]
اما موضوع عرفان نظری را قیصری در شرح قصیده ابن فارض اینگونه بیان می کند: «موضوع هذا العلم هو الذات و نعوتها الازلیه و صفاتها السرمدیه» در حقیقت از نظر عرفا، وجود حقیقی همان ذات احدی و صفات و نعوت اوست؛ زیرا دار هستی غیر از او دیاری ندارد. یعنی بحث از ذات حضرت حق بحثی از تمام عالم هستی است. پس علم عرفان عالی ترین علوم است زیرا موضوع آن اعم از موضوعات علوم دیگر است و عمومیت آن همانند عمومیت برخی از مفاهیم مبهم نیست بلکه چون دارای معنای محصل و روشن می باشد عمومیت آن با تمامیت و شمول و فراگیری همراه می باشد. همچنین در موضوع عرفان گفته اند که موجودٌ بما انه موجود است یعنی وجود، بدون اینکه به هیچ قیدی حتی قید اطلاق مقید گردد.[16]

**********************************

پی نوشت ها:

[1] ـ شناخت عرفان و عارفان ایرانی، دکتر حلبی، انتشارات زوار، ص 20.
[2] ـ تاریخ عرفان و عارفان ایران، عبدالرفیع حقیقت، انتشارات کومش، زمستان 1370، ص 60-61.
[3] ـ قلب اسلام، سیدحسین نصر، انتشارات مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها و حقیقت، ص 194.
[4] ـ قانون زرین اعتدال چند نکته را شامل می شود:
1ـ نفس دارای قوه ناطقه، شهویه، غضبیه است. 2ـ هر یک از این قوا یا به اندازه کار می کنند و یا دچار افراط و تفریط می شوند 3ـ حد وسط در قوه ناطقه، حکمت در قوه غضبیه، شجاعت، در قوه شهویه، عفت است.
4ـ هماهنگی بین حکمت و عفت و شجاعت فضیلت دیگری به نام عدالت را در پی دارد.
[5] ـ کتاب شناخت اخلاق اسلامی، جمعی از نویسندگان، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص 35.
[6] ـ قلم/ 4.
[7] ـ المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، چاپ استانبول، 1986، ص 225.
[8] ـ تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ابن مسکویه، انتشارات بیدار، رمضان 1410، ص 51.
[9] ـ فلسفه اخلاق، سیدمحمد رضا مدرسی، انتشارات سروش، 1376، ص 9.
[10] ـ منجد الطلاب، انتشارات اسلامی، 1360.
[11] ـ فلسفه عرفان، دکتر یثربی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پاییز 74، ص33.
[12] ـ عرفان نظری، دکتر یثربی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پاییز 74، ص 33.
[13] ـ بعضی مؤلفان پیش از ورود به مباحث برای روشن ساختن مبتدی، مطالبی را در آغاز بیان می کنند که رئوس ثمانیه نامیده می شود که عبارتند از: تعریف علم، موضوع علم، فایده علم، مؤلف علم، ابواب علم، مرتبه علم، غرض از یادگیری علم، انحای تعالیم (تقسیم و تحلیل و تحدید)
[14] ـ آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، جلد 2، انتشارات سمت، ص 134و 135.
[15] ـ آشنایی با علوم اسلامی، استاد مطهری، عرفان، ص73.
[16] ـ تمهید القواعد، محمد الترکه، آیت الله جوادی آملی، انتشارات الزهرا، ص 110.

Share