آسیب شناسی جریان های مختلف تولید کننده علم دینی/بخش اول

آیت الله میرباقری؛
علم دینی؛
فعالان در حوزه تولید علم دینی و به ویژه علوم انسانی، در سه لایه فعالیت می کنند که نیاز به آسیب شناسی دارد، دسته اول در حوزه مبانی است،دسته دوم هم در حوزه راهبرد نگاری یا به تعبیری شاید بشود گفت علوم استراتژیک ودسته سوم در تولید خودعلم دینی مستقیم واردشدند

متن زیر سخنرانی جناب آیت الله میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در همایش علم دینی در موسسه اشراق به تاریخ 29 شهریورماه 93 برگزار شده است. ایشان در ابتدا به آسیب های تولید علم دینی در مبانی و راهبردها و مسائل آنها اشاره کرده و سپس به پایگاه علم دینی و تبعیت از وحی در تولید معارف دینی اشاره کرده و این بحث قدری توضیح می دهند. در پایان نیز به تعدادی از سوالات حضار محترم پاسخ گفته اند.
مقدمه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطاهرین المعصومین سیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا فداه و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین. در ابتدای گفتگو دو بحث را خیلی کوتاه مطرح می کنم. بحث اول راجع به جریان های مختلفی است که در حوزه تحول در علوم بویژه در علوم انسانی فعالند؛ بحث دوم هم یک بحث مبنایی و معرفت شناسی است که اگر مجال بود در حد کوتاه اشاره می کنم که اگر آن مبنا را ما حل نکنیم هیچ گاه به علم دینی نخواهیم رسید خلاصه اش هم این است شما اگر صدق و کذب و معیار صحت را به کلمه توحید بر نگردانید هیچ وقت به علم دینی نخواهید رسید یعنی مادامی که ملتزم به واقع به ماهو واقع هستید از آن علم دینی بیرون نمی آید از التزام به توحید در مقابل شرک، علم دینی و علم توحیدی استنباط می شود یعنی در بنیان معرفت شناسی یک دگرگونی جدی باید اتفاق بیفتد؛ یعنی با التزام به کشف واقع هیچ گاه شما به علم دینی نخواهید رسید کمااینکه به توحید هم نخواهید رسید تا چه رسد به علم؛ این نگاه را بگذریم دیگر من معتقد هستم ملاصدرا در اول فلسفه تسویه حساب کرده است در اصالت وجود، یعنی با توحید فلسفه را شروع می کند و فلسفه قبل از توحید شروع ندارد.
جریانهای فعال در حوزه تحول علوم و آسیب شناسی آنها
فعالان در حوزه تولید علم دینی و به ویژه علوم انسانی، در سه لایه فعالیت می کنند که نیاز به آسیب شناسی دارد، دسته اول در حوزه مبانی است، صاحب نظران و گروه هایی هستند که نظریه های متفاوتی در این زمینه دارند، ولی همه به نحوی قائل به علم دینی هستند و این یک دسته فعالیت است، از حضرت آیه الله جوادی آملی که در رأس این بزرگواران هستند تا مثل نظریه دکتر نصر که قائل به علم قدسی است اینها یک طیف هستند اینها قائل به علم دینی هستند و کارشان هم عمدتا در حوزه مبانی است.
دسته دوم هم در حوزه راهبرد نگاری یا به تعبیری شاید بشود گفت علوم استراتژیک، در این زمینه بیشتر کار می کنند؛ از جمله مراکزی که زیر نظر شورای انقلاب فرهنگی فعال هستند و تلاش می کنند در این زمینه مثل شورای تخصصی اسلامی شدن دانشگاه ها، کارگروه شورای علمی جامع کشور، که به نتایجی هم دست پیدا کرده اند، و سندهایی را تولید کرده اند و نظایر اینها، که در حلقه میانی همین مطالعات راهبردی تولید علوم انسانی- اسلامی یا به تعبیری علوم اسلامی کار می کنند.
دسته سوم افراد و گروه هایی هستند که در تولید خود علم دینی مستقیم وارد شدند و مشغول به فعالیت هستند مثلا دانشگاه باقر العلوم بالخصوص در حوزه علوم اجتماعی کم و بیش و بعضی جاهای دیگر که وارد مدیریت اسلامی و یا اقتصاد اسلامی شدند و مستقیما در صدد تولید علم اسلامی هستند این سه حوزه فعالیتی که وجود دارد.
