مباحث حال خوب (12) | آشنایی با طرح خدا برای امنیت‌ بخشی به انسان - استاد پناهیان (فیلم، صوت، متن)

دریافت ویدئو
دانلود دوازدهمین قسمت از سلسله مباحث اخلاقی «حال خوب» از استاد پناهیان؛ این بخش: آشنایی با طرح خدا برای امنیت‌ بخشی به انسان

مباحث حال خوب (12) | آشنایی با طرح خدا برای امنیت‌ بخشی به انسان - استاد پناهیان (فیلم، صوت، متن)

در این بخش از ضیاءالصالحین، دوازدهمین قسمت از سلسله مباحث اخلاقی "حال خوب" حجت الاسلام علیرضا پناهیان را با موضوع "آشنایی با طرح خدا برای امنیت‌ بخشی به انسان" به مدت 41 دقیقه با دوستداران طریق معرفت به اشتراک می گذاریم.

مباحث حال خوب - استاد پناهیان

جلسه 12 : آشنایی با طرح خدا برای امنیت‌ بخشی به انسان / حجت الاسلام پناهیان

این خانه را کلاً خراب کن و یک خانۀ جدید بساز!/ دین اول یک ناامنی به آدم می دهد که از همۀ ناامنی ها بزرگ تر است

در این چند جلسۀ اخیر، یک مقدار معنوی تر دربارۀ حال خوب گفتگو می کنیم، پای ایمان به خدا به میان آمده است و گفتیم اگر انسان بخواهد حال خودش را خوب کند باید از ایمان به خدا و از حسن ظنّ به خدا کمک بگیرد. در این جلسه می خواهم یک مطلب اساسی دیگری را عرض کنم که مبنای گفتگوی ما برای جلسات بعد هم قرار می گیرد. این مطلب را با یک مثال شروع می کنم؛ لابد شنیده اید که می گویند: «کار تعمیر، مرمت و بازسازی یک خانه، خیلی سخت تر است از اینکه یک خانه  را از ابتدا بسازی» این حرف یک حرف عامیانه نیست، بلکه عالمانه است. گاهی هزینۀ ساختن یک خانه با توجه به زمان و تعداد کارگر و... در مجموع کمتر از هزینۀ مرمت اساسیِ یک ساختمان است. اصلاً خانه را خراب کن، از نو پی بِکَن و از ابتدا خانه بساز!
دین دربارۀ امنیت دادن به انسان ها از اساس، یک تحول ایجاد می کند و بعد از آن تحول، تغییر مطلوب خودش را به انسان می دهد و به انسان احساس امنیت و آرامش و حال خوب را می دهد. اما چگونه؟ دین اول یک ناامنی به آدم می دهد که از همۀ ناامنی ها بزرگ تر است؛ می گوید ناامنی ها و احساسات بدی را که با آنها درِ خانۀ خدا آمدی، کنار بگذار. از چه می ترسی؟ از رزقت می ترسی؟ خدا رازق است نترس، از مقدرات خودت می ترسی؟ خدا به تو محبت دارد نترس؟ حالت به خاطر گذشته بد شده؟ خدا گذشتۀ تو را جبران می کند، غمگین نباش. هرکدام از انواع حال بد را به نوعی با یاد خدا و ایمان به خدا درست می کنیم. این یعنی مرمت یک خانۀ نیمه خراب، ما یک خانۀ نیمه خراب در وجودمان داریم که پیش خدا و پیش دین می بریم و می گوییم این را درست کن.
دین می گوید: نظرت چیست ما این خانه را کلاً خراب کنیم، یا در نظر نگیریم و از پایه شروع کنیم و یک خانۀ جدید بسازیم؟ تو تا حالا چه ناامنی هایی داشتی؟ چه در و دیواری داشتی که من باید آنها را مرمت کنم؟ اشکالاتش را رفو کنم؟ اینها را کنار بگذار. بیاییم یک در و دیوار و یک پیِ جدید بریزیم؛ پیِ جدید و در و دیوار جدید چیست؟ یک ناامنیِ جدید است. اگر کسی از بیرون نگاه بکند می بیند که این طرح دین برای تربیت انسان خیلی عالی و فوق العاده است.

