شرح فرازهایی منتخب از آیات جزء بیست و نهم قرآن کریم

قرآن کریم, قرآن, ترتیل, تلاوت, قرائت, ترتیل قرآن کریم
امور چهار گانه یعنی«نماز» و «زکات» و «ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت»، اهمیت و نقش فوق العاده‏ای در هدایت و تربیت انسان دارد.

شرح فرازهایی منتخب از آیات جزء بیست و نهم قرآن کریم

شرح فرازهایی منتخب از آیات جزء بیست و نهم قرآن کریم در قالب نکته های کلیدی و معارف این جزء از قرآن به مناسبت ماه مبارک رمضان تقدیم حضورتان میگردد...

شرح فرازهایی منتخب از آیات جزء بیست و نهم قرآن کریم

مطالب مرتبط و پیشنهادی : ویژه نامه شب و روز بیست و نهم ماه رمضان

نقش عقل و نقل در هدایت انسان

کلُّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلهَمْ خَزَنَتهُا أَ لَمْ یَأْتِکمُ نَذِیرٌ۞ قَالُواْ بَلیَ قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شیَ ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فیِ ضَلَالٍ کَبِیرٍ۞ وَ قَالُواْ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فیِ أَصحْابِ السَّعِیرِ؛(آیات 8 الی 10- سوره مبارکه ملک)؛ هرگاه که گروهی در جهنم انداخته می شوند، نگهبانانش از آنها می پرسند: مگر بیم دهنده ای برای شما نیامد؟ جواب می دهند: چرا؛ آمد ولی ما او را انکار کردیم و گفتیم: خدا هیچ چیز نازل نکرده است و شما بیم دهندگان هم در گمراهی بزرگی هستید. آنگاه می گویند: اگر ما به دعوت نجات بخش آنان گوش کرده بودیم یا در حقایق خلقت تعقّل کرده بودیم؛ کارمان به اینجا نمی کشید و الان بین جهنمیان نبودیم.

مراد از « فَوْجٌ » در اینجا همان کفار و فاسقانی هستند که آنها را دسته دسته وارد جهنم می کنند.[وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً : کسانی که کافر شدند دسته دسته به سوی دوزخ سوق داده می شوند. (آیه 71- سوره مبارکه زمر)] منظور از «خزنة» در اینجا ملائکه ای هستند که مامور بر آتشند و انواع عذاب های جهنم را تدبیر می کنند.

بنابراین هر دسته ای که به جهنم ریخته می شوند، ملائکه جهنم با توبیخ از آنها می پرسند: مگر کسی که شما را از چنین عذابی بترساند برایتان نیامده بود؟ در پاسخ آنها اعتراف می کنند به اینکه نذیر برایشان آمد و از آتش دوزخ انذارشان کرد؛ ولی آنها تکذیبش کردند و به او افترا بستند.

مراد از «سمع» و «عقل» در اینجا عمل به مقتضای این دو است. بنابراین معنای آیه این می شود: دوزخیان در پاسخ فرشتگان می گویند: اگر ما در دنیا دستورات رسولان را اطاعت کرده بودیم و یا در ادله و معارف آنها تعقل می کردیم، امروز در زمره اهل جهنم نبودیم و همانند ایشان در آتش جاودان، معذب نمی شدیم.[ر.ک: تفسیر المیزان، ج19، صص 352-353]

دو نکته:
1. این آیات، به اصلی ترین عامل سیه روزی دوزخیان اشاره کرده آن را به بهترین وجه ممکن تحلیل می کند. می فرماید: خداوند متعال هم از یک سو گوش شنوا و عقل و فطرت الهی به اینها داد و هم از سوی دیگر پیامبرانش را با دلائل روشن به سوی اینها گسیل داشت؛ اگر اینها از این همه ابزار هدایت که در اختیارشان قرار گرفت بهره می بردند هرگز سرانجامشان به جهنم ختم نمی شد.

2. روح انسان به مانند زمینی است که خداوند متعال او را به چشمه درون (عقل) و نهر بیرون (وحی) مجهز کرد تا انسان با بهره از این دو نهال جان خود را برویاند و به ثمر برساند؛ اما اگر آدمی با سوء اختیار خود چشمه درون را کور کند و راه را بر نهر بیرون ببندد به هدف مطلوب از خلقت[وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ (آیه 56- سوره مبارکه ذاریات)] نرسیده و به ناچار کویر جان او در آتش خود ساخته خواهد سوخت.

۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞

کاری که هم ردیف کفر به خداست

وَ أَمَّا مَنْ أُوتیِ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَالَیْتَنیِ لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ ۞... خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ۞ ثُمَّ الجْحِیمَ صَلُّوهُ ۞ ... إِنَّهُ کاَنَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ ۞ وَ لَا یحَضُّ عَلیَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ؛(آیات 25 الی 34- سوره مبارکه حاقه)؛ و اما کسی که پرونده اعمالش را به دست چپش دهند، می گوید: ای کاش پرونده ام را دریافت نمی کردم ... او را بگیرید و در غل و زنجیرش کشید؛ آن گاه به دوزخش دراندازید ... زیرا او به خدای بزرگ ایمان نمی آورده و مردم را به اطعام نیازمندان تشویق نمی کرده است.

