سلوک و مقام محبت و رضوان سیدالشهداء / دستگیری، شفاعت و تطهیر اصحاب/بخش اول

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در روز بیست و سوم آبان ماه، مصادف با عاشورای حسینی در دفتر مقام معظم رهبری در قم برگزار شده است. ایشان با بیان مقدمات بحث رحمت و محبت خدا و اولیاء او به بررسی این بحث در مورد شخص سیدالشهداء پرداختند و مسیر رحمت و محبت و بندگی ایشان را تبیین کرده و در انتها به بررسی جایگاه اصحاب و سلوک آنها می پردازند.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین. جلسه گذشته در باب اصحاب سیدالشهداء ذکر شد، كه آنها رشته محبت خدا را كه منتهی به معصوم می شود را رها نكردند، تا به سرچشمه رحمت رسیدند. و محبت امام حسین(علیه السلام) در وجودشان سرشار شد و همه این فداكاری هایی كه می بینید ناشی از محبتی است كه از امام حسین(علیه السلام) در دل آنها پیدا شد و نتیجه حب الحسین است. و البته واضح است هرچه به اصحاب رسیده از بركت وجود مقدس سیدالشهداء(علیه السلام) بوده است. اینطور نیست كه واقعاً آنها چیزی به امام حسین (علیه السلام) دادند بلكه همه خیرات از طرف امام حسین بر آنها نازل می شد. امام است كه سبب متصل بین سماء و ارض است. رشته اتصال ما با عالم الهی امام(علیه السلام) است. بنابراین هرچه محبت در دل آنها پدید آمده، از شعاع وجود خود امام بوده است.

شرح محبت و رابطه سیدالشهداء با اصحاب
بلكه عنایت دارید اصلاً محبت چیزی نیست جز حضور محبوب در وجود محب. اگر كسی خدای متعال را دوست بدارد شعاعی از رحمت او در وجود فرد بوجود آمده که خدا را دوست می دارد. اگر مؤمنی رسول گرامی اسلام و اهل بیت را دوست بدارد این محبت چیزی نیست جز یك شعاعی از وجود امام در وجود این محب و مأموم. این كه فرمود «المرء مع من احب»(1) آدمی با آن كسی است كه او را دوست بدارد، چون اصولاً محبت چیزی جز حضور آن محبوب نیست. در واقع شعاعی از اوست در وجود انسان.
در روایتی از ابوخالد كابلی در کافی هست که حضرت فرمودند ائمه «نورالله» هستند و «هم والله ینورون قلوب المومنین»(2) اگر مؤمنی پیدا شد امام قلب مومن را نورانی می كند، به طوری كه «لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَه بِالنَّهَار» یعنی نور امام در قلوب مؤمنین روشنتر از خورشید در روز روشن در وسط روز است. بعد حضرت یك جمله ای دارند که با تعبیر «والله لا یحبنا و یتولانا عبد» است و در آن مسیر دستیابی به محبت و ولاء خودشان ذكر می كنند. گویی می خواهند بفرمایند كه اگر كسی مؤمن شد، انوار ولایت و محبت ما در وجود او ظاهر می شود. مثل خورشید در وسط روز. و ما قلبش را روشن می كنیم و این همان محبت و ولایت است. محبت ما در قلب مؤمن، تجلی نور ماست. ما با شعاع نور خودمان قلب او را روشن می كنیم و همین می شود محبت و ایمان.
لذا حضرت توضیح می دهند كه چطور می شود به یك جایی برسی كه نور امام در قلبت بیاید. با این تعبیر که: عبدی ما را دوست نمی دارد به محبت ما نمی رسد، مگر اینکه این كه این سه قدم را بردارد. تسلیم و تطهیر و آخر هم نورانی شدن. غرض اینكه امام وقتی می خواهند صحبت از این بكند كه نور امام چطور در قلب مومن می آید بحث از اعطاء محبت خودشان به مؤمن را می کنند. محبت، ظهور نور امام در قلب مؤمن و محب است. اگر اصحاب سیدالشهداء به مقام محبت رسیدند، این شفاعت سیدالشهداء در حق آنها بود. و بالاترین مرتبه شفاعت همین است كه كسی را از همه عوالم عبور بدهند و به مرحله محبت برسانند. این بالاترین شفاعت است و سیدالشهداء نسبت به اینها بالاترین شفاعت را كرد. حتی شب عاشورا هم كه اینها را مرخص كرد برای همین بود كه طلبكار نباشند تا به مقام محبت برسند. به مقام اخبات و انكسار در مقابل امام برسند تا بشود به آنها محبت بدهی و شیدا و واله شوند. مخبت، كسی است که محب است و در محبتش خودش را بدهكار می داند. پس هرچه رسید همه از سیدالشهداء(علیه السلام) بود.