دین یک ناامنیِ مهم در انسان ایجاد می کند؛ می گوید «جهنم را چه کار می کنی؟»

در جلسات قبل گفتیم یکی از وجوه حال بد، احساس ناامنی است و ایمان می تواند امنیت را به انسان بدهد. آن حرف ها درست و به جای خودش محفوظ است. اما دین می گوید: من اول از اساس در تو یک ناامنی  و حال بد ایجاد می کنم و بعد راه برطرف کردنِ آن حال بد را می گویم و احساس امنیت به تو می دهم.
در خانۀ تازه ای که دین می سازد یک ناامنیِ  مهم در انسان ایجاد می کند؛ می گوید جهنم را چه کار می کنی؟ حساب و کتاب و شب اول قبر را چه کار می کنی؟ خدایا! ما سراغ شما آمدیم تا برای این ویرانه ای که داریم امنیت پیدا کنیم، شما که همین ها را هم خراب کردی! می فرماید بله، اگر بخواهم خانۀ نو بسازم باید این خانه خرابه را کلاً خراب کنم، وقتی که خرابش می کنم گودبرداری هم می کنم، اگر قبلاً یک چیزی بود الان که گود شد دیگر هیچ چیزی از احساس امنیت نیست! یک احساس امنیت بیخود داشتی، یک ناامنی  هم در کنارش داشتی که می شد همان دیوار خرابه ؛ حالا یک گودبرداری و ناامنیِ اساسی برایت ایجاد کردم، پس بیا شروع کنیم در این زمین، خانۀ جدید بنا کنیم. حساب و کتاب را چه کار می کنی؟ مقدراتت را چه کار می کنی؟ همه چیز تو در دست من است، کجا می خواهی بروی؟ عذاب الهی، فشار قبر، شب اول قبر و... اینها خیلی دردناک است.
شخصی به نام «سعد» شهید شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با دست خودش ایشان را در قبر گذاشت، او شهید فوق العاده ای بود اما دچار فشار قبر شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله شاهد فشار قبر او بود! اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحتی را در چهرۀ ایشان دیدند، گفتند چرا ناراحت شدید؟ فرمود به خاطر فشار قبری که بر ایشان وارد شد. فشار قبر، برای شهید؟ گفتند چرا؟ فرمود چون با خانواده اش بداخلاق بود (...ثُمَّ قُلْتَ إِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّهُ کَانَ فِی خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءاً ؛ امالی صدوق/ص385)

خوف از عذاب الهی با آن حالِ بدی که از دنیا می گیریم، خیلی فرق می کند

این مشکل را می خواهیم چه کار کنیم؟ خدایا! پیش شما آمدیم که حال مان خوب بشود، اصلاً حال مان را خراب تر کردی، اصلاً ناامنی های گذشته یادمان رفت. بله، خدا یک طرحی دارد، می گوید آن ناامنی های بیخودِ گذشته را کنار بگذار، با ایمان به خدا و دین، یک احساس امنیت فوق العاده می توانی پیدا کنی؛ حیف است آن را خرج این ساختمان نیمه آباد بکنی، بیا از اساس یک زمین به تو می دهم گودبرداری کن، یک برج بساز. برای اینکه بخواهی برج بسازی ابتدا باید یک گودبرداری حسابی بکنی. در مَثَل مناقشه نیست اما شاید این مثال تعمیر خانه، تشبیه بدی نباشد.
دین اول، همه جوره به آدم ناامنی می دهد. اگر کسی آدم حسابی  باشد این ناامنی ها را می پذیرد، بعد خدا می فرماید «حالت بد شد؟ این حالی است که من با خبرهایم باعثش شدم» البته این حال بد با آن حال های بدی که ما از دنیا درِ خانۀ خدا می آوریم، خیلی فرق می کند. این حال بد انصافاً بد نیست؛ مثل خوف از عذاب الهی، خوف از حساب و کتاب، خوف از شب اول قبر. اصلاً خدا کند آدم این حال بد را داشته باشد! امام سجاد علیه السلام به درگاه خدا عرضه می دارد: «أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی‏» (دعای ابوحمزه ثُمالی) کسی که این طوری گریه کند و این طوری غمگین بشود، در واقع حالش خیلی خوب است.

برای خیلی ها امید به خدا اثری جز پررویی ندارد!/ وقتی حالت با اعتقاد به عذاب آخرت بد شد، حال های بدی که الآن درگیرش هستی یادت می رود!

