نامهاي علم كلام

دانشنامه کلام اسلامی

علم و فن مربوط به عقايد ديني، به نام‌هاي مختلفي شهرت يافته و اصطلاحات گوناگوني بر آن اطلاق گرديده است. در اين فصل به بررسي آنها مي‌پردازيم:
از مشهورترين نام‌ها و اصطلاحات اين علم، اصطلاح «كلام» است. واژة «كلام» در معرفي اين فن، و واژة «متكلمان» در معرفي دانشمندان آن از رايج‌ترين و كارآمدترين واژه‌ها به شمار مي‌رود.
در مورد اين اصطلاح دو مطلب قابل بررسي است:
1. تاريخ نامگذاري.
2. وجه نامگذاري.
تاريخ پيدايش اصطلاح كلام
از مطالعة احاديث اسلامي به دست مي‌آيد كه در نيمة اوّل قرن دوّم هجري اصطلاح «كلام» و متكلمان به معناي معروف و معهود آن رايج بوده است. نمونه‌هاي زير از شواهد ايم مدعاست:
1. ابن ابي العوجاء نزد امام صادق ـ عليه السّلام ـ (83 ـ 148) آمد و گفت: «افتأذن لي في الكلام»؛؟ آيا به من اجازه ورود در كلام را مي‌دهي؟
امام ـ عليه السّلام ـ پاسخ داد: «تكلم بما شئت»[1] درباره هر چه مي‌خواهي تلكم كن. با توجه به اين كه گفتگوي ابن‌ابي‌العوجا با امام صادق ـ عليه السّلام ـ مربوط به مباحث اعتقادي است روشن مي‌شود كه مقصود از «تكلم» معني اصطلاحي آن است.
2. جاثليق (بزرگ اسقف‌ها) نصراني به نام «بريهه» با عده‌اي از روحانيون نصاري نزد هشام بن حكم آمدند، جاثليق به هشام گفت:
با همة مسلماناني كه به دانش و كلام شهرت دارند دربارة عقايد نصرانيت مناظره نموده‌ام، ولي چيزي نزد آنان نيافتم (نتوانستند بر من غالب آمده و مرا قانع نمايند) اكنون آمده‌ام تا با تو مناظره نمايم.[2] مي‌دانيم كه مناظره يكي از جنبه‌هاي غالب علم كلام است، بدين جهت بايد گفت مقصود از كلام در عبارت جاثليق علم كلام است.
3. ابن ابي‌العوجاء در مجلس امام صادق ـ عليه السّلام ـ حضور يافت، ولي ساكت و خاموش نشست، امام ـ عليه السّلام‌ـ به او فرمود: چرا سخن نمي‌گوئي؟ وي پاسخ داد: عظمت شخصيت شما مانع تكلم من گرديده است، آنگاه افزود: «اني شاهدت العلماء و ناظرت المتكلمين فما تداخلني هيبة قطُّ مثل ما تداخلني من هيبتك».[3]
من دانشمندان بسياري ديده و با متكلمان مناظره نموده‌ام، ولي هرگز آنچنان هيبتي كه از شما در من جاي گرفته از ديگران بر من عارض نگرديده است.
4. حديثي كه پيش از اين (در فصل چهارم) دربارة مناظره متكلم شامي با اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل نموديم به روشني بر اين مطلب دلالت مي‌كند، زيرا در آن روايت آمده است كه فرد شامي از فقها و متكلمان بود، و نيز امام صادق ـ عليه السّلام ـ به يونس بن يعقوب فرمود: آيا تو از علم كلام بهره‌أي داري تا با او مناظره كني؟ ...[4]. با توجه به شواهد مزبور، نادرستي سخن شهرستاني كه تاريخ پيدايش اين اصطلاح را دورة بعد از ترجمة آثار يوناني به عربي در زمان مأمون متوفاي 218) دانسته است، روشن مي‌گردد، وي در اين باره گفته است: «سپس مشايخ معتزله كتابهاي فلاسفه را كه در عصر حكومت مأمون در ميان مسلمانان منتشر گرديده بود مطالعه كردند، و در نتيجه، روش‌هاي فلسفه را با روش‌هاي كلام درآميخته و آن را به صورت فني مستقل درآورده، و به اسم كلام ناميدند».[5]
وجه تسمية علم عقايد به كلام
در مورد علت نام‌گذاري اين علم به علم كلام وجوه مختلفي ذكر شده است، اكنون به طور اجمال به بررسي و نقد آنها مي‌پردازيم:
1. بحث حدوث و قدم كلام الهي
گروهي بر اين عقيده‌اند كه چون يكي از جنجالي‌ترين موضوعات مورد بحث در اين علم، حدوث و قدم كلام الهي بوده كه به وقوع حوادث ناگواري نيز انجاميده است، اصطلاح كلام در مورد اين علم شهرت يافته است.