نقش اولیاء خدا در تطهیر، شفاعت و آرامش شیعیان و اصحاب
در حدیث در بحث انفال و صدقات داریم که فرمود: اگر كسی صله امام كند و پولی را به امام برساند این چندین هزار برابر پولی است كه در راه خیر دیگر خرج می كند. در روایت دیگری در همین باب فرمود: اگر كسی مال را به امام داد و خیال كرد امام محتاج است این مشرك می شود. امام محتاج به این مال نیست. خدای متعال به نبی گرامی(صلی الله علیه و اله وسلم) می فرماید «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَه تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّیهِمْ بِه»(توبه/103) پیغمبر ما از اموالشان صدقات بگیر که با این گرفتن مال آنها را تطهیر كنی. وقتی مال از دست آنها عبور می كند و به تو می رسد آنها تطهیر می شوند. «و صل علیهم» بر آنها هم صلوات بفرست که «إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» آنها با صلوات تو به مرحله سكینه و آرامش و طمأنینه می رسند. یعنی هستی شان را می دهند و آرام هم هستند. از آنها بگیر و پاكشان كن. بعد هم صلوات بر آنها بفرست تا آرام بشوند. مالشان را در كمال طمأنینه بدهند. انسان وقتی دارایی هایش را بدهد و در مقابل خدا را پیدا كند چرا اضطراب پیدا  کند؟!
این كه شیطان انسان را مضطرب می كند بخاطر اوهام و خیالات است. انسان می خواهد هستی اش را بدهد و به او می گویند در آتش برو که همین معنا در روایت هست که در عالم میثاق خدای متعال به اصحاب یمین می فرماید بروید در آتش. شیطان می گوید ایمن نیستی. بروی در آتش می سوزی. مؤمن می فهمد كه نه نسوختن مال بیرون آتش است نه سوختن مال آتش است. به یك معنا بیرون آتش و داخل آتش در سوزاندن و نسوزاندن یكی است. «تعذب من تشاء بما تشاء كیف تشاء و ترحم من تشاء بما تشاء كیف تشاء» می خواهی مالت را بدهی شیطان تهدید می كند. اضطراب ایجاد می كند. می گوید بدهی فقیر می شوی. ولی این توهم است. مگر این مال تا حالا من را نگه داشته است؟! مگر الان كه من دارم با این شرایط اداره می شوم اینها كاره ای هستند؟! یا اینکه حضرت حق است كه از این طریق دارد من را اداره می كند و اینها مجاری خداوند هستند. پس شیطان اینگونه است و کارش ایجاد اضطراب است. وقتی انسان می خواهد جان و مال و آبرو بدهد «ان الشیطان یعدكم الفقر»(بقره/268) شیطان تهدید می كند که: نده که محتاج می شوی و داری سرمایه ات را می دهی. ولی همان شیطان «و یأمر بالفحشاء» فرمان می دهد كه همین امکانات را در راه فحشا خرج بكن. در حالی كه واقعاً تهدید او توخالی است. مگر آن موقعی كه انسان مال و آبرو دارد، مالش و آبرو او را اداره می كند؟! یا اینکه خدا انسان را اداره می كند.
پس پیغمبر ما صدقه اموال آنها را که خودشان پاك می شوند. یعنی تو كه از آن ها می گیری پاكشان می كنی. اگر نعمت ها خرج دنیا شد آدم را آلوده می كند اما اگر نعمت ها به خدا برگشت، در این گرفتن و پس دادن خود انسان مطهر می شود. مثل آبی كه در جوب روان می شود و جوب را پاك می كند. عبور برای آب است ولی جوب را پاك و مطهر می كند. نعمت های خدا، اگر از انسان عبور كرد و به دست خدا رسید، انسان پاك می شود. و بعد هم صلوات بفرست بر آنها، که صلوات توست كه اینها را به مرحله آرامش نفس و طمأنینه می رساند و جلوی هجوم و وسوسه شیطان را می گیرد. نمی گذارد به تردید و اضطراب بیافتند وقتی دارایی شان را در راه خدا می دهند.
امام حسین همین كار را در عاشورا با اصحابش كرد. همه هستی شان را بدست امام حسین دادند و ایشان هم تطهیرشان كرد. وقتی جزئی از مال را به امام می دهی، مطهر می شوی و البته امام محتاج نیست. این جان هایی كه فدای امام حسین شدند امام حسین هیچ احتیاجی به آنها نداشت. شب فرمود پاشید بروید. من كارم را خودم جلو می برم. که بعد از عاشورا كسی خیال نكند اصحاب کاری کردند. نه همه کار بدست امام(علیه السلام) بود. بله این را خیلی ها متوجه هم نشوند برایشان خیلی ضرر ندارد و خیال می كنند واقعا دارند به امام زمان كمك می كنند که مثلاً ما داریم درس می خوانیم و تبلیغ می كنیم و بار امام زمان(عج) را برمی داریم. در این خیال بمانیم خیلی عیبی ندارد. ولی اصحاب عاشورا اگر در این توهم می افتادند كه ما داریم كمك به امام(علیه السلام) می كنیم، عاشورا لكه دار می شد. این صحنه پاك خراب می شد. لذا فرمودند که بروید. این حرف امام برای این نبود كه گران فروشی كند بلکه برای این بود كه اینها وقتی جانشان را می دهند طلبكارانه و مشرکانه ندهند بلکه خالص باشند.
مثل بیان قرآن كه می فرماید «مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا»(بقره/245) در روایت آمده که این قرض حسنه (که به مالی كه انسان به امام می رساند تفسیر شده) چیست؟! مگر خدا محتاج است؟ امیرالمؤمنین فرمود «استقرضكم و له خزائن السموات و الارض»(3) کسی که می گوید به من قرض بدهید، همه خزائن عالم دست خودش است. پس اگر می گوید به من قرض بدهید، محتاج پول ماست؟! خیر. بلکه اگر پیش شما بماند از بین می رود که «ما عندكم ینفد»(نحل/96). اما وقتی به امام برگرداندید، قرض حسنه شده لذا «فَیضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثیرَاً» مضاعف می شود. پس نه خدا محتاج است نه ولی خدا. این برای این است كه ما تطهیر بشویم.