خدا می فرماید: من این حال بد تو را با رحمت خودم به حال خوب تبدیل می کنم. رحمت من و حسن ظن به من را اینجا خرج کن. چرا این را عرض می کنم؟ برای خیلی  از افراد، امید و حسن ظنّ به خدا اثری جز پُررویی ندارد، فرمود: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ» (انفطار،6) چه چیز تو را به خدای کریم، مغرور کرد؟ خیلی از مذهبی ها همین طوری هستند، مذهبی ای که خداترس نباشد، بابت هر رفتارش احتیاط نکند، شب ها درِ خانۀ خدا ضجه نزند، علائم مغرور بودن را دارد، به واسطۀ ایمانش و همین اطلاعاتی که از خدا پیدا کرده، مغرور شده و با خیال راحت می گوید «خدا درست می کند!» چنین کسی اصلاً دنبال این نیست که خودش را درست نمی کند، فقط می گوید «خدا درست می کند!» معلوم می شود این آدم از خدا انتظار دارد ناامنی هایش را برطرف کند، درحالی که طرح خدا را نپذیرفته است! طرح خدا چیست؟ خدا می گوید این ناامنی ها و غم های بیخود را دور بریز، بیا من به تو غم و ناامنی بدهم و -به تعبیرِ بحث ما- حالت را بد کنم. وقتی حالت با اعتقاد به معاد، با اعتقاد به حساب و کتاب، با توجه به عظمت من و اینکه هیچ وقت نتوانستی شکر من را بجا بیاوری، بد شد، حال های بدی که الآن با آن درگیر هستی اصلاً از یادت می رود. بعد از آنکه خودم به تو ناامنی دادم، بیا بنشینیم از رفع غم، از امنیت و از حال خوش صحبت کنیم.
امام سجاد  علیه السلام با اندوه بسیار بزرگی درِ خانۀ خدا می روند که از جنس اندوه های ما نیست. اینکه وقتی حال شان گرفته است درِ خانۀ خدا می روند و گریه می کنند تا دل شان باز بشود، حقیقی است؛ درست است که دل گرفتگی  آنها حتی از شادی ما آدم های اهل دنیا هم بهتر است -این بجای خودش محفوظ است– اما وقتی درِ خانۀ خدا می رود، خودش را شاد می کند و برمی گردد. به این فکر کنیم که امام سجاد علیه السلام به خاطر  چه ترسی، چه غمی و چه حال بدی درِ خانۀ خدا مناجات می کند؟ عرضه می دارد: «بمناجاتِکَ برَّدتُ ألمَ الخَوفَ عنّی» (دعای ابوحمزه) من به واسطۀ مناجات تو درد خوف را تسکین می دهم.

آیا اطلاعاتی را که خدا می دهد برای اینکه حال  آدم را بد کند می پذیرید؟

طرح خدا چیست؟ شما دنبال حال خوب می گردی؟ دین می گوید اول بگذار من حالت را بد کنم. آیا شما اطلاعاتی را که خدا می دهد برای اینکه حال  آدم را بد کند می پذیرید؟ یکی  از آن موارد، مرگ است، یکی هم  شب اول قبر است که اصلاً یک داستان جدایی دارد، یکی  عالم برزخ است، یکی  نشر قیامت و حضور در صحرای محشر است، یکی  معطّلی در صحرای محشر است، یکی  حساب و کتاب است. آخرین مورد هم عبور از جهنم است؛ البته اگر به جهنم نرویم که إن شاءالله نمی رویم. اینها ترس هایی است که خدا در دل ما می اندازد. خیلی ها از دین فرار می کنند به خاطر اینکه این ترس ها را از دور می بییند و وحشت می کنند؛ لذا سعی می کنند اینها را فراموش بکنند.
البته مرگ، نقطۀ شروع ترس ها نیست، وسط راه است، ترس ها می تواند از مقدرات شما شروع شود (با توجه به اینکه الان  ماه رمضان است و چند شب دیگر شب قدر و شب مقدرات است). اگر خدا برکت را از کار شما و زندگی شما بگیرد چه کار می کنید؟ بدون برکت، زندگی انسان چطور می شود؟ اگر خدا بخواهد برکت بدهد، زندگی شما چطور می شود؟ شما برای برکت نمی توانی برنامه ریزی کنی. اگر خدا بخواهد برکت را از یک کسی بگیرد بعد از هشتاد سال می فهمد که هیچ چیزی ندارد. آیا می تواند برگردد و دوباره زندگی کند؟ نه؛ دیگر نمی تواند برگردد.
خدا به شدت آدم را می ترساند از این ماجرا که «برکت دارایی های تو دست من است» چه کار می خواهی بکنی؟ کسی که از فقر می ترسد، می رود درِ خانۀ خدا می گوید روزی بده، ولی خدا به آد م های سطح بالا می گوید روزی ات را می دهم، آیا برکت هم می خواهی بدهم؟ برکتِ مال، برکتِ فرزند، برکتِ نفس، برکت هر اقدامی که داری انجام می دهی. بعضی ها وجودشان برکت دارد. برای گرفتن برکت باید چه کار کرد؟ می خواهم بگویم سطح نگرانی ها چقدر می تواند افزایش پیدا کند. خدا اول غم هایت را، ترس هایت را و حال بدت را افزایش می دهد، بعد می گوید حالا بیا بنشینیم اینها را برطرف کنیم. این طرح دین است.