بر اساس این آیات عده ای را نامه عمل به دست چپ می دهند و آنها را در غل و زنجیر کشیده و به دوزخ می افکند و در مقام بیان علت این عذاب گفته می شود جرم اینها دو چیز بوده: یکی اینکه به خداوند متعال ایمان نیاوردند و دیگر اینکه مردم را برای کمک به نیازمندان و رفع حوائج آنها تشویق و ترغیب نمی کردند.

علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) در شرح «وَ لَا یحَضُّ عَلیَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ» می نویسد: یعنی در مورد بینوایان سهل انگاری می کردند و رنجی که فقرا می کشیدند اهمیتی برای آنها نداشت.[تفسیر المیزان، ج19، ص401]

این آیات به روشنی معنایی که از آیه 19 سوره مبارکه ذاریات فهمیده می شود را تایید می کند. آن معنا این بود که بر اهل تقوا لازم است تا بخشی از اموال خود را برای رفع نیاز نیازمندان اختصاص دهند و این غیر از واجبات مالی مانند خمس و زکات است. در این فراز، کسانی که آن واجب را ترک کرده و نسبت به نیازمندان بی تفاوت باشند را تهدید به عذابی می کند که قطعاً واقع خواهد شد.

نکته قابل توجه اینکه قرآن کریم این بی تفاوتی در حق مستمندان را گناهی بزرگ در ردیف کفر به خداوند عظیم بیان می کند که این طرز بیان گویای شدت و عظمت این معصیت است.

۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞

عذاب فوری برای منکر ولایت

سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ؛ (آیه 1- سوره مبارکه معارج)؛ تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد.

براساس شأن نزولی که برای این آیه از طریق شیعه و سنی به ما رسیده است این تقاضا کننده « نعمان بن حارث» یا «نضر بن حارث» بود که به هنگام منصوب شدن علی علیه السلام به مقام خلافت و ولایت در غدیر خم و پخش شدن این خبر در شهرها، بسیار خشمگین شد و خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: آیا این جریان را از پیش خود به راه انداختی یا اینکه از ناحیه خداوند مآمور به اجرای آن بودی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله با صراحت فرمود: از ناحیه خدا مأمور به انجام آن بودم. او که باین سخن بیشتر ناراحت شده بود گفت: خداوندا! اگر این خلافت و ولایت حق است و از ناحیه توست؛ سنگی از آسمان بر ما فرود آور! در این هنگام سنگی فرود آمد و بر سر او خورد و او را به هلاکت رساند.[به نقل از تفسیر نمونه، ج25، ص9]

۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞

باز هم تاکیدی بر لزوم کمک به نیازمندان

الْمُصَلِّینَ ۞ الَّذِینَ هُمْ عَلیَ صَلَاتهِمْ دَائمُونَ ۞ وَ الَّذِینَ فیِ أَمْوَالهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ۞ لِّلسَّائلِ وَ الْمَحْرُومِ؛(آیات 22 الی 25- سوره مبارکه معارج)؛ نمازگزاران، آنان که همواره بر نمازشان مداوم و پایدارند و آنان که در اموالشان حقّی معلوم است برای درخواست کننده [تهیدست] و محروم [از معیشت و ثروت].

این آیات نیز در کنار آیات 19 سوره ذاریات و 34 سوره حاقه، توجه و رسیدگی به امور نیازمندان و رفع نیاز آنها را از وظایف مهم و حتمی مردم اهل ایمان و تقوا و نماز بر شمرده و بر انجام آن تاکید می کند.

باز هم تکرار می کنیم که مراد از این حق در اموال واجبات مالی مشهور مثل زکات نیست. علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) در تفسیر این آیه بر این معنا تاکید کرده و به اشاره به روایتی از امام صادق علیه السلام می نویسد: بعضی از مفسرین حق معلوم را به زکات واجب تفسیر کرده اند؛ اما در حدیثی از امام صادق علیه السلام[من لا یحضره الفقیه، ج2، ص48 و نیز کنزالدقائق، ج14، ص457] آمده که حق معلوم، زکات نیست؛ بلکه مقدار معلومی است که به فقرا انفاق می کنند.[تفسیر المیزان، ج20، صص15-16]

۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞

چه کسانی هیزم جهنمند؟

همین کسانی که در دنیا با ظلم و ستم خود آتش گناه و معصیت را در جامعه شعله ور می کردند؛ در قیامت هم هیزم و وقود جهنم شده و با ورودشان هم خود می سوزند و هم آتش دوزخ را شعله ورتر می کنند

وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکاَنُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبًا (آیه 15- سوره مبارکه جن)؛ ستمگران که منحرفین از جاده عدالتند هیزمان جهنمند.