شهرستاني اين وجه را به عنوان يكي از دو وجه تسمية علم كلام دانسته و گفته است: ناميده شدن علم كلام به اين نام، ممكن است به خاطر اين باشد كه مشهورترين مسأله‌اي كه پيرامون آن تكلم كرده و بدين جهت با يكديگر به قتال برخاستند، مسأله كلام (الهي) بوده است، در نتيجه، نوع (علم عقايد) به نام كلام (كه يكي از مسايل آن است) نامگذاري شده است.[6]
عضدالدين ايجي در «مواقف» و ابن خلدون در «مقدمه» و تفتازاني در «مقاصد» نيز از اين وجه ياد كرده‌اند.[7]
برخي وجه مزبور را نادرست دانسته مي‌گويند: بحث و مشاجره پيرامون مسألة حدوث و قدم كلام الهي يا قرآن در دوران زمامداران عباسي و به ويژه در عصر مأمون رواج داشت و حال آنكه همان گونه كه قبلاً بيان گرديد، شيوع اصطلاح «كلام» به مدتها قبل از آن باز مي‌گردد.
ليكن بايد دانست: از رواياتي كه در رابطه با مسألة حدوث و قدم قرآن كريم وارد شده است به دست مي‌آيد كه اين مسأله در زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ مورد بحث بوده و شاگران امام ـ عليه السّلام ـ نظر او را در اين باره جويا شده‌اند، چنانكه عبدالرحيم قيصر در نامه‌اي كه به امام صادق ـ عليه السّلام ـ نوشت از امام خواست تا نظر خود را دربارة مسائلي كه آن روز مورد بحث و اختلاف ميان مسلمانان بود بيان نمايد كه از آن جمله حدوث و قدم قرآن كريم بود.[8]
آري مسأله ياد شده در اواخر دوران زمامداري مأمون رنگ سياسي به خود گرفت و تا پايان حكومت معتصم به صورت يك مسأله حاد مطرح بود و چون مأمون و معتصم طرفدار حدوث قرآن بودند، لذا با قائلان به قدم آن، با خشنونت برخورد كرده و حتي گروهي را شكنجه نموده و يا به قتل رساندند، و به همين جهت اين دوران را «دورة محنت» نامند.[9]
بنابراين اگر مقصود كساني كه بحث و مجادله پيرامون مسألة كلام الهي را وجه ناميده شدن علم عقايد به علم كلام دانسته‌اند اين است كه دربارة اين مسأله، منازعات كلامي، رنگ مخاصمات سياسي به خود گرفت و موجب قتل و كشتار گرديد، چنانكه از عبارت شهرستاني و مواقف به دست مي‌آيد،[10]صحيح نيست، زيرا اين حوادث، مربوط به قرن سوم هجري است، با آنكه اصطلاح كلام در قرن دوّم شايع بوده است.
و اگر مقصود، مجادلات و منازعات كلامي باشد، در اين صورت دليلي در دست نيست كه بحث دربارة حدوث و قدم كلام الهي جنجالي‌تر از بحث دربارة قضا و قدر، ايمان، حكم مرتكب كبيره و ماننده آن بوده است، تا بتوان آن را به عنوان وجه نامگذاري علم عقايد به علم كلام دانست.
2. رقابت با فلاسفه
وجه ديگري كه براي ناميدان اين علم به كلام گفته‌اند، اين است كه متكلمان درصدد رقابت با فلاسفه برآمدند و پس از تأسيس اين فن آن را «كلام» ناميدند، تا بدين وسيله از علم منطق كه مخصوص فيلسوفان بود بي‌نياز گردند، زيرا واژة «كلام» مرادف با واژة «منطق» است.