حال بدی که دین به ما می دهد اساساً از این حال خوب دنیاییِ ما بهتر است

اگر بخواهیم دینی و معنوی صحبت بکنیم تازه از اینجا به بعد است و الا حرف هایی را که تا حالا  زدیم شاید این طرف و آن طرف دنیا قشنگ تر و خوش آب و رنگ تر از ما هم بزنند، حتی از خدا هم حرف می زنند، مثلاً می گویند: «امید داشته باشید به خدا، آن کسی دعای بارانش مستجاب می شود که با چتر برود در بیابان شروع به دعا کند...» اما دین چه کار می کند؟ دین اول یک حالِ بد خیلی سنگین به آدم می دهد، بعد می گوید حالا این حال بد را خوب کن. البته باز هم می گوییم؛ این حالِ بدی که دین به آدم می دهد در واقع حال خوب است و بهتر است از حال خوب دنیاییِ ما است که با تفریح و با فراموش کردنِ حال بد و با کمک کارهای کاذب که مردم دنیا از آن استفاده می کنند، به دست آمده باشد.
پس بگذار دین کار خودش را بکند و این حال بد را به تو بدهد. حال بدی که دین به ما می دهد چگونه است؟ مثلاً اینکه می گوید: حساب و کتاب کارهایت چه می شود؟ «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ‏ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ‏» (زلزله، 7 و 8) حساب و کتاب قیامت خیلی سخت است... یک کسی که تجربۀ نیم بندی از مرگ داشت نقل می کرد و می گفت: به من نشان دادند تو فلان زمان که نوجوان بودی ولی مکلّف بودی، یک کسی را ناراحت کردی، او رفت خانه و چون ظرفیت نداشت در اثر ناراحتی ای که از تو داشت، ناراحتی را سر یکی دیگر خالی کرد، بعد او هم سر یکی دیگر خالی کرد، بعد او سر بچه اش خالی کرد. برخورد بدی که با آن بچه شد و تو باعث آن بودی، روی شخصیت آن بچه اثر سوء گذاشت. همۀ اینها را از من بازخواست کردند! و من نمی توانستم آنجا درستش بکنم، گفتند حالا معطّل بمان...

اگر دنبال حال خوب هستی اول بیا با طرح دین، حال خودت را خراب کن!

آیا این حرف های دین (دربارۀ حساب و کتاب قیامت) حال آدم را خوب می کند؟ نه؛ ناامنی را بیشتر می کند، ولی شما که دنبال حال خوب هستی اول بیا با دین، حال خودت را خراب کن، این طرح دین است.
وقتی حالت با طرح دین خراب شد خدا می گوید حالا بیا درستش کنیم؛ مشکلت چه بود؟ بگو من از حساب رسیِ روز قیامت می ترسم که حتی «مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا» و یک ذره کار بد را هم به حساب می آورد،! می فرماید چقدر می ترسی؟ تا آخرش که ترسیدی ترست را برطرف می کنند. این طرحی است که دین دارد. بیایید برویم خراب بشویم، بیایید برویم بترسیم. خلاصه اش در قرآن می شود «تقوا» بیایید برویم تقوا داشته باشیم.

