علت سخت شدن مرگ

استاد اصغر طاهرزاده؛
مرگ

روح هر انسان یک حقیقت مجرد و غیرمادی است که هر چه به عالم ماده نزدیک شود از حقیقت خود فاصله می گیرد. در حالت رفاه، تعلق و توجه روح به بدن و دنیا بسیار زیادتر است، به گونه ای که خود را محدود به دنیا حس می کند. سختی های جهت دار که برای آزاد نگه داشتن روح از امور دنیایی است می تواند از این تعلق و توجه بکاهد و انسان را متوجه عالم غیب کرده و وصل به آن عالم نماید و او را به حضور قلب برساند، در این راستا است که گفته اند: اگر می خواهید ابعاد معنوی نفس تان قوی شود، باید از سختی ها نترسید و اگر می خواهید از سختی ها نهراسید، باید توجه به قیامت و زندگی در فضای معنوی آن عالَم دائماً مدّ نظر انسان باشد. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «إِنَّمَا أَخَافُ عَلَیکمُ اثْنَتَینِ اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَةَ».[1] من از دو چیز بر شما بیم  دارم: پیروى از هوس، و آرزوى دراز. امّا پیروى از هوس مانع از ارتباط با حقّ است، و آرزوى دراز آخرت را از یاد انسان مى برد.

شاید با مقدماتی که گذشت پذیرفته باشید که چرا تأکید می شود رفاه و آرزوهای بلند دنیایی، مرگ را سخت تر می کند و تعلق نفس به بدن را محکم تر می نماید، زیرا مرگ عبارت است از آن که تعلق روح به بدن و امور جسمانی تمام شود. حال اگر مرگ کسی از نظر طبیعی فرا برسد، ولی آن شخص تمام عمر خود را صرف راحتی و خوشی بدنش کرده باشد از یک طرف روح او علاقه ی بسیار به بدنش دارد و از طرف دیگر باید آن روح به طور طبیعی و تکوینی از بدن جدا شود، آن وقت است که فشار جانکاهی را باید تحمل کند، مثل این که در دریا سوار کشتی شده اید و ساعتتان که بسیار به آن علاقه دارید به داخل دریا می افتد، از آن طرف چاره ای جز برگشتن به ساحل و رهاکردن ساعت ندارید، از طرف دیگر دلتان با ساعت و در گرو تعلق به آن است. حال اگر به بدنتان خیلی تعلق داشته باشید و به آن سختی نداده باشید، وقتی که باید از آن جدا شوید بسیار سخت است، اما اگر مرگ در کنار زندگی و رفیق ما بود، همچنان که روح به صورت تکوینی آماده می شود که آرام آرام بدن را رها کند، شما هم به صورتی انتخابی در همان راه قدم می گذارید و این می شود هنر مردن، و در «هنر مردن» است که هنر درست زندگی کردن نهفته است و لذا می خواهیم بگوییم:
انبیاء را حق بسیار است از آن ***** که خبر دادند از پایانمان
انبیاء(علیهم السلام) از آن جهت که نگذاشتند از مرگ غافل شویم حق بسیاری بر گردن ما دارند.

آنچه تا این جا گفته شد، مطالب مختصری بود در موضوع «مرگ اندیشی» که زوایای دیگر آن باید در وقت دیگری مورد بررسی قرار گیرد.[2] در پایان باز توجه فرمایید به آیاتی که می فرماید: «ای یهود! اگر واقعاً متدین و دوست خدایید، باید مرگ را بپذیرید و آرزوی مرگ کنید» یعنی تمدن ضدّ مرگ و همراه با غفلت از مرگ را دامن نزنید، بعد می فرماید: «وَلَا یتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ»؛[3] ای پیامبر! این ها مرگ را نمی خواهند، چون محور روحشان زندگی دنیایی شده است و لذا ظالم اند و خداوند به ظالمان آگاه است. در ادامه ی آیه می فرماید: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ فَینَبِّئُکم بِمَا کنتُمْ تَعْمَلُونَ»؛[4] آن مرگی که شما از آن فرار می کنید به سراغتان می آید و ملاقاتتان می کند و شما را به طرف خدا می کشاند، آن وقت با حاصل حیاتتان و آنچه کردید روبه رویتان می کند.

پس همه ی حرف آیات فوق را در این جمله باید جستجو کنید که؛ «چشم از مرگ برداشتن، مرگ را از بین نمی برد، بلکه بدمردن و بد روبه روشدن با خدا را به همراه دارد.»

بیماری ها و سختی ها، آینه ی درست نگاه کردن به مرگ است و آن ها رسولان خداونداند جهت تذکر به مرگ، و هرکس سختی ها و بیماری ها را رسول الهی ببیند که آمده اند تا مرگ را در مذاق ما شیرین کنند، دیگر چهره ی مرگ برایش همچون کابوسی ترسناک نخواهد بود و زندگی او بازیچه ی فرار از مرگ نمی گردد. گفت:
جزو مرگ اَر گشت شیرین مر ترا ***** دان کــه شیرین می کنـد کل را خـدا
دردهــا از مرگ می آیـــد رســول ***** از رسولش رومگردان ای فضول

باید به تمدنی اندیشید که بتواند «هنر مردن» را به بشریت باز گرداند.

«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»

پی نوشت:
[1] - أمالی المفید، ص 207.
[2] - جهت تعمیق بیشتر در موضوع مرگ اندیشی به جلد دوم کتاب «فرزندم؛ این چنین باید بود» مراجعه فرمائید.
[3] - سوره ی جمعه، آیه ی 7.
[4] - سوره ی جمعه، آیه ی 8.
Share