شهرستاني اين وجه تسميه را چنين يادآور شده است، متكلمان به انگيزة رقابت با فلاسفه كه يكي از فنون علمي خود را منطق ناميده بودند، اصطلاح علم كلام را وضع كرده‌اند، زيرا واژة منطق و كلام مترادف با يكديگر هستند.[11] عضدالدين ايجي، نيز به اين وجه اشاره نموده است.[12]
اين وجه صحيح نيست، زيرا اوّلاً: لازمة آن اين است كه اصطلاح كلام پس از ترجمه و نشر فلسفه در ميان مسلمانان وضع و رائج گرديده باشد، كه نادرستي آن قبلاً بيان شد، و ثانياً: علم منطق عهده‌دار بيان روش‌هاي استدلال و شيوه‌هاي بحث و مناظره است و حال آنكه رسالت علم كلام اثبات عقايد و پاسخگويي به سئوالات و شبهات اعتقادي است و امّا اينكه در ايفاي اين رسالت از كدام شيوه بايد بهره گرفت، در رسالت علم كلام نيست، و به عبارت ديگر: علم منطق، اختصاص به فلسفه ندارد، بلكه ابزار و خادم همة علوم و معارف ديني و بشري است و از اين نظر مي‌توان آن را به علم دستور زبان تشبيه كرد كه در همة رشته‌هاي علمي مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
3. عناوين ابواب
گفته شده است: رسم متكلمان اين علم بر اين بود كه عناوين ابواب مباحث خود را با جملة «الكلام في كذا» آغاز مي‌كردند، به همين جهت، فن آنان به اسم كلام ناميده شد. اين وجه را مؤلفان دو كتاب مواقف و مقاصد به عنوان يكي از احتمالات ذكر نموده‌اند.
بر اين احتمال شاهدي ذكر نشده است تا دربارة آن داوري شود.
4. استحكام دلايل
تفتازاني احتمال داده است كه چون دلايل علم كلام از استحكام ويژه‌اي برخوردارند، و از طرفي استواري دلايل، ماية استواري سخن مي‌باشد، لذا موجب ناميده شدن اين علم به كلام گرديده است. گويا مصداق كامل كلام، همان گفتارهاي متكلمان است، زيرا بر دلايل مستحكمي استوار مي‌باشد.[13]
بدون ترديد اين وجه چيزي جز مبالغه‌گوي در حق علم كلام نيست. زيرا محكم‌ترين دلايل، دلايل برهاني است، و اوّلاً: علم كلام هميشه از دلايل برهاني استفاده نمي‌كند، و ثانياً: بهره‌گيري از دلايل برهاني اختصاص به علم كلام ندارد تا بدين جهت به اسم كلام ناميده شده باشد.
5. توانايي بر مناظره در عقايد ديني
وجه ديگري كه در اين باره گفته شده اين است كه آشنايي با اين علم موجب توانايي انسان بر مناظره در زمينة عقايد ديني مي‌گردد و بديهي است كه مناظرة، چزي جز تكلم و گفتگو نيست، بدين جهت اين علم به علم كلام شهرت يافته است. وجه ياد شده چهارمين و آخرين وجه در كلام مواقف است، چنانكه گفته است: شايد علت ناميده شدن علم كلام به اين نام اين بوده است كه اين علم ماية قدرت يافتن بر تكلم در شرعيات و با مخالفان مي‌باشد.[14]
ابن خلدون آن را نخستين وجه در كلام خود قرار داده و با عبارتي گوياتر چنين گفته است: ممكن است به اين جهت علم كلام به اين اسم ناميده شده كه اين علم متكفل مناظره بر عليه بدعتگذاران است، و مناظره، كلام صرف بوده و مربوط به عمل نمي‌باشد.[15]
[1] . توحيد صدوق، صفحة 253، باب 36، روايت 4.
[2] . توحيد صدوق، صفحة 271، باب 37، روايت 1.
[3] . اصول كافي، جلد 1، صفحه 59، 60.