بعضی ها برای شهادت بی تابی می کنند و می گویند: باید شهید بشوم تا حالم خوب بشود

أمیرالمؤمنین علی علیه السلام با عده ای از دوستانش مهمان کسی شدند، این افراد دوستان خاص أمیرالمؤمنین علیه السلام بودند و ظاهراً همه شان به مرور در رکاب حضرت شهید شدند. آن فرد وقتی به چهره های دوستان أمیرالمؤمنین نگاه کرد گفت: اینها کی هستند؟ اینها که این قدر نحیف و رنگ پریده هستند و اصلاً حال شان خوب نیست! حضرت با آرامش و افتخار فرمود: اینها به خاطر قیامت ترسان هستند، اینها درگیر شده اند، اینها حال شان خوب نیست، باید هرشب از رزق مخصوص معنوی خدا دریافت کنند تا حال شان خوب بشود، اینها مثل آدم های معمولی نیستند که بیهوده خوش باشند. البته هرکدام از آنها در باطن،  حال فوق العاده ای داشتند. (فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ یَا أَحْنَفُ ادْعُ لِی أَصْحَابِی فَدَخَلَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ کَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالِی فَقَالَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَیْسٍ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ مَا هَذَا الَّذِی نَزَلَ بِهِمْ أَ مِنْ قِلَّةِ الطَّعَامِ أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ فَقَالَ ص لَا یَا أَحْنَفُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَحَبَّ أَقْوَاماً تَنَسَّکُوا لَهُ فِی دَارِ الدُّنْیَا تَنَسُّکَ مَنْ هَجَمَ عَلَى مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ قَبْلِ‏ أَنْ یُشَاهِدُوهَا فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى مَجْهُودِهَا وَ کَانُوا إِذَا ذَکَرُوا صَبَاحَ یَوْمِ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ تَوَهَّمُوا خُرُوجَ عُنُقٍ یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ یُحْشَرُ الْخَلَائِقُ إِلَى رَبِّهِمْ ... وَ کَانُوا یَفْجَعُونَ مِنْ خَوْفِ مَا أَوْقَفُوا عَلَیْهِ أَنْفُسَهُمْ فَمَضَوْا ذُبُلَ الْأَجْسَامِ حَزِینَةً قُلُوبُهُمْ کَالِحَةً وُجُوهُهُمْ ذَابِلَةً شِفَاهُهُمْ خَامِصَةً بُطُونُهُمْ تَرَاهُمْ سُکَارَى سُمَّارَ وَحْشَةِ اللَّیْلِ مُتَخَشِّعُونَ کَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالِی قَدْ أَخْلَصُوا لِلَّهِ أَعْمَالَهُمْ سِرّاً وَ عَلَانِیَةً فَلَمْ تَأْمَنْ مِنْ فَزَعِه‏ قُلُوبُهُم‏ ؛ صفات الشیعه /ص39)
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله جوانی را دید که لاغر و نحیف بود و چشمانش گود افتاده بود و حالش خراب بود؛ البته از آن خراب های خوب! از او پرسید: «کیف أصبحتَ» حالت چطور است؟ گفت به یقین رسیدم، حضرت فرمودند علامت یقین تو چیست؟ عرض کرد همین یقین من است که اندوه به جانم انداخته و شبم را به شب زنده دارى (عبادت) و روزهاى گرمم را به تشنگى کشیدن (روزه دارى) کشانده است و نفْس من به دنیا و آنچه در آن است بى رغبت شده تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را مى بینم که براى رسیدگى به حساب برپا شده و مردم براى حساب گرد آمده اند و من نیز در میان آنها هستم. بعد گفت یا رسول الله صلی الله علیه و آله دعا کن خدا شهادت را روزیِ من کند. مدتی بعد دیدند که این جوان در یکی از غزوات به شهادت رسید. (إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ فِی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ یَخْفِقُ وَ یَهْوِی بِرَأْسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلَانُ قَالَ أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِکُلِّ یَقِینٍ حَقِیقَةً فَمَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ فَقَالَ إِنَّ یَقِینِی یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِی أَحْزَنَنِی وَ أَسْهَرَ لَیْلِی وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی فَعَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا ... فَقَالَ الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَکَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ ص فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ ؛ کافی/ج2/ص53) شهید سلیمانی هم-به این معنا اگر بخواهیم بگوییم- حالش بد بود، گریه می کرد و بی تابی می کرد و می گفت: من باید شهید بشوم تا حالم خوب شود...

مستیِ معنوی چیست؟ اینکه به تو بیندیشم تا به خودم و زشتی های خودم نیندیشم   

ما دنبال کدام حال خوب هستیم؟ آیا درست است که یک ذره حال خوب بگیریم و بعد برویم و شروع به خراب کردن حال خودمان کنیم؟ یا اینکه باید یک کار اساسی و بنیادین برای داشتن حال خوب انجام بدهیم؟ در اشعار و ادبیات فارسی، از تعبیر خرابات استفاده می کنند تا حال خراب، تا بدمستی، تا آوارگی، تا حیرانی. اگر شما به سراغ ادبیات عرفانی بروید، خیلی از این  چیزها را می بینید، ادبیات عرفانی ما سرشار از حرف هایی است که حکایت از حال خراب می کند. البته آن حال خراب فرق می کند با این حال خرابی که همه گرفتار بدبختی های شان هستند یا مثلاً شکست عشقی خورده اند و حال شان خراب شده است.
شباهت این دوتا در این است که هردو حال شان خراب است، اما این کجا و آن کجا؟ هردو می خواهند مست بشوند و حال خراب خودشان را فراموش کنند، اما این کجا و آن کجا؟ مستی در حالت معنوی چیست؟ این است که بگوید: من می خواهم به تو بیندیشم تا به خودم نیندیشم که چقدر زشت هستم! شما فکر می کنید أمیرالمؤمنین علی  علیه السلام که در سجده می  گویند «إرحَم عبدَک الضّعیفِ الذّلیلِ المسکینِ الحقیر» حال شان خوب است یا خراب است؟ آن همه گریه می کنند، حال شان خوب است یا خراب است؟ به یک معنا حال شان خیلی خوب است، چرا؟ چون حال خراب ما را ندارند، اما به یک معنا حال شان خیلی خراب شده و می خواهند امنیت و آرامش پیدا کنند. پیامبر هم وقتی موقع نماز می شد، به بلال می فرمود: «ارِحنا یا بلال» بلال اذان بگو، راحتی به ما بده تا حال مان خوب بشود. (أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ یَنْتَظِرُ دُخُولَ وَقْتِ الصَّلَاةِ وَ یَقُولُ أَرِحْنَا یَا بِلَال‏؛ مفتاح الفلاح/ص182)