این آیه از آیاتی است که با صراحت تمام اعلام می دارد که جهنم و عذاب آن باطن همین گناهانی است که افراد در دنیا خود را به آن آلوده کردند. آیه مورد بحث نظیر آیه 24 سوره مبارکه بقره (فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاس) تبهکاران و ستمگران را هیزم و عامل برافروختگی جهنم معرفی می کند؛ همین کسانی که در دنیا با ظلم و ستم خود آتش گناه و معصیت را در جامعه شعله ور می کردند؛ در قیامت هم هیزم و وقود جهنم شده و با ورودشان هم خود می سوزند و هم آتش دوزخ را شعله ورتر می کنند.

۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞

چه کردی آمدی جهنم؟

مَا سَلَکَکمُ فیِ سَقَرَ ۞ قَالُواْ لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ۞ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ ۞ وَ کُنَّا نخَوضُ مَعَ الخْائضِینَ ۞ وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ ۞ حَتیَّ أَتَئنَا الْیَقِینُ؛(آیات 42 الی 47- سوره مبارکه مدثر) [به آنان رو کرده ] می گویند: چه چیز شما را به دوزخ وارد کرد؟ می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم و به تهیدستان و نیازمندان طعام نمی دادیم و با فرورفتگان [در گفتار و کردار باطل] فرومی رفتیم و همواره روز جزا را انکار می کردیم تا آنکه مرگ ما فرا رسید.

بر اساس این آیات، وقتی از دوزخیان سوال می شود چه کردید که اهل جهنم شدید؟ آنها چهار عامل را از مهمترین عوامل این بدعاقبتی خود معرفی می کنند و می گویند:

نخست اینکه ما از نمازگزاران نبودیم (قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ) که اگر نماز می خواندیم نماز ما را به یاد خدا می انداخت و نهی از فحشاء و منکر می کرد و ما را به صراط مستقیم الهی دعوت می نمود.[تفسیر نمونه، ج25، ص253]

دیگر اینکه ما اطعام مسکین نمی کردیم (وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ) مراد از «اطعام مسکین»، انفاق بر تهی دستان جامعه است به مقداری که بتوانند کمر راست کنند و حوائجشان برطرف شود.[تفسیر المیزان، ج20، ص97] گرچه اطعام مسکین به معنی غذا دادن به بینوایان است؛ ولی ظاهرا منظور از آن، هر گونه کمک به نیازمندیهای ضروری نیازمندان می باشد؛ اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها.[تفسیر نمونه، ج25، ص253]

دیگر اینکه ما پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا می شدیم (وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ)؛ هر صدایی که بر ضد حق بلند می شد و هر مجلسی که برای ترویج باطل تشکیل می گردید و ما با خبر می شدیم، با آنها همراهی می کردیم و همرنگ جماعت می شدیم؛ سخنان آنها را تصدیق می کردیم و بر تکذیب و انکار آنها صحه می گذاردیم و از مسخره بازی آنها نسبت به حق لذت می بردیم.[تفسیر نمونه، ج25، ص254]

منظور از «خوض» سرگرمی عملی و زبانی در باطل، و فرو رفتن در آن است، به طوری که به کلی از توجه به غیر باطل غفلت شود.[تفسیر المیزان، ج20، ص97]

«خوض در باطل» معنی وسیع و گسترده ای دارد که هم شامل ورود در مجالس کسانی می شود که آیات خدا را به باد استهزا می گیرند، تبلیغات ضد اسلامی می کنند، یا ترویج بدعت می نمایند، و یا شوخی های رکیک دارند، یا گناهانی را که انجام داده اند به عنوان افتخار یا لذت نقل می کنند، و همچنین شرکت در مجالس غیبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها، ولی در آیه مورد بحث بیشتر نظر بر مجالسی است که برای تضعیف دین خدا و استهزای مقدسات، و ترویج کفر و شرک و بی دینی تشکیل می شود.

سپس می افزایند: و اینکه ما همواره روز جزا را انکار می کردیم (وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ)؛ تا زمانی که مرگ ما فرا رسید (حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ). ناگفته پیداست که انکار معاد و روز حساب، تمام ارزش های الهی و اخلاقی را متزلزل می سازد و انسان را برای ارتکاب گناه شجاع می کند، و موانع را از این راه بر می دارد، مخصوصاً اگر این مسأله به صورت یک امر مداوم تا پایان عمر در آید.

از این آیات به خوبی استفاده می شود که این امور چهار گانه یعنی«نماز» و «زکات» و «ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت»، اهمیت و نقش فوق العاده ای در هدایت و تربیت انسان دارد و بر همین اساس؛ جهنم جای نمازگزاران واقعی، زکات دهندگان، تارکان باطل و مؤمنان به قیامت نیست.[تفسیر نمونه، ج25، صص 254-255]​​​​​​​

Share