[4] . اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب 1، حديث 4.
[5] . شهرستاني: ملل و نحل، جلد1، صفحه 30.
[6] . شهرستاني: ملل و نحل، جلد1، صفحه 30.
[7] . المواقف: صفحة 9؛ مقدمه ابن خلدون، صفحة 465؛ شرح المقاصد: جلد 1، صفحة 164.
[8] . توحيد صدوق، باب 30، روايت 7 و نيز روايت 3.
[9] . تاريخ الخلفاء، سيوطي، صفحة 308، 340.
[10] . در عبارت شهرستاني كه قبلاً نقل شد، كلمه «تقاتلوا» ودر عبارت مواقف كلمه «التناحر و السفك» آمده است.
[11] . ملل و نحل شهرستاني، ج 1، ص 30.
[12] . المواقف، صفحه 8.
[13] . شرح المقاصد، ج 1، ص 164.
[14] . المواقف، صفحة 8.
[15] . مقدمه ابن خلدون، صفحه 465.

اين وجه را مي‌توان مناسب‌ترين وجوه ياد شده دانست، به دليل اينكه با واقعيت علم كلام تطابق دارد، زيرا مناظره با مخالفان در علم كلام نقش عمده‌أي را ايفا مي‌كند، و از طرفي با تاريخ و علل پيدايش آن نيز مطابقت دارد، چون پيدايش كلام اسلامي، به معناي بحث و گفتگو در زمينة عقايد ديني و ظهور فرقه‌هاي كلامي، كه از اواخر قرن اوّل هجري آغاز مي‌گردد، با مناظره و جدل همراه بوده است، و بلكه بايد گفت در دوره‌هاي قبل از آن و حتي عصر رسالت نيز بخش عمده‌أي از مباحث كلامي را مناظرات و مجادلات تشكيل داده است.
نام‌هاي ديگر
علاوه بر نام «كلام» كه در مورد اين علم شهرت يافته است، نام‌هاي ديگري نيز بر آن اطلاق مي‌گردد كه عبارتند از:
الف. علم «اصول دين»: چنانكه خواجه نصرالدين طوسي در مقدمة: نقد المحصل: و ابن ميثم بحراني در مقدمة قواعد المرام آن را به همين نام خوانده‌اند. خواجه گفته است: «انّ اساس العلوم الدينية علم اصول الدين الذي يحوم مسائله حول اليقين» اساس همة علوم ديني، علم اصول دين است كه مسائل آن بر محور يقين مي‌چرخد. و ابن ميثم گفته است: متكفل بحث پيرامون معرفة الله علمي است كه در اصطلاح متكلمان، «اصول دين» ناميده مي‌شود.
ب. فقه اكبر: سعدالدين تفتازاني گفته است: احكام شرعي دو دسته‌اند: برخي متعلق به عمل مي‌باشند كه احكام فرعي و عملي ناميده مي‌شوند، و بعضي متعلق به اعتقادند كه اصلي و اعتقادي نام دارند. آنگاه وي پس از اشاره به علت پيدايش علم كلام، گفته است: صاحب نظران، به استنباط احكام و تحقيق عقايد اسلام پرداختند و اصول و قواعد آن را استوار نموده، حجج و براهين احكام را تلخيص و مسائل آن را تدوين كردند و اين علم را «فقه» ناميدند، و امّا آنچه مربوط به عقايد بود آن را به اسم «فقه اكبر» توصيف كردند.[1]
ج. توحيد و صفات: نامبرده در ادامة مطالب پيشين گفته است: اكثر علماي دين، نام فقه را به علوم عملي اختصاص داده و علم عقايد را به «توحيد و صفات» كه مشهورترين و شريف‌ترين اجزاي آن است، و نيز به علم كلام ناميده‌اند.
د. اصول عقايد: نام ديگري كه بر اين علم اطلاق شده است، علم «اصول عقايد» است.
ه‍ . الهيات: اين نام كه در جهان مسيحيت معروف است. ترجمة تئولوژي (theology) است، اخيراً در كلام اسلامي نيز رايج شده است.
[1] . شرح المقاصد، جلد ، صفحه 164.
علی ربانی گلپایگانی - عقاید استدلالی

Share