آسیب ها و اشکالات
تلقی بنده نسبت به لایه اول اینست که چندین نکته و اشکال در آن وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنم. اشکال اول این است در دو دهه اخیر در این زمینه ما با رکود و سکوت مواجه هستیم یعنی پیشرفتی در این نظریات دیده نمی شود، فرض کنید عده ای از سه دهه قبل مدعی علم دینی است عین همان حرفها را دوباره تکرار می کنند هیچ پیشرفتی ما نداشتیم و دنبال اینکه آن نظریه را پیش ببرند تا لایه های بعدی یا تولید علم دینی نبوده اند و واقعا ما با یک سکوت در این زمینه مواجه هستیم، گرچه افراد جدیدی به میدان آمده اند و احیانا نظریات جدیدتر و رو به پیش را ارائه کردند، فرض کنید مثلا یک موقع رویکرد قالب در حوزه علوم انسانی این بود که علوم انسانی در واقع همان علوم انسانی غربی هستند که باید اصلاح شوند که نظریه تهذیب است و این نظریه غالب بود ولی الان دیگر آن نظریه غالب نیست بلکه نظریه فلسفه های مضاف و یا نظریه روش علوم و امثال اینها مورد بحث است، ولی صاحبان آن نظریه ها هیچ گام جدید را برای پیشبرد نظریه شان و تغییر نظریه شان به یک راهبرد و تجربه آن در حوزه تولید دانش، قدمی را برنداشتند، و این اولین آفتی است که نظریه پردازان در این زمینه باید مورد دقت قرار بدهند و ان شاالله در این لایه از تولید علم دینی رو به پیش باشیم.
دومین اشکال (که احتمال دارد وجود داشته باشد) این است که بعضی از این نظریه ها، هیچ ارتباطی با انقلاب اسلامی ندارند یعنی فرضا اگر در دوره ناصر الدین شاه هم می خواستند حرف بزنند همینگونه حرف می زدند؛ مثلا نظریه علم قدسی آقای نصر، چه ربطی به انقلاب اسلامی دارد و این که مثلا تلقی این باشد که یک تحول جدی اتفاق افتاده و یک ضرورت واقعی پیش روی مسلمانان قرار گرفته است، و ما باید به عنوان یک وظیفه دنبال کنیم تا پاسخ به نیاز امروز دنیای اسلام را در مواجه با بخصوص دنیای کفر بدهیم؛ بنابراین این هم یک ضعف جدی در بعضی از این نظریات هست که این نظریات معطوف به فضای کنونی درگیری دنیای اسلام و کفر و اضطرار ها و تحلیل این اضطرار و طبیعتا ارائه راه حل و راهبردهایی برای این معضل و مشکل نیستند که به شدت این امر در نظریه پردازی اثر گذار خواهد بود؛ به تعبیر دیگر در پارادایم انقلاب اسلامی نمی اندیشند و طبیعتا نمی توانند به یک راهبرد عملی برای تولید علم دینی هم دست بیابند؛ یادم هست یک جایی بحث علم دینی می کردیم یکی از حاضرین می گفت: گیریم که علم دینی اصلش درست باشد، اما این مبتنی بر یک پارادایمی است که آن پارادایم موجود نیست، شما که نمی توانید در چارچوب بستر تولید دانش غربی علم دینی تولید کنید؛ دقیقا عرض من همین بود که ما بعد از انقلاب اسلامی داریم بحث می کنیم و مدعی هستیم که انقلاب اسلامی بستر جوشش یک حقیقتی در عالم انسانی است که این حقیقت حتما در ساحت علوم دقیقه هم تجلی خواهد کرد و در این فضا بحث می کنیم، لذا آن کسانی که نظریه علم دینی را با صرف نظر از بستر اجتماعی اش که انقلاب اسلامی است دنبال می کنند، تلقی حقیر این است که به یک راهبرد عملی نخواهند رسید.