چرا ذکر خدا روی بعضی ها اثر نمی کند؟ چون حال شان به طور اساسی خراب نشده که دنبال حال خوب باشند

ما وقتی از دنیا حال مان بد بشود، می رویم حرم امام حسین علیه السلام و ایشان لطف می کنند حال  ما را یک مقدار خوب می کنند. ولی اگر به خاطر قیامت و خوف از خداوند، حال مان بد بشود و برویم حرم، آن وقت امام حسین علیه السلام برای ما چه می کند و چقدر تحویل مان می گیرد! ما دنبال حال خوب می گردیم، مگر حال مان خراب شده است که بخواهیم خوب بشویم؟
یک نمونه از این طرح را در قرآن کریم برای تان بخوانم؛ با این ادبیاتی که صحبت کردیم فکر کنم به این آیات بتوانید بهتر نگاه کنید: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ» (مُلک،27) و هنگامی که آن وعدۀ الهی می آید و صورت کافران را زشت و سیاه می بینی، به آنها گفته می شود این همان وعدۀ الهی است، نظرتان چطور است؟ در اینجا خداوند با موضوع معاد و عذاب الهی، بندگانش را می ترساند.
در آیۀ بعد می فرماید: «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَن مَّعِیَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»(ملک،28) ای پیامبر! بگو اگر خدا من و همراهانم را هلاک  بکند یا ما را نجات بدهد، کافران را چه کسی از عذاب دردناک نجات می دهد؟ این همه ترس! بعد می فرماید «قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِین» (ملک،29) وقتی این حال بد را از عذاب من پیدا کردی، این طوری آرامش بده، بگو (کسی ما را نجات می دهد که) «هو الرّحمن» او مهربان است و ما به او ایمان آوردیم و بر او توکل کردیم. آیات بعدی از خدای رحمن سخن می گوید و پروردگار عالم خوبی های خودش را در رزق و روزی رساندن به بندگانش بیان می کند.
بعضی ها بدون درک این موضوع، می گویند: «خدا عذاب نمی کند!» خُب معلوم است کسی که اصلاً ترس از عذاب را جدّی نگرفته و حالش خراب نشده، نمی تواند از این آیات بهره ببرد و حال خودش را خوب کند. اما کسی که بترسد و حالش بد بشود و از خدای رحمان مدد بگیرد و به رحمانیت خدا توجه پیدا کند حالش خوب می شود. به همین دلیل اکثر مردم اگر حال شان هم خراب بشود حال شان با یاد خدا خوب نمی شود، یا حال شان یک ذره خوب می شود. «شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش...» (دیوان حافظ) زور ذکر خدا مردافکن است. اما چرا روی بعضی افراد اثر نمی کند، چرا ذکر خدا مست شان نمی کند؟ چون اصلاً حال شان خراب نشده، این دارو مال این درد نیست.
سؤال بحث ما چه بود؟ چه کار کنیم که حال مان خوب بشود؟ این سؤال محوری است، مگر شما حالت خراب شده است؟ اول باید بروی حالت را خراب کنی، «آب کم جو تشنگی آور بدست ؛ تا بجوشد آب، از بالا و پست!»