تحلیل شفاعت و دستگیری سیدالشهداء با اصحاب و کاروان اسراء
امام حسین (علیه السلام) این جان ها را از اینها تحویل گرفت. این جانها را مضاعف كرد. همانطوری كه پول را خدا مضاعف می كند، اگر كسی جانش را هم داد این جان مضاعف می شود. یعنی به مراتبی از حیات در پرتو امام رسیده اند که «فَلَنُحْیینَّهُ حَیاه طَیبَه»(نحل/97) اینها اصحاب سیدالشهداء هستند. فرمود «كان میتا عن ولایتنا فاحییناه بولایتنا» حضرت ولایتشان را در آنها دمید. جان اینها را گرفت و این قالب خالی را پركرد از ولایت خودش لذا اینها زنده شدند. مضاعفشان كرد. چیزی از آنها كم نشد. فهم اصحاب هم همین بود كه چیزی به امام بدهی از تو كم نمی شود. آن چه به امام  بدهی برایت می ماند و آنچه از امام بگیری و دریغ كنی از بین می رود. «ما عندكم ینفد و ما عندالله باق» اینها این را خوب فهمیدند و با امام حسین معامله كردند. همه چیزشان را دادند و احدی از آنها طلبكار از امام نبود.
و حقیقتاً هم امام به این وعده عمل کردند که «و من اوفی بعهده» چرا که ولی خداست. آنها یك جان دادند امام هم به آنها حیات طیبه داد. این جانی كه اگر به امام حسین نمی دادند یك روزی باید به یك كیفیت دیگری تسلیم به حضرت عزرائیل می كردند. امام حسین واسطه این تسلیم شد. از آنها این جان را گرفت، پاكشان كرد و رشدشان داد. بعد هم یك صلواتی بر اینها فرستاد که سکینه آنها بود. هستی شان را می دادند ولی آرام بودند. تیزی تیغ را در عاشورا اینها نمی فهمیدند. خیلی عجیب است. شما اصلا اضطراب در دستگاه امام حسین در روز عاشورا نمی بینید. اوج مصیبت است ولی همه آرام اند.
حتی این كه امام حسین از لحظه اولی كه به شهادت رسید و سرش بالای نیزه رفت، این كهف اصحابش شد و آنها را نگه داشت. این كه زید بن ارقم می گوید سرم را از حجره بیرون آوردم ببینم چه كسی است كه دارد این طوری قرآن می خواند که «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً»(کهف/9) دیدم سر مطهر سیدالشهداست. می خواهد بگوید اصحاب كهف، آیه و نشانه بودند اما نه آیه مهم. آیه عجیبی می خواهید ببینید این سرهایی كه دور و بر من روی نیزه ها هستند و این اهل بیتی كه با من هستند. كهف آنها من هستم. امام حسین كهف اینها بود. این سر از اولین لحظه بالای نیزه رفت. هر وقت بر زینب(علیها السلام) کار سخت می شد، یك نگاه از بالای نیزه به او می كرد، یا یك آیه قرآن می خواند. یا ذكر می گفت که «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» در بعضی نقل ها هست گاهی اشكش از كنار چشمش جاری می شد. این قصه اصحابش است.

ادامه دارد...

*********************************
پی نوشت ها:

(1) الكافی (ط - الإسلامیه)، ج‏2، ص: 127
(2) الكافی (ط - الإسلامیه)، ج‏1، ص: 194
(3) نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص: 268.

Share