آفت دیگر این است که بعضی از کسانی که انقلاب اسلامی را پذیرفته اند و تلقی شان هم همین بوده که ما در بستر انقلاب اسلامی حتما به یک تحول در حوزه علوم دقیقه و تولید نرم افزارهای جدید برای اداره می رسیم، بخاطر تحلیل غلطی که گاهی از انقلاب اسلامی داشته و دولت مستعجلی که طلب می کرده اند، مایوس شدند، (چون از بزرگان و اهل تحقیق و مورد احترام بنده و همه آقایان هستند اسم نمی برم، ولی) مثلا اینکه «مرگ بر آمریکا،آری یا نه» در واقع ناشی از همین است که درک صحیحی از انقلاب اسلامی و الزامات پیش روی انقلاب اسلامی نبوده؛ بلکه فقط این بوده که فکر می کرده اند با انقلاب، عالم عوض شده و همه چیز دگرگون می شود اما می بینند نه اتفاق خاصی نیافتاده است، خب اگر این رویکرد نسبت به اصل بعثت نبی اکرم ص باشد و ما دنبال دولت مستعجل باشیم، در ده سالگی تشکیل حکومت حضرت با جریان انحرافی عظیم و جریان سقیفه مواجه می شویم ، ولی این به معنی این نیست که این حرکت، حرکت ناکامی است، بنابراین این هم یک نکته است که بعضی از بزرگوارانی که دنبال علم دینی برای حل معضلات انقلاب اسلامی بودند، چون تحلیل دقیقی از انقلاب اسلامی نداشتند، دوباره دارند به این می رسند که ما برویم از علوم دقیقه غربی استفاده کنیم و ما یک بحران هایی داریم که خود غرب ندارند لااقل از این بحران ها جامعه را عبور دهیم که با این ها آشنا هستید.
به نظر من به هیچ وجه این مقایسه ها دقیق نیست تا بر اساس آنها بگوییم غرب مشکل ندارد ولی ما مشکلاتی افزون بر غرب داریم؛ بنابراین باید برای حل این بحران ها لااقل به همان روش های غربی رو بیاوریم؛ به تعبیر دیگر به بازگشت به قبل انقلاب اسلامی تن بدهیم. چنین نگاهی ناشی از آن است که انقلاب اسلامی و مراحل پیشرفتش درک نشده است. احیانا اگر بحران هایی هم در حوزه انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است این مربوط به شرایط گذار است؛ در واقع مثل تبی است که بیمار با آن مواجه می شود. داشتن تب به معنی در شرایط دفاع قرار داشتن است. اگر قوه دفاعی بدن در مقابل هجوم بیگانه فعال نباشد هیچ وقت بدن انسان تب نمی کند و درجه حرارت بدن بالا نمی رود. لذا این تب علامت بدی نیست. من گاهی به ذهنم می آید ریشه بحران هایی که در کشورهای ما هست ولی در غرب نیست واقعا همین است که ما نمی خواهیم تسلیم مدرنیته و فضای تجدد و ایده غربی شویم، دنبال راه خودمان هستیم در حالی که هجوم هم از آن طرف هست. مواجه سنگین بین این دو این بحران ها را درست می کند.
فرض کنید ممکن است در کشور ما راستگویی در وجه خردش (صدق خرد در موضوعات خرد)، یا مثلا امانت داری و... کم وجود دارد. این ها را علامت بحران هایی بگیرم که در غرب نیست پس بنا بر این انقلاب اسلامی انقلاب موفقی نبوده و اتفاقی که باید می افتاد، نیفتاده است. چنین پنداری در واقع ناشی از عدم درک صحیح از انقلاب اسلامی است. این سخن را گاهی دوستان اهل بیت هم می گفتند به عنوان مثال عبد الله بن ابی یعفور می گوید در محضر امام صادق ع گفتم: آقا من با مردم معاشرت می کنم. محبین شما را می بینم اهل گناهانی هستند در حالی که بر خلاف آنها مخالفان شما اهل صدق و امانت و ... هستند. عبد الله می گوید حضرت غضبناک به من نگاه کردند و روی دو زانو نشستند تا به من حرف مهمی بزنند، بعد فرمودند این ها (مخالفان اهل بیت ع) اصلاً دین ندارند آنها (شیعیان و محبان اهل بیت ع) هم اصلاً سرزنش نمی شوند. فرمودند: «لا دین لمن دان الله بولایه إمام جائر لیس من الله، ولا عتب على من دان بولایه إمام عادل من الله» یعنی کسی که دنبال امام عادل می رود در تخلفاتش سرزنش نمی شود آن کسی هم که دنبال امام جائر می رود اصلا دین ندارد. عبد الله می گوید خیلی تعجب کردم. سپس حضرت فرمودند: آیا قرآن را که نشنیده ای که می فرماید: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»(بقره/257) کسی که ولایت حقه را قبول می کند وارد جرگه ایمان می شود معیار ایمان و کفر همین است. خدای متعال ولی او است و او را از ظلمات ذنوب به سمت نور توبه بیرون می برد. اما آنها کسانی اند که: «و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات» آنها نور اسلام را داشتند ولی از همین نور اسلام هم خارج می شوند.(1) یا مشابه همین معنا در روایات دیگر آمده است که معصوم می فرماید گناهان مومن از اختلاط با کفار است، مثل این که شما لجن را با دُر آمیخته کنید. آن دُر ممکن است بوی لجن هم بگیرد ولی وقتی شسته شود دوباره دُر است. ولی لجن در هر صورت همان لجن است. در روایات امثال این مطالب فراوان است که البته جزء اسرار هم هست که هرجایی گفتنش صحیح نیست.