رابطه ات را با خدا درست کن، اخلاق و همه چیزت خودبه خود درست می شود

یکی از نکاتی که بعضی از خوبان به آن معتقدند (هرچند ممکن است صریحاً بیان نکنند) و آیات قرآن هم به این معنا اشارات فراوانی دارند، این است که درس اخلاق-به معنای اینکه خُلق خودت را درست کنی- نه لازم است و نه مفید است؛ شاید مضر هم باشد. کسی با درس اخلاق درست نمی شود؛ رابطه ات را با خدا درست کن، اخلاقت درست می شود، از خدا بترس، آن وقت خیلی متواضعانه روی زمین راه می روی و دیگر برای کسی قیافه نمی گیری. اما وقتی رابطه ات با خدا خراب باشد هرچه اخلاقت را درست بکنی مکّارتر می شوی، ممکن است مغرورتر هم بشوی. رابطه ات را با خدا درست کن، همه چیزت خودبه خود درست می شود و درس اخلاق هم-به آن معنایی که گفته شد- لازم نیست، ما این حقیقت را جدا از اینکه از زبان برخی از خوبان بشنویم در جبهه هم دیده ایم. وقتی سیم کسی وصل می شد، اصلاً اخلاق و رفتارش عوض می شد؛ تا دیروز شاید این فرد به پدر و مادرش هم بی احترامی می کرد ولی الان بدون اینکه یک دانه درس اخلاق هم رفته باشد، کلاً عوض شده است...
مثال بزنم؛ یک رفیقی داشتیم که آدم خوبی بود، ولی معمولی بود. از یک زمانی که سیمش وصل شد، فازش بالا رفت و اصطلاحاً نور بالا می زد. رفتارش طوری تغییر کرد که ما تعجب می کردیم! انگار در یک عالم دیگری بود. یادم هست یک بار با زحمت زیاد رفتیم مهدیه تهران برای دعای کمیل، آنجا که رسیدیم، گفتم خانمت دوست نداشت بیاید؟ از همان جا برگشت تا خانمش را هم بیاورد. در رعایت کردن دیگران، اصلاً یک چیز دیگری شده بود. بعد هم به جبهه رفت و دو سه هفته بعد، بدن بی سرش را آوردند. یک علامت هایی در این افراد دیده می شد، ما در دوران دفاع مقدس می دیدیم وقتی بچه ها سیم شان وصل می شد، رابطه شان با خدا یک طور دیگری می شد. آدم صدتا درس اخلاق باید برود، تا شاید به اینجاها برسد.
حضرت امام می فرمود رزمندگان ما یک شبه راه صدساله می روند! (صحیفۀ امام/ج17/ص304) امامی که برخی از عرفا را هم تحویل نمی گیرد، می فرماید اینها یک شبه راه صدساله می روند. این حرف امام خیلی سنگین بود، چون امام خودش طیِ طریق کرده بود. امام درست می گفت، این رزمندگان واقعاً سیم شان وصل بود.
عارف جلیل القدری بود که در زندگی اش ریاضت ها کشیده بود، یک ریاضتش این بود که ابداً مال شبهه ناک نمی خورد، فقط میوۀ یک درخت را که در خانۀ خودشان بود می خورد، وقتی دید در آبیاری اش مشکلاتی پیش آمده، آن را هم دیگر نخورد، ریاضت هایی می کشید که معمولاً هیچ کس توصیه نمی کند. ایشان در عالم رویا به فرزندشان گفته بودند که ما سال ها ریاضت کشیدیم ولی می بینیم این شهدا مثل برق و باد می آیند و می روند. می دانید چه اتفاقی برای این شهدا می افتاد؟ رابطه شان با خدا درست می شد و ترس از خدا در دل داشتند.

بگذارید قرآن احساس امنیت بیخودتان را از شما بگیرد و ترس را در وجودتان بریزد

سینۀ خودتان را در مقابل قرآن باز کنید، بگذارید قرآن احساس امنیت بیخودتان را از شما بگیرد و ترس را در وجودتان بریزد. سرخوشیِ بیخودتان را بگیرد، حال تان را بد کند، غمگین تان کند، آن غمِ خوب در دل تان بیفتد. بعد خدا شروع می کند با ناز، کم کم این غمت را زیاد می کند، یک ذره تسکین می دهد، یک ذره برطرف می کند، دوباره بیشترش می کند، با دلت بازی می کند، کارش تازه شروع می شود، و بعد إن شاءالله با او آشنا می شوی.
بگذارید خدا حال تان را بد کند، اثر این حال  بد چیست؟ یک اثرش خود همین حال بد است که در واقع غم و ترسی است که دیگران نمی فهمند، یک اثر دیگرش هم مراقبت است که اصطلاحاً به آن «تقوا» می گویند. خداوند به همه روزی می دهد، اما برکت یک چیز دیگر است، آن را به بندگان خاص خودش می دهد.
تا این جلسه بحث مان در مورد حال خوب بود، عوامل حال بد را ذکر کردیم و به طور ضمنی هم به انواع و اقسام راه ها برای پیدا کردن حال خوب اشاره کردیم، اما در این جلسه یک مقدار بحث ما تغییر کرد، می خواستیم دربارۀ راه های رسیدن به حال خوب صحبت کنیم، اما قبل از آن، بهتر است اول حال خودمان را از پایه خراب کنیم و دوباره از نو بسازیم! یعنی همین طرح خداوند را-که در قرآن کریم هست- اجرا کنیم و برویم درِ خانۀ خدا و بگوییم: خدایا! شما چه پیشنهادی برای حال خوب دارید؟ می فرماید این حرف ها را رها کن، اول حالت را بد کن. ما آمدیم حال مان خوب بشود، اینها که حال بدی نیست، من به تو یک حال بد می دهم که تا صبح گریه کنی، رنگت از ترس بپرد. موقع اذان در چهرۀ أمیرالمؤمنین علیه السلام، مولود کعبه، وصیّ بلافصل رسول الله الاعظم صلی الله علیه و آله ترس را می دیدند.