این که ما گمان کنیم واقعا غرب خیلی گلستان و خوب است و لابد آنها همه می روند بهشت و ما شیعیان امیر المومنین هم وقتی در جهنم باز شود همه می رویم جهنم درست نیست؛ این داوری از بعضی نقل شده که من فلان جا در فلان کشور رفتم اسلام دیدم مسلمانی نبود، در این جا مسلمان دیدم اسلام نبود؛ این ها بزرگترین انحرافات است، از همان انحرافاتی است که ائمه به شدت با آن مقابله کردند. البته لا ابالی گری هم یک انحرافی در مقابل این انحراف است که ائمه معصومین با آن هم به شدت مقابله کرده اند. در زمان خود اهل بیت هم طایفی بودند که معتقد بودند حقیقت دین حب و بغض است، اگر حب اهل بیت و بغض دشمن آنها را داشته باشید دیگر عمل لازم نیست. ائمه ع به شدت با آنها مقابله کردند و آنها را لعن کردند و به تعبیر امروزی ما گاهی تکفیرشان کردند. لا ابالی گری انحراف است ولی انحراف بزرگ تر این است که ما نگاهمان این گونه باشد.
نسبت به انقلاب اسلامی هم اگر کسی دنبال دولت مستعجل باشد به همین افکار می رسد که ما سی سال است انقلاب کردیم (گمان می کردیم) روز اول گلستان می شود اما حالا ما یک مشکلاتی داریم که غربی ها از آن عبور کرده اند. اگر کسی از روز اول هم انقلاب اسلامی را خوب تحلیل می کرد می فهمید این انقلاب سیاسی حتما نیازمند دو انقلاب دیگر است: یکی انقلاب فرهنگی و دیگری انقلاب اقتصادی. اگر انقلاب فرهنگی و اقتصادی به دنبال انقلاب سیاسی اتفاق نیافتند، حتما هجمه فرهنگی غرب این انقلاب سیاسی را زیر چرخ خودش خرد می کند.
اگر مدل های غربی را پذیرفتید باید در نظام کلان اجتماعی هم اقتضائات دانش های سیاسی غرب و دانش های پیرامونی را بپذیرید و قانون اساسی را باید تغییر بدهید و حکومت دینی را هم کنار بگذارید. من به کسی جسارت نمی کنم اما در واقع «مرگ بر آمریکا آری یا نه!» نوعی توبه نامه از پذیرش انقلاب اسلامی است. توبه نامه به یک معنا یعنی ما اشتباه می کردیم خیال می کردیم انقلاب موفق می شود؛ موفق نشد. این درک از انقلاب صحیح نیست که کسی خیال کند انقلاب سیاسی بدون انقلاب فرهنگی پیروز می شود. اگر کسی خیال کند انقلاب فرهنگی یک امر ساده ای است که یک روزه اتفاق می افتد است دچار اشتباه بزرگتری است. انقلاب فرهنگی اگر دشوارتر از انقلاب سیاسی نباشد و زمان خوش را نخواهد، زمانش کوتاه تر نخواهد بود. ما در این زمینه عقب نیستیم. تجمعاتی مثل این تجمع و تولیداتی که در این زمینه ارائه شده اگر تجمیع شود معلوم می شود ما واقعا در این زمینه در 35 سالگی انقلاب موفق بوده ایم یا نه؟
به هر حال یک اشکال در حوزه کسانی که در مبانی کار می کنند وجود دارد این است که اگر با رویکرد انقلاب به انقلاب فرهنگی و تولید علوم انسانی پرداختند شاید درک عمیق و صوابی از انقلاب اسلامی ، اقتضائاتش و مراحل درگیری اش با تمدن غرب نداشتند، لذا نتوانستند این نظریه را ادامه دهند.