اول با ترس از خدا حال خودمان را بد کنیم، تا خدا حال مان را خوب کند

پس اول برویم حال خودمان را بد کنیم، بعد خدا بیاید دست مان را بگیرد و حال مان را خوب کند. خداوند می فرماید بیا من به تو حال بد بدهم، بعد آن حال بد را با ذکر من، با ایمان به من، خوش کن. چرا این مسیر را شروع نمی کنی؟ کاش مجالسی داشتیم مخصوص کسانی که از خدا به شدت می ترسند، کسانی که از جهنم به شدت می ترسند، برویم از خوف جهنم و لهیب آتش بلرزیم. شاید اگر چنین مجالسی هم برپا می شد، امثال ما را راه نمی دادند! از ما می پرسیدند: تو از چه می ترسی؟ ما هم مثلاً می گفتیم: از کمبود رزق و روزی و... این ترس ها که خیلی بد است، ترس از خدا کجا و این ترس های دنیایی کجا!
اگر این موضوع ترس از خدا و حال خوبِ بعد از آن، برای همه جا بیفتد، آن وقت همۀ دخترها دنبال آدم عارف می گردند که با او ازدواج کنند، چرا؟ چون می گویند او مشغول خدا است و از خدا می ترسد، برای چه ما را اذیت کند؟ چون می خواهد به خدا مقرب بشود دائم به ما خدمت می کند، نوکری هم می کند. آقا پسرها هم دنبال دخترخانم های عارف می گردند. البته زندگی کردن با آدم عارف سخت است، چون نمی توانی حقش را اداء کنی و این عواقب بدی برایت دارد. 

گریه برای غم حسین علیه السلام از بالاترین شادی ها بهتر است

خوب است حال ما در اثر چه عواملی بد بشود؟ یکی از خوف خدا و خوف عذاب الهی. دیگر چه؟ از غم دوری مهدی فاطمه (علیهما السلام) دیگر چه؟ از غم مصیبت أباعبدالله الحسین علیه السلام که این هم یک غم عرفانی است، ولی فرق این غم با آن غم های خوب دیگر این است که این را ارزان و راحت به ما داده اند؛ این قدر بچه های حسین علیه السلام را تازیانه زدند تا این هدیه به ما رسیده است، این قدر حسین علیه السلام هزینه کرده تا این حال بد (یا این غمِ خوب) به شما رسیده است، البته این حالِ بدی است که از خیلی از حال های خوش ما بهتر است. گریه برای غم حسین علیه السلام از بالاترین شادی ها بهتر است، و این تجربه ای است که ما هم می توانیم به آن برسیم.
ما که عارف نیستیم، چطور به این حال می رسیم؟ این حال خوش معنوی به این خاطر نیست که شما به سوی خدا سیر و سلوک کردید، به این خاطر است که حسین علیه السلام به سوی دل شما سیر و سلوک کرده و خودش را به دل شما رسانده است. در این راه این قدر خار مغیلان سر راه بچه هایش بود، اینها را به پای خودشان خریدند تا موفق شدند به دل شما برسند.
یا أباعبدالله علیه السلام! موفق شدی، به دل منِ قسی القلب راه پیدا کنی! این موفقیت را به شما تبریک می گویم، از خدا برای دل من خبر آوردی، یک نشئه ای از آن عالم نورانی، یک قَبَسی از آن آتش و آن نور برای دل ما به ارمغان آوردی بدون اینکه ما سیر و سلوک کرده باشیم، یا أباعبدالله علیه السلام! از آن همه هزینه هایی که در کربلا پرداخت کردی، از آن همه فدایی هایی که دادی، اگر بخواهم تقسیم کنم کدام گوشه اش به من رسیده؟ اگر سیلی هایی را که به بچه هایت زدند تقسیم کنی کدام یکی دل من را اسیر خودش کرده؟ کدام قطرۀ خون گلوی علی اصغر تو؟ کدام تیری که به بدن مطهر خودت اصابت کرد؟ کدام غارتی که از خیمه هایت کردند؟..

مباحث حال خوب - استاد پناهیان

جهت دسترسی به مجموعه بیانات استاد علیرضا پناهیان کلیک کنید. 

همچنین برای بهرمندی بیشتر از سایر جلسات «مباحث حال خوب» استاد پناهیان کلیک کنید

Share