بنابراین ما باید تلاش کنیم که اولا این نظریه ها ادامه پیدا کنند، آن حالت سکون تمام شود برای عرضه این نظریات، تعاملشان، اصلاحشان و رو به پیش بودنشان و بسترهایی فراهم شود. علی رغم نقدهای متعدد صحیح و جدی که بر نظریه های موجود - که برخی از آنها را هم بزرگان مطرح کرده اند - وارد شده است، هیچ تغییری در آن نظریه ها نمی بینیم. برای کسانی که در مبانی می اندیشند تعامل و بسترهایی لازم است تا سعی کنند نظریه ها را بهم نزدیک کنند، اشکالات را رفع کنند، رو به پیش باشند و رابطه نظر و عمل را ببیند تا دچار تورم در حوزه نظر نشویم.
اشکالات لایه دوم (راهبردنگاری)
اما اشکال به اصطلاح راهبردی به حوزه و کسانی که اسناد راهبردی را تهیه کردند این است که گمان می شود تنها از طریق سیاست گذاری می توان به تولید علم دینی یا دانشگاه اسلامی یا مثلا نظام علمی صحیح دست پیدا کرد در حالی که باید حرکت از مبانی شروع شود و در حوزه راهبرد نگاری فرآوری شود. طبیعتا ما به ابزاری برای فرآوری مبانی در حوزه راهبردنگاری محتاج هستیم، همان طور که در مواد مصرفی دیگر ابزار و صنایع تبدیلی وجود دارد، این جا هم احتیاج به یک نرم افزارهایی برای تبدیل مفاهیم بنیادی و راهبرد نگاری داریم.
در حوزه راهبرد نگاری و تهیه اسناد در کشور از سند چشم انداز تا دیگر اسناد نسبت بین مبانی و اصول راهبردی که ارائه شده است به وضوح روشن نیست. البته نباید گفت هیچ ارتباطی و لو به صورت تخمین هم وجود ندارد؛ ولی چون نرم افزار و تکنولوژی برای چگونگی فراوری مفاهیم بنیادی برای تبدیل شدن به راهبردها در اختیار نداشتیم، طبیعتا نسبت روشن و منطقی و جامعی بین این اسناد و مبانی وجود ندارد و احیانا می توان همین اسناد را به گونه ای قرائت کرد که کاملا در مسیر دیگری قرار بگیرند؛ به گمان من حتی سند چشم انداز هم قابل قرائت سکولاریستی هست؛ در حالی که اگر مبانی به خوبی در یک سند تعبیه شده باشد به هیچ وجه نباید قابلیت قرائت غلط وجود داشته باشد و تحریف سند باید واضح باشد.
بقیه اسنادی هم که ما داریم مثل نقشه علمی جامع کشور و همچین سند تحول آموزش و پرورش همین اشکال را دارند. یکی از اشکالاتی که اهل فن وارد کردند این است که نسبت این سندها با مبانی به خوبی روشن نیست، با این که در سند تحول آموزش و پرورش انصافا ده ها محقق کار کردند و مبانی منظم شده است اما در عین این که منظم شده و به نسبت و رابطه بین مبانی و راهبرد ها دیده شده است چون یک منطقی در میان نبوده و فناروی وجود نداشته که بتواند نحوه فراوری آن مبانی را در حوزه راهبردها نشان دهد ما در این زمینه دچار نوعی گسست شده ایم.
 بنابراین آفت این زمینه می تواند اکتفا به سیاست گذاری باشد که ما گمان کنیم بدون توجه دقیق به مبانی و فراوری آن مبانی، از طریق سیاست گذاری می توان حوزه دانش را مدیریت کرد. به علاوه می توان گفت مبانی موجود در این راهبردها دقت لازم را ندارد.
مطالب تکمیلی:
آسیب شناسی جریان های مختلف تولید کننده علم دینی/بخش دوم
آسیب شناسی جریان های مختلف تولید کننده علم دینی/بخش سوم
-----------------------------
پی نوشتها:
(2) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏38، ص: 28
(3) صدر المتالهین، اسفار، ج1، ص